به گزارش مشرق به نقل از شبکه ايران، سقوط مبارک در مصر، آن هم در روز سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران سبب شد تا تشابهات وي با شاه مخلوع ايران بيش از گذشته به چشم بيايد.
1. اطاعت کامل از آمريکا و صهيونيسم
نگاهي به تاريخ چند دهه قبل و بررسي عملکرد محمدرضا نشان مي دهد که او نيز مانند مبارک در طي حکومت خود به عنوان حافظ منافع آمريکا عمل کرده است.
مبارک در سرزمين مصر و در همسايگي منطقه غزه (به عنوان منطقه اي که مقاومت مبارزان حماس را سازماندهي مي کند) ضمن هماهنگي کامل با برنامه محاصره مردم اين ناحيه و همدستي با رژيم اشغالگر قدس، توانست منافع مشترک اين رژيم نامشروع و آمريکا را به طور توأم تأمين نمايد.
محققان امورسياسي بر اين عقيده اند که محمدرضا نيز در ايران به عنوان کشور دارنده بيشترين ساحل در منطقه حساس خاورميانه، که تأمين کننده نفت جهان سلطه بود، در حال ايفاي نقش ژاندارم منطقه از سوي آمريکا و تأمين اهداف مورد نظر اسرائيل بود.
2.ثروت هاي نامشروع در بانک هاي اروپايي
از جمله تشابهات ديگر اين دو ديکتاتور آن است که هر دو داراي حساب هاي بانکي متعدد با مبالغ هنگفت در بانک هاي اروپايي و آمريکايي بوده اند.
محل تغذيه اين حساب ها هم محلي جز دارائي هاي ملي و درآمدهاي عمومي نبود که يکي از دلايل فقر موجود در جامعه پيش از انقلاب ايران و جامعه کنوني مصر نيز همين موضوع بود.
3.سرکوب گروه هاي اسلامي
اخوان المسلمين به عنوان فعال ترين گروه اسلامي در مصر شناخته شده است که بيشترين حجم سرکوبگري هاي رژيم ديکتاتوري مبارک نيز متوجه آنها بود.
شايد ديکتاتور مصر فراموش کرده بود که در ايران نيز به هنگام سلطنت آخرين پادشاه،گروه هاي اسلامي با شديدترين محدوديت ها مواجه بودند و سرکوب هاي گسترده آنها نتوانست مانع از فروپاشي اساس حکومت ديکتاتوري آخرين شاه تاريخ ايران شود.
4.دير شنيدن صداي انقلاب مردم
جمله معروف شاه پهلوي در آخرين نطق تلويزيوني خود خطاب به مردم ايران اين بود: "صداي انقلاب شما را شنيدم" البته اين جمله تاريخي آنگاه بيان شد که اقيانوس خشم انقلابي هاي مسلمان تحمل حضور او در کشور را نداشت. ملت ايران در آن زمان حتي به سقوط محمدرضا اکتفا نکرده و محاکمه او راخواستار شده بودند.
جالب است که دقيقاً اين جمله در اوج وقوع انقلاب مصر نيز از دهان مبارک شنيده شد. نکته جذاب ديگر هم اينکه ظاهراً به طور اتفاقي آخرين نطق هاي هر دو ديکتاتور با بغض همراه بود تا شايد دل مردم به رحم بيايد و جنايات و خيانت هايشان ناديده گرفته شود. هر چند اين دسيسه گري نيز نتيجه مثبتي در بر نداشت و هر دو حاکم جبار ناچار به خروج از کشورهاي تحت سلطه خود شدند.
5. مستقر کردن عامل غربي به جاي خود
در واپسين روز هاي حضور مبارک در مصر بود که زمزمه هايي مبني بر مستقر شدن سليمان به جاي او بر اريکه قدرت شنيده شد.
او به عنوان حامي سياست هاي مبارک در مصر شناخته مي شد و به همين دليل بود که اين حربه نيز دردي از ديکتاتور سرزمين فراعنه دوا نکرد و مردم کشور مصر فريب بازي هاي تبليغاتي دست نشانده آمريکا و دوست اشغالگران قدس را نخوردند.
البته مصري ها نمونه اين عمل را از محمدرضا در سي و دو سال قبل ديده بودند؛ آنگاه که او بختيار را به عنوان نخست وزير انتخاب کرده بود تا شايد بتواند چند صباحي ديگر بر کشور ايران سلطنت کند.
6. بيماري صعب العلاج
قريب به سه دهه قبل، مرگ آخرين شاه سلسله منحوس پهلوي به علت سرطان در حالي رخ داد که اندک حاميان او در ايران براي بازگرداندن وي در حال تلاش جهت تجزيه ايران در بعضي مناطق مرزي بودند.
اخبار جديد مصر حاکي از وجود بيماري سختي در مبارک است که بنابر بعضي نقل قول ها توسط پزشکان به عنوان يکي از انواع سرطان تشخيص داده شده است.
7. تاراج سرمايه ملي به هنگام فرار
روزنامه انگليسي ديليتلگراف امروز نوشت که حسني مبارک، در 18 روز پاياني حکومت خود که مصادف با انقلاب ملت مصر بود، 3 ميليارد پوند از مصر خارج کرده است.
تلگراف اذعان کرد که برخي منابع، ثروت مبارک را بسيار بيش از 3 ميليارد پوند و حتي تا رقم 40 ميليارد پوند(!) ارزيابي کردهاند.
مورخان ايراني هم با استناد به اسناد معتبري که در کاخهاي شاه و ادارات ساواک پيدا شده است، خبر از خروج سرمايه هنگفت و گنجهاي فراوان ايران توسط خانواده شاه از ايران به هنگام قرار او در روز 26 دي 1357 دادهاند.
8. حکومت مادامالعمر
يکي ديگر از شباهتهاي مبارک با محمدرضا پهلوي در نوع اداره کشور توسط آنهاست. اگرچه بنعلي خود را رئيس جمهور مصر مي ناميد اما حکومت بيش از 30 ساله او بر اين کشور حکايت از يک نظام شبه پادشاهي داشت.
پهلوي دوم هم حدود 40 سال بر ايران حکومت کرد؛ حکومتي که در سال 1332 توسط مردم به زير کشيده شد اما محمدرضا با يک کودتاي آمريکايي مجددا به عرصه قدرت بازگشت تا اينکه با انقلاب اسلامي در سال 57 مجبور به فرار از ايران شد.
9. وقتي ارباب هم راهشان نداد
شايد رقت انگيزترين بخش از زندگي اين دو ديکتاتور وقتي باشد که قصد فرار از کشور و اقامت گزيدن در يکي از کشورهاي حامي خود را داشتند ولي به آن ممالک راهشان ندادند.
بر خلاف همه خدماتي که از سوي اين دو نفر به آمريکا ارائه شد، شاه فراري پهلوي و مبارک هيچ کدام نتوانستند نظر موافق آمريکا را جهت اقامت در اين کشور جلب نمايند.
به نظر مي رسد که تشابهات فراوان ميان اين دو ديکتاتور فراتر از تطابق معنادار روز فروپاشي اساس حکومتشان است.
فرمول اجرا شده مبارک در مصر با وجود اندکي تفاوت در حقيقت همان فرمولي بود که شاه پهلوي در ايران اجرا کرد.
تشابهات نامبرده نشان مي دهد که القاي راهکارها و روش هاي مشابه در همه ديکتاتوري هاي وابسته به غرب امري دور از ذهن نيست.
اين مسأله آنجا اهميت مي يابد که ديکتاتورهاي غرب گرا در هنگام نزديک شدن به زمان مرگ سياسي خويش، کارهايي کاملاً يکسان انجام مي دهند.