گروه جهاد و مقاومت مشرق - نگران آن جوانهایی هستی که به قولت سرشار از استعدادند اما دور از امکانات! همانها که میگفتی توجه نکردن ما به آنها، زمینه توجه کردن دیگران به آنها میشود. حالا هم دلمان میخواهد کنارت باشیم اما... میدانی که، راهمان نمیدهند.
آنجا که حالا هستی، نهاد و روزنامه و مجله نیست که آفیشمان کنی یکراست بیاییم داخل. جایی است که حساب و کتاب دارد. آدمهایی را راه میدهند که قلبشان کلمهای به نام سنگ را نشنیده است و دستانشان حرارت پیوند دارد. آنجا جای آدمهایی است که مهم باشند اما در همان محله قبل از مهمشدن بمانند یا دستکم منکر آنجا نباشند. جای آدمهایی است که مهم باشند اما گاهی سوار اتوبوسهای قبل از مهم شدنشان هم بشوند.
جای کسانی است که از دستشان برآید، بچههای مستعد دیگران را بالا ببرند اما بالا بردن بچههای خودشان را دائم پشت گوش بیندازند و در عین حال که مهماند، آنقدر نداشته باشند که دندانی بکارند، اصلاً نیازی به دندان داشتن نداشته باشند.
آقای فردی عزیز! ای که مقام را برای کمک به دیگران میخواستی! ای کسی که مهربانی از چشمانت میچکید! ای که حواست بود گم نشوی! ما که قابل نیستیم به یاد تو باشیم. تو به یاد ما باش.
* باقر رجبعلی، نویسنده
کد خبر 306657
تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴
- ۰ نظر
- چاپ
آقای فردی سلام. چطوری برادر؟ جایت که مطمئنم خوب است، احوالت چطور است؟ نکند هنوز نگران اینجایی؟