به گزارش مشرق، آنچه در پي ميآيد، گزيدهاي از جلسه بيستمونهم مبحث «غيرت مؤمن» است که در درس اخلاق آيتالله مجتبي تهراني، از سوي اين مرجع تقليد و استاد اخلاق مطرح شده است. اين سخنان با عنوان «تربيت در محيط شغلي» به تازگي بر روي خروجي پايگاه اطلاعرساني اين مرجع تقليد به نشاني www.mojtaba-tehrani.ir قرار گرفته است.
* مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود. انسان به طور معمول و غالب در چهار محيط خانوادگي، آموزشي تحصيلي، رفاقتي و شغلي روش ميگيرد. گفتيم که سومين محيط، يعني محيط رفاقتي قويتر و اثرگذارتر از محيطهاي ديگر است و بحث ما به چهارمين محيط، يعني محيط شغلي رسيد. البته ما فضاي پنجمي هم داريم که حاکم بر محيطهاي چهارگانه است.
جلسه گذشته عرض کردم که در باب محيط شغلي براي انسان در سه رابطه بحث ميشود. يک؛ نفسِ شغل، دو؛ محيطي که در آن کار ميکند، سه؛ روابطي که با افراد نسبت به آن کار پيدا ميکند.
امّا اول که جلسه گذشته وارد آن شدم، نفس شغل است. عرض کردم اگر چه بعضي از شغلها حرام نيستند و از نظر شرعي، نسبت به آنها نهي الزامي نيست، امّا ممکن است در بُعدي از ابعاد انسان اثر سوء داشته باشند. در قالب اصطلاح فقهي ميگويند نهي تنزيهي شده است و کراهت دارد. رواياتي را هم در باب شغلهايي که بر انسان اثر تخريبي دارد و موجب تضعيف بُعد انساني انسان يا بُعد معنوي انسان ميشود مطرح کردند که نمونههايش را جلسه گذشته عرض کردم.
* محيطهاي شغلي سازنده
1. فضاي باز و سير آفاق
بر عکس، شغلهايي داريم که نقش سازندگي براي انسان دارد؛ لذا در آخر جلسه روايتي خواندم که انبياي ما شغل زراعت را انتخاب ميکردند. روايت از امام صادق(ع) بود که حضرت فرمودند: "وَ مَا فِي الْأَعْمَالِ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَةِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَرَّاعاً إِلَّا إِدْرِيسَ ع فَإِنَّهُ کَانَ خَيَّاطاً " چون نميخواهم به طور مفصّل بحث کنم فقط به عنوان نمونه بيان کردم و ميخواستم اين را عرض کنم که نفسِ شغل هم در بُعد انساني و هم در بُعد معنوي، روي انسان اثر ميگذارد.
* اکثر انبيا چوپان بودند
حالا ميخواهم بروم سراغ بخش دوم، يعني محيطي که انسان در آن شاغل است. در باب اثر گذاري محيط روي انسان، بحث مفصّلي وجود دارد، امّا من چارهاي ندارم جز اين که اشاره کنم و رد شوم. هر محيطي که انسان در آن باشد، هم نقش سازندگي و هم نقش تخريبي دارد. هيچ ارتباطي هم با کار انسان ندارد. ممکن است شغل تو خوب باشد امّا محيطي که داري در آن کار ميکني، خوب نباشد.
مثلاً در مورد نقش سازندگي شغل زراعت، همين روايتي است که حضرت فرمودند: "مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَرَّاعاً " انبيا زراعت ميکردند. شما اگر برويد در تاريخ انبيا نگاه کنيد، ميبينيد که اکثر انبيا چوپان بودند، هم زراعت ميکردند و هم چوپاني؛ يعني بيابانگرد بودند. تا به حال فکر کرديد که چرا اينها سر به بيابان گذاشته بودند؟ پيغمبر اکرم ما هم وقت نزول وحي، تنها، در غار حراء بودند. مثال ميزنم که کمي ذهنهايتان را آماده کنم. خودِ پيغمبر هم چوپاني ميکرد.
بيابان محيطي سازنده است
چرا انبيا شغل زراعت و چوپاني را انجام ميدادند؟ چون محيط اين شغلها يک محيط زنده کننده بُعدِ معنوي انسان است. من در باب زراعت راجع به نفسِ شغل بحث کردم، امّا حالا راجع به نفسِ شغل نيست، اينها را با هم تفکيک کنيد. ظاهراً زراعت در بيابان است، کسي در حياط خانه يا پشتبامش زراعت نميکند. چوپاني هم همينطور است، در خيابانها چوپاني نميکنند، هيچ وقت گله حيوانات را در خيابانهاي شهر نميآورند. محيط بيابان براي انبيا نقش سازندگي داشته است.
* مشاهده بيابان سير آفاقي است
ما در باب بُعد معرفتيمان يک سير داريم که بايد در آن قدم گذاشت و پيش رفت. من همان تعبير قرآني را ميگويم. سِيري داريم که اين سِير، سطح معرفتي انسان را بالا ميبرد، اين سير هم با مشاهده است. تعبيري در آيه شريفه است که ميفرمايد: "سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق " بزرگان اين تعبير قرآني را در قالب اصطلاح ميريزند و ميگويند: سِير آفاقي و سِير انفسي. سِير آفاقي همين محيطهايي است که گفتيم اثر سازندگي دارند و اينها شهود است؛ "سَنُريهِم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم " قرآن سير در آفاق را قبل از انفس ميآورد و ميگويد ما آيات خود را نشان ميدهيم، پس مسأله شهود مطرح است.
* تأثير ديداري اين مشاغل
در باب تربيت، هم مسأله ديداري، هم گفتاري و هم شنيداري است. در اينجا بحث ديداري است. خداوند در بيابانها، دارد در بُعد ديداري و در بُعدِ معنوي، پيامبرش را پرورش ميدهد. در بيابان زخارف مادّي نيست، جاذبههاي مادّي نيست که من را به خودش جلب کند، منطقهاي آرام که هيچ رابطهاي با مظاهر مادّيت ندارد، چشم انسان دارد ميبيند. انسان در اين محيط، به خصوص در شبهايش که نگاه ميکند، پِي به عظمت خالقش ميبرد.
* ارتباط با خدا در محيطهاي باز و وسيع
پيغمبرها راه ميافتادند در بيابانها چوپاني ميکردند، خودشان را در بُعد معرفتي تربيت ميکردند. سير آفاقي داشتند. انتخاب اين شغل، براي سيرِ آفاقي او است. از مظاهر دنيايي و مادّي و از جلوات مادّيت منقطع ميشدند. کوه را نگاه ميکردند، آسمان را نگاه ميکردند، هرجا را نگاه ميکردند، ميگفتند: "جلّ الخالق "، "العظمةُ لله "؛ اين محيط شغلي براي شخص سازنده است.
2. محيط زندگي و محدوديتهاي تربيتي
اين يک محيط، در مقابل، محيطي است که در آن مظاهر شيطاني است. يعني آن بُعد شيطاني من را تحريک و زنده ميکند. شغلم بد نيست، محيط شغليام بد است. اين محيط، روي انسان نقش دارد. دقيقاً در معارف ما اينها آمده است. حالا من به عنوان نمونه عرض ميکنم که ما هم از نظر محيط شغلي و هم از نظر شهري در انتخاب شهر، به رواياتي برخورد ميکنيم که عجيب است. ما رواياتي داريم که از سعادت شخص اين است که شغل او در شهر خودش باشد. روايت از زينالعابدين(ع) است: "قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ يَکُونَ مَتْجَرُهُ فِي بَلَدِهِ وَ يَکُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِينَ وَ يَکُونَ لَهُ وُلْدٌ يَسْتَعِينُ بِهِم " از سعادت فرد اين است که محل کسب و کارش در شهر خودش بوده و با نيکان رفت و آمد داشته باشد و فرزنداني داشته باشد که کمککارش باشند.
* شهر خود و آبروداري
به طور غالب اينطور است که اگر انسان در همان محيطي که زندگي کرده است، شغل او باشد، يک سنخ تقيدات دارد. گاهي تقيدات انسان در ربط با اعتقادات دينياش است، گاهي نه خيلي متدين نيست، امّا در آن محيط، حساب آبرويش را ميکند. يک سنخ از خلافکاريها را نميکند براياينکه از محيط زندگياش شرم ميکند. اگر شغلش در محيط زندگياش باشد، يک سنخ خلافکاري را نميکند، اين قيد و بندها وجود دارد.
اگر از اين محيط به يک محيط ديگر رود بالأخره همان هواهاي نفساني، همان ابعاد حيواني در او وجود دارد. ميشود مثل يک مرغ از قفس آزاد شده، خصوصاً اگر محيط هم خراب باشد. ممکن است که هر خلافي را مرتکب شود که اگر در شهر و محله خود بود، هيچگاه مرتکب آنها نميشد. من مسأله را خيلي ساده کردم که همه متوجه شوند.
* جابهجايي شغلي و تحصيلي مخرب است
اين نکته که عرض ميکنم، در محيط شغلي که هست هيچ؛ در محيط تحصيلي هم هست که به آن اشاره کرده بودم. اين از ظرائف معارف ما است که فرد از محيط خانوادگياش به محيط ديگر نرود. آنجا که رفت خلاف کردن، برايش آسان ميشود. اين جابهجاييها نقش تخريبي دارد. آن محيط بيابيان، آنجا نقش سازندگي بود، بُعد معرفتي را بالا ميبرد، اينجا ببين چه کار دارد ميکند؟!
* شغل در شهر خود مانع پردهدري است
از سعادت شخص اين است که کارش در شهر خودش باشد و از شهرخودش بيرون نرود. روي اين حساب نشده است. آيا ميتوان هرکس را به هرجا فرستاد؟ ميدانيد اين کارها منشأ فساد است؟ برخي افراد از معارف ديني بي¬خبر هستند و با اين کاهايشان جامعه را هم به فساد ميکشند. "قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِيَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ يُرْزَقُ مَعِيشَتَهُ بِبَلَدِهِ يَغْدُو إِلَى أَهْلِهِ وَ يَرُوح " سه چيز مايه خوشبختي است؛ همسر همراه، فرزندان نيکوکار و شغلي که در شهر فرد باشد و فرد پس از کار، نزد خانوادهاش رفته و با آنها خوش باشد. چنين شخصي، صبحها چشمش در خانوادهاش باز ميکند و بعد به سر کار ميرود. شب هم سر خانه و زندگياش بر ميگردد. آيا باز هم ممکن است خطا کند و به بيراهه برود؟
بعضيها ميگويند: اسم فرزندم براي کار يا تحصيل، در فلانجا در آمده است؛ چه کار کنيم؟ گويا از اين معارف، دور هستند. بگذار سر خانه و زندگياش باشد. حداقل اين است که آن حُجب و حيايي که در منطقه خودش هست، مانع ميشود که يک سنخ کارهاي خطا را براي حفظ آبرويش انجام دهد. همين خوب است که با اين کار، پرده حيا را ندرد.
اگر او از شهرش برود و برگردد، ديگر آدم سابق نيست. عين مرغ از قفس پريده است. همين منطقه شهر خودش، برايش يک قفس است. اينجا ملاحظه ميکند، امّا اگر رفت جاي ديگر، ملاحظه نميکند، بعد هم پرده دري ميکند، مگر ميشود به اين زودي درستش کرد. خراب کردن آسان است، ساختن خيلي سخت است. لذا ما ميبينيم در روايت، فقط محيط را ميگويد، آن هم محيطي که انسان ميخواهد در آن محيط با مسائل مادّيت رو به رو شود.
3. محيط فريفتهشدن نسبت به مظاهر دنيا
اينجا اصلاً با شغل کاري نداريم. جاي پول در آوردن است، گفتيم بحث ما درباره محيط شغلي است. شغل هم که ميگوييم، يعني شخص ميخواهد معيشتش را با اين کار و حرفه بگذراند. سر و کارش با مسائل مادّي است. جايي که براي مسائل مادّي آماده شده، خيلي بايد مراقبت شود که جلوات مادّيت زيادي نداشته باشد و انسان را فريب ندهد. محيط کاري، شما را فريب ندهد و -نعوذ بالله- ريشههاي رذايل اخلاقي را در شما زنده نکند، زيادهطلبي نياورد، حرص و آز نياورد.
* بازارها جولانگاه شيطان
به تعبيري که در روايات است، در محل کسب که جايي است که انسان پول در ميآورد، عوامل شيطاني براي تحريک ابعاد شيطاني انسان فراهم است؛ حواست را بايد در اين محيط جمع کني! من به کَسب کاري ندارم، در مورد محيط کَسب بحث ميکنم.
ما در باب محيط کسب، روايات متعدده داريم. به عنوان نمونه روايتي است از پيغمبر که فرمودند: "قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ " شرترين جا در ميان قطعههاي زمين، مرکزي است که ميخواهي با مسائل مادّي رو به رو شوي و مال به دست بياوري، "وَ هِيَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ " و اين قطعه جولانگاه شيطان است. "يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَ يَضَعُ کُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ " اينجا شيطان ميآيد و کرسياش را ميگذارد و بعد هم بچههايش را در محيط پراکنده ميکند. بعد هم هر کسي را متناسب با خودش فريب مي دهد؛ يکي کم ميگذارد، يکي دروغ ميگويد و ... "فَبَيْنَ مُطَفِّفٍ فِي قَفِيزٍ أَوْ سَارِقٍ فِي ذِرَاعٍ أَوْ کَاذِبٍ فِي سِلْعَةٍ " همه طور کلک ميزند براي اين که پول در بياورد.
* پاداش يک سبحانالله در بازار
باز روايتي ديگر از پيغمبر اکرم است که فرمودند: "رُوي عن رسول الله (صليالله عليه وآله وسلم) قال: السوقُ دارُ سهوٍ و غفله " محل کسب، جايي است که آدم در آن غفلت ميکند، "فمن سبَّحَ فيها تسبيحهً کتب له بها الف الف حسنه " اگر انسان در اين محيط، يک سبحان الله بگويد، يک ميليون حسنه برايش نوشته ميشود. يعني اگر آدم به جايي برود که مظاهر مادّيت او را جذب ميکند و از خدا بيخبر ميشود و به ياد خدا باشد بسيار ارزش دارد.
"محيط " اين کار را ميکند. اينجا بحث شغل نيست، فرق بگذاريد! جاذبه محيط مادّيت، انسان را ميسازد و تخريب ميکند. همين يک تسبيح که يک ميليون به حساب ميآيد، جهت اين است که اين يک تسبيح بسيار ارزنده است، چون ديگر از خدا غافل نشده است، محيط نميتواند بُعد معنوي او را تخريب کند. حتّي علي (ع) در عهد نامهاي که به مالکاشتر مينويسد، همين مطالب را توضيح ميدهد، که ديگر در حوصله بحث نيست.