به گزارش مشرق به نقل از رجانيوز، ميان تحمل «فراموش کردن» و «فراموش شدن» فاصله بسيار است؛ چه اينکه، آن يکي به دارويي درمان ميشود اما اين يکي نيازمند «ياد» است. «بيبي» قصههاي مجيد هم اين روزها اگرچه درگير با بيماري «آلزايمر» دچار فراموشي شدهاست، اما هنوز خاطرش، گرماي يادي هرچند گذرا را درمييابد و کيست که به اين گرما خوش نشود. سراغ پرويندخت يزدانيان را آخرينبار از فرزندش کيومرث پوراحمد در حاشيه «کافه خبر» جويا شديم. خالق قصههاي مجيد، آرام و با تاثر گفت: «بيبي هنوز حال خوبي ندارد. سال هشتم آلزايمر را پشت سر ميگذارد و اين بيمارياي غيرقابل بازگشت و درمان محسوب ميشود.» اين مختصر اداي ديني است به تمام خاطراتي که در کنار مهربانيهاي بيبي در ذهنمان ثبت کردهايم. بهانهاي براي يادآوري خاطرات سينمايي و تلويزيونيمان از هنرمنديهاي پرويندخت يزدانيان و در يک کلام فرصتي است براي يادي از بيبي.
از آشپزخانه تا سينما
«خانم پرويندخت يزدانيان در مجموعه قصههاي مجيد، همان کاري را ميکرد که هميشه در خانه خودش انجام ميداد، همان لباسها را ميپوشيد. خانه توي فيلم، شبيه خانه قديمي خودش بود و خلاصه ايشان تمام حس و حال خودشان را در فيلم داشتند. در مورد فيلم خواهران غريب اما برايشان سخت بود که بخواهند از خودشان بيرون بيايند و در تيپ ديگري ظاهر شوند، چون در اين فيلم از ايشان ميخواستيم هر چه که ميگوييم بپوشد و کارهايي را که ميخواهيم انجام دهد و در يک محل که براي او غريبه بود فيلم بازي کند.» اين روايتي است از کيومرث پوراحمد پيرامون کيفيت حضور مادرش در مقابل دوربين. روايتي که سرآغازش به روزهايي بازميگردد که پوراحمد براي انتخاب بازيگر نقش «بيبي» مجموعه قصههاي مجيد، خود را سرگرم تست گرفتن از زنان اصفهاني کرده بود و مصر بود آنچه در ذهن دارد از ميانشان انتخاب کند، که البته نمييافت. هيچ کدام انتظارات او از تصوري که از مادر در ذهن داشت، برآورده نميکرد که ناگهان خواهر، پيشنهاد تست گرفتن از مادر را مطرح کرد و جالب اينکه اطرافيان هم به انتخاب او راي مثبت دادند. اين سرآغاز فعاليت هنري بازيگر محبوبي است که به تعبير خالق قصههاي مجيد، از آشپزخانه وارد سينما و اندکي بعد تبديل به يک سوپراستار شد.
وقتي بيبي مجيد را بجا نياورد
5 سال پيش بود؛ بيش از 10 سال از روزگاري که عصر جمعههايش با شيطنتهاي مجيد عجين بود ميگذشت که خبري روي خروجي خبرگزاريها رفت. خبري که به يادمان آورد خالق خاطراتمان را از ياد بردهايم و دل به تصاوير خيالي و ذهني، خوش کردهايم؛ «پرويندخت يزدانيان بازيگر مجموعه قصههاي مجيد به علت بيماري بستري شد.» خبر کوتاه بود اما مبدأ يک فراموشي بلند شد. بيبي که تا روز مخابره خبر و رسانهاي شدن بيماري، نزديک به سه سال با آلزايمر دست به گريبان بود، با اوجگيري بيماري روانه تخت بيمارستان شد و توجهها را به سوي خود جلب کرد. در همان گيرودار بود که رسانهها به تکاپوي ثبت تصاويري از او، آن هم سالها پس از ايفاي نقش در قامت بيبي، افتادند؛ «بيبي که وارد اتاق شد از ديدنش ابتدا اندوهگين و سپس خوشحال شدم. اندوهگين شدم از اين بابت که او را به شمايل درهم شکسته مادربزرگي ديدم که بسيار دوستش ميداشتم و اکنون پير و ناتوان با عصايي در دست و با کمک توران پوراحمد راه ميرفت. مهربان با من خوش و بش کرد و کلاه حولهاي روي سرش را روي گوشهايش کشيد و خوشحال شدم از اين جهت که حالش آنقدر بد نبود که پوراحمد ميگفت.» اين بخشي از روايت مواجهه کارگردان يک مستند بلند درباره کيومرث پوراحمد، با خانواده او در ميانه سال 85 است.
مهدي اسدي در ادامه شرح ملاقات خود با بيبي آورده بود: «با ورود مهدي باقربيگي بين بيبي و او لحظههاي شيرين و بکري خلق شد. آن دو فلاشبکهايي به ديالوگها و لحظههاي زيباي مجموعه قصههاي مجيد زدند و خاطرات تمام آن بعدازظهرهاي جمعه را که براي ديدن قصههاي مجيد انتظار ميکشيدم زنده کردند. با ادامه گفتوگو من حيرتزده شاهد جاري شدن کلمات و ديالوگهايي بر زبان پرويندخت يزدانيان بودم که از حافظهاي جاري ميشد که با زوال خاطرات و بيماري آلزايمر دست و پنجه نرم ميکرد.» اندکي پس از اين ديدار بود که رسانه ديگري دست به کار شد و مهدي باقربيگي(ايفاگر نقش مجيد) را به ديدار بيبي برد. حاصل آن ديدار اما گزارشي بود به تاريخ 25 آذرماه 86 با اين عنوان«بيبي مجيد را به ياد نميآورد».
او بيبي را ميپرستد
پرويندخت يزدانيان، متولد 1302 از نجف آباد اصفهان است. مدرک تحصيلياش ششم ابتدايي و داراي 12 فرزند، 25 نوه و 5 نتيجه است. از ميان اين تعداد فرزند کيومرث و منوچهر بعنوان نويسنده و کارگردان سينما و تلويزيون شناخته شده هستند. حضور يزدانيان مقابل دوربين از سال 1370 با مجموعه «قصههاي مجيد» و آغاز ايفاي نقشش در سينما از سال 1371 با «صبح روز بعد» و «شرم» که هر سه به کارگرداني پسرش بود آغاز شد.
او در فعاليت کوتاهمدت خود در سينما پس از اين دو فيلم، حضور در فيلمهاي «نان و شعر» (1372)، «خواهران غريب»(1374) و «شب يلدا»(1379) را به کارگرداني فرزندش کيومرث پوراحمد و ايفاي نقش در فيلم مهريه بيبي(1373) ساخته اصغر هاشمي را تجربه کرد. حاصل اين حضور هم دو ديپلم افتخار و يک کانديداتوري در جشنواره فليم فجر بود. يزدانيان که کمکم همه او را به نام «بيبي» شناختيم و به ياد آورديم، دير به دنياي بازيگري وارد شد و پسرش کيومرث پوراحمد مشوق او در اين راه بود. فرزندي که خود نيز کارگرداني محبوب بود و اين مختصر را با روايتي ديگر از سازنده فيلم مستند زندگياش به پايان ميبريم: «اين را شنيده بودم که پوراحمد بسيار خانوادهدوست است، اما او مادرش را ميپرستد. چند روز پيش در دانشگاه شهيد بهشتي بعد از نمايش اتوبوس شب، دانشجويي در يک سئوال کتبي پرسيد حال بيبي قصههاي مجيد چطور است؟ پوراحمد در حالي که آرامش و نشاط لحظهاي قبل، در کسري از ثانيه از چهرهاش رخت بربسته بود، ميکروفون را جلو کشيد و در حالي که سعي ميکرد بغض در گلويش را کنترل کند با اندکي مکث و با لکنت بازگشته از دوران کودکي با کلماتي بريدهبريده گفت: بيبي حالش خوب نيست.»
چند روز پيش در دانشگاه شهيد بهشتي بعد از نمايش اتوبوس شب، دانشجويي در يک سئوال کتبي پرسيد حال بيبي قصههاي مجيد چطور است؟