از داستان حضرت نوح(ع) بگیر تا داستان حضرت مریم(س) تا داستان امیرالمومنین(ع) داستان کربلا و ...، قصه قصه ی انتخاب بوده و ولایتمداری.
این ماحصل تمام مطالعات و دانسته ها و تفکرات بنده است، که بعد از این همه سال بدان رسیده ام، و آینده ام را با آن رقم خواهم زد خواه درست فهمیده باشم ، خواه غلط.
جبهه ای که من بر خواهم گزید در تمام دوراهی ها جبهه ولایت است، کاری به انتقاد یا توهین کسی هم ندارم، یادم هست یک بار از عارفی بزرگمرد سوال پرسیدم(در همین ایام فتنه 88 بود یدم می آید):
بنده در این دوراهی ها می مانم و نمی دانم کدام مسیر درست است و کدام غلط، (در ایام فتنه خیلی جاها دودل میشدم از بس تبلیغات و تاثیرات بود)، در این موارد باید چه کار کنم حضرت استاد؟؟
آن عارف بزرگ(که از گفتن نامشان معذورم) فرمودند:
شما مشکلت در این دو راهی ها نیست! شما مشکلت در واجبات و محرماتت خلاصه می شود!... فرمودند هروقت نماز و روزه و خمس و ... را در حد کمال انجام دادی و دروغ و غیبت و تهمت و حرام خوری و شهوت و تکبر و... را کنا گذاردی، راه درست خودش، خودش را به تو نشان خواهد داد و در این دو راهی ها نخواهی ماند. پس برو به خودت برس...
مهم تر است...
ایمان مهمتر است و یا نان مهمتر است؟
من فکر می کنم دل انسان مهمتر است
بسیار دیده ایم که مانند کربلا
اندیشه در مقایسه با جان مهمتر است
برعکس، دیده ایم که گالیله باخت به
جانی که از تفکر و برهان مهمتر است
گاهی ز ساقه می شکند شاخه ی گلی
تا نشکند دلی که ز گلدان مهمتر است
باید نشست در دل مجنون و درک کرد
از جان فقط نه، از همه جانان مهمتر است
باید غرور له بشود زیر پای عهد
گاهی که ماندنِ سر پیمان مهمتر است
وقتی که نهروان بشود صبغه حکم نیست
اینجا علی(ع) برابر قرآن مهمتر است
تاریخ هم عوض شده گاهی سر همین:
یک "این" که در مقایسه با "آن" مهمتر است