کد خبر 31620
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۷

باشد که جبران تقصير کنيم و اداي وظيفه در جنگي که روزي پشت دروازه‌هاي خرمشهر بود و حالا در زميني به وسعت مشرق تا مغرب آفتاب. و چه خسران مي بيني که در سپاه فاتح محمدي باشي و دو قدم مانده به صبح در خواب غفلت از قافله جا بماني.

گروه فرهنگي مشــرق - «وقفوهم إنهم مسئولون» * عطر رحماني انقلاب ايران در سال 1357 از گلستان پيروزي شروع به پيچيدن کرد به مشام جان‌هاي پراکنده در سراسر گيتي رسيد. نه اينکه کسي بخواهد نسيم باشد براي دميدنش، که در ذاتش حرکت نقش بسته بود و راهش را حتي در ظلمات پيدا مي‌کرد و مژده‌ي آزادي و راهي نو به بشر به ستوه آمده از قرون اسارت مي‌داد.
اين اتفاق در زماني افتاد که کساني خود را صاحب حرف آخر و طلايه‌دار قافله بشريت مي‌دانستند. کساني که از کوره‌راه‌هاي جنگ سرد و گرم گذشته و سرمست از پيروزي رقيبي براي خود نمي‌ديدند و حالا نمي‌دانستند از کجا و چطور اين راه نو در برابر بشري که تا پيش از اين برايشان گله‌اي رام بود، گشوده شد. پس کمر به نابودي نهالي بستند که عطر شکوفه‌هايش به سرعت در زمين پراکنده مي‌شد. جنگ را آزمودند، شعب ابي‌طالبي ديگر ساختند، مردانش را در نهان به خاک و خون کشيدند و نماند از ترفندها که نيازمودند و راه‌ها که نرفتند. ترفندها و راه‌هايي که به ثمر ننشست هيچ، از قضا سرکنگبين صفرا فزود، روغن بادام تلخي مي‌نمود.
انقلاب انديشه‌هاي خود را تکثير مي‌کرد و الگوي خود را بازتوليد و از گوشه‌گوشه جهان نداي مقاومت بلند مي‌شد. فلسطيني که موم دستشان بود، سنگ خارا شد و انتفاضه خاري در چشمشان. لبنان که ذليل بازي‌هايشان و جامه‌ي صدپاره‌ي اختلاف در بر داشت، مشتي آهنين شد و رداي عزت پوشيد و در سرير قدرت نشست. حالا هر کس که مي‌خواست در ظلمات عصر راهي بجويد ردپاي انقلاب را پيش روي خود مي‌ديد و تازه اين اول ماجرا بود که هر مسلماني در جاي‌جاي هستي ديده بود که مي‌توان مسلمان بود و چشم به گلدسته‌هاي تکبير داشت و اهل توحيد بود و زير يوغ هم نرفت. انقلاب سربازان خود را نه در دل ايران که بيخ گوش قلدران مي‌ساخت. سربازانش حالا نه تنها ايراني، که عرب و اروپايي و آفريقايي، سياه و زرد و سپيد هم بودند.
براي سد اين جريان بيداري يک راه مانده بود که امتحانش کنند، توليد سرباز براي خود و الگوسازي در دل انقلاب. سرنيزه حريف اين پديده نبود، بايد قرآن‌ها را سر نيزه مي‌کردند يا اصلا چه بهتر اگر مي‌شد قرآن‌ها را بستانند. زمين و دريا و هوا را امتحان کرده بودند حالا زمين حمله، زمينه‌ي جان بود. هدف شد دلها. قرار شد «سبک زندگي» جديدي معرفي کنند و شهروند غربي نمونه را در مهد جنبش انقلابي به دنيا بياورند؛ الگوهاي را خود معرفي کنند تا حنجره‌هاي جوان به‌جاي فرياد مقاومت، ناله‌اي جز تقليد طوطي‌هاي بزک کرده بلند نکنند.
سيل تبليغات و محصولات به سمت نسلي سرازير شد که آماج شبيخون فرهنگي بودند. غفلت بزرگان در برابر اين پديده خود داستان پرآب‌چشمي است. کساني که اخطار علمدار انقلاب را مي‌شنيدند که از شبيخون دشمن مي‌گفت اما تا سال‌ها تنها غرق در تحير، گيج و منگ اطراف را نگاه مي‌کردند و حتي خود سوغات دشمن را لاي زرورق به جماعت هديه مي‌کردند.
بي‌گمان هر چه در گلستان انقلاب غفلت رخ داده باشد سهم سنگرهاي فتح شده در اين جبهه‌ي گشوده براي دشمن بيشتر است. حال اگر جواناني به علت غفلت‌هاي رخ داده، از بن دندان آن سبک زندگي را پذيرفته‌ باشند، يقين سعادت خود را در تزاحم با آرمان انقلاب مي‌بينند و هوش از سرشان مي‌پرد براي عادات و ساعات زندگي در سواحل تمدن غرب. به يقين کلمات را از فرهنگ لغاتي غير از فرهنگ مهدوي معني مي‌کنند و در پس ذهن باور دارند که بايد هر چه بيشتر لذت جست. لذتي که قبلا معنايش را از معلمي ناآشنا آموخته‌اند. اين شهروندي که تولدش در خاک ايران بوده و ريشه گرفتنش در انديشه‌‌اي غريب،انقلاب را هرچه بپندارد، دوست نمي‌پندارد. حتي شايد که دشمن خود بداند و فرصتي اگر دست دهد سنگي هم به سويش پرتاب مي‌کند. نمونه وقايعي که پس از انتخابات رخ نمود و تهمتي به نخل تنومند انقلاب زده شد و زمينه را براي بروز خشم کساني آماده کرد در پس ذهن انقلاب را مسير وصل آرزوهاي خود نمي‌پنداشتند. فتنه‌ي 88 عوامل طراحي داشت و کارگرداناني در داخل. پياده‌هايش آناني شدند که قرباني بلعيدن نسخه‌ي سبک زندگي غربي شدند و در اين ميان سهم تقصير آنان که ميدان جنگ فرهنگي را ديده بودند و ساکت نشستند يا خود را به نديدن زدند کم نيست.
باشد که جبران تقصير کنيم و اداي وظيفه در جنگي که روزي پشت دروازه‌هاي خرمشهر بود و حالا در زميني به وسعت مشرق تا مغرب آفتاب. جنگي که اين روزها براي جبهه‌ي محمدي مژده‌ي ظفر مي‌دهد. نشان به آن نشان که در کرانه‌هاي نيل فرعوني از اوج قدرت به پايين درجات خفت فرو مي‌غلتد و در جايي ديگر همپالگي‌هاي شرابخوار ابليس از ترس به خود مي‌لرزند و کيسه‌ي زر مي‌بخشند تا فرياد ملتهب مستضعفان را به سکوت تبديل کنند و فرياد شيعه و تکبيرش در کران تا کران خليج فارس مي‌پيچد و زمين را زير پاي شيطان به لرزه درآورده است.
و چه خسران مي بيني که در سپاه فاتح محمدي باشي و دو قدم مانده به صبح در خواب غفلت از قافله جا بماني.
-------------
* صافات – 24

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس