«خانه عروسک‌ها» مجموعه ای تلویزیونی بود که با وجود استقبال مردم، جلوی پخش آن در سال 59 گرفته شد.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از خبرآنلاین، روزی روزگاری، تلویزیون ایران تنها دو شبکه داشت که هفت یا هشت ساعت در شبانه روز برنامه پخش می‌کردند که تنها سهم کوچکی از آن به کودکان و نوجوانان اختصاص می‌یافت.سال‌های پر التهاب 58 و 59 که کشور هنوز از هیجان انقلاب خارج نشده، در گیر یک جنگ تمام عیار شده بود، شبکه دو سیما تنها به پخش برنامه های آموزشی و علمی می‌پرداخت و آنتن شبکه یک هم بیشتر با برنامه های سیاسی و اجتماعی پر می‌شد.

با این وجود، کودکان انقلاب و جنگ که اینک مرز چهل سالگی را رد کرده‌اند، خاطره یک برنامه کودک و نوجوانان را از آن دوره تا امروز با خود همراه داشته‌اند؛ «خانه عروسک‌ها» که مجموعه ای پر طرفدار بود و نخستین تولید جدی تلویزیون پس از انقلاب در این حوزه به شمار می‌آمد.

این مجموعه تلویزیونی موزیکال با طراحی، نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی جمشید عظیمی نژاد، روایت گر ماجراهای عروسک‌هایی چون روشن سر، بد جنس، یاقوت، نابغه، ننه کلثوم، زبون دراز و ... بود که در کوچه ای به نام اکبر نمایشی زندگی می‌کردند. «خانه عروسک‌ها» که زبانی طنز آمیز داشت، مسائل اجتماعی و تربیتی را دست مایه کار قرار می‌داد که متناسب با دوره ای که پخش می‌شد، با کمی چاشنی سیاسی هم همراه بود.

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها   مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

آریا عظیمی نژاد پس از گذشت 33 سال، از خاطرات خود در باره مجموعه «خانه عروسک‌ها» گفت

در «خانه عروسک‌ها»، جمشید عظیمی نژاد به همراه دختر و پسرش به نام‌های پوپک و آریا در کنار عروسک‌ها نقش آفرینی می‌کردند. پسر بچه آن برنامه که مثل کودکان هم دوره‌اش اینک مرز 40 سالگی را رد کرده، امروز آهنگسازی شناخته شده است.

آریا عظیمی نژاد که آثار و آلبوم‌های موفق و مطرحی را تصنیف و منتشر کرده است، ساخت موسیقی متن فیلم‌ها و سریال‌هایی چون «میم مثل مادر»، «پارک وی»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین»، «نقاب»، «چاردیواری»، «پایتخت» و «دود کش» را هم در کارنامه دارد.

به مناسبت هفته ملی کودک (15 تا 21 مهر) و در نبود زنده یاد جمشید عظیمی نژاد که سه سال پیش در گذشته است، به سراغ آریا عظیمی نژاد رفتیم و خاطرات تلخ و شیرین او از مجموعه «خانه عروسک‌ها» را شنیدیم.

برنامه ای برای کودکان در فضایی انقلابی

پنج ساله بودم که انقلاب شد. به دلیل کوچک بودن، از آن زمان خاطرات رنگ پریده ای دارم که بیشتر متأثر از فضای خانواده مان است تا اتفاقاتی که در خیابان‌ها رخ می‌داد. بعد از پیروزی انقلاب، بسیاری از هنرمندان از جمله پدر من، به دنبال آن بودند تا طرحی نو در اندازند و با تکیه بر فرهنگ و ادبیات کشورمان، برنامه های تلویزیونی تازه و متفاوتی تولید کنند.

با توجه به دغدغه هایی که پدرم برای رشد و تربیت کودکان و نوجوانان داشت، یک سال از انقلاب نگذشته بود که طرح ساخت برنامه ای برای کودکان و نوجوانان را به تلویزیون داد که تلفیقی از بازیگران زنده و عروسک بود. 

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

جمشید عظیمی نژاد با دختر (پوپک) و پسر خود (آریا) در دکور برنامه «خانه عروسک‌ها»

پدرم ادبیات خوانده بود، کار تئاتر می‌کرد، با موسیقی آشنا بود و مطالب طنز و فکاهی هم می‌نوشت. این چهار گرایش و شاخه ادبی و هنری دست به دست هم دادند و مجموعه «خانه عروسک‌ها» را شکل بخشیدند.

در آن دوره که فضای انقلابی بر همه کشور حاکم بود و مسائل سیاسی در صدر همه چیز قرار داشت، ساخت برنامه های ویژه برای کودکان و نوجوانان تقریباً به فراموشی سپرده شده بود. با این وجود، پدرم توانست طرح پیشنهادی‌اش را به تصویب برساند و کار را شروع کند.

گروگان گیری و جنگ در خانه عروسک‌ها 

«خانه عروسک‌ها» داستان زندگی اکبر آقا نمایشی بود که با دختر و پسرش زندگی می‌کرد. او کوچه ای به نام خودش ساخته بود که خانه عروسک‌ها در آن قرار داشت. من و خواهرم در این مجموعه در نقش و با نام واقعی خودمان بازی می‌کردیم، البته با این تفاوت که مادر نداشتیم و تنها با پدرمان در حال زندگی بودیم.

 روشن سر، زبون دراز، کلثوم ننه، یاقوت، بدجنس، نابغه، مهربون و ... شخصیت‌های منفی و مثبت عروسکی این مجموعه بودند که اختلاف و در گیری میان آن‌ها، ماجراهای زیادی را پدید می‌آورد. 

سری نخست این مجموعه سال 58 ضبط و پخش شد و ادامه‌اش در سال 59 بعد از شروع جنگ روی آنتن رفت. از همان برنامه های اول، «خانه عروسک‌ها» خیلی زود گل کرد و بین مخاطبان جا افتاد. شخصیت‌های جذاب، زبان طنز آمیز و ماجراهای جالب که نگاهی به مسائل روز هم داشتند، از جمله دلیل‌های موفقیت این مجموعه بودند. دلیل دیگر ترانه‌هایی بودند که پدرم برای تیتراژ و شخصیت‌های عروسکی گفته و با موسیقی ریتمیک خوانده می‌شدند. 

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها   مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

کلثوم ننه و زبون دراز از شخصیت های عروسکی این مجموعه بودند

بیشتر شخصیت‌های عروسکی، ترانه ای ورد زبانشان بود که مردم دوست داشتند. از جمله شخصیت روشن سر که ادعای روشن فکری داشت، می‌خواند: « من نه منم، نه من منم/ این سرم و این بدنم/ این عضلات گردنم/ چراغ دارم توی سرم/ خوبه که من روشن سرم.»

موضوع قسمت‌های مختلف این برنامه مسائل روز اجتماعی، مشکلات زندگی مردم، موارد تربیتی و انسانی و ... بود. برای مثال ترس کودکان از تاریکی، فقر و بی پولی، فواید راست گویی، احترام به حق دیگران، اهمیت آزادی و استقلال و ... از جمله مواردی بودند که در این مجموعه مطرح می‌شدند.

در واقع «خانه عروسک‌ها» رویکردی اجتماعی و تربیتی داشت که اگر هم با مسائل سیاسی قاطی می‌شد، باز هدف اصلی‌اش همان مسائل اخلاقی و انسانی بود. برای مثال در یک قسمت بد جنس و زبون دراز، نابغه را گروگان گرفته بودند و پشت سر هم اطلاعیه شماره یک و دو و سه می‌دادند. یا در یک قسمت که سال 59 بعد از شروع جنگ پخش شد، روشن سر از این که نمی‌توانست وقت اعلام خطر حمله هوایی، چراغ توی سرش را خاموش کند، دچار دردسر می‌شد. 

برنامه ای که پیر و جوان و کودک را پای خود می‌نشاند

13 قسمت اول «خانه عروسک‌ها» پنجشنبه‌ها پخش می‌شد و سری دوم آن روزهای جمعه روی آنتن شبکه یک می‌رفت که به دلیل موضوع، مضمون و شکل ساخت آن، توانست با همه قشرها و سن‌ها ارتباط برقرار کند.

بازی من و خواهرم که کودک بودیم و همذات پنداری مخاطبان هم سن را بر می‌انگیختیم، ریتمیک بودن برنامه، جذابیت عروسک‌ها و ... بچه‌ها را به تماشای کار می‌کشاند. قالب طنز مجموعه هم که با مسائل اجتماعی روز همراه بود، مخاطبان بزرگ‌تر را به خود جذب می‌کرد.

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

«خانه عروسک‌ها» از زبان طنز، ترانه و موسیقی بهره می‌گرفت

یک جورهایی کار توانسته بود قشرهای پیر، جوان و کودک را مخاطب خودش سازد که موفقیت بزرگی به حساب می‌آمد.با توجه به محبوبیت «خانه عروسک‌ها»، در مدرسه هواداران زیادی داشتم. یادم می‌آید سوم دبستان مدرسه‌ام را عوض کردم  و با این که مدتی می‌شد برنامه قطع شده بود، بازم بچه‌ها من را می‌شناختند. در مدرسه راهنمایی و حتی دبیرستان هم خیلی‌ها من را با توجه به «خانه عروسک‌ها» به یاد می‌آوردند که نشان می‌داد این برنامه چقدر موفق بوده است.

با وجود تمام این استقبال‌ها، چون من خودم در این مجموعه بازی داشتم و از نزدیک شاهد ساخته شدنش بودم، کم‌تر آن را از تلویزیون تماشا می‌کردم. یادم می‌آید وقتی «خانه عروسک‌ها» پخش می‌شد، من که با بچه های همسایه در حیاط در حال بازی بودیم، از این که آنان می‌رفتند تا برنامه را ببینند و من را تنها می‌گذاشتند، ناراحت می‌شدم. تنها سال‌های بعد توانستم چند قسمت از این برنامه را که از آرشیو تلویزیون در آمده بود، ببینم که تازه فهمیدم چرا در زمان خودش این قدر موفق بوده است.

چرا جلوی پخش برنامه را گرفتند؟

آمیخته شدن یا بهتر است بگویم اشتباه گرفتن موضوع‌های اجتماعی با مسائل سیاسی یکی از مشکلات همیشگی ما بوده است. سال 58 و 59 هم که مسائل سیاسی بسیار داغ بود و همه چیز از دریچه سیاست دیده می‌شد، زبان طنز آمیز و رویکرد اجتماعی «خانه عروسک‌ها» خیلی زود واکنش‌هایی را بر انگیخت. 

بر اثر سوء تفاهم‌ها و برداشت‌های اشتباه و البته جو سازی عده ای، قسمت نهم یا دهم سری دوم «خانه عروسک‌ها» بود که جلوی پخش آن را گرفتند. قطع یک باره برنامه در سال 59 بدون آن که دلیل منطقی و موجهی داشته باشد، آینده زندگی هنری پدرم را دگرگون کرد. 

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

صحنه ای از مجموعه «خانه عروسک‌ها»

پدرم بعد از آن برنامه دیگر اجازه کار در تلویزیون را پیدا نکرد. بدون آن که چیزی به طور رسمی به او بگویند، هر چه طرح به تلویزیون داد، همه‌اش را رد کردند. او بعد از مدتی از همکاری با صدا و سیما نا امید شد و بیشتر وقتش را برای کار در نشریات طنز صرف کرد.

پدرم چندین سال دبیر شورای نویسندگان ماهنامه طنز و کاریکاتور بود که یک ستون معروف هم به نام «جوانان زیر آفتاب» را می‌نوشت، در هیئت نویسندگان مجله فکاهیون هم عضویت داشت و برای مجله گل آقا هم قلم می‌زد. در واقع تلویزیون خودش را از هنرمندی محروم کرد که در شرایطی بسیار سخت و نامناسب، توانسته بود برنامه ای جذاب را برای کودکان و نوجوانان تولید کند.

شایعه تصادف و مرگ پدرم و کور شدن من

قطع یک باره مجموعه «خانه عروسک‌ها»، شایعاتی را در مورد زندگی ما هم سر زبان‌ها انداخت؛ از جمله این که ماشین خانواده ما در جاده تصادف کرده است.

آن زمان ما در سفر و خارج از شهر تهران بودیم و از خبرها و شایعات اطلاعی نداشتیم.گویا مدتی بعد از قطع برنامه، خبری در یک مجله منتشر می‌شود مبنی بر این که در جریان یک تصادف، پدرم و پوپک در گذشته‌اند و من کور شده‌ام. این خبر که هیچ وقت معلوم نشد بر اساس چه منبع و سندی منتشر شده است، خیلی زود در دیگر نشریات بازتاب یافت و بین مردم پخش شد. 

مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها مجموعه تلویزیونی قدیمی خانه عروسک ها

جمشید عظیمی نژاد پس از «خانه عروسک‌ها» دیگر فرصت نیافت با تلویزیون همکاری کند

در همان شرایط که این خبر همه جا را پر کرده بود، بعد از یک ماه من و پدرم در کمال بی خبری به تهران برگشتیم و به خانه مان در خیابان خواجه عبدالله انصاری سر زدیم. یادم می‌آید وقتی در را باز کردیم، زن‌های همسایه که ما را دیدند، یک باره دویدند و من را بغل کردند. در حالی که آنان مدام من را می‌بوسیدند، مانده بودم چرا این قدر مورد توجه قرار گرفته‌ام.

اگر چه همسایگان و آشنایان همان زمان به شایعه بودن خبر تصادف ما پی بردند، اما هنوز که هنوز است، این جا و آن جا از بعضی‌ها می‌شنوم که در باره مرگ پدرم در تصادف سال‌های 59 و 60 می‌گویند. این در حالی است که پدرم سه سال پیش در سن 72 سالگی بر اثر سکته قلبی و مغزی در گذشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس