سينما ابزاري براي انتقال فرهنگ است. وسيله اي براي ترويج تفکرات در قالبي تأثيرگذار. و چه موضوعي زيبا تر از به تصوير کشيدن زندگي صاحب يک تفکر براي انتقال و ترويج آن.
يازده سال گذشت تا آنچه به نام «فرزند صبح» نام گرفته بود به تصوير کشيده شود. همه منتظر اثري فاخر و ارزشمند بودند. سينمايي که بر انديشه اثر بگذارد و انديشه هاي بلند امام راحلمان را نمايش دهد. اما افسوس که جز به هدر رفتن يازده سال وقت و انرژي و سرمايه چيزي ديگر بر پرده ظاهر نشد. اثري که حتي ارزش ديدن براي يک بار را هم نداشت. اثري که از هر زاويه اي که به آن بنگري نام «سينما» براي آن بسيار بزرگ است. «فرزند صبح» بيش از آن که شبيه يک سينما باشد شبيه تراوشات ذهني کودکي است که از روي علاقه دوربين به دست شده است و نمي داند موضوع و داستان چيست و برايش اهميت ندارد و فقط دوست دارد لذت داشتن دوربين را ببرد و در حد يک اساب بازي از آن لذت ببرد و نه بيشتر!
فرهنگ هاي مختلف براي تبليغ انديشه هاي رهبران خود آنچنان هزينه هايي مي کنند که حتي تصورش در فرهنگ امروزي ما محال مي نمايد. هزينه هايي هنگفت از آبرو، وقت و در آخر هم پول. فرزند صبح هم قرار بود از اين دست باشد. قرار بود تماشاگر را محو تماشا کند و ذهن و دلش را بربايد و او را عاشق و دلداده کسي بکند که بزرگ ترين انقلاب را در دوران ما به وقوع رسانيده است. فرزند صبح قرار بود تمام آن چيزي باشد که روي پرده ديده نشد.
ضعف هاي داستاني و ديالوگ هاي مشکل دار و بي جا، به جاي خود که مشکل بسياري از فيلم هاي امروز ايران به حساب مي آيد. مهم تر از آن ها اينکه در 2 ساعت فيلم هيچ حرفي زده نمي شود، هيچ موضوعي مطرح نمي شود و هيچ اثري بر مخاطب نمي گذارد و فقط چند سکانس با تصوير برداري خوب در فواصلي از فيلم ديده مي شود که باز آن هم بي معني و بي جا به تصوير کشيده شده است. حالا هر چه کارگردان از نتيجه کار ناراضي باشد و از آن تبري بجويد که اين فيلم را من نساخته ام و از اين دست سخن ها که بسيار شنيديم باز بايد سوال کرد اين پلان ها را چه کسي گرفته است و اگر شما فيلم را تدوين مي کرديد چگونه بين اين چهل تکه ارتباط منطقي برقرار مي کرديد؟ مگر مي شود يک لحاف چهل تکه را چنان به هم وصله پينه کرد که شبيه يک نقشينه يک دست و بي مانند شود؟
آقاي افخمي، انديشه کارگردان هميشه همراه محصولش مي ماند و اين توهمي بيش نيست که کارگردان محصول را چيزي بنامد که هيچ ارتباطي با او نداشته باشد. آقاي کارگردان، تدوين را بهانه کردن و فرار از داستان نداشتن موضوع واضحي است که همگان احساس کردند. سوت و کف هاي اعتراضي منتقدين در سالن نمايش، صداي فرياد اعتراض به هدر رفتن سرمايه مان در يازده سال به بهانه ساخت فيلم بود. آقاي افخمي لطفا لحظه اي به اين فکر کنيد که مخاطب هوشمندانه فيلم مي بيند. لحظه اي به اين بينديشيد که آيا واقعا اين اثر شما نبود و آيا تدوين شما داستان را دگرگون مي کرد؟ آقاي کارگردان لطفا کمي منصفانه نگاه کنيد.
و اما يک سوال بزرگ مطرح است و آن اينکه در طول اين يازده سال ناظر پروژه در حال خوش گذراني در کدام منطقه به سر مي برده است؟
فيلم پر انتقاد «فرزند صبح» پس از 11 سال توليد، به دليل ضعف هاي داستاني و ديالوگ هاي مشکل دار و بي جا و مهم تر از همه اينکه در 2 ساعت فيلم هيچ حرفي زده نمي شود؛ هيچ اثري بر مخاطب نمي گذارد؛ به جاي اثري فاخر و ارزشمند، به اثري تهي از معنا تبديل شده است.