سبو افتاد، او افتاد، ما مانديم، وامانديم / روان شد خون او بر ريگ صحرا، رفت، جا مانديم / فرو رفتيم تا گردن به سوداي سرابي دور / به بوي گندم ري، در تنور کربلا مانديم

 به گزارش مشرق، علي‌محمد مودب به تازگي 3 غزل عاشورايي سروده و در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است. اين 3 شعر که مضموني درباره اتفاقات پس از عاشورا دارد، به شرح زير است:

سبو افتاد، او افتاد، ما مانديم، وامانديم
روان شد خون او بر ريگ صحرا، رفت، جا مانديم

فرو رفتيم تا گردن به سوداي سرابي دور
به بوي گندم ري، در تنور کربلا مانديم

رها بر نيزه‌ي تن‌هايمان، بيهوده پوسيديم
به مرگي اين چنين از کاروان نيزه‌ها مانديم

سبو او بود، سقا بود، دستي شعله‌ور بر موج
گلي ناپخته و بي‌دست و پا ما‌،‌ زير پا مانديم

گلويش را بريدند و بيابان محشر از ما بود
که چون خاري سِمج در ديدگان مرتضي مانديم

هميشه عصر عاشوراست‌، ‌او پر بسته‌، ‌ما هستيم
دريغا ديده‌اي روشن که وا بيند کجا مانديم

***
دگر چه باغ و درختي بهار اگر برود
چه بهره از دل ديوانه يار اگر برود

حجاز بر قد سرو که تکيه خواهد کرد
به سوي دشت طف آن کوهسار اگر برود

مگر به معجزه زمزم نخشکد از گريه
مراد اينهمه چشم انتظار اگر برود

چگونه ماه به گرد زمين طواف کند
دليل گردش ليل و نهار اگر برود

بعيد نيست شغالان به شهر پاي نهند
امير و شير عرب زين حصار اگر برود

به زير تيغ ستم‌کار کاهلان زار است
حسين يکه به آن کارزار اگر برود

ز غم دو چشم پيمبر به خون شود غرقه
به پاي طفلي از اين زمره خار اگر برود

شب جماعت کوفي سحر نخواهد شد
سرش به نيزه سوي شام تار اگر برود

پس از حسين به خون شيعه مشق خواهد کرد
به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود

***

به خون غلتيد جاني تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قيامت آتشي در جان ما باشد

سري گردن کشيد از مرگ، قدر نيزه‌اي روزي
که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد

لبش بر نيزه قرآن خواند تا ثقلين جمع آيند
لبش بر نيزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد

چراغ چشم‌هايش زير نعل اسب‌ها مي سوخت
که مصباح الهداي ديده حيران ما باشد

لب و دندان او را چوب زد دست ستم روزي
که طعم خيزران همواره با دندان ما باشد

کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر
حسين آمد به سوي کوفه تا مهمان ما باشد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس