به گزارش وبلاگستان مشرق، نويسنده وبلاگ "آدمهاي خوب شهر" در يکي از مطالب اخير وبلاگش نوشت:
نماينده مجلسه و داره ميره سمت خونش. سربازي رو مي بينه که داره لنگان لنگان و گريه کنان راه ميره. ماشين رو نگه مي داره و دنده عقب مياد سمت سرباز.
از سرباز مي پرسه کجا ميري؟
سربازه با لهجه آذري ميگه دارم ميرم آزادي.
سوار شو. سوار ميشه.
چرا گريه مي کني؟
دو تا موتوري کيفم رو زدند. دويدم دنبالشون و کيف رو نگه داشتم بعدش با چاقو تهديدم کردند و آخرش کيفم رو بردند. 320 هزار تومن پول توش بود و داشتم ميرفتم شهرستان براي درمان مادرم.
ميخواي بيا خونه ما کمي استراحت کن و يک چيزي بخور.
نه. نميرسم به اتوبوس. آخرين اتوبوس ساعت شش و نيم حرکت مي کنه.
باشه. نگران نباش
آخه اين چه شهريه شما دارين؟ حيف نيست آدم شهر خودش رو ول کنه بياد اينجا؟ چجوري ميتونن پول من رو بخورن؟ به حضرت ابوالفضل قسم خدا جزاي کارشون رو بده.
بيچاره سرباز رنگ و رو برايش نمانده و نمي داند چکار کند. به آزادي مي رسند. نماينده 50 تومن در جيب داشت. 200 تومن هم از خودپرداز برداشت مي کند.
بيا اين 250 تومن پول رو بگير. برو شهرتون. اين هم شماره منه اگر اونجا پول لازم داشتي بهم زنگ بزن. من اونجا آشنا دارم. خداحافظ