سال 92 براي قاليباف سال پرفراز و نشيبي بود. سالي كه در معرض 2 انتخاب قرار گرفت. انتخابات رياست جمهوري و انتخاب شهردار تهران از سوي اعضاي شوراي اسلامي پايتخت. همچنين قاليباف 52ساله در سال92 پدربزرگ شد. خودش ميگويد كمتر فرصت داشته شيريني فرزند را احساس كند اما حالا رفع خستگي روزانهاش را در گرو ديدار نيمساعته «راحيل»، نوهاش ميداند. گذر ايام را در چهرهاش ميتوان ديد اما انصافا هنوز پدربزرگ شدن به او نميآيد.
ما در يك شامگاه زمستاني با
شهردار تهران به گفتوگو نشستيم. قاليباف
معتقد است نگاه ويژهاي به كار و مسئوليت دارد
كه زمان و محل خدمت در آن تأثيري ندارد. چه بخشدار طرقبه باشد، چه شهردار تهران با
همان روحيه دوران دفاع مقدس كار ميكند.
او حضور در عالم سياست را هم با همين معيار توضيح ميدهد و ميگويد صبح شنبه بعد از اطلاع از نتايج انتخابات رياست جمهوري راحت راحت خوابيده است و كار در شهرداري را هم از ساعت 5 صبح دوشنبه 27خرداد دوباره آغاز كرده است. با اين حال در حين مصاحبه گريزي ميزند به اتهاماتي كه بهويژه قبل انتخابات به او وارد كردند و در برخي موارد به ناگفتههاي جالبي اشاره ميكند.
او همچنين حضور پررنگتر شهرداري تهران در زمينه حل مسائل زندگي مردم را براي سال 93 نويد ميدهد و با اينكه تحولات بسياري در تهران بهوقوع پيوسته اما هنوز معتقد است مسائل حلنشده بسياري ازجمله آلودگي هوا وجود دارد كه بايد براي رفع اين بحران تلاش كرد. 2 ساعت گفتوگوي ما در ساختمان شهرداري واقع در خيابان بهشت با گپ و گفت خودماني وی با «همشهری» پايان يافت آنجا كه نامهاي آشناي بسياري را به خود ديده است، از غلامحسين كرباسچي تا محمود احمدينژاد. اما به يقين اين ساختمان هيچگاه نام محمدباقر قاليباف را فراموش نخواهد كرد.
خسته نباشید آقای دکتر بعد از یک روز کاری سخت و پرفشار مزاحمتان شدیم البته بعد انتخابات احتمالاً دیرتر سر کار تشریف می برید؟
نه روال کاری من تغییری نکرده است
هیچ تغییری؟
هیچ تغییری.
از نظر زمانی؟
نه اصلاً. من از اذان صبح روز دوشنبه 27 خرداد دوبار آمدم سرکار. چون من ایام تبلیغات انتخابات 25 روز مرخصی بودم، درست بعد از اتمام مرخصی، از روز دوشنبه آمدم سرکار.
اگر آقای دکتر قالیباف قرار نبود که کاندیدا بشود و به یک نحوی یا دلیلی مثلاً به این نتیجه می رسید که نامزد نشود و از قبل معلوم بود، عملکرد و تلاش و فعالیتش متفاوت می شد یا نه؟ حالا بعضیها ذهنشان این پروژههای بزرگ است، من حتی عرض می کنم مثلاً همین سحر خیزی که شما از 5 صبح شروع می کنید به کار کردن. اگر این تصمیم قرار بود اتفاق بیفتد چه فرقی در رفتارو عملکرد شما به ویژه در 4سال اخیر اتفاق می افتاد؟
اتفاقی
نمی افتاد. دلیلش هم روشن است چون بههر حال شرایط سنی و نوع فرهنگ کاری و تربیتی ما اینگونه
بوده است. ما جزء نسل خاصی از انقلاب هستیم، آن روزهایی که ما
15ساله بودیم و هنوز 2 سال به پیروزی انقلاب باقی مانده بود با ادبیات امام و فضای
مبارزات قبل از انقلاب آشنا شدیم.
در دوران پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب
محیط و فضا مملو از فرهنگ و روحیه جهادی و ایثار بود و ما هم تحت تاثیر آن فرهنگ
رشد کردیم. شخصیت و هویت امثال بنده بر این بستر شکل گرفته است و من همواره از خدا
خواستهام که از این فرهنگ دور نشوم. لذا اصلاً مهم نیست که کجا
کار می کنیم، در چه مسئولیتی هستیم یا در آن حرفه ای که انجام وظیفه می کنیم چهشأن و جایگاهی
داریم. اینها واقعاً موضوعیت ندارد.
آن چیزی که اهمیت دارد این است که همواره به یاد داشته باشیم که کارفرما خداست و بایستی علاوه بر مردم، سازمانها و دستگاهها در مقابل درگاه حق نیز پاسخگوی عملکرد خود باشیم. ممکن است هموطنان گرامی از دوران نیروی انتظامی با من بهصورت عمومی آشنا شده باشند. ولی مردم خراسان بنده را از نخستین روزهای دفاعمقدس می شناسند. خوب است شما در این باره از مردم خراسان سؤال بکنید. یا درباره نیروی هوایی، شما از همکارانمان در نیروهای مسلح سؤال کنید. همه اذعان می کنند که بعد از حکم امام برای تشکیل 3 نیرو، نیروهای زمینی و دریایی دارای ساختار و جایگاه شناخته شده ای در میان نیروهای مسلح شدند، ولی نیروی هوایی سپاه نه درون نیروهای مسلح توانست جای خودش را پیدا کند و نه در افکار عمومی. وقتی توفیق خدمت در نیروی هوایی را پیدا کردم همه گفتند نیروی هوایی سپاه در سال 76متولد شد، نه در سال 1364 که امام حکم تشکیل 3 نیرو را داده بودند.
برای خیلی از مردم و حتی خواص، تحول ناجا و موفقیت در نیروی انتظامی به این معنا نبود که شما در شهرداری هم موفق خواهید بود و وقتی شما انتخاب شدید با تردید به این موضوع نگاه میکردند؛ به این شکل که اینجا دیگر کار تخصصی شهری می خواهد. الان که بیش از 8 سال گذشته بهنظر شما این تغییر نگاه اتفاق افتادهاست؟
بهنظرم باید بروید و از همان خواص یا سیاسیون بپرسید که نظرشان عوض شده است یا نه؟ این تغییر نگاه درباره نیروی هوایی پیش از مسئولیت بنده، در نیروی انتظامی هم اتفاق افتاده بود. خاطرم است روز اولی که آنجا مشغول کار شدم اولین موضوع این بود که بهعنوان فرمانده نیروی هوایی پرواز را بلد نبودم. آن زمان 34 ساله بودم و تصمیم گرفتم که تخصص حرفه ای کاری که قرار است آن را مدیریت کنم را در اولین فرصت بهدست آورم. شما باورتان نمی شود. یک سال بدون وقفه از ساعت 3 صبح تا 8 صبح بهمدت 5 ماه کلاسهای زمینی دوره آموزش خلبانی را گذراندم. از 8صبح هم بهمدت 12ساعت کارهای مربوط به نیرو را دنبال میکردم تا ساعت 8شب؛ از8شب تا 10شب درسهای آن روز را مطالعه می کردم و از حدود ساعت 10:30یا 11شب تا 3صبح می خوابیدم و از 3صبح مجدداً میرفتم سر کلاس آموزشی. استادی که با ما بود، هر روز در حین ارزیابی از من سؤال میکرد که تو کی وقت میکنی که درس بخوانی. بعد از مدت 6-5ماه که کلاس زمینی تمام شد، همزمان با آموزشهای زمینی باید پرواز انجام می دادم، روزهای پنجشنبه ظهر از تهران میرفتم اصفهان تا جمعه 9شب که کار پرواز را انجام دهم و بعد دوباره بر می گشتم تهران که از 3صبح شنبه باز کلاس را شروع می کردیم و اين چرخه ادامه داشت.
واقعاً این انرژی از کجا میآيد؟ آقای قالیباف جنسش از پولاد است؟ ما برای یک جلسه 7صبح کلی غر می زنیم. چه جوری می شود که یک سال هر روز 3صبح، سركار حاضر شد، واقعاً یک فرق جسمی وجود دارد؟ شما یک دوره ممارستی داشتید در دوره جوانی؟ مثلاً ریشه در تربیت خانوادگی دارد؟ ریشه در باور دینی دارد؟ ریشه در فرهنگ جبهه و جهاد دارد؟ کدام است؟
ترکیبی از اینهاست. سحرخیزی را من مدیون تربیت خانوادگی هستم...
پدر یا مادر؟
مادر. خواب صبح خیلی شیرین است و دوره دبستان بچهها خیلی سخت بیدار می شوند. ولی من دوره دبستان که درس می خواندم حتی تکالیفم را که می خواستم انجام بدهم بعد از نماز صبح انجام میدادم. شما می دانید که برخی روزهای تابستان در خراسان اذان صبح در حدود ساعت 3است. تربیت خانوادگی ما بهگونه ای بود که هیچ وقت تا پاسی از شب را بیدار نبودیم. در خانواده ما رسم بود که حداکثر 2ساعت بعد از تاریکی هوا همه استراحت می کردند، ولی قبل از اذان صبح همه بیدار بودند. الان هم ما در خیلی از روزهای زمستان قبل از اذان صبح، صبحانه را میخوریم و منتظر اذان صبح هستیم تا نماز بخوانیم. معتقدم به این فرمایش بزرگان و اولیاء که در اوقات صبح، برکتهایی وجود دارد و در طول بقیه ساعتهای روز این برکت را در وقت پیدا نمیکنید. این واقعیتی است که وجود دارد، حالا شما آن روحیه انقلابی و نشاط جوانی را کنارش اضافه کنید. وقتی مسئولیت مهمی در جوانی به شما سپرده شود، برای اثبات خودتان تلاش زیادی می کنید. یکی از معضلات سبک فعلی مدیریت در کشور آن است که ما به جوانها اعتماد نمیکنیم من بهعنوان یک جوان 18ساله با آغاز جنگ به جبهه رفتم و به من اعتماد شد که مسئولیت بزرگی را بهعهده بگیرم.
بسیاری از پدر و مادرها در یک کار کوچک در خانه به فرزندانشان این اعتماد را ندارند. لذا ترکیبی از عوامل مختلف در این موضوع مؤثر است. بهخصوص وقتی شما کارها را در یک شرایط سخت انجام بدهید و هیچ امکاناتی هم نداشته باشید. ممارست هم تاثیر داشته، یعنی این رفتار حاصل یک جلسه، یک روز یا یک هفته نیست، حاصل 30 سال است. منظورم این است که شخصیت انسان و هویت من با این رفتار و فرهنگ عجین شده است. همیشه نسبت به کارم دغدغه دارم. همکارانم همه این را می دانند. باور کنید اغلب وقتها با دغدغه کار می خوابم و در خواب هم موضوع کار را می بینم. آدم بعضی وقتها دغدغه یک موضوع را دارد نتیجه آن را هم می بیند. به مدیرانم می گویم شما فرض کنید برای فرزندتان یک اتفاقی افتاده باشد. مثلاً یک حادثهای خدای ناکرده پیش آمده باشد، پای فرزندتان شکسته و شما او را به بیمارستان رسانده اید. دکتر هم می گویدشما الان باید فلان کار را انجام بدهید. در این لحظه، کاری پیش می آید و مجبور می شوید در یک جلسه کاری شرکت کنید. در جلسه بهرغم اینکه شما با من حرف می زنید و کارها را دنبال میکنید ولي در واقع در جلسه نیستید. دغدغهتان پیش فرزندتان است. مانند اینکه در جلسه حضور ندارید. کسی نسبت به یک موضوع دغدغه مند است که مانند این مثالی که زدم فکر و ذکرش آن موضوع باشد، هم روحش و هم جسمش متمرکز آن موضوع شود. ضمن اینکه بالاخره در کار باید اخلاص و ایمان توامان وجود داشته باشد. انسان وقتی به کاری ایمان دارد، لازمهاش این است که اخلاص هم نسبت به آن کار داشته باشد که در این صورت هیچ مشکلی در مقابل چنین انسانی تاب و تحمل و طاقت مقاومت و صفآرایی و عرض اندام ندارد. آن کار هر طور باشد و مانع و سد هر چه باشد شکسته می شود.
نقش مدیریت چیست؟ اساساً شما مدیریت را ذاتی می دانید یا اکتسابی؟
بحث مفصلی است که آیا مدیریت علم است یا هنر؟ ذاتی است یا اکتسابی؟ بهنظر می رسد که بخشی از مدیریت ذاتی است. شما نمی توانید به کسی آن را یاد دهید. بخشی از مدیریت هم هنر است. بخش ديگری از مدیریت هم علم و دانش مدیریت است. یعنی در واقع دانشی است که بخشی از آن را باید کسب کنید. بالاخره علاوه بر اخلاص و ایمان، مدیریت هم شرط است. مدیریتی که وقت را تنظیم کند، علم کار را داشته باشد، بتواند از ظرفیت دیگران استفاده کند. پرکاری الزاماً نشانه یک کار جهادی نیست؛ بلکه تنها یکی از ویژگیهای فرهنگ جهادی است. مدیریت در فرهنگ جهادی ابعادی دارد. شما میتوانید درباره کاری ایمان داشته باشید و با اخلاص باشید، اماتنبل هم باشید، بهنظر شما آن ایمان و آن اخلاص کمکی به شما می کند؟ بهطور قطع نمی تواند کمکی به شما کند. ممکن است شما تلاش بکنید ولی خالصانه نباشد، در این صورت کار شما به نتیجه و هدفی که دنبالش بودید نمی رسد. مرز ظریفی است میان ویژگیهای مدیریت و فرهنگ جهادی با غیر آن؛ مدیریت جهادی یعنی روحیه مسئولیت پذیری به جای توجه به پست و مقام، اخلاص به جای تظاهر و ریا، تلاش مدبرانه به جای پرکاری بی برنامه، سیاست ورزی دینی بهجای سیاست بازی دنیوی، آرمانگرایی واقع بینانه بهجای واقع گرایی بی آرمان و شعارزدگی.
پول و مدیریت چه نسبتی در موفقیت یک کار دارند؟
عامل انسانی مهم ترین موضوع در موفقیت است. این که می گویم منابع انسانی و انسان، ابعاد خودش را دارد. برخی ادعا می کنند در شهرداری کار کردن هنر نیست، چون شهرداری پول دارد، ولی به این سؤال پاسخ نمی دهند که این پول از کجا تامین شده است؟ شهرداری چاه نفت دارد؟ مگر پیش از این مدیران محترم زیادی اینجا نبودند، چرا آنها کمتر می توانستندمنابع مورد نیاز خود را تأمین کنند؟ پاسخ عامل انسانی است، عامل انسانی که مدیریت دارد. عامل انسانی که علم و دانش دارد. عامل انسانی که تدبیر و عقلانیت دارد. باز آن عقلانیت هم که ما میگوییم نه عقلانیت مادی، بلکه عقلانیت متصل به وحی است. منظورم عقلانیت پراگماتیستی نیست، چون عقلانیت عمل گرایی در جبهه به شما می گوید که اگر می خواهید به دشمن حمله کنید، 3 برابر دشمن باید توان داشته باشید، این عقل به شما می گوید اگر نداشتید نباید حمله کنید. آیا در جبهه ما 3برابر دشمن امکانات داشتیم؟
بعضی از مسئولین امروز را میشناسم که زمان جنگ نیز مسئولیت داشتند و همیشه به ما میخندیدند و مقاومت ما را امکانپذیر نمیدانستند. میگفتند این کار شما، کار عقلانی نیست. اما ما به عقلانیت متصل به وحی اعتقاد داشتیم. آن عقلانیت که میگوید اگر شما تمام توانتان را جمع کنید، مدیریت، دانش، تدبیر و تخصص را هم به کار بگیرید و بعد به خدا توکل کنید، خداوند ضمانت می کند که شما در مقابل دشمن پیروز شوید. نمونهاش عملیات فتح المبین است. نمونهاش کارهایی است که همکارانم در این 8سال انجام دادند. همه به ما گفتند اجرای پل شهید صدر و بزرگراه امام علی(ع) امکانپذیر نیست، اما به لطف خدا امکانپذیر شد. احداث 28 کیلومتر بزرگراه از داخل 12هزار خانه و تاسیسات زیرزمینی شهری در شرق تهران در 23ماه با هر نگاه پراگماتیستی و مادیگرایی امکانپذیر نبود این عقل متصل به وحی بود که امکان باور به انجام چنین پروژههایی را فراهم کرد. این همان اراده ای است که میگویم اگر جمع شود، در هر شرایطی کار انجام میشود. برای همین ما معتقدیم که همانطور که عقلانیت مهم است، تدبیر و معنویت هم مهم است. آرمان گرایی بدون واقعبینی انسان را به انحراف و تحجر می کشاند و واقع بینی بدون آرمان گرایی هم انسان را به بن بست انفعال و وادادگی. یک اصطلاح است که می گویند طرف فضایی حرف می زند، روی زمین حرف بزن. مهم این است که ما تسلیم واقعیاتی که با حقیقت سازگاری ندارند، نشویم. بایستیم و با تدبیر با آن واقعیتها مبارزه کنیم، پیش برویم و موفق بشویم.
اگر مدیری از مجموعه شما بیاید و به بهانه بودجه بگوید که آقا ما بودجه نداریم و نمی شود کار کرد، شما پاسخی که به او می دهید همین است یا میگویید برو با عامل انسانی جبران کن یا نه میگویید که مثلاً 30درصد این کار بحث منابع مالی است؟
این
حرف رایج بین مدیران که میگویند پول و اختیار نداریم بیشتر یک بهانه است. بهانه پول و
اختیار نتیجه ضعف مدیریت و ضعف در باورهاست. در دوره تبلیغات انتخابات
ریاست جمهوری هم این نکته را عرض کردم که کسانی که برای مدیریت بالاترین رده
اجرایی کشور خود را نامزد کردهاند، میبایست قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه کشور را مطالعه
كنند تا بهطور کامل نسبت به وظایف و اختیارات قانونی خود مطلع شوند و
در نتیجه وعده بدون پشتوانه به مردم ندهند. همیشه گفتهام 2گنج در کار
نهفته است. اگر درست تصمیم گرفته باشید آن کار هم برایتان اختیار می آورد، هم پول
و منابع. امکان ندارد کلنگ پروژهای را بزنید که در آن اختیار و پول وجود نداشته باشد. وقتی
شما می خواهید کلنگ پروژه ای را بزنید، بهطور حتم پیوست اقتصادیاش را تهیه کرده
اید، پیوست فنیاش را تهیه کرده اید، پیوست مسائل اجتماعی و فرهنگیاش را تهیه کردهاید. نظر کارشناسان
مربوطه را شنیده اید و براساس خردجمعی تصمیم گرفتهاید. اگر برای هر
تصمیمی چنین مقدماتی را طی کرده باشید، آیا امکان دارد پروژهای وسط راه نیمهتمام باقی بماند؟
امکان ندارد.
چرا اتوبان امام علی(ع) ساخته شد؟ به دلیل همکاری و همدلی شهروندان با مدیریت شهری. همین الان چهره اکثر کارگرها، نه فقط مسئولین، کارگران پروژه امام علی(ع) در ذهن و خاطرم هست. مثل رزمندگان دوران دفاعمقدس، مثل دوستان شهیدم، چهره این افراد در ذهنم هست. یعنی اگر الان در خیابان یا در یک پروژه دیگر آنها را ببینم میشناسمشان که یکی جوشکار پروژه بود و دیگری راننده لودر و کسی که داشت آرماتور میبست را میشناسم. حتی کسی که بار را از جرثقیل پیاده میکرد. ما چهارشنبهها صبح تا ظهر با پای پیاده از پروژهها بازدید میکردیم. من معتقدم آنهایی که در تونل نیایش کار میکردند یا سایر کسانی که در پروژههای دیگر شهر همكاري داشتند، با پروژهها مأنوس شده بودند، برای پول کار نمی کردند، من شهادت میدهم پیمانکارانی که در این پروژهها کار میکردند، هرگز بعد از 4-3ماه کار کردن، با ما آن رفتار پیمانکاری که مصطلح است «پول بده تا کار کنیم» را نداشتند. خودشان به روحیهای دست یافته بودند که احساس می کردند که کار برای خودشان است و باید آن را به نتیجه برسانند. ما به این می گوییم فرهنگ جهادی این فرهنگ از کجا می آید؟ ممارست و خودسازی. یعنی اگر پول بدهم ولی خودم آنجا حضور نداشته باشم، این حس همدلی پیدا نمیشود. ما مشاوری اتریشی در پروژه تونل نیایش داشتیم که بهنظرم خیلی خوب فرهنگ جهادی را از نزدیک درک کرد. در روزهای اول پروژه که پیشرفت کار کمتر از یک متر بود و حتی بعد که کمکم رسید به 2/1متر به ما میگفت که من هر چه فکر میکنم دیگر امکان افزایش سرعت پیشرفت کار بیشتر از این وجود ندارد. ما مثال پل فجر را برایش آوردیم. در ابتدا درک نمی کرد ما چه می گوییم. 6-5ماه که از پروژه گذشت یک روز داخل تونل همدیگر را دیدیم. گفت حالا فهمیدم آن فرهنگ جهادی و فرهنگ بسیجی که شما گفتید به چه معناست. میگفت من محال می دانستم که این پروژه تا پایان سال تمام شود ولی حالا می بینم که پروژه با این فرهنگ خیلی زودتر از آن زمان و با کیفیت و دلسوزی بیشتری به اتمام خواهد رسید.
سیاست را هم اینگونه می بینید؟
بنده بین خودم و خدای خودم وقتی خلوت می کنم حسم این است و در عالم سیاست هم که وارد شدم به این دلیل بود که این عرصه را نيز راهی می دانستم که بتوانم بیشتر به مردم خدمت کنم.
کی مطلع شدید که رئیسجمهور نشدید؟
از مجموعه گزارشهايي که داشتم، صبح شنبه یقین پیدا کردم که انتخاب نشدم.
چه حسی داشتید؟
دوستانی که با من بودند همه می دانند که صبح شنبه بعد از نماز صبح و مطلع شدن از کلیت نتیجه انتخابات، راحت خوابیدم. خدا را شاهد می گیرم، واقعا راحت راحت خوابیدم. ممکن است بگویند اغراق میکنی. تو مگر احساس نداری؟ می گفتم انسان اگر با یک هدف والاتر کارش را انجام بدهد، این موضوعات نمی تواند او را از پای در بیاورد. شما سابقه 35 ساله گذشته مدیریتی ما را نگاه کنید. یک مورد نمی توانید جایی پیدا کنید که سستی در آن وجود داشته باشد. اگر این روحیه نباشد امکان ندارد شما بتوانید اذان صبح 27 خرداد در شهرداری بنشینید؛ آن هم شهرداری که شما نمی دانید 2 ماه دیگر شهردار آن هستید یا خیر. در جلسات، بعضی از دوستانم گفتند که بعد از انتخابات ما 10روز به قول خودشان کار را تعطیل کردیم و رفتیم. نمی توانستیم فکر بکنیم. ولی من این طوری نبودم. شما می توانید از همه دوستانم در شهرداری آن را سؤال کنید، با جدیت آمدم و کارم را دنبال کردم.
این باعث شده بحثی مطرح شود که آقای قالیباف برای سیاست اصالت قائل نیست. روحیه ای برایش اولویت دارد که باعث شده سیاست برایش امری ثانوی و حاشیهای باشد. در درکی که از کار سیاسی و سیاستمدار هست، آقای قالیباف داخل آن چارچوب نمی گنجد.
این
پرسش مطرح است که آیا در نظام اسلامی ما سیاست را برای صرف سیاست بازی و کسب قدرت
می خواهیم؟ یا سیاست را برای تحقق باورها و آرمانهای اسلامی؟ ما چرا
قدرت را از شاه گرفتیم و انقلاب کردیم؟ برای اینکه فضایی متفاوت و سیاستی متفاوت
داشته باشیم. برای آنکه بتوانیم عدالت را در جامعه پیاده کنیم و کرامت و عزت را به
مردم و کشور برگردانیم. برای اینکه مردم بتوانند با آرامش و آسایش بهتری عبادت
خداوند را به جا بیاورند. بهنظر شما اگر ما قدرت را بهدست بیاوریم و این
کارها را انجام ندهیم نقض غرض نشده است؟ آیا این سیاست اصالت دارد؟ یکی از معضلات
امروز ما در کشور همین است. از دفاعمقدس که برگشتم این موضوع را احساس کردم که سیاست معنایش در
جامعه و برای سیاسیون تغییر کرده است و بیشتر به کسب قدرت و بهره مندی از آن معطوف
شده است، نه برای ایجاد تحول و پیاده سازی عدالت در جامعه و تحقق کرامت انسانی.
در دوران دفاعمقدس تصور می کردیم فرهنگ جهادی فقط برای جنگ بود، در حالی که بعد متوجه شدیم که نیاز به فرهنگ جهادی در همه عرصههای زندگی است. حتی برای تربیت فرزندانمان و برای تربیت خودمان. یکی از لذتهای زندگیام این بود که بعد از جنگ دوباره برگشتم به خرمشهر و به مناطق جنگی برای بازسازی. باورتان نمی شود آن روزی که وارد خرمشهر شدم و آن روزی که جادههای شهر را با همکاری دوستانم میساختیم، با همه وجودم ارزش این کار را می دانستم که جاده ساختن و کمک به مردم چه معنایی دارد. من 18سالم بود که رفتم به جبهه و دوباره در سن 28سالگی برگشتم به همان مناطق برای بازسازی. در همه مناطق جنوب، در ایلام و همچنین کردستان کار کردم. خیلی این بازگشت لذتبخش بود. این شیوه فرهنگ جهادی را در عرصه سیاست هم می پسندم که هدف تنها خدمت به مردم و تلاش برای سربلندی و عزت هموطنانم باشد.
پس در عرصه سیاست با مقوله حزبگرایی هم مخالف هستید؟
با حزب
بهمعنای واقعی نه ولی الان با نام حزب در کشور ما یک عده گعده
می کنند و رفتار قبیله ای و طایفه ای از خود نشان می دهند. برخی از احزاب ما واقعا
حزب نیستند، گروههاي بسته و محدودی هستند که دور هم جمع شدهاند و مانند یک
قبیله از بیرون، کسی را بهخود راه نمی دهند. لذا اگر شما نگاه کنید، بهوضوح مشاهده میکنید که هر کدام از
این جریانها که به سر کار میآید از وزیر تا فراش مدرسه را عوض میکند. دولت بعدی هم
که سر کار می آید، دوباره از وزیر تا فراش مدرسه را عوض می کند. هرکدام هم قصورها
و مشکلات کشور را به گردن دیگری میاندازند، در حالی که وقتی به دقت بررسی می کنیم هر دوی آنها
یک روش و کار را انجام دادهاند. بهنظر من این سیاست اصالت ندارد. من به هیچ وجه از این نوع
سیاستمدارها نیستم و با تصمیمات سیاسی بی پشتوانه هم مخالفم.
بهعنوان مثال شما می بینید که قبل از انتخابات افرادی ناگهان تصمیم می گیرند که بیایند وارد انتخابات بشوند. چطور می شود یک فرد 2 ماه قبل از انتخابات ناگهان تصمیم بگیرد که برای اداره کشور وارد عرصه شود؟ شما یقین کنید چنین فردی نهتنها برای اداره کشور هیچ برنامه ای ندارد، بلکه اصول اولیه برنامهریزی و مدیریت را هم نمی داند. این نوع برخورد تنها ناشی از همان سیاستی است که فقط به دنبال کسب و سوءاستفاده از قدرت است نه تحول در کشور. من چنین شیوه ای را در سیاست قبول ندارم و از همین جهت خیلیها به من میگویند آقای قالیباف شما سیاسی نیستید. می گویم اگر منظورتان از سیاست این سیاست ماکیاولیستی است که شما دنبال می کنید، من افتخار می کنم که سیاسی نیستم.
هم سال 84 و هم سال 92 شما درنظرسنجیها پیشرو بوديد، ولی هرچه زمان گذشت با اينكه جایگاه شما در این نظرسنجیها تغییر محسوسی نكردهبود، و در بعضی موارد شاهد افت اندك آن هم بوديم دیگران از رشد ناگهانی و قابل توجه ای برخوردار شدند، دلیلش چیست؟
شاید به این دلیل که دیگران بعضی مبانی را که براساس باورهایشان باید رعایت کنند درنظر نمیگیرند و یا می گویند حالا بگوییم و رد بشویم، بعد درستش میکنیم. فرهنگ جهادی این اجازه را به انسان نمیدهد. شما نگاه کنید هیچ موقعی از من یک وعده نشنیده اید که آن کار را انجام ندهم. خاطرم هست زمانی که می خواستیم قول ساخت یک میلیون مسکن را به مردم بدهیم، حداقل برای این موضوع 8 روز با کارشناسان بحث کردیم و زمانی که قانع شدیم که می توانیم این کار را انجام بدهیم، آن را مطرح کردیم. حتی در حالیکه که در برنامه ریزی ما، امکان ساخت یک میلیون و 200هزار مسکن پیش بینی شده بود، من باز احتیاط کردم و تعداد یک میلیون خانه را بهعنوان برنامه خود ارائه دادم. معتقدم که یک بخش عدمرشد آرا دلیلش در نحوه ارائه وعدههای انتخاباتی است و یک بخش دیگر آن هم به جریان سازیها و بداخلاقیها برمیگردد. چرا مردم از سال 88 ناراحت هستند؟ فارغ از همه بحثهای سیاسی و جناحی، مردم از بداخلاقیها ناراحتند. به هر حال بدون تعارف، بداخلاقیهای زیادی اتفاق افتاد. حرمت شکنیهای زیادی اتفاق افتاد. حتی من معتقدم این اتفاق در سال 1392 هم افتاد ولی رعایت متانت و ادب و حفظ اصول و مبانی انسانی و اسلامی باعث شد که به بعضی موضوعات پاسخ داده نشود.
نمیخواهید به این موضوعات اشاره کنید؟
نه در حال حاضر؛ اگر فرصتی بود، در آینده نهچندان دور ابعاد آنها، روشن و شفاف می شود. فقط این را عرض کنم که انسان نباید در عالم سیاست... حالا باشد برای بعد...
نصفه ماند...
مهم نیست. شما پول را از راه حرام هر چقدر هم جمع کنید، آیا برایتان لذتبخش است؟ بهنظر من حتی آن بازیکن فوتبالی که خودش می داند با دست گل زده، داور هم نفهمیده و حتی بازی را برده، خودش عذاب وجدان دارد.
نامزدها را بعد از انتخابات دیدید؟
بله.
همه را؟
بله. همه آنها را دیدم.
دلگیری از کسی ندارید؟
نه.
از هیچ کدام؟
نه. البته دلگیری تعابیر مختلف دارد. وقتهایی است که انسان از کسی توقع برخی رفتارها را ندارد، دلگیر است بهمعنای خاص خودش. کما اینکه در برنامه مناظرهها، بعد از برنامه که از آنجا می آمدیم بیرون، یکی از نامزدهای محترم به من گفت که آقای قالیباف واقعاً ببخشید من قصدم این نبود و... . گفتم که شما در حضور 50 میلیون بیننده حرفی که خودت میدانی واقعیت ندارد را می زنی ولی عذرخواهیاش را در جمع 3 نفره اعلام می کنی، بهنظر شما این یک رفتار انسانی اسلامی است؟در فضای عمومی حرفی را بزنید که خودتان هم می دانید واقعیت ندارد، ولی بعد اینجا در یک جمع کوچک عذرخواهی کنید. اگر دلگیری از این جنس است بله. اگر سؤال شما این است که این موضوع باعث کینه ای شده؟ هرگز.
دوباره برای ریاست جمهوری کاندیدا می شوید؟
فرهنگ جهادی می گوید که هیچ مدیری، فی نفسه نباید بهدنبال مسئولیت و کسب قدرت باشد.
بالاخره کاندیدا می شوید یا نه؟
بنده در گذشته هم هیچگاه بهدنبال کسب جایگاه و مقامی نبودم، در آینده هم چنین تصمیمی ندارم. همین امروز که شهردار هستم، دغدغهام این است، که شهرداری را به بهترین شکل ممکن ادارهاش کنم. حالا بعضیها همیشه این برداشت را می کنند که قالیباف در شهرداری کار می کند که رئیس جمهور شود. این برداشت آنهاست. ولی من در جبهه، در بسیج، در قرارگاه سازندگی، در نیروی هوایی و در نیروی انتظامی هم همین طور کار کردم. شما مطمئن باشید، تا روزی که زنده باشم هم همین طور کار می کنم. اگر فردا صبح هم به من بگویند قالیباف، تو مسئول بخشداری طرقبه هستی، با همین روحیه، نشاط و جدیتی که شهرداری تهران را اداره می کنم، بخشداری آنجا را هم اداره میکنم. (البته بخشدار محترم طرقبه نگران نباشند).
چرا دوباره برای شهرداری نامزد شدید؟
احساس کردم که اگر از کار شانه خالی کنم و دعوت اعضای محترم شورای اسلامی شهر را نپذیرم به منزله راحتطلبی است که با فرهنگ جهادی در تناقض است. فرهنگی که در آن یاد گرفتیم، در حالی که میتوانستیم در تهران یا مراکز شهرستانها بمانیم، تصمیم گرفتیم که زندگی خودمان را وقف مبارزه و بیرون کردن دشمن متجاوز از خاک سرزمینمان کنیم. این فرهنگ راحتطلبی را برنمیتابد. از طرف دیگر مطمئن باشید، اگر در عرصه اداره شهر، افرادی را شایستهتر از خودم می دیدم، بدون شک، به نفع آنها کنار می رفتم، چون اعتقادم بر این بود که یک دوره 8ساله از جهت مدیریتی کفایت می کرد. به شرط اینکه می توانستیم سنگر را بهدست کسی بسپاریم که سازندگی شهر را با همان روحیه به پیش ببرد. اما متأسفانه کسانی که داوطلب اداره شهر بودند را ادامهدهنده فرهنگ جهادی که نیاز کشور است ندیدم و لذا به دعوت اعضای محترم شورای شهر پاسخ مثبت دادم و نامزد شدم.
کار با این شورا سختتر است یا شورای قبلی؟
در فرهنگ جهادی کار نمی تواند سخت باشد کار سخت هم باشد، باز هم لذتبخش است. البته این شورا تاکنون همراهیهای خیلی خوبی کرده است. با اینکه از عمر این شورا تنها 6ماه می گذرد و در حالی که تا این شورا بیاید خودش را پیدا کند و کمیسیونهایش شکل بگیرد زمان زیادی طی می شود، دوستان شورای شهر کارهای بزرگی انجام دادهاند. دوستان در شورای شهر شبانه روزی کار کردند تا برنامه 5ساله شهرداری را تصویب کنند.
شما بهرغم اینکه 8 سال با آقای احمدی نژاد اختلاف داشتید و همه این را می دانستند، بعد از انتخابات به دیدار ایشان رفتید. خیلیها تعجب کردند و این سؤال مطرح شد که چرا اين ملاقات صورت گرفته است؟
همه می دانند که اختلاف نظر جدی با آقای احمدی نژاد داشتم، از قبل از انتخابات سال 84 تا پایان سال 92.این اختلاف نظر الان هم وجود دارد. دیدگاهها، باورها، و روشهای مدیریتی ما هم با یکدیگر متفاوت است. ولی براساس همان معیار فرهنگ جهادی معتقدم باید منصفانه نگاه کرد. به هر حال آقای احمدینژاد پرتلاش و پرتحرک، کار کرد. آقای احمدینژاد روزهایی را حتي سخت مریض بود و کار کرد. فارغ از اینکه منتقد بسیاری از عملکردهای دولت ایشان هستم و روش کار ایشان را نمی پسندیدم ولی به هرحال، خدا قوت گفتن، حرکتی جوانمردانه و یک اصل در مرام ایرانی و در مرام اسلامی است. شما میدانید در دوره نهم و دهم ریاست جمهوری به دیدار ایشان نرفتم، ولی بعد از اتمام کار رفتم. البته در همین دیدار حرفهایی را که در شب 19ماه مبارک رمضان که در اولین ملاقات با ایشان عرض کرده بودم را دوباره مطرح کردم و گفتم احساس می کنم آن حرفها آن شب شنیده نشد، اما حالا فکر می کنم اینجا و در شرایط امروزتان بهترشنیده می شود.
خیلیها معتقدند در مدت 8سال آقای قالیباف شهر را تکان داده است. در مدت این 4 سال آینده می خواهيد چهکار کنيد؟ در این 4 سال پیش رو چه تحولی قرار است اتفاق بيفتد؟
این
شهر هنوز چالشها و مشکلات زیادی دارد. یکی از مشکلات این شهر که همیشه از
آن احساس نگرانی کرده و می کنم، بحث آلودگی هواست. بههرحال این موضوع با
جان مردم درگیر است. عرض کردم، در منطق فرهنگ جهادی، سیاست و قدرت برای آن است که
به مردم خدمت بکنیم. چه برسد به اینکه حالا باید جان مردم را نجات بدهیم. در گذشته
توضیح دادم که مسئول آلودگی هوای تهران شهرداری نیست ولی شهرداری هم در این بحث
نقش و سهم دارد. مردم هم نقش و سهم دارند. البته در مجموع مسئولیت کلان بحث آلودگی
هوا بدون شک با قوه مجریه است. ولی همانطور که در گذشته اشاره کردم، آمادهام که دولت را در
هر برنامه ای که برای این کار داشته باشد، کمک کنم. اگر دولت محترم هم تشخیصش این
باشد که این کار را شهرداری انجام بدهد، ما آماده ایم این کار را انجام بدهیم و
ظرف مدت 4 سال هم در مقابل مردم پاسخگو باشیم و متعهد میشویم که حداقل
بتوانیم روزهای سالم شهر تهران را به 2 برابر افزایش بدهیم.
یعنی اگر الان، بهطور متوسط حدود 130 روز تا 150 روز هوای نسبتاً سالم داریم، ما می توانیم این را به 2 برابر یعنی قریب به 300 روز در سال برسانیم. فکر می کنید این کار کمی است؟ البته خیلیها معتقدند که این کار امکانپذیر نیست. من معتقدم با فرهنگ جهادی و براساس مطالعات دقیقی که در این زمینه انجام دادهایم این کار هم امکان پذیر است.
فکر میکنید در این شهر در حوزه کارهای فرهنگی، اقتصاد شهری، کارآفرینی، رسیدگی به محرومین، چقدر مشکل وجود دارد؟ حتماً کارهای زیادی بر زمین مانده است. مطمئن هستم 4سال بعد به حول و قوه الهی در شهر اتفاقات جدی خواهد افتاد، ولی شکل آن با گذشته یک مقدار متفاوت است. ما در دوره جدید بیشتر به سمت ارتقاي کیفیت زندگی شهروندان در شهر پیش می رویم. کار را مینیاتوری دنبال خواهیم کرد. در حین اینکه فعالیتهای زیر ساختی با همان شتاب باید ادامه پیدا کند، در بخشهای دیگر شهر هم باید تلاشهای جدی صورت گیرد. الان آسیبها، ناهنجاریها، چالشهای اجتماعی، چالشهای فرهنگی، آلودگی هوا و مسائلي از اين دست چالشهای جدی شهر ماست که باید در اسرع وقت ساماندهی بشود.
بعد از اینکه رهبر معظم انقلاب فرمودند عملکرد شما مصداق مدیریت جهادی است چه تغییر و تأثیری در رفتار و عملکرد شما بهوجود آمد؟
معتقدم که این لطف و عنایت ایشان و اعتمادی که کردند، افتخار بزرگی برای شهرداری تهران بود. افتخاری برای همه کارگران، کارمندان و همه مدیران در همه سطوح شهرداری بود. به هر حال اینکه در کنار رضایت مندی نسبی که مردم دارند، ولی فقیه جامعه هم این رضایت نسبی را داشته باشند، مهر تاییدی بر فرهنگ جهادی است. در حالی که در جریان انتخابات بخشی از سیاسیون، مدیریت ما را مدیریت تکنوکراتی می دانستند، رهبر انقلاب، فرهنگ حاکم بر شهرداری و مدیریت حاکم بر شهرداری را مدیریت و فرهنگ جهادی می دانند، این افتخار بزرگی است. بعد از این جلسه من و همکارانم در مدیریت شهری، دغدغه مندتر شدیم و برنامه ریزی دقیقی هم کردیم که به حول و قوه الهی در روزهای پیش رو بتوانیم همه ابعاد فرهنگ جهادی را ان شاءالله در شهرداری تهران تحقق بخشیم.
آیا از مجموعه کسانی که اطراف شما بودند می توانید فردی را بهعنوان مصداق مدیریت و فرهنگ جهادی معرفی کنید یا خاطره ای از آنها نقل کنید؟
به هر
حال آنچه ما از فرهنگ جهادی
ميگوييم یک فرایند بوده که اتفاق افتاده است. چیزی نبوده که
یکدفعه رخ دهد، تدریجی بوده است. واقعاً هر عملیاتی، هر جبهه ای، هر تصمیمی، هر درسی، هر بحثی، هر کلاسی،
انصافاً نکات این
طوری دارد. فرهنگ جهادی ما ممارست دارد. ما جبهه که بودیم هیچ کس حق نداشت
ماشین استیشن یا کولردار سوار بشود. ما همه سوار وانت می شدیم. وقتی یک مرتبه در
تهران جلسه پیش ميآمد فرماندهان،
5نفر باهم میآمدیم و برمی گشتیم. ماشینهای استیشن بود با
آنها میآمدیم و بر میگشتیم.
یادم هست یک زمان از تهران بر می گشتیم با همین
استیشن، یک و نیم ظهر رسیدیم، اهواز، کی؟ تیر ماه. من هم خيلي خسته بودم،
چون من در راه بیشتر خودم رانندگی می کردم. آقای نجاتیفر راننده بود، یک
کم مسن بود. حالا میگويم مسن بود یعنی آن زمان 43-42سال داشت.
من 20سال داشتم، او مسن بود. میخواستیم اذیت نشود در راه، خودم رانندگی میکردم. من تا نزدیک تنگه فنی و خرمآباد، نزدیک اندیمشک احساس کردم که جاده دارد صاف میشود و من خستهام. به آقای نجاتیفر گفتم تو بشین تا اهواز را برو. من توی ماشین خوابم برد. همان جلوي ماشین. یعنی حتی بهخودمان اجازه نمیدادیم راننده هست ما بریم توی صندلی عقب دراز بکشیم. میگفتیم بیادبی است، خوب نیست. همان جلوي ماشین، سرم بغل شیشه، چرت می زدم، من یک وقتی دیدم که یک نفر دارد محکم میزند پشت شیشه ماشین. چشمهایم باز شد دیدم رسیدیم اهواز دم در مقر پادگان و میخواهیم برويم داخل.
یک بسیجی 16-15ساله دارد میزند پشت شیشه. هر چه آقای نجاتیفر میگفت زنجیر را بنداز بروم تو، او زنجیر را نمیانداخت. آمد جلو شیشه؛ گفتم: چی میگی؟ گفت: آقای قالیباف، تو به چه حقی این ماشین را سوار شدی؟ کولر داره؟ برای چی سواری؟ گفتم حق با توست. اشتباه کردم. زنجیر را بنداز برویم. زنجیر را انداخت و رفتیم. فرهنگ جهادی این است. من می توانستم برای این بسیجی توضیح بدهم که من از تهران ميآيم، از جلسه ميآيم، تمام شب را تا صبح رانندگی كردهام و الان خوابم برده. اما بههر حال او توقع داشت فرمانده لشگرش با وانت بيايد. حالا اگر بخواهیم ببینیم چه افرادی سرجمع میتوانستند تأثیرگذار بشوند، واقعاً شهید باقری یکی از افرادی بود که آدم میدید در همه ابعاد به این موضوع توجه میکرد. یعنی در لباس پوشیدنش، در جزئیاتش، در حرف زدنش، در پيگيريهايش، در مدیریتش، در نگاهش، در بر نامهریزیاش و در تمیزیاش واقعاً شهید باقری الگو بود.
آقای دکتر، من 20 تا کلمه ميگويم، شما اولین نكتهاي که به ذهنتان میرسد یا در یک کلمه یا نهایتاً 23کلمه بفرمایید.
شهرک دوئی جی: ایثار و شجاعت
شهید فرومندی: اخلاص
بزرگراه امام علی: اراده
انتخابات ریاست جمهوری: انجام وظیفه
110: مدیریت توأم با دانش
زنان سرپرست خانوار:مظلومیت و کرامت
روز شمار برای پروژهها:برنامه ریزی
برج میلاد:تبلور مهندسی کشور
شهید احمد کاظمی: مظلومیت توأم با اقتدار
توافقنامه ژنو:نمی دانم واقعاً (خنده)
دژ شلمچه: مقاومت
دبیرستان آقا مصطفی: شور و هیجان
قاسم سلیمانی: افتخار کشور
137: روحیه پاسخگویی
فساد اقتصادی: آفت کشور
دارالولایه: صفا و معنویت
اسم نوهتان چیست؟
راحیل.
شما انتخاب کرده اید؟
من چه کاره ام؟
این اقتدار در محیط خانواده تأثیری ندارد که شما هر چه بگویید انجام شود؟
نه... این طور نیست. البته اگر من بگویم احترام میگذارند ولی هیچ وقت نمی گویم.
روزی که متوجه شدید، نوه دار شدید، چه حسی داشتید؟ بعضیها فکر می کنند آقای قالیباف بهعنوان مدیر و شهردار، نباید خیلی عاطفی باشد.
خب برای من خیلی لذتبخش بود. به الیاس، پسرم، گفتم هر چه شما و اسحاق بزرگ شدید و دوران کودکی شما را ندیدم، الان با همه وجودم لذت آن را می فهمم و با همه خستگی که آخر شب به منزل می روم، اگر بخواهند لطفی درحق من بکنند این است که او را بیاورند و من نیم ساعتی ببینمش تا خستگی روز از تنم خارج شود.
این سحرخیزی که در خانواده شما هست قرار است به راحیل هم سرایت کند که 5صبح بیدار بشود؟
فکر کنم اینطور بشود. (با خنده)
امسال جشنواره فیلم فجر رفتید؟
بله.
چه فیلمهایی؟ چطور بودند؟
یکی فیلم «چ» را ديدم که از هر جهت، فیلم خوبی بود. هم به جهت کار، همه به جهت محتوا، هم به جهت جلوههای ویژه. یکی هم فیلم « امروز» را دیدم که از منظر به تصویر کشیدن بخشی از مسائل اجتماعی فیلم خیلی خوبی بود.
بعد از انتخابات اولین باری که با پدر و مادرتان صحبت کردید نظرشان نسبت به اینکه شما انتخاب نشدید چه بود؟ یا بعد از شهردار شدن که انتخاب شدید؟
هیچ حس منفی و احساس نگرانی نسبت به این موضوع که انتخاب نشدم نداشتند. ولی خاطرم هست بعد از انتخابات که مشهد رفتم این نکته را به من گفتند که نتیجه انتخابات یک وقتی باعث نشود که از فضای کار و تلاش دور بشوی. پدرم گفتند ما می دانیم که شما خودت توجه داری، ولی می خواهم بهعنوان پدر باز هم تأکید کنم که از فضای کار و خدمت به مردم فاصله نگیری.
آقای دکتر بهترین و بدترین خاطره 8سال گذشته در شهرداری چه بود؟ یعنی از 84 تا 92؟
آن چیزی که من را آزار داد، حادثه آتش سوزی بود که به هر حال 2 نفر از شهروندان جانشان را از دست دادند که شاید لااقل در مورد یک نفر ما میتوانستیم بهتر از این عمل کنیم. آنجایی هم که خیلی هم اضطراب داشت و هم بحران جدی بود، ولی بعد خیلی خوشحال شدم، حادثه سیل در تونل مترو بود. لحظه ای که این اتفاق افتاد، خیلی نگرانی وجود داشت، این حادثه می توانست به تلفات چند صد نفری منجر شود ولی یک مجروح هم نداشت و این نتیجه خیلی خوشحال کننده بود.
آقای روحانی به شما پیشنهاد مسئولیتی دادند؟
بله. ایشان مسئولیتهایی را پیشنهاد دادند ولی بنده به ایشان عرض کردم که در مقایسه با مسئولیتهایی که شماپیشنهاد می کنید، من در شهرداری تهران بهتر می توانم به دولت کمک کنم. به هر حال بار شهر تهران و در نهایت مشکلات مردم هم متوجه دولت است و من اینجا بهتر می توانم به دولت کمک کنم. ایشان وقتی استدلال من را شنیدند قانع شدند که با حضورم در شهرداری بهتر می توانم هم به دولت و هم به مردم کمک کنم.
الان هم تعامل و رابطهتان با دولت مناسب است؟
بله. خوب است.
ارزیابی شما از عملکرد دولت چیست؟
نمی شود به این زودی قضاوت کرد. به هر حال دولت تازه كارش را آغاز كرده و فقط 6ماه از عمر دولت می گذرد. ولی امیدوارم دولت بهتدریج کارهای جدی خودش را شروع کند.
نوروز نزدیک است چه عیدی برای مردم تهران دارید؟ چه نویدی برای سال 93می دهید که اتفاق مبارکی برای شهر بیفتد؟
شهر تهران در 6ماهی که گذشت دارای یک برنامه 5ساله شد. به مردم این نوید را می دهم که شهر تهران از سال آینده براساس این برنامه 5ساله که بر مبنای تجربه 8 سال گذشته تنظیم شده است اداره خواهد شد که شامل تحولی جدی و اساسی در نحوه خدمترسانی است. نکته دیگر این که در سال 93شهروندان عزیزمان باید احساس کنند که شهرداری تهران برای کمک به حل مشکلاتشان بیشتر در متن زندگیشان حضور پیدا کرده و شهروندان تهرانی باید احساس کنند که شهرداری باری از مشکلات آنها را بر می دارد. حالا ممکن است بخشی در حوزه حملونقل، بخشی در حوزه فضای سبز، بخشی در حوزه آلودگی هوا، بخشی در حوزه مسائل فرهنگی و بخشی از آن در حوزه اوقات فراغت باشد. یعنی مردم باید احساس کنند که شهرداری بیش از گذشته، در زندگیشان نقش ایفا میکند. یعنی ما ملموستر و مسئله محورتر حرکت میکنیم. حالا ممکن است این تغییر و تحول در یک محله و یک موضوع کوچک باشد یا یک موضوع بزرگ.همه اینها را با هم در یک برنامه جامع آورده ایم که در حالی که بهعنوان مثال به محل بازی بچهها در یک محل توجه ميکنیم، در قیاس شهری هم به آلودگی هوا توجه داشته باشيم. اطمینان دارم، شهروندان عزیزمان در پایان سال 93، این تغییر را احساس خواهند کرد.
آقای دکتر! بسیار ممنون از اینکه فرصتی در اختیار ما قرار دادید.
بنده هم از شما و همکارانتان در حوزه رسانه تشکر و قدردانی می کنم و فرصت را غنیمت می شمارم تا پیشاپیش فرارسیدن نوروز و سال نو را به همه هموطنان خودم در تهران و سایر شهرهای میهن عزیزمان و ساکنین خارج از کشور تبریک عرض کنم و برای همه آنها سالی سرشار از موفقیت و سربلندی را آرزو می کنم.