گروه تاریخ مشرق- 19 آوریل، سالمرگ چارلز داروین (1882-1809م) جانورشناس و طبیعیدان انگلیسی است که پس از مطالعات فراوان به نظریه تکامل تدریجی و طبیعی جانوران رسید و چند کتاب مهم تالیف کرد که کتاب «منشا انواع» به عنوان اولین اثر وی و از همه مهمتر است. نظریه او تحولی در طبیعیات و به تبع آن در انسانشناسی و حتی کلام و اخلاق به وجود آورد و دیدگاههای گذشته را با جدیت به چالش کشید. نظریه تکامل نه تنها آموزههای مسیحیت را مورد تعرض قرار داد، بلکه دانشمندان و متکلمان مسلمان را هم به تامل واداشت. با اینکه خود داروین اتهام الحاد و انکار دین را رد کرد و دستاوردهای علمیاش را منافی دین و معارض دیانت نمیدانست ولی تلقی عمومی متکلمان، تعارض آن با دین بود و از این رو به نقادی آن پرداختند.
نظریه تکامل ستون خیمه مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کل خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنابراین به مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار میشود، نه یک تئوری علمی که به اثبات رسیده است.
* نظرها درباره نظریه تکامل
با وجود آنکه بسیاری از دانشمندان علوم زیستی، پس از اعتراضهای نخستین خود به داروین و نظریهاش به مرور تکامل انواع را پذیرفتند، اما بدنه مذهبی عالم هیچگاه نتوانست که این نظریات مشکوک و معارض را بپذیرد. از این رو هم در جهان مسیحیت و هم در میان مسلمانان بازار رد و انکار داروین داغ شد.
از 1300 قمری تاکنون مسلمانان در نقد نظریه داروین کتاب نوشتهاند و کار تحلیلی کردهاند. با اینکه برخی اندیشمندان مسلمان کوشیدهاند میان نظریات داروین و اسلام را جمع کنند و تحلیلهایی برای این موضوع ارائه دادهاند که در جای خود ارزشمند است، برخی دیگر بر این باور رفتهاند که تفسیر داروینیستی از بنیآدم، نه تنها در اصل آفرینش و مقولاتی اینچنینی معارض با دین است، بلکه با ایجاد مسائلی ضمنی مانند ضدیت دین و دانش و کاهش شان بشر به عنوان سوژهای دست و پا بسته در طبیعت، در صدد است به تضعیف آیین و مذهب بپردازد و «انسانشناسی» خاصی را ارائه دهد.
برخی معتقدند که نظریه تکامل پیش از آنکه در چارچوب علوم زیستی قرار گیرد، شالوده فلسفه گمراهکنندهای –ماتریالیسم- است که بر بسیاری از مردم جهان تاثیرگذارده است. نظریه تکامل حاصل فلسفه مادیگرایی است که با بازسازی فلسفههای مادیگرایی دوران باستان شکل گرفته و در قرن نوزدهم فراگیر شده است. ماتریالیسم تنها با مدد گرفتن از عوامل مادی به تفسیر طبیعت میپردازد.
* شرحی بر نظریه داروین
نظریه داروین، با قوانین مربوط به ژنتیک که در ربع نخست سده بیستم کشف گردید، عمیقا گرفتار بحران شد. با این حال، گروهی از دانشمندانی که همچنان میخواستند به داروین وفادار باشند، سخت تلاش کردند تا برای برونرفت از این بحران راهحلهایی بیابند. گذشته از اینکه سنگوارههای نویافته برای اثبات نظریه داروین راه به جایی نبردند، شکافهای ترمیمناپذیر در کالبدشناسی میان انسان و بوزینه نیز افسانه تکامل را باطل میسازند. یکی از این شکافها به شیوه راه رفتن مربوط میشود.
انسان روی دو پا به طور مستقیم راه میرود. این شیوه راه رفتن، شکل بسیار مخصوصی است که در هیچ یک از انواع پستانداران دیده نمیشود. برخی از جانوران که بر روی دو پای پشتی میایستند، توانایی چندانی برای تحرک ندارند. حیواناتی چون خرسها و میمونها بهندرت میتوانند بدین شکل راه بروند و اگر هم میایستند، هنگامی است که مثلا میخواهند به غذایی دسترسی پیدا کنند که تنها برای مدت کوتاهی از زمین بلند میشوند. اسکلتبندی طبیعی آنها به طرف جلو متمایل است و آنها روی چهار دست و پا راه میروند.
اما آیا شیوه راه رفتن بر روی دو پا، شکل تکاملیافته راه رفتن با چهار دست و پای بوزینهها است؟ تحقیقات نشان دادهاند که در شیوه راه رفتن انسان هیچ تکاملی رخ نداده است و امکان وقوع آن نیز وجود ندارد. تفاوت میان انسان و بوزینه تنها محدود به شیوه راه رفتن نمیشود. الاین مورگان، تکاملگرای دیرینهشناس در این باره اعتراف میکند که:
«چهار مورد از مهمترین راز و رمزهای انسانها از این قرار است: 1) چرا آنها روی دو پا راه میروند؟ 2) چرا آنها موهایشان را از دست دادهاند؟ 3) چرا آنها مغزهایشان تا به این حد بزرگ شده است؟ 4) چرا آنها تکلم را آموختند؟ پاسخ درست به این پرسشها این است که 1) ما هنوز نمیدانیم. 2) ما هنوز نمیدانیم. 3) ما هنوز نمیدانیم. 4) ما هنوز نمیدانیم.
* سلول و DNA
ساختار پیچیده سلولهای زنده در زمان داروین ناشناخته بود و صرف نسبت دادن حیات به تصادف و شرایط طبیعی از نظر هوادارن تکامل قانعکننده به نظر میرسید. اما دبلیو. ایچ. تورپ، دانشمند تکاملگرا اعتراف میکند که «ابتداییترین نوع سلول دارای مکانیزمی است که به طور تصورناپذیری پیچیدهتر از هر ماشینی است که تاکنون بشر در ذهن و نه در عمل طراحی کرده است.
از سوی دیگر همه اطلاعات مربوط به موجودات زنده در مولکول DNA ذخیره شده است. این روش ذخیره اطلاعات که نقش حیاتی باورنکردنی دارد، شاهد روشنی است بر اینکه حیات از روی تصادف به وجود نیامده است، بلکه به طور هدفمندی طراحی شده یا بهتر است بگوییم به طور شگفتانگیزی خلق شده است. اگر قرار باشد اطلاعات ذخیره شده در DNA نوشته شود صدها و هزارها جلد کتاب میخواهد. وقتی در نظر میگیریم که دویست هزار ژن در بدن انسان وجود دارد، آشکارتر میشود که شکلگیری میلیونها نئوکلیدهای سازنده این ژنها با توالی درست، از سر تصادف امری ناممکن است.
* سنگوارههای همزمان
در یافتههای زیست شناسی جدید، سنگوارههایی از انسان یافت شده که از نظر زمانی، با سنگواره موجوداتی که جزو اجداد تاریخی انسان بر شمرده میشود برابر است. این به آن معناست که در زمانی که اجداد ادعایی بشر میزیستهاند، خود انسان هم وجود داشته است و این مساله شدیدا نظریه تکامل را زیر سوال برده است.
از سوی دیگر سنگوارههایی همزمان از انواع این اجداد ادعایی بشر هم یافت شده که سیر ترتیبی و تکاملی را به چالش میکشد. دو فسیل هومینید که در کنیا کشف شده است از همین نویافتهها است. جزئیات کشف فسیل شکسته آرواره فوقانی و فسیل یک جمجمه کاملا سالم موجودات شبیه به انسان، یا هومینیدها، در نشریه "نیچر” تشریح شده است. براساس گزارش این نشریه، تاکنون تصور میشد که یک هومینید به نام "هومو هابیلیس” به موجود پیشرفتهتر "هومو اِرِکتوس” تکامل یافت که به تدریج به انسان امروزی بدل شد. اکنون با توجه به یافتههای تازه تصور میشود که هابیلیس و ارکتوس گونههای خواهرخوانده باشند که زمان زیستن آنها بر یکدیگر تطبیق داشته است.
* گوهر وجودی انسان
موجودات فراوانی در دنیا وجود دارند که با یکدیگر شبیهاند؛ مثلا بسیاری از موجودات به اسب یا گربه شباهت دارند و بسیاری از حشرات شبیه به هم به نظر میآیند. این شباهتها کسی را متعجب نمیکند. اما شباهتهای ظاهری انسان و بوزینه توجه بسیار زیادی برانگیخته است. این توهم گاه تا آنجا پیش میرود که برخی را به اعتقاد به نظریه تکامل وا میدارد؛ اما واقعیت این است که این شباهتهای ظاهری انسان و بوزینه بیانگر هیچ حقیقتی نیست.
بهرغم مشابهتهای ظاهری، بین انسان و بوزینه تفاوتهای بسیار بزرگی وجود دارد. بوزینه، حیوانی است که هیچ تفاوتی با اسب یا سگ ندارد؛ اما انسان موجودی هوشمند و دارای ارادهای قوی است که میتواند فکر کند، سخن بگوید، بفهمد، تصمیم بگیرد و قضاوت کند. همه این ویژگیها جزء کارکردهای روح است که تنها انسان به این شکل از آن برخوردار است. روح مهمترین شکافی است که در تفاوت بسیار عمده انسان به دیگر مخلوقات خودنمایی میکند و هیچ شباهت جسمی نمیتواند این شکاف بزرگ میان انسان و دیگر موجودات را از میان بردارد.
اندیشه برترینژادی از پیآمدهای نظریه تکاملی است:
نژادپرستی علمی Scientific racism
* نژادگرایی در اندیشه داروین
یکی از مهمترین اندیشههای داروینی که تاکنون کمتر مطرح شده است، نژادگرایی او است. داروین اروپائیان سفیدپوست را نسبت به دیگر نژادهای انسانی پیشرفتهتر میداند. در حالی که وی بر این ادعاست که انسان، شکل تکاملیافته مخلوقات شبه بوزینه است، اعتقاد دارد که برخی از نژادها از تکامل بیشتری برخوردار شدند و دیگر نژادها هنوز ویژگیهایی شبیه میمونها دارند.
* داروینیسم اجتماعی
تکاملگرایی داروین، تنها به علوم زیستی محدود نشد و در سایر رشتههای دانش نیز به کار برده میشود. «داروینیسم اجتماعی» نمونهای از این انتقال نظریه است که معتقد است، نژادهای انسانی امروزی در پلههای متفاوتی از «نردبان تکامل و ترقی» قرار دارند، به گونهای که نژادهای اروپایی از همه پیشگامترند. نظریههای توسعه و نوسازی رایج در اندیشه سیاسی و اقتصادی هم از همین نظریه تکاملی تاثیر میگیرد. نگاه خطی به مدرنیزاسیون که امروزه به عنوان تنها نسخه تجویزی برای توسعه و پیشرفت جهان سومیها توصیه میشود دارای مبانی شدید تکاملی است که با قرار دادن تمدن غرب به عنوان نوع برتر تمدن بشری، به دیگران سفارش میکند که جا پای غرب بگذارند و در این سیر تکاملی به همنوعان پیشرفته خود برسند.
بنابراین هنگامی که داروینیسم کنار گذاشته شود، هیچ فلسفه «نزاع» دیگری باقی نخواهد ماند. هر سه دین الهی که بیشتر مردم دنیا به آنها ایمان دارند با خشونت مخالفند. نزاع و خشونت با اخلاقی که خداوند برای بشر مقرر کرده است در تعارض است اما داروینیسم نزاع و خشونت را طبیعی و موجه جلوه میدهد.
منابع؛
فروپاشی علمی داروینیسم؛ هارون یحیی
نخستین نقدهای متکلمان شیعه بر داروینیسم؛ محمد نوری
نقد نظریه تکاملی داروین؛ سید حسین نصر
نظریه تکامل ستون خیمه مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کل خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنابراین به مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار میشود، نه یک تئوری علمی که به اثبات رسیده است.
* نظرها درباره نظریه تکامل
با وجود آنکه بسیاری از دانشمندان علوم زیستی، پس از اعتراضهای نخستین خود به داروین و نظریهاش به مرور تکامل انواع را پذیرفتند، اما بدنه مذهبی عالم هیچگاه نتوانست که این نظریات مشکوک و معارض را بپذیرد. از این رو هم در جهان مسیحیت و هم در میان مسلمانان بازار رد و انکار داروین داغ شد.
از 1300 قمری تاکنون مسلمانان در نقد نظریه داروین کتاب نوشتهاند و کار تحلیلی کردهاند. با اینکه برخی اندیشمندان مسلمان کوشیدهاند میان نظریات داروین و اسلام را جمع کنند و تحلیلهایی برای این موضوع ارائه دادهاند که در جای خود ارزشمند است، برخی دیگر بر این باور رفتهاند که تفسیر داروینیستی از بنیآدم، نه تنها در اصل آفرینش و مقولاتی اینچنینی معارض با دین است، بلکه با ایجاد مسائلی ضمنی مانند ضدیت دین و دانش و کاهش شان بشر به عنوان سوژهای دست و پا بسته در طبیعت، در صدد است به تضعیف آیین و مذهب بپردازد و «انسانشناسی» خاصی را ارائه دهد.
برخی معتقدند که نظریه تکامل پیش از آنکه در چارچوب علوم زیستی قرار گیرد، شالوده فلسفه گمراهکنندهای –ماتریالیسم- است که بر بسیاری از مردم جهان تاثیرگذارده است. نظریه تکامل حاصل فلسفه مادیگرایی است که با بازسازی فلسفههای مادیگرایی دوران باستان شکل گرفته و در قرن نوزدهم فراگیر شده است. ماتریالیسم تنها با مدد گرفتن از عوامل مادی به تفسیر طبیعت میپردازد.
* شرحی بر نظریه داروین
نظریه داروین، با قوانین مربوط به ژنتیک که در ربع نخست سده بیستم کشف گردید، عمیقا گرفتار بحران شد. با این حال، گروهی از دانشمندانی که همچنان میخواستند به داروین وفادار باشند، سخت تلاش کردند تا برای برونرفت از این بحران راهحلهایی بیابند. گذشته از اینکه سنگوارههای نویافته برای اثبات نظریه داروین راه به جایی نبردند، شکافهای ترمیمناپذیر در کالبدشناسی میان انسان و بوزینه نیز افسانه تکامل را باطل میسازند. یکی از این شکافها به شیوه راه رفتن مربوط میشود.
انسان روی دو پا به طور مستقیم راه میرود. این شیوه راه رفتن، شکل بسیار مخصوصی است که در هیچ یک از انواع پستانداران دیده نمیشود. برخی از جانوران که بر روی دو پای پشتی میایستند، توانایی چندانی برای تحرک ندارند. حیواناتی چون خرسها و میمونها بهندرت میتوانند بدین شکل راه بروند و اگر هم میایستند، هنگامی است که مثلا میخواهند به غذایی دسترسی پیدا کنند که تنها برای مدت کوتاهی از زمین بلند میشوند. اسکلتبندی طبیعی آنها به طرف جلو متمایل است و آنها روی چهار دست و پا راه میروند.
اما آیا شیوه راه رفتن بر روی دو پا، شکل تکاملیافته راه رفتن با چهار دست و پای بوزینهها است؟ تحقیقات نشان دادهاند که در شیوه راه رفتن انسان هیچ تکاملی رخ نداده است و امکان وقوع آن نیز وجود ندارد. تفاوت میان انسان و بوزینه تنها محدود به شیوه راه رفتن نمیشود. الاین مورگان، تکاملگرای دیرینهشناس در این باره اعتراف میکند که:
«چهار مورد از مهمترین راز و رمزهای انسانها از این قرار است: 1) چرا آنها روی دو پا راه میروند؟ 2) چرا آنها موهایشان را از دست دادهاند؟ 3) چرا آنها مغزهایشان تا به این حد بزرگ شده است؟ 4) چرا آنها تکلم را آموختند؟ پاسخ درست به این پرسشها این است که 1) ما هنوز نمیدانیم. 2) ما هنوز نمیدانیم. 3) ما هنوز نمیدانیم. 4) ما هنوز نمیدانیم.
* سلول و DNA
ساختار پیچیده سلولهای زنده در زمان داروین ناشناخته بود و صرف نسبت دادن حیات به تصادف و شرایط طبیعی از نظر هوادارن تکامل قانعکننده به نظر میرسید. اما دبلیو. ایچ. تورپ، دانشمند تکاملگرا اعتراف میکند که «ابتداییترین نوع سلول دارای مکانیزمی است که به طور تصورناپذیری پیچیدهتر از هر ماشینی است که تاکنون بشر در ذهن و نه در عمل طراحی کرده است.
از سوی دیگر همه اطلاعات مربوط به موجودات زنده در مولکول DNA ذخیره شده است. این روش ذخیره اطلاعات که نقش حیاتی باورنکردنی دارد، شاهد روشنی است بر اینکه حیات از روی تصادف به وجود نیامده است، بلکه به طور هدفمندی طراحی شده یا بهتر است بگوییم به طور شگفتانگیزی خلق شده است. اگر قرار باشد اطلاعات ذخیره شده در DNA نوشته شود صدها و هزارها جلد کتاب میخواهد. وقتی در نظر میگیریم که دویست هزار ژن در بدن انسان وجود دارد، آشکارتر میشود که شکلگیری میلیونها نئوکلیدهای سازنده این ژنها با توالی درست، از سر تصادف امری ناممکن است.
* سنگوارههای همزمان
در یافتههای زیست شناسی جدید، سنگوارههایی از انسان یافت شده که از نظر زمانی، با سنگواره موجوداتی که جزو اجداد تاریخی انسان بر شمرده میشود برابر است. این به آن معناست که در زمانی که اجداد ادعایی بشر میزیستهاند، خود انسان هم وجود داشته است و این مساله شدیدا نظریه تکامل را زیر سوال برده است.
از سوی دیگر سنگوارههایی همزمان از انواع این اجداد ادعایی بشر هم یافت شده که سیر ترتیبی و تکاملی را به چالش میکشد. دو فسیل هومینید که در کنیا کشف شده است از همین نویافتهها است. جزئیات کشف فسیل شکسته آرواره فوقانی و فسیل یک جمجمه کاملا سالم موجودات شبیه به انسان، یا هومینیدها، در نشریه "نیچر” تشریح شده است. براساس گزارش این نشریه، تاکنون تصور میشد که یک هومینید به نام "هومو هابیلیس” به موجود پیشرفتهتر "هومو اِرِکتوس” تکامل یافت که به تدریج به انسان امروزی بدل شد. اکنون با توجه به یافتههای تازه تصور میشود که هابیلیس و ارکتوس گونههای خواهرخوانده باشند که زمان زیستن آنها بر یکدیگر تطبیق داشته است.
* گوهر وجودی انسان
موجودات فراوانی در دنیا وجود دارند که با یکدیگر شبیهاند؛ مثلا بسیاری از موجودات به اسب یا گربه شباهت دارند و بسیاری از حشرات شبیه به هم به نظر میآیند. این شباهتها کسی را متعجب نمیکند. اما شباهتهای ظاهری انسان و بوزینه توجه بسیار زیادی برانگیخته است. این توهم گاه تا آنجا پیش میرود که برخی را به اعتقاد به نظریه تکامل وا میدارد؛ اما واقعیت این است که این شباهتهای ظاهری انسان و بوزینه بیانگر هیچ حقیقتی نیست.
بهرغم مشابهتهای ظاهری، بین انسان و بوزینه تفاوتهای بسیار بزرگی وجود دارد. بوزینه، حیوانی است که هیچ تفاوتی با اسب یا سگ ندارد؛ اما انسان موجودی هوشمند و دارای ارادهای قوی است که میتواند فکر کند، سخن بگوید، بفهمد، تصمیم بگیرد و قضاوت کند. همه این ویژگیها جزء کارکردهای روح است که تنها انسان به این شکل از آن برخوردار است. روح مهمترین شکافی است که در تفاوت بسیار عمده انسان به دیگر مخلوقات خودنمایی میکند و هیچ شباهت جسمی نمیتواند این شکاف بزرگ میان انسان و دیگر موجودات را از میان بردارد.
اندیشه برترینژادی از پیآمدهای نظریه تکاملی است:
نژادپرستی علمی Scientific racism
* نژادگرایی در اندیشه داروین
یکی از مهمترین اندیشههای داروینی که تاکنون کمتر مطرح شده است، نژادگرایی او است. داروین اروپائیان سفیدپوست را نسبت به دیگر نژادهای انسانی پیشرفتهتر میداند. در حالی که وی بر این ادعاست که انسان، شکل تکاملیافته مخلوقات شبه بوزینه است، اعتقاد دارد که برخی از نژادها از تکامل بیشتری برخوردار شدند و دیگر نژادها هنوز ویژگیهایی شبیه میمونها دارند.
* داروینیسم اجتماعی
تکاملگرایی داروین، تنها به علوم زیستی محدود نشد و در سایر رشتههای دانش نیز به کار برده میشود. «داروینیسم اجتماعی» نمونهای از این انتقال نظریه است که معتقد است، نژادهای انسانی امروزی در پلههای متفاوتی از «نردبان تکامل و ترقی» قرار دارند، به گونهای که نژادهای اروپایی از همه پیشگامترند. نظریههای توسعه و نوسازی رایج در اندیشه سیاسی و اقتصادی هم از همین نظریه تکاملی تاثیر میگیرد. نگاه خطی به مدرنیزاسیون که امروزه به عنوان تنها نسخه تجویزی برای توسعه و پیشرفت جهان سومیها توصیه میشود دارای مبانی شدید تکاملی است که با قرار دادن تمدن غرب به عنوان نوع برتر تمدن بشری، به دیگران سفارش میکند که جا پای غرب بگذارند و در این سیر تکاملی به همنوعان پیشرفته خود برسند.
بنابراین هنگامی که داروینیسم کنار گذاشته شود، هیچ فلسفه «نزاع» دیگری باقی نخواهد ماند. هر سه دین الهی که بیشتر مردم دنیا به آنها ایمان دارند با خشونت مخالفند. نزاع و خشونت با اخلاقی که خداوند برای بشر مقرر کرده است در تعارض است اما داروینیسم نزاع و خشونت را طبیعی و موجه جلوه میدهد.
منابع؛
فروپاشی علمی داروینیسم؛ هارون یحیی
نخستین نقدهای متکلمان شیعه بر داروینیسم؛ محمد نوری
نقد نظریه تکاملی داروین؛ سید حسین نصر