اما چه کسی باورش میشود که این شعار تبدیل به یک شعار رسمی پاکستانیهایی میشود که زبان فارسی هم بلد نیستند: "در آن زمان رسانه ها مثل حالا نبودند ، ولی ایشان فیلم های جنگ را از خانه فرهنگ ایران می گرفت و به روستاهای بسیار دورافتاده می برد و دائما اخبار جنگ را پیگیری می کرد و به مردم می رساند. هر زمان که عملیات شروع می شد ، دائما به رادیو گوش می داد و به ما طلاب می گفت که بیائید دعای توسل و سوره انعام برای پیروزی مجاهدین اسلام بخوانیم و ما هم در نماز جماعت و هر محفلی دعا می کردیم. ما آن زمان فارسی بلد نبودیم ، ولی معنی شعار: «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» را حفظ کرده بودیم و تکرار می کردیم. ما حدود 100 ، 120 نفر طلبه بودیم. صبح ها می ایستادیم و قرآن می خواندیم. ایشان می آمد و بین طلاب می ایستاد و می گفت از این به بعد سرود: «ما مسلح به الله اکبریم» را می خوانیم. الان نمی دانم هنوز می خوانند یا نه ، ولی تا وقتی که ما بودیم ، هر روز صبح همراه با تلاوت قرآن کریم ، این سرود را می خواندیم. ایشان با عملش همه چیز را به جوانان یاد می داد." حجت الاسلام سید شباب حسین شیرازی- ماهنامه شاهد یاران، شماره 50
ماجرا همچنان ادامه دارد.چند سال بعد حجتالاسلام عارفحسینی، مشهور به «خمینی پاکستان» شهید میشود، اما سی سال بعد، پاکستانیها، بدون ذرهای تزلزل در علاقهمندی به آرمانهای بلند انقلاب ایران دوباره این شعار را تکرار میکنند. این بار در یک سرود انقلابی با تنظیم تصاویری از رهبران انقلاب و پیشرفتهای اخیر ایران. ویدئوی «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، از نهضت خمینی محافظت بفرما» را میبینیم و دوباره به این فکر میکنیم که برای این ظرفیت بزرگ در نزدیکی مرزهای سرزمینی ایران چه کار کردهایم؟ اما قبل از آن باید به این فکر کنیم که چرا در همه این سالها اساسا از وجود این چیزها در نزدیکترین منطقه جغرافیایی و ایدئولویکی به ایران، خبر نداشتهایم؟
2. "فتح خرمشهر را من خودم یادم است. شهید ما را از همه اخبار مطلع می کرد. خرمشهر که اشغال شد ، ما طلاب در آنجا دعا می کردیم و خود ایشان هم که 24 ساعته رادیو دستش بود و ما اخبار را از ایشان می شنیدیم. یک روز ساعت 3 و 4 بعدازظهر بود که بلندگوهای مناره های مسجد پاراچنار روشن شدند. گوش کردیم و دیدیم قاری نور محمد که خدا رحمتش کند ، با صدای قشنگ سوره فتح را تلاوت کرد و بعد تبریک گفت و فهمیدیم که خرمشهر آزاد شده است. شهید در منزل بود. تا آن زمان هنوز خبر قطعی نشده بود. ایشان آمد به مدرسه و عصبانی شد که بروید قاری را بیاورید. هنوز خبر قطعی نشده ، درست نیست اعلام کنید و بعد هم جشن بگیرید. یکی از دوستان رفت و قاری را از منار پائین آورد که هنوز خبر قطعی نشده است. ساعت ده بود که یکی از اهالی پاراچنار آمد و با کلاشینکف در داخل مدرسه شلیک کرد. ما همگی وحشت زده بیرون آمدیم. گفت خرمشهر آزاد شد. دیدیم که شهید رادیو به دستش هست و خبر را شنیده. همگی به هم تبریک گفتند و فورا جشن شروع شد و همگی همراه شهید به شهر آمدیم. در شهر جوان ها و نوجوان ها بیرون ریختند و یکی دو ساعت راه پیمائی و جشن پایکوبی کردند. بعد دوباره به مسجد بزرگ پاراچنار رفتیم و شهید سخنرانی کرد."حجت الاسلام سید شباب حسین شیرازی- ماهنامه شاهد یاران، شماره 50
و شهید عارف حسینی چند سال بعد شهید میشود و دوباره سی سال بعد در صفحه فیسبوک یک پاکستانی با یک سرود مشهور حماسی ایرانی در سالهای دفاع مقدس مواجه میشویم که صادق آهنگران یکی از مداحان و نوحهخوانان مشهور ایرانی آن را در جبهههای جنگ خوانده بود و تبدیل به سرود رسمی ایرانیها در جنگ با عراق شده بود و حالا پاکستانیها آن را دوباره اجرا کردهاند و در شبکههای اجتماعیشان دست به دست میچرخد.خواننده این اثر علی صفدر ریزوی است. او علاوه بر این اثر آثار زیادی مربوط به دفاع مقدس ایرانیها، حمایت از رهبران ایران و... دارد و در پاکستان به صادق آهنگران مشهور است.
فیلم را میبینم و در حین دیدن فیلم، فرصت مناسبی داریم برای اینکه به این فکر کنیم که با این رخوت کار فرهنگی ایرانی در پاکستان، چهل سال بعد پنجاه سال بعد هم اثری از یک صادق آهنگران پاکستانی هست؟
منبع: تسنیم