به گزارش مشرق ، جنگ تحميلي که آغاز شد، جمعي از همکلاس هاي پول دار ما بعد از ديپلم گرفتن بدون خدمت سربازي يا از فرودگاه و يا توي تانکرهاي گازوئيل و يا با پوشيدن پوست گوسفند و داخل گله گوسفندان چوپان از مرز گذشتند و مردم با غيرت و با شهامت ماندند و دشمن مسلح! وقتي جنگ به پايان رسيد از اولين مصوبه هاي مجلس صدور مجوز بازگشت بود و هرکدام که توانست يک دستگاه ماشين بنز برداشت و با سودش
پايان خدمت خود را خريد و داخل کشور شد. و هرجا که جاي رقابت بود تحصيل کردگان فرنگ گوي سبقت را از مردم زحمتکش و فرزندان اين مرز و بوم که ماندند و جنگيدند و درس خواندند، ربودند.بالاخره آنها از خارج مدرک داشتند!
***
در يکي از شماره هاي مجله هنر موسيقي مطلبي با عنوان " تاريخ ايران در فرم اپرا" سه صفحه خود را اختصاص به توماس کريستيان داويد مرد مرموز اتريشي داده بود که در آن مطلب چندان تاريخچه اي از اپرا وجود ندارد و مي توان گفت زندگي نامه يک موزيسين متوسط اتريشي است که جمعي از هموطن هاي اهل موسيقي کشورمان که در اتريش بوده اند و به بورس اتريش رفته اند وام دار او هستند.
توماس کيست و چرا به او تا اين حد ارج گذارده مي شود؟ اين براي من هميشه جاي سوال داشته است. روزنامه ايران چند سال پيش در شماره 3395 يادداشتي با عنوان يادي از توماس کريستيان داويد داشت که نويسنده بعد از گذشت مدتها از مرگ توماس کريستين داويد به فکر او افتاده بود و از او ياد مي کرد اما به نظر مي رسيد نويسنده مطلب حتي خودش نيز توماس کريستيان داويد را نمي شناخته است، زيرا که تصوير انتخاب شده براي صدر مطلب، عکس لوکاس برادر توماس بود نه عکس خودش!؟!
توماس کريسيتان داويد اتريشي مرد مرموزي بود که در سال 1960 با نظر سفارت اتريش به ايران آمد و عده اي خاص را انتخاب و آنها را با خود به اتريش برد و اين افراد هنوز کنترل موسيقي کلاسيک در ايران را در دست دارند. بعد از بازگشت مجدد به ايران با يک زن خواننده اپراي ايراني به نام منصوره قصري زندگي مشترک آغاز کرد. (که قانوني و شرعي بودن اين امر جاي سوال دارد؟)
وي از جريان نازي هاي اتريشي بود که در جنگ جهاني دوم در جريان تجاوز به خاک شوروي به اسارت در مي آيد. او در يکي از مصاحبه هايش با مجله سروش مي گويد، معلم با شخصيت و بزرگ در ايران کم است و تنها معلم موسيقي را که تائيد مي کند امانوئل مليک اصلانيان از اعضاي سازمان هاي فراماسونري آلماني است که در جريان جنگ جهاني دوم در برلين اقامت داشت و براي حفظ روحيه آلماني ها به اجراي کنسرت مي پرداخت و از او در سال 1382 به توسط بهمن يا حسن رياحي در مراسم دهه فجر تجليل به عمل آمد.
جريانات پشت پرده همچنانکه توماس کريستيان داويد نيز اشاره به هماهنگي سفارت اتريش در تهران و نقش آن دارد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي او را وارد کشور مي کنند! اين براي بار دوم است که او در ايران ماموريت خاص دارد و در هر دوبار آن با حمايت سفارتخانه هاي خارجي و انجمن فرهنگي ايران و اتريش!
در مورد اين دوبار آمد و رفت جواد موسوي در روزنامه ابرار مي نويسد: روز 12 آبان ماه سال 74 کنسرت موسيقي توسط گروهي موسوم به ارکستر فيلارمونيک جوانان، در تهران و در انجمن فرهنگي ايران و اتريش برگزار شد.هسته اصلي اين ارکستر را جواناني تشکيل مي¬دادند که از حدود 4 سال پيش در گروهي به نام ارکستر سوليست هاي تهران برنامه هاي بسيار خوبي را ارائه داده بودند. روند کيفي روبه رشد برنامه هاي گروه و تنوع آثار اجرايي آنها به حدي بود که تا همين اواخر اجراهاي آنها طعنه به ارکستر سمفونيک تهران مي زد.
اعضاي گروه جملگي سال ها با هزينه بيت المال آموزش ديده بودند با ورود مجدد داويد به ايران پس از فعل و انفعالاتي اعضاي گروه در اختيار داويد قرار گرفتند! و سفارت اتريش و داويد پدر معنوي ارکستر گرديدند و نام ارکستر به ارکستر فيلارمونيک جوانان تغيير پيدا کرد. اين اتفاق دقيقا حدود 27 سال پيش براي ارکستر مجلسي راديو و تلويزيون اتفاق افتاده بود و دوباره تکرار مي گرديد.
در آن سال ها واهه خوجايان با زحمت و مشقت فراوان ارکستر خوبي از جوانان ساخت، داويد به ايران آمد. ارکستر تقديم او شد، واهه دلگير ترک ديار کرد، ارکستر به وضوح افت کرد، داويد به کشورش برگشت، اما واهه ديگر برنگشت.
داويد که آمد، ارکستر سوليست ها به لطايف الحيل و با پول خارجي ها متلاشي گرديد و سپس تحويل داويد گرديد. و داويد در تهران کنسرتي برگزار کرد که کمتر از يک سرقت ادبي چيز ديگري نبود، همين کنسرت کمتر از يکسال قبل از آن تحت اجراي ارکستر سوليست هاي تهران برگزار شده بود.
صفار هرندي اخيرا در يک سخنراني ميگويد:يکي از چهرههايي که ميخواست فرهنگ انقلاب اسلامي را محقق کند مخملباف بود که از بنيانگذاران حوزه هنري است و اولين فيلمهاي او يعني توبه نصوح و بايکوت گوياي دغدغههاي ذهن انساني است که احساس ميکرد بايد بخشي از آنچه در دوران مبارزه انقلابي در ذهن ميپروراند در ساحت هنر انقلابي جامه عمل بپوشاند.
وي توضيح داد: بعد از مدتي اين بحث انحرافي که آيا تعهد مقدم بر تخصص است يا بالعکس، مطرح شد. و بر اساس آن به بهانه بهرهگيري از دانش و تخصص کارشناسان، رويکرد به چهرههاي پيش از انقلاب آغاز شد.
وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام کرد: حاصل اين تعامل که به خوبي طراحي نشده بود آن شد که فردي مانند مخملباف با انديشه هنر ايدئولوژيک در دهه 60، اکنون فيلم نزديک به پورنو را ميسازد.
وي گفت: اين مسير در دهه 60 آغاز، در دهه70 با آهنگ تندتري جلو رفت و در نيمه دهه 70 با روي کار آمدن جريان اصلاحات به عنوان ارزش قابل اتکا، رويکرد حکومتي شد.
داويد در همه چيز متوسط بود، در نوازندگي، پداگوژي، آهنگسازي و در رهبري ارکستر؛ اما داويد نقطه قوتي نيز داشت، خيلي ها وام دار توماس کريستيان داويد و سفارت اتريش بودند او خيلي ها را در اتريش ميزباني کرده بود و بورس هاي رايگان اتريش و يا بورس دولت شاهنشاني را به سمت آنها سوق داده بود پس همه چيز مي توانست فداي داويد گردد.
داويد بر اثر فشار افکار عمومي هنرمندان متعهد بي سرو صدا کشور را ترک کرد تا آنکه مجددا نام وي مدتها پس از مرگش مطرح شد.
***
داويد مرد! اما تاثيرات سفارت کشور اتريش در موسيقي کشور باقي ماند، کشور اتريش محل تعيين رهبر ارکستر سمفونيک تهران گرديد.
الف) لوريس چکناوريان تحصيل کرده اتريش و عضو دفتر فرح پهلوي ،
ب) الکساندر رهبري با نام علي در ايران ولي با نام الکساندر در خارج از کشور
ج )شهداد روحاني که در اتريش درس خوانده و اکنون به عنوان يکي از لوس آنجلسي هاي مرموز که هرگز انتساب خود به بهائيت را تکذيب نکرده است و باصطلاح موزيسين ها به عنوان يک خالتور شناخته مي شود و
د) نادر مشايخي از اتريش براي رهبري ارکستر سمفونيک انتخاب شدند.
نادر مشايخي که از ضعف هاي بسيار کاراکتري براي رهبري و بي بهره گي از سواد با فشار افکار عمومي هنرمندان عليرغم تلاش دفاتر گوناگون موسيقي وتلاش براي ارعاب و يا تطميع نتوانست دوام آورده و بعد از خروج از کشور براي ندا آقا سلطان ياد بود و يادواره برپا داشت.
ماجرا به اينجا ختم نگرديد:
ه) منوچهر صهبائي نيز از اتريش به کشور آمد و بعد از رفتنش دوباره لوس انجلسي مشهور شهداد روحاني کار خود را آغاز کرد.
و) بعد از خروج شهداد از کشور نوبت به يک زن اتريشي به نام نازنين آقا خاني رسيده است که ايراني الاصل است وي نيز از شاگردان داويد افسر نازي بود! که گفته مي شود همسري مسيحي دارد .
***
به راستي ملاک انتخاب براي رهبر ارکستر سمفونيک تهران چيست؟
تقي ضرابي استاد دانشگاه در اين مورد مي گويد: شوراي ارکسترسمفونيک تهران در وزارت ارشاد به بازنگري و تغيير و تحول در ساختار اجرايي نياز دارد.تقي ضرابي آهنگساز ضمن بيان اين مطلب در خصوص چرايي بازنگري در شوراي ارکستر سمفونيک تهران گفت : براي انتخاب اعضاي شوراي ارکستر سمفونيک تهران بايد روي هنرمنداني انگشت گذاشت که در ارکستر کار کرده و زواياي مختلف مادي و معنوي را از نزديک مي شناسند و براساس اين آشنايي طرح و برنامه براي ارکستر چيده شود؛اما متاسفانه شاهد هستيم که افراد غير مرتبط با مسائل و مصائب ارکستر در شورا عضو هستند.
وي در ادامه افزود :علاوه بر شوراي ارکستر سمفونيک تهران وزارت ارشاد ،مدير ارکسترسمفونيک نيز نياز به بازنگري در امور اجرايي و اداره ارکستر دارد
اما شوراي ارکستر سمفونيک تهران چه کساني هستند؟
گفته مي شود فردي که به علت مشکلات خاص و داشتن خانه مجردي در مقابل هنرستان موسيقي از مديريت آن توسط پهلبد اخراج شده بود يکي از اعضاي شوراي ارکستر مي باشد.
بهمن ... که اسم خود را تغيير داده و داراي اشتهار به عضويت در فرقه ضاله است بدون تکذيب امر عضو ديگر شوراي ارکستر مي باشد ؛ مخاطب بي بي سي و فردي قوميت گرا عضوي ديگر و....
***
ارکستر سمفونيک در مغرب زمين مظهر هنر علمي و فرهنگ اجتماعي و رسمي جامعه است.
رهبر ارکستر فردي است که ريشه در فرهنگ اجتماع خود دارد و سال ها با آن زيسته است، ارزش¬هاي اخلاقي و ملي و فرهنگي رهبر ارکستر سمفونيک تعريف شده و مشخص مي باشد. وي سمبلي از هنر بالنده و هنر پاک مي باشد.
آيا ما براي انتخاب رهبر ارکستر سمفونيک تهران روش و شرايط معين کرده ايم، اين روش اگر وجود دارد بوسيله چه کساني تدوين شده است و چون تاکنون عناصر غرب گرا و معتمدين مغرب زمين، اعضاي دفتر فرح، جماعت همراه با نژادپرستان افريقاي جنوبي و آنها که نام علي را بر روي خود نپسنديده اند... جزو منتخبين براي رهبري ارکستر سمفونيک بوده اند، انتخاب آخر و شيطنت آميز شوراي سياست گذاري در رهبري ارکستر سمفونيک تهران نيز نشان از حضور عناصري فاقد سواد موسيقي و مغرض در اين مبحث بوده است آيا واقعا اعضاي شوراي سياست گذاري، سياست هاي نظام و مفهوم انقلاب را دانسته اند. پس چگونه در امور فرهنگ جامعه اسلامي دخالت مي کنند.
مي توان گفت ساختاري که از سوي غرب زدگان و خارج نشين ها و يا آنانکه محو در بيگانه سراها هستند، توانسته اند بخشي از سکان هدايت هنر را بدست بگيرند، آنان از موزيسين ها سرپاسبان مختاري و از رهبران ارکستر اعضاي دفتر فرح و الکساندرها و بيگانگان هيچ کس را نمي شناسند، آيا وقت اقدام نرسيده است؟ تا از تحقير هنرمندان ايراني توسط شورا هاي مختلف و مسنولين ارشاد جلوگيري گردد؟
آيا بعد از آنهمه خطا در تعيين رهبر ارکستر سمفونيک که از انتخاب بهائيان تا انتخاب عناصر مشکوک سازمان-هاي بيگانه سپري شده است، شوراي انتخاب رهبري ارکستر سمفونيک مشروعيت ادامه کار خود را دارد؟
صفار هرندي مي گويد: بلوغ انديشه فرهنگي و هنري در کشور ما در آن دوران تحت تاثير تجربياتي بود که در دنياي غرب به دست آمده بود بنابراين براي ساختن فرهنگ نظام اسلامي ممکن نبود که دست توسل به سوي کساني دراز شود که تا ديروز مسببين فساد بودهاند.
نيات مردمي که انقلاب اسلامي را به رهبري امام خميني پيش مي بردند،رهايي از استعمار غرب و رهايي از فرهنگ غرب بود و ما اکنون عناصري را که سال ها راهبر سيستم فرهنگي کشور بودند و با ايجاد سازماني پنهان و قوي سازمان هاي فرهنگي را در اختيار خود داشتند همچنان هادي جريان فرهنگ قرار داده ايم تا با عنوان کاذب متخصص سيستم را براي خود حفظ نمايند. و در خواب آلودگي مسئولين حرکت خود را جهت تصرف بي صدا و هدايت فرهنگ جامعه در اختيار داشته باشند.
هنر و فرهنگ بايد از آلودگي بدور بماند تقواي فرهنگي بايد در دست اندرکاران امور هنري باشد وظيفه و تکليف اهل هنر و قلم است که با عناصر وابسته در هنر مقابله نمايد و مسئولين نشسته در دفاتر وظيفه خود را در اين مقابله درک نمايند.ديگر بايد بدانيم که دوران رجبعلي اتريشي ها بايستي تمام شده فرض شوند چون ما همه آنها را مي شناسيم. پس "نگذاريد کلاه غربي سرتان برود" !!!
کد خبر 3003
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۲
- ۰ نظر
- چاپ
رجبعلي سوئدي روستازاده اطراف شبستر که بواسطه موهاي زرد و چشمان آبي خودش را پسر سفير سوئد رالف معرفي مي کرد وقتي بعد از فريب چند صد دختر در مقابل دادگاه قرار گرفت ، گفت: آقا من هيچ تقصيري ندارم از اينها بپرسيد که دلشان دوست پسر خارجي مي خواست و گرنه من در