به گزارش وبلاگستان مشرق، نویسنده وبلاگ افاضات عقل کل نوشت: در علوم سیاسی لابی گری یک حرفه ی ویژه است که منظور آن تلاش برای گسترش نفوذ یک دیدگاه و نقطه نظر مشخص در دستگاه حکومتی یک کشور یا افکار عمومی است.
سیاسیون با لابی کاملا آشنایند. شاید طعم و مزه ی آن را هم چشیده باشند، حتی شاید از آن بهره ها برده و یا اینکه از آن ضربه ها خورده باشند. نظرشان درمورد آن با هم فرق می کند. گروهی آن را خوب می دانند و گروهی بد.
اما اگر می خواهی لابی گر موفقی باشی به این سادگی ها هم نیست. باید بتوانی سریع ان قلت بیاوری ، حتی گاهی لازم است قمپوز درکنی و چند تا لغوز هم بخوانی . باید اهل سفسطه و مغلطه هم باشی و آنقدر آسمان و ریسمان به هم ببافی تا طوری طرف را بگذاری در آمپاس که به نفع تو تصمیم بگیرد.
اما باید حواست جمع باشد بعد از اینکه به خواسته ات رسیدی قپی نیایی و بزنی زیر همه چیز. ملاحظه ی طرف مقابلت را بکن ، لازم نیست همه ی آن چیزی که گفته ای را عمل کنی اما طوری رفتار کن که گویا می خواهی هر کاری را به نفع آنکه با او لابی کرده ای انجام دهی اما دستت آنقدرها باز نیست که بتوانی؛ لذا در برابر هر خواسته ای بگو خب!... کافیست یکی دو کارش را ردیف کنی تا دهانش بسته بماند.
لابی گر اهل توجیه است نه اهل استدلال. لذا اهل حق حتی اگر حقشان هم ضایع شود تن به لابی نمی دهند.
چند قدم در تاریخ سیر کن تا سندش را برایت بیاورم. قضایای شورای شش نفره را که بارها خوانده ای؛ قرار بود خلیفه سوم را تعیین کنند و عبدالرحمان بن عوف در آن نقش کلیدی داشت. رای عبدالرحمان می توانست خلیفه را تغییر دهد. عبدالرحمان بن عوف به مولایمان علی علیه السلام پیشنهاد لابی داد. می گفت این چند شرط را بپذیر تا رای خود را به نفع تو ثبت کنم و بشوی خلیفه مسلمین. اما مولایمان علی قله ی حقیقت بود و حاضر نبود به هر قیمتی به حقش دست یابد ؛ حقی که پیامبر (ص) در غدیر ؛شش دانگش را به نام مولا زده بود.
مولا می دانست که عبدالرحمان لابی می کند تا فردا روزی مثلا بتواند استاندار مصر و فرماندار بصره را طبق نظر خود بر مولا تحمیل نماید؛ آن وقت مگر می شود به فرماندار تحمیلی نامه نوشت و همچون عثمان بن حنیف توبیخش کرد که چرا در مجلسی رفته ای که اغنیا بوده اند و فقرا نبوده اند!
مولا علی علیه السلام سیاستمداری زبده بود اما سیاستش کاملا اصولی بود و حاضر نبود ذره ای از اصولش کوتاه بیاید. او هم می توانست مثل بعضی ها که خود را زرنگ و اهل سیاست می دانند همه ی شروط عبدالرحمان را بپذیرد و بعد توجیه کند و مثلا بگوید توریه یا تقیه کردم یا فعلا چنین صلاح بود و...اما برای مولای حق مدار؛ هدف وسیله را توجیه نمی کرد تا برای دستیابی به آن ، هر چیزی را بپذیرد.
مولا هم تقیه و توریه می دانست و آنجا که حق اقتضا می کرد مصلحت اندیشی زبده بود که 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو داشتن را بر تفرقه ی امت ترجیح داد اما این ابزارها را برای لابی گری به کار نبرد تا به شیعیانش بیاموزد سیاستمدار مورد نظر اسلام باید چگونه باشد.