به گزارش مشرق، مهر نوشت: همانقدر که بهروز افخمي طي سالهاي گذشته تلاش کرد فيلم "فرزند صبح" به نمايش درنيايد بايد ميفهميديم که فيلم چه ساختار و روايتي از بزرگ مرد تاريخ ايران دارد. گويا افخمي قسم خورده تا ميتواند و عمرش کفاف ميدهد خودش را به واسطه روايتهاي مخدوش، بي ربط و بي مايه از شخصيتهاي برجسته و ملي اين سرزمين منفور يک ملت سازد.
مجموعه "سردار جنگل"، فيلم "تختي" ( که دو شخصيت ملي يعني جهان پهلوان تختي و علي حاتمي فقيد را هدف قرار داد) و فيلم "فرزند صبح" بر اين روال ساخته شدهاند. اگر به حق انبوهي فيلم درباره پير مراد ملت ايران ساخته ميشد و اين فيلم يکي از آنها بود تماشاگران تا اين اندازه از حماقت فيلمساز به خشم نميآمدند و شايد او را به حال خود ميگذاشتند تا مست دنياي مجهول خود باشد.
اگر اين فيلم با سرمايه شخصي فيلمساز يا سرمايهگذار خصوصي ساخته ميشد بازهم خطاي افخمي قابل فهمتر ميشد ولي اين اثر نخستين فيلم سينمايي درباره امام راحل است و صد البته با بودجه کلان دولتي ساخته شده. از اين کليات که بگذريم بايد افخمي را در چند محور کاملا مشخص مورد بازخواست قرار داد. اول اين که فيلمي که او ساخته چه اطلاع تازهاي از اين شخصيت بزرگ تاريخ ايران داده؟ اصلا چرا فيلم بيش از هر چيز به کودکي شخصيت پرداخته در حالي که کودکي ايشان در مجموعهاي تلويزيوني به تفصيل بيان شده بود و دوران نوجواني، جواني و ... امام خميني (ره) بيش از کودکي ايشان نيازمند معرفي است و کسي که با سرمايه ملي فيلم ميسازد بايد نيازهاي ملي را پاسخ بگويد.
محور ديگر راجع به حيثيت هزينه شده در اين فيلم است. اين همه جنجال براي استفاده از محمدرضا شريفينيا آيا کمکي به فيلم کرد يا به فيلم ضربه زد؟ بازيگري با اين عقبه و به لحاظ فيزيکي تا اين حد بي ربط به نقش با چه انگيزهاي در فيلم گنجانده شده است . شريفينيا چه بخواهيم و چه نخواهيم به خاطر نقشهاي گذشته و مسائل شخصياش که به رسانهها کشيده شد خواه ناخواه پسزمينهاي مبسوط در ذهن مخاطب دارد که با اولين نما از او در قاب روي ديوار جلوي چشمان تماشاگر رژه ميرود. بازي هديه تهراني چه کمکي به فيلم کرده که هزينههاي مادي و معنوي مربوط به او را توجيه کند؟
اين بودجه گزاف در کجاي فيلم هزينه شده است. توجيه خريد زمين و ساخت بنا با چه عقل و منطقي قابل پذيرش است؟ اساسا اين همه جنجال برسر ساخت موسيقي و صداگذاري و تدوين چه معني داشت مگر يک کمدي تصادفي را ميتوان در مراحل فني به فيلمي در خور يک شخصيت تاريخي بدل کرد؟
از اين موارد که بگذريم يادمان باشد اين اولين تصوير سينمايي از رهبر ملت ايران است که چه بخواهيم و چه نخواهيم سفير معرفي ايشان در جهان ميشود. آيا مخاطب خارجي با تماشاي آن از خود نميپرسد "که چي؟". آيا تماشاگر کم اطلاع از تاريخ معاصر ايران ميتواند اندک نشانههاي نمايش داده شده از ريشههاي پرقدرت ديني و انساني و شخصيتي ابرمردي همچون آيتالله خميني در فيلم را مانند تماشاگر ايراني از لابلاي هزار توي حاشيههاي فيلم بيرون بکشد؟
بلاهتهاي فني عبور کاميون يخچالدار در زمان گاري و اسب در پس زمينه صحنه سفر مادر به تهران، وجود دکلهاي فشار قوي برق در جاي جاي فيلم، استفاده از پارچههاي امروزي در طراحي لباس و روسري و... و از همه جالبتر وجود وانت پيکان دولوکس در فرودگاه سال 42 و در مجموع تماشاي اين فيلم بلايي به سرمان آورد که چراغ دست بگيريم و به دنبال سريال "آفتاب و زمين" بگرديم.
افخمي همان ترفندي را زده است که گرافيستها ميزنند. طراحان پوستر در جايي که با سفارش دهنده مسلط به هنر روبرو ميشوند طرحهاي به شدت ساده و بي ربط را ارايه ميدهند که جاي هيچگونه ايرادگيري نداشته باشد، نگاه کنيد به پوستر تئاتر فجر امسال يک زمينه خالي و يک خط دايره. افخمي هم روايتي بي ربط را برگزيد و با ساختاري سطحي و سخيف با بهره گيري از ستارههاي سينما که کمترين نسبتي با سينماي انديشه ندارند فيلمي را ساخته که نواقصي بزرگي دارد و پرداختن به آن حماقت است.