به گزارش مشرق به نقل از رجا، دي ماه 1384 بود که رهبر انقلاب خطاب به اعضاي شورا تصريح کردند: «بنده با شما پيش خداى متعال احتجاج خواهم کرد و به پروردگار خواهم گفت من بهترين کسانى را که مناسب اين کار مىشناختم، در اين شورا جمع کردم؛ شما به خداى متعال بايد جواب بدهيد؛ هرچه که فکر مىکنيد بايد پيش خداى متعال گفت، آن را بيان کنيد و به فکرش باشيد.»
عدم انسجام و کارآمدي اولا در ترکيب و بافت شورا و ثانيا در فرآيند تصميمگيري و رايگيريها و ثالثا در ضمانت اجرا و اختيارات واقعي شورا که امکان برآوردن مطالبات رهبري و نيز نخبگان دانشگاه و حوزه و پيگيري ضرورتهاي کنوني انقلاب و کشور را با مانع مواجه ميکند، از دلايل استعفاي حسن رحيمپور ازغدي برشمرده شده است.
شکلگيري موج انقلاب فرهنگي به حدود سالهاي 59 باز ميگردد. در آن سالها قرار بود تحولي اساسي در فرهنگ کشور و کانون اصلي فرهنگي و انديشهاي يعني دانشگاهها رخ دهد. آن سالها خيلي چيزها محور انتقاد انقلابيون قرار داشت که از آن جمله مي توان به وجود دروس و سرفصلهاي مغاير با مباني ديني در دانشگاهها و نيز حضور و شبههافکني گروهکهاي کمونيست در دانشگاهها اشاره کرد.
صدور پيام نوروزي امام راحل در اول فروردين 1359 در واقع موضوع انقلاب فرهنگي را جديت بخشيد. امام راحل در اين پيام نوروزي وضعيت دانشگاهها را نيز مورد اشاره قرار داده بودند. در اين پيام بر ضرورت ايجاد "انقلاب اساسي در دانشگاه هاي سراسر کشور"، "تبديل دانشگاه به محيطي سالم براي تدوين علوم عالي اسلامي" و "تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب» تاکيد شده بود.
کمي بعد از اوجگيري انقلاب فرهنگي و تعطيل شدن دانشگاهها، ستاد انقلاب فرهنگي شکل گرفت و در آن چهرههايي نظير حجتالاسلام محمد جواد باهنر، سيد عبدالکريم سروش، دکتر حسن حبيبي، دکتر علي شريعتي، آيت الله مهدي رباني املشي، شمس آل احمد و جلال الدين فارسي گرد هم آمدند. اگر چه هدف انقلاب فرهنگي، انقلابي در تمامي شئون فرهنگي کشور بود، اما بيش از همه فعاليت ستاد در امور آموزشي و مدارس و دانشگاهها خلاصه شد. تربيت استاد و گزينش افراد شايسته براي تدريس در دانشگاه ها، گزينش دانشجو، اسلامي کردن جو دانشگاه ها و تغيير برنامه هاي آموزشي دانشگاهها، از جمله اهداف ستاد برشمرده ميشد.
کمي بعد و به واسطه کاستيهايي که در ستاد انقلاب فرهنگي و خصوصا کميته علوم انساني اين ستاد مشاهده شد، امام دستور دادند مسئولين وقت دست به سوي حوزههاي علميه دراز کنند و علوم اسلامي را از حوزه طلب نمايند. اين گونه بود که در حدود سالهاي 61 دفتر همکاري حوزه و دانشگاه شکل گرفت تا در جلسات متعدد اساتيدي از قم و دانشگاه در همايشها و گردهماييهاي چند ده روزه با محوريت آيت الله مصباح يزدي گرد هم آيند.
غرض تحول در فرهنگ کشور بود. مردم و نخبگان دريافتند دانشگاه و علوم دانشگاهي در نسبت با فرهنگ کشور جايگاهي مبنايي و ريشهاي دارد. متوجه دانشگاه شدند و حضور گروهکها هم اين توجه را بيش از پيش موضوعيت بخشيد. و به اين ترتيب با دستور امام راحل و پيشنهاد موسسه در راه حق، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه شکل گرفت تا با پي ريزي متون اسلامي و دروس برآمده از فرهنگ ديني، کم کم زمينههاي ايجاد تمدني نوين فراهم آيد.
در آن مقطع تلاشهايي صورت پذيرفت که البته به واسطه عدم وجود قضاوت و نگرش يکسان در سطح ستاد و نيز عدم همکاريها کمي که گذشت اين همه کمرنگتر شد. از طرف ديگر انقلابيون دريافتند اين تحول جدي و مبنايي نيازمند زمان بيشتري است و نميتوان دانشگاهها را تعطيل نگاه داشت. اين گونه بود که دانشگاهها بازگشايي شد، استاتيدي که در دفتر همکاري گرد هم آمده بودند با انديشههاي نوين خود به دانشگاه بازگشتند و ستاد هم با اضافه شدن اعضايي از دولت، به شوراي عالي انقلاب فرهنگي تغيير عنوان داد.
قرار نبود انقلاب فرهنگي تمام شود. انقلاب فرهنگي صرفا محدود به يک مقطع زماني خاص بين سالهاي 59 تا 62 نبود. قرار بود همان روندي که آغاز شده به صورت همزمان با بازگشايي دانشگاه پي گرفته شود و شوراي عالي هم همان اهداف والاي ستاد را البته در سطحي گستردهتر پي بگيرد.
با اين همه اما مثل بسياري از نهادهاي انقلابي که بعد از انقلاب کمکم به نهادهايي بروکراتيک و بيفايده تقليل يافتند، شوراي عالي نيز از کارآمدياش کاسته شد. سير مصوبات شورا به موضوعاتي اختصاص يافت که در جايگاه شوراي عالي انقلاب فرهنگي با اين عنوان درخور توجه نبود. تصويب و اصلاح جزئيات بندهاي آييننامهها و اساسنامهها و تاييد انتخابات و انتصابات و خلاصه مصوباتي صد در صد اداري به دستور کار شورايي فرهنگي تبديل شد.
از سوي ديگر نهادها و مجموعههاي مختلفي در سطح کشور با عنوان پژوهشگاه و پژوهشکده و مرکز مطالعات و... همان روند دفتر همکاري را به صورت جسته و گريخته ادامه دادند. کتابهاي زيادي در زمينه فلسفه علوم مختلف(فلسفه مضاف) تدوين شد. اما از آنجا که شوراي عالي به عنوان نهاد متکفل گردآوري همه اين تلاشها در جايگاه واقعي خود قرار نداشت، اين همه تلاش راه به جايي نبرد و حتي حاصل اين همه پژوهش و نوشتنها زمينه ورود به دانشگاهها را پيدا نکرد.
با چنين شرايطي بود که با نامه نخبگان و اساتيد به رهبر انقلاب در سال 84 بحث کرسيهاي نظريهپردازي پيش کشيده شد تا بلکه ديالوگ برقرار شدن بين اساتيد علوم انساني اسلامي و غربي بتوان گره از اين دوگانگي برزگ در کشور بگشايد و در فضاي آزاد تفکر راه را به سوي نقد بافتههاي ترجمه شده غرب بگشايد. اما متاسفانه باز هم شوراي عالي انقلاب فرهنگي در اين زمينه کارنامه واجد قبولي ارائه نداد.
بعد از فتنه 88 رهبر انقلاب به صراحت بار ديگر همان آرمان بلند انقلاب فرهنگي را مطرح کردند و حتي ريشه بسياري از انحرافات را نيز در علوم انساني دانستند. ايشان در قم نيز فرمودند:«اينکه بنده دربارهى علوم انسانى در دانشگاهها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاهها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانىاى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهيتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهانبينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مىآيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند.»
ايشان در مورد وظيفه حوزههاي علميه فرمودند:«حوزههاى علميه و علماى دين پشتوانههائى هستند که موظفند نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختيار بگذارند، براى برنامهريزى، براى زمينهسازىهاى گوناگون. پس نظام اسلامى پشتوانهاش علماى دين و علماى صاحبنظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمايت از حوزههاى علميه است، چون تکيهگاه اوست.»
ذيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي البته کميتهها و شوراهايي تشکيل شد با کارويژههاي مختلف. در زمينه علوم انساني نيز کميتهاي براي تحول در اين حوزه شکل گرفت. در حوزه فرهنگ عمومي نيز شوراي فرهنگ عمومي سامان داده شد و به همين ترتيب انواع و اقسام شوراها و کميتهها بعضا حتي با اعضاي مشترکي که فرصت کافي نيز نداشتند، ايجاد گرديد. تلاشهاي زيادي البته شد که نميتوان و نبايد اين تلاشها را ناديده گرفت ولي آنچه با عنوان انقلاب فرهنگي از شوراي عالي انتظار ميرفت به کلي در ميان مصوبات اداري بيحاصل فراموش شد.
اکنون در چنين شرايطي به نظر ميرسد شوراي عالي بيش از آنکه يک نهاد انقلابي باشد، يک نهاد بروکراتيک است. براي تغيير وضعيت کنوني و تحقق واقعي اهداف و آرمانهاي انقلاب فرهنگي نيازمند مجموعهاي انقلابي هستيم که اعضاي آن انقلاب فرهنگي دوم را دستور کار اصلي خود بدانند و تحول جدي در فرهنگ کشور را به گونهاي انقلابي پيگيري کنند.
به نظر ميرسد به اندازه کافي در بسياري از حوزههاي فرهنگي شعار داده شده است، هم در فرهنگ عمومي و هم در فرهنک تخصصي. هر بار موضوعي براي مدتي کوتاه توجهها را به خود جلب ميکند و چندي بعد کاملا به فراموشي سپرده ميشود. موضوع حجاب در حوزه فرهنگ عمومي و موضوع علوم انساني در حوزه فرهنگ تخصصي چنين حالتي دارند. به نظر ميرسد اکنون عهد شعار به پايان رسيده و بايست به حال وضعيت شوراي بروکراتيک عالي انقلاب فرهنگي فکري اساسي و بنيادي کرد. با اين وضعيت نه از نامگذاري دهه پيشرفت و عدالت چيزي حاصل ميشود و نه از الگوي پيشرفت اسلامي.