به گزارش مشرق، رجا نوشت:
1- باد ومه (محمد علي طالبي)
اگر از فيلم باد و مه آقاي طالبي ديالوگ را کاملاً حذف کنيد و فيلم را با موسيقي صرف تماشا کنيد، به سادگي به اصل روايت پي خواهيد برد. سينماي ضد قصه و کارت پستالي که تنها سيکل زماني قصهاش را دستخوش تغيير ساخته است، آخرين ساخته طالبي کلاژي ناقص از فيلمهاي باشو غريبه اي کوچک است.
2- مرگ کسب و کار من است (امير حسين ثقفي)
مرگ کسب و کار من است، اولين تجربه اميرحسين ثقفي، در يک سوم ابتدايياش فرم خاص و بديعي دارد و در سينمايي که اين روزها بيشتر توليداتش به تله فيلمهاي تلويزوني شبيه است، در تمام طول فيلم با دکوپاژها و ميزانسن هاي متفاوتي خودنمايي مي کند. اما فيلم از منظرمحتوايي هيچگونه ريشه هاي بومي در محتوايش ندارد، براي نخستين تجربه کاري يک کارگردان، اثر فوق العاده با بن مايه ساختاري فوق العاده اي است. از طرفي تمامي مولفه هاي آثار وسترن در اين فيلم به وضوح ديده مي شود، لوکيشن هاي اصلي فيلم، هسته اصلي قصه را تشکيل مي دهد. اما ريتم و ضرباهنگ اثر که فوق العاده آغاز مي شود، محور مشخصي ندارد و يکدست نبودن ريتم به فيلم در بخش مياني آن صدمه جدي وارد مي سازد.
3- خانه امن است (ناصر رفائي)
اين فيلم، بدترين و ضعيف ترن فيلمي بود که در روز نخست جشنواره فيلم فجر به نمايش در آمد و کارگردان رندانه سعي داشت با ارزشي نشان دادن اثرش، جواب صريح و روشني به سئوال هاي تخصصي منتقدين و اصحاب رسانه ندهد. متاسفانه ضعف در اجرا و مشکلات اساسي در فيلمنامه اين اثر، ساختار کلي آن را از حالت يک فيلم شرافتمندانه سينمايي خارج ساخته و اين فيلم را به روايتي تصنعي، ضعيف و به لحاظ فرمي به يک تله فيلم درجه چندم تبديل کرده است. بازيگران نابازيگر اين فيلم، ضعيف ترين اجراهاي ممکن را از خود به نمايش مي گذارند و چون خط داستاني سير مشخصي با فيلمي مواجه هستيم که از حيث درام پردازي فيلم نازل است.
4 - آينه هاي روبرو (نگار آذربايجاني)
"آينه هاي روبرو" نگار آذربايجاني، اثري کاملاً دغدغه مند است، اما برخورد اين دو قهرمان اصلي داستان زمينه چينش داستانياش، داراي يک زيربناي قاعده مند داستاني نيست. از برخورد دو زن قصه شکل مي گيرد و البته قوام اصلي روايي در بخش دوم اين فيلم پنهان شده است. آينه هاي روبرو به گروه افراد ترنس مي پردازد که خواهان عمل جراحي و تغيير جنسيت هستند. طبق قوانين پزشکي تصويب شده در ايران، اين عمل امکان پذير است و فيلم هوشمندانه زواياي شخصتي يکي از اين ترنس ها را بررسي مي کند.
اگر از منظر استراتژيک به اين فيلم نگاه کنيم، نکته بسيار مهمي را درخواهيم يافت. در دوره اي که رسانه هاي غربي سعي مي کنند با نشان دادن تصويري سياه از ايران، مسئله همجنسگرايي را که مغاير با شرع و عرف جامعه ايراني است، بهعنوان يک رويکرد ضد حقوق بشري نشان بدهند، در اين ميان افرادي را هم که مرز جنسيتي مشخصي ندارند، جزو اين گروههاي همنجسخواه به حساب مي آورند. اگر فيلم آذربايجاني در جشنواره هاي مختلف اکران بگيرد و در معدود سينماهاي اروپا يا آمريکا نمايش داده شود، مي تواند يک دستاورد استراتژيک به همراه داشته باشد.
فيلم آذربايجاني با دستآويز قرار دادن اين مسئله پزشکي در قالب يک درام سينمايي تا حدودي قابل قبول به حساب مي آيد، موضوع تغيير جنسيت را از منظر قوانين داخلي تحليل مي کند و فيلم کاملا شرافتمندانه اي است، ضمن اينکه بازي فوق العاده شايسته ايراني در نقش آتيه، بسيار تکنيکي و قابل قبول است.
5- سوت پايان
نکوهش يا ستايش، سياهنمايي يا درشت نمايي، تقديس و يا تقدير واقعا نمي دانم فيلم نيکي کريمي را چگونه توصيف کنم اما فيلم در اجرا بهشدت ضعيف و غير قابل قبول است و محتواي داستانياش همانند ساير آثار ساخته شده در مورد زنان است که مورد تجاوز قرار مي گيرند و زندگي آنها دستخوش تغييرات مهمي مي شود.
مشکل سينماي ايران اين است که موضوعات يکسان و مشابه به صورت تکراري دستمايه فيلمهاي مختلف مي شود، زماني که عصر جمعه مونا زندي حقيقي ساخته شده، ساخت چنين فيلمي به نظرم نوعي به ورطه تکرار افتادن در موضوعات است. موضوعاتي از اين دست زماني که سکان ساختش بر عهده يک زن گذاشته مي شود، معمولا قضاوتي که در باب اين موضعات فيلم سعي مي کند القا کند، اقناع کننده نيست.