در این چند وقتی که درگیر بیماری صالح جون بودیم؛ به کرات بزرگواریش برامون ثابت شده؛ با حرفهاش، با سکوتش در برابر این همه رنج و بیماری که میکشه (به قول یکی از پزشکان: اگه سنگ هم بود تا حالا آب شده بود)، با خندهها و با امیدها و آرزوهاش وبا نوع برخوردش با مسائل گوناگون؛همه اینها رو مدیون لطف و رحمت خدا میدونیم.
چند روز پیش خاله صالح، با هیجانی وصف ناپذیر که از برق نگاهش پیدا بود، پیشم اومد و گفت: چقدر نگاه صالح با ما فرق داره؛ چقدر افق دید این بچه وسیع است.
گفت که داشتم یکی از خاطرات بیمارستان رو براش تعریف میکردم و بعد هم بهش گفتم: تو مشمول آیه (و بشر الصابرین) هستی.
پرسید: یعنی چی؟
براش گفتم: که خدا بعد از سختیها به صابرین بشارت یه چیز خوب میده و ازش پرسیدم: فکر میکنی به تو چه بشارتی میده؟
در حالی که فکر میکردم جوابش شفا و سلامتیشه! اما در کمال ناباوری بهم گفت: بهشت؛ دلم میخواد بهشت رو به من بشارت بده.
خدایا خودت بهشت رو روزی صالح عزیز من بگردان.
*عموقناد و صالح
*عموپورنگ و صالح