به گزارش مشرق به نقل از خبر، يکى از اين افراد «ابن جوزى » است که پس از نقل قول از ديگران که نوشته اند پس از يک استحمام در برابر امام (عليه السلام) بشقابى از انگور که بوسيله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حيات گفت ، ابن جوزى مى نويسد که اين درست نيست که بگوييم مأمون عامل مسموم کردن وى بوده باشد. چه اگر اينطور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى کرد. اين حادثه چنان بر مأمون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشاميدن و هرگونه لذتى چشم پوشيده بود(1).
البته عبارت ابن جوزى حاکى از آن است که مسموم شدن امام را پذيرفته ولى منکر آنست که مأمون عامل اين جنايت بوده باشد.
«اربلى » نيز به پيروى از ابن جوزى همين عقيده را ابراز کرده و همانگونه بر گفته خويش دليل آورده است .
احمد امين نيز از کسانى است که معتقدند کسى غير از مأمون بود که سم را به امام خورانيده ، چه او حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى پوشيد و بعلاوه ، مأمون با علما درباره برترى حضرت على (عليه السلام) مباحثه مى کرد(2).
دکتر احمد محمود صبحى نيز چنين پنداشته که داستان مسموميت امام رضا (عليه السلام) از مطالب ساختگى شيعه است که هرگز بين موقعيت امام در نزد مأمون که از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانيدن سم به او، تناقضى احساس نمى کنند(3).
دلايل کسانى که در تبرئه مأمون از جنايت سم خورانى سعى کرده اند، به شرح زير خلاصه مى گردد:
1 پيمان وليعهدى که به موجب آن امام پس از مأمون به خلافت مى رسيد.
2 بزرگداشت شان امام و تاييد شرف و علم و فضيلت وى و ارجمندى خانواده اش .
3 به همسرى وى در آوردن دخترش که خود عامل تحکيم دوستى ميان آن دو بود.
4 استدلال مأمون بر برترى على (عليه السلام) در برابر علما.
5 ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطورى که از خوردن و آشاميدن و ديگر لذتها روى گردانده بود.
6 دفن کردن امام در کنار قبر پدرش رشيد، و اينکه او خود بر جسد وى نماز گزارد.
7 پس از درگذشت امام ، او همچنان لباس سبز مى پوشيد حتى پس از ورودش به بغداد.
8 پيوسته با علويان به رغم اقدامهاى مکرر بر ضدش ، مهربانى مى نمود.
9 خلق و خوى مأمون به او اجازه چنين جنايتى نمى داد.
10 مسموميت امام از جعليات شيعه است .
اين خلاصه همه دلايلى بود که تبرئه کنندگان مأمون آورده اند. ولى به نظر ما اينان يا به تمام حقايق ، علم کافى نداشتند و در نتيجه نتوانستند نظر درستى درباره اين مساله تاريخى ابراز کنند، و يا آنکه حقيقت را مى دانستند ولى مثل پيشينيان خود بر ضد ائمه تعصب ورزيده به پيروى از هواى خويش و خلفايشان ، حقايق مضر به احوالشان را لوث کرده اند.
واقع امر اينست که تمام چيزهايى که اينان ذکر کرده اند هيچکدام مانع از آن نبود که مأمون براى دفع خطر وجود امام (عليه السلام) دست به توطئه بزند، همانگونه که قبلا هم همين بلا را بر سر وزيرش فضل بن سهل آورده بود. فضل نيز مقامى شامخ نزد مأمون داشت و حتى اصرار داشت که دخترش را هم به وى تزويج کند.
او همچنين فرمانده خود «هرثمة بن اعين » را نيز به مجرد ورود به مرو سر به نيست کرد، بى آنکه کوچکترين مجالى براى دفاع به وى بدهد و يا شکايتش را استماع کند. توطئه هاى مأمون گريبانگير طاهر و فرزندانش و ديگران نيز شد. اينان وزرا و فرماندهانش بودند که براى مأمون و تحکيم پايه هاى قدرتش آن همه خدمت کرده و ديگران را با زور و شمشير به اطاعتش درآورده بودند.
با اين وصف مى بينيم که چگونه همه را يکى پس از ديگرى به ديار عدم فرستاد در حالى که نسبت به همه نيز ابراز محبت و سپاسگذارى مى نمود. مأمون کسى بود که بخاطر سلطنت و حکومت ، برادر خود را بکشت ، حال چگونه به همين انگيزه از کشتن امام رضا دست باز دارد. آيا اين معقول است که بگوييم به نظر وى امام رضا از تمام اين خدمتگزاران صديقش و حتى از برادرش محبوبتر مى نمود؟
اما اينکه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود قضيه روشن است . مگر در آن شرايط از چنان افعى مکار و سياست بازى مى شد انتظار شادمانى و سرور برد؟
مگر هم او نبود که فضل را کشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (4) و قاتلانش را هم که به دستور خود او بودند، از دم تيغ گذرانيد. بعد هم سر آنان را نزد حسن برادر فضل فرستاد و دخترش هم را به عقد وى درآورد. اما پس از پيروزى بر ابن شکله ، حسن را نيز از مقامش سرنگون ساخت (5).
طاهر را نيز خود او کشت ولى بيدرنگ يحيى بن اکثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسيل داشت تا مراتب تسليت خليفه را به ايشان ابراز کند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى بتدريج همه را يکى پس از ديگرى سرنگون نمود.
مأمون کسى بود که بخاطر سلطنت و حکومت ، برادر خود را بکشت ، حال چگونه به همين انگيزه از کشتن امام رضا دست باز دارد. آيا اين معقول است که بگوييم به نظر وى امام رضا از تمام اين خدمتگزاران صديقش و حتى از برادرش محبوبتر مى نمود؟
از اين قبيل جنايات ، مأمون بسيار کرده که اکنون مجال ذکر همه آنها نيست . بهمين قياس ، عکس العمل ها و گفته هايش در مرگ امام رضا (عليه السلام) نيز کوچکترين ارزشى نداشت . چه اگر راست مى گفت پس چگونه دست به خون هفت تن از برادران امام بيالود و علويان را تحت شکنجه و آزار درآورد و به کارگزار خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا (عليه السلام) در خطبه ها رانده شده بود.
مأمون از چه شرافتى برخوردار بود که بگوييم کشتن امام با خلق و خوى وى ناسازگار بود. آيا کشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت که پيوسته نسبت به آنان ابراز مى داشت . بنابراين، مهرورزيش نسبت به امام نيز هيچگونه منافاتى با قتلش نمى توانست داشته باشد.
اما اينکه علويان را بزرگ مى داشت علت را خودش در نامه اى که به عباسيان نوشته ، چنين بيان مى دارد که اين بزرگداشت جزئى از سياست وى به شمار مى رود. لذا پس از درگذشت امام رضا (عليه السلام) ديگر لباس سبز را که ويژه علويان بود نپوشيد، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانيد و به فرمانروايان خود در هر نقطه اى دستور داد که به دستگيرى علويان بپردازند.
اما سخن احمد امين که نوشته علويان بر ضد مأمون بسيار قيام کرده بودند، ادعايى است که هرگز صحت ندارد. زيرا در تاريخ حتى نام يک قيام پس از درگذشت امام رضا (عليه السلام) ثبت نشده ، بجز قيام «عبدالرحمن بن احمد» در يمن که انگيزه اش را همه مورخان ظلم کارگزاران خليفه نوشته اند، و همچنين شورش برادران امام (عليه السلام) که به خونخواهى وى برخاسته بودند.
اما اينکه گفته اند داستان مسموميت امام از ساختگي هاى شيعه است ، بايد گفت که پيش از شيعه خود تاريخ نويسان سنى اين جنايت را به مأمون نسبت داده بودند و شيعيان نيز شرح اين داستان را در کتاب هاى اهل سنت مى خواندند که در منابع بسيارى از آنان آمده است (ر.ک. زندگى سياسى هشتمين امام حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام)جعفر مرتضى حسينى)
با اين همه اگر کسى باز در تبرئه مأمون و حسن نيتش اصرار دارد به اين سؤال پاسخ دهد که چرا پس از درگذشت امام ، مقام وليعهدى را به فرزندش حضرت جواد (عليه السلام) عرضه نکرد، در حالى که او نيز دامادش بود و به فضل و علم و کمالاتش نيز اعتراف مى کرد. حضرت جواد به رغم خردساليش تحسين عباسيان را نسبت به فضل و کمال خويش برانگيخته بود.
مناظره وى با «يحيى بن اکثم » معروف است که با چه مهارتى به سؤ الهاى وى پاسخ مى داد(6). به علاوه ، صغر سن نمى توانست بهانه عدم واگذارى مقام وليعهدى به امام جواد (عليه السلام) باشد، چه وليعهدى معنايش تصدى عملى امور مملکتى نيست و تازه خلفا و حتى رشيد، پدر مأمون ، براى کسانى بيعت وليعهدى گرفته بودند که بمراتب خردسالتر از امام جواد (عليه السلام) بودند.
________________________________________
پي نوشت ها:
1. تذکرة الخواص / ص 355.
2. ضحى الاسلام / 3 / ص 295 و 196.
3. نظرية الامامة / ص 387.
4.التاريخ الاسلامى و الحضارة الاسلامية / 3 / ص 322 ماءثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگى قتل فضل سخن گفتيم و ديگر آن را تکرار نمى کنيم .
5. لطف التدبير / ص 166.
6. الصواعق المحرقة ، فصول المهمة ، ينابيع المودة ، اثبات الوصية ، بحار، اعيان الشيعة ، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانى ، نور الابصار، ائمة الهدى هاشمى ، الاتحاف بحب الاشراف ، مفتاح النجا فى مناقب اهل العبا...
منبع: زندگى سياسى هشتمين امام حضرت على بن موسى الرضا - جعفر مرتضى حسينى؛ مترجم : دکتر سيد خليل خليليان