سیدجمال برخلاف سپهسالار و ملکم‌خان که رونوشت‌برداری از تمدن غرب را بدون دخالت هر عنصر ایرانی تبلیغ می‌کردند، به مبارزه مبتنی بر نفی توامان استبداد داخلی و نیز استعمار خارجی –انگلیس- تاکید می‌کرد.

گروه تاریخ مشرق - سید جمال دو بار به فراخوانی ناصرالدین شاه به ایران آمد و در هر دو بار به واقعیت‌های مهمی از تحولات سیاسی ایران پی برد. در واپسین حضورش که در هنگامه قیام تنباکو اتفاق افتاد، به علت مواضع سیاسی و تضادی که با دربار ناصری و شخص شاه صاحب‌قران پیدا کرد، به شکل اسف‌باری از کشور بیرون شد؛ هرچند این امر او را از پیگیری حوادث قیام و پشتیبانی از آن باز نداشت. با این وجود، بررسی حضور این مصلح ممالک اسلامی در زادگاه خویش -ایران- خالی از لطف نیست.

* مبارز «آرمان» و «واقعیت»

سید جمال درباره مبارزه با استبداد و استعمار در ایران، به‌ویژه از لحاظ نظری و اندیشه‌ای به روشنگری پرداخت. از نظر عملی هم می‌توان او را یکی از عمل‌گراترین فعالان سیاسی آن روزگار به شمار آورد. از این رو، آنچه شخصیت سیاسی و تفکرات سید جمال‌الدین اسدآبادی را برجسته می‌کند اجتماع این دو مقوله در وجود او است. اندیشه‌های سید جمال به‌شدت در تماس با واقعیت‌های سیاسی شکل می‌گرفت و می‌کوشید میان «آرمان» و «واقعیت» را آشتی دهد. او تنها به نوشتن چند رساله و بیانیه سیاسی قناعت نکرد و برخلاف قالب روشنفکران عصر خود به دربار پادشاهان رفت و با سیاستمداران و دست‌اندرکاران سیاست در ممالک اسلامی به گفتگو نشست.

شرایط سیاسی و تاریخی ایران ناصری و پیچیدگی حوادث آن، که سید جمال‌الدین اسدآبادی برخی از آن‌ها را به شخصه تجربه کرد، اندیشه‌های او را طی مراحلی دچار تغییر و تحول کرد. او برخلاف سپهسالار و ملکم‌خان که رونوشت‌برداری از تمدن غرب را بدون دخالت هر عنصر ایرانی تبلیغ می‌کردند، به مبارزه مبتنی بر نفی توامان استبداد داخلی و نیز استعمار خارجی –انگلیس- تاکید می‌کرد.

ناصرالدین‌شاه می‌خواست سیدجمال را صدراعظم کند/ سید جمال: من نگفتم میرزارضا! ناصرالدین شاه را بکش!!

* آوازه پاریسی
آوازه سیدجمال از پاریس به گوش ناصرالدین شاه رسیده بود. تعاملات سید با اروپائیان آن‌ها را نیز تحت تاثیر قرار داده بود و مقالاتش را در نشریات فرانسوی چاپ می‌کردند. سید جمال در پاسخ به تلگراف دعوت ناصرالدین شاه و برای کسب آگاهی از اوضاع ایران خود، راهی زادگاه خود شد. در همان دیدار نخست مورد توجه شاه قرار گرفت و به اعتقاد ناظم‌الاسلام کرمانی، شاه وعده صدارت به او داد. با این همه، همین که سید جمال حرف از تنظیمات و اصلاحات و ضرورت تقنین به میان آورد، ناصرالدین شاه تکانی خورد و تردید کرد. این دیدار هر چه نداشت، مصلح ایرانی را به این نکته رساند که بر پیمان و پیغام شاهان نباید امید بست. البته تجربه امیرکبیرها پیش روی سیدجمال بود ولی این تجربه، به عین‌الیقین ثابت کرد که مسیر سخت و سنگلاخی در پیش دارد.

نخستین سفر سیدجمال‌الدین به ایران چندان به درازا نکشید. امین‌الدوله در خاطراتش می‌نویسد: «هرچه  بیشتر در تهران ماند، فساد احوال را روشن‌تر و آزردگی جمهور را از سیاق امور بیشتر دید... حریفان سخن بی‌پرده گفت؛ سوز دل هم به گرمی نفس او مدد کرد؛ خفتگان دل‌مرده و افسردگان آزرده را چشم و گوشی باز شد و از توده‌ی خاکستر دودی برخاست.» افزون بر دربار ناصری، انگلیس‌ها هم از سفر مصلح و بیدارگر ایرانی ترسیدند. وزیر مختار انگلیس از اقدامات «زیانبار» او ابراز نگرانی کرد. این گونه بود که امین‌الضرب به دستور شاه قاجار، سید جمال را به بهانه سرکشی از املاک به مازندران برد و از آنجا روانه خارج کرد.

ناصرالدین‌شاه می‌خواست سیدجمال را صدراعظم کند/ سید جمال: من نگفتم میرزارضا! ناصرالدین شاه را بکش!!

* دیدار در مونیخ؛ سفر دوم
در سال 1889 میلادی، بازار عمومی در پاریس برپا شد که سید جمال نیز در آنجا حضور یافت. در مسیر بازگشت از این سفر و در مونیخ اۀمان شاه قاجار را دوباره دید. ناصرالدین شاه دوباره او را فراخواند که کشور خود بازگردد. سید جمال دوباره آمد و این بار مردم تهران گرد او را گرفتند و او دوباره سر سودا در پیش گرفت. «با هر پخته و خام سخن از آغاز و انجام به میان می‌گذاشت، مفاسد اوضاع و قبایح احوال را شرح می‌کرد... و بی‌پرده از سوء اداره و عدم تدبیر و غفلت شاه و وزیر می‌گفت.» در آغاز، شاه چندان ابراز نگرانی نمی‌کرد و بلکه در بسیاری از موضوعات با او به مشورت می‌نشست.

معضل دربار این بار هم دردسرساز شد. شاه قاجار حتی از سیدجمال درخواست برنامه اصلاح کرد اما او به صراحت پاسخ داد که «هر وقت این مار و عقرب‌هایی که اطراف شما را گرفته‌اند دور شوند، در آن موقع داعی هم شروع به کار» خواهم کرد. این بود که دربار واکنش نشان داد. امین السلطان صدراعظم بدگویی و سخن‌چینی را آغاز کرد. با رواج بدگویی‌ها و تغییر مزاج شاه، سید جمال از تهران بیرون رفت و هشت ماه  در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی اقامت کرد. افرادی را گرد خود جمع کرد و برای مردم خطابه‌هایی را آغاز کرد و از اصلاح و تغییر سخن گفت. با این همه هیچگاه مردم را به جنبش و حرکت فرانخواند و تا این دوره هنوز به اصلاح از بالا اعتقاد داشت هرچند سفر به حرم حضرت عبدالعظیم و بیتوته در جوار آن، به خوبی مشی و نگاه مذهبی سید جمال را نشان می‌دهد.

* آغاز نهضت اجتماعی
با این همه، با مرور ایام دریافت که امید بستن به درباریان و دست اندرکاران اداره کشور جز ناکامی و اتلاف وقت چیزی در بر ندارد و لذا به مردم روی آورد. افکارش را از طریق نشریات و شبکه‌های روشنفکری و گعده‌های تحول‌خواهانه دست به دست گرداندند و بیزاری از استبداد داخل و استعمار و توطئه بیگانه، آتش خشم مردم را شعله‌ور کرد. در افکار این دوره او، به خوبی مشخص است که شخص شاه را به انتقاد می‌کشد و تعابیر تندی مانند «شاه ظالم است، شاه ملت‌فروش است» را بر زبان می‌آورد.

دربار نیز بیکار ننشست و از آنجا که تنها به حکم قاطعانه حضرت ظل‌الله -شاه قاجار- نیاز داشت تا از سد سید جمال عبور کند بدگویی‌هایش را دوچندان کرد. امین السلطان در دربار و نزد شاه شایع کرد که سید جمال به زودی دولت ایران را به جمهوری تغییر می‌دهد. این بود که چندی نگذشت تا شاه به دست‌خط خود حکم تبعید مصلح را صادر کرد. سید جمال‌الدین اسدآبادی با ناامیدی از ایران گریخت. با این همه دست از مبارزه برنداشت و در بدو خروج از ایران به بصره درآمد و در جنبش مذهبی تنباکو نقش مهمی ایفا کرد. نامه‌ای که او به همراه سید علی اکبر شیرازی به میرزای شیرازی نوشت، تاثیر زیادی بر صدور فتوای تحریم تنباکو از ناحیه مشرفه مرجع شیعیان داشت.


ناصرالدین‌شاه می‌خواست سیدجمال را صدراعظم کند/ سید جمال: من نگفتم میرزارضا! ناصرالدین شاه را بکش!!

* قطع ریشه شجره خبیثه
حوادث ایران سید جمال را به این نتیجه رساند که اندیشه انقلاب و تغییر بنیادی حکومت قاجار را در راس برنامه اقدام خود قرار دهد. وی در یکی از واپسین نامه‌هایش به یکی از دوستان می‌نویسد: « تا می‌توانید با فساد حکومت مطلقه مبارزه کنید نه این که نیروی خود را تنها به قلع و قمع اشخاص تلف نمایید.» برا همین اساس برخی معتقدند که قتل ناصرالدین شاه در زمانی به تصویب معترضان رسید که آنان تنها چاره امور را در کشتن شاه دیدند. بعدها، سد جمال در جمعی و در پاسخ به سفیر ایران که او را به تحریک میرزا رضای کرمانی در قتل شاه قاجار متهم کرده بود گفت: «من نگفتم میرزا رضا! ناصرالدین شاه را بکش؛ بلکه گفتم ایران آباد نمی‌شود مگر به قطع ریشه شجره خبیثه استبداد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس