گروه فرهنگی مشرق - این روزها مانند گعده های دهه ی چهل- که البته ما هم عمرمان به بحث های آن دوره و زمانه قد نمی دهد و هر از چندی چیزی دربارهاش می خوانیم و می شنویم- دیگر بحث های سنت و مدرنیته داغ نیست انگار دیگر دوره و زمانه ی این حرف ها گذشته است.
بحث، بحث پاپ و رپ و راک است که حتا در فرهنگ های زندگی نفوذ کرده؛ جوانترها دنبال فرار از قاعده اند و سن و سال دارها هم مشغول تماشا. فرار از قاعده یعنی همین که در هیچ قالبی نگنجی؛ نه این که آنقدر قد آرمان هایت بلند باشد که در زیر سقف هیچ آسمانی جا نشود؛ نه، این یکی هم عمرش چندان به دوره ی ما قد نداد، یعنی اینکه اصلا آرمان به چه درد می خورد، یعنی خودت را اصلا در گیر و دار هدف و آرمان و آرزو نبین، "یک دم غنیمتی" و به قول ینگه دنیایی اش "اپیکوریسم مطلق".
این طور است که وقتی جامعه شناس ریش سپید کرده ی سرما و گرمای هابرماس و مکتب فراکفورت و هزار و یک ادا و اطوار فرنگی را هم چشیده وقتی به معماری و سبک ساختمان سازی می رسد، زندگی در برج و آپارتمان را به خانه های کودکی اش ترجیح می دهد، به پدر و مادر پیرش هم توصیه میکند آپارتمان را انتخاب کنند؛ چرا چون مستراحش دم دست است و نیازی نیست ده تا پله را بالا و پایین بروی تا بروی و برسی به آن، سرما و گرمای تابستان و الخ.
این قاعده که می گوییم داستانش فراتر از این حرف هاست. وقتی قاعده نباشد ساحت ها با هم قاطی می شوند؛ ساحت اصلا مگر یعنی چه؟ قرار نیست که قلمبه بگوییم فقط، ساحت یعنی میدان، یعنی حریم. یعنی همان چیزی که انسان دور و بر خودش دارد و در گذشته ها اجازه نمی داد نامحرم واردش بشود، و مگر همین نا محرم با حریم هم ریشه نیستند؛ بگذریم.
اگر کمی از نزدیک تر به ماجرا ها نگاه کنیم نه تنها آدم ها، که اشیا هم در دنیایی که آفریده رب الارباب است حریم دارند و مگر می شود خدایی دنیایی را بیافریند که بالا سرش هفت آسمان باشد و زیر پایش هفت طبقه زمین و برای هر کدام حد و مرزی و نگهبانی که "من استرق اسمع فضربه بشهاب ثاقب" بعد برای باقی خلقش حریم نگذارد؟ و باز هم برای انسان حریم گذاشت و برای حیوانات هم که بیش از انسان ها به حریم شان پایبند هستند و نگارنده معتقد است که نه تنها برای جماد که برای رفتار های ما و حالات مان و هزار و یک چیز دیگر که اجازه وجود پیدا کرده حریم گذاشته است و البته از قضا حضرت حکیم تاکید کرده است که مراقب باشید این حریمها نشکند و حیا کنید این مرزها را؛ حالا بعضی هایشان مهم تر از بقیه اند که نامش شده است "حدود الله" و بعضی را با چشم اغماض به من و تو واگذار کرده... سرتان درد نگیرد با این همه مقدمه آیا ممکن است که در باره باقی مسایل حریم ها را نادیده بگیرد؟
برگردیم به قصهی ساحت؛ ساحت به معنای فارسی اش یعنی میدان؛ میدان را که می دانید محیطی دایروی است دور یک مرکز و اگر چیزی میدان داشته باشد یعنی محیطی در اطرافش را می شود با یک مرز مشخص تعیین کرد و اگر داریم درباره در هم رفتن ساحت ها حرف می زنیم داریم درباره در هم شدن حریم هایی می گوییم که در اطراف هر چیزی هست.
اینکه می گوییم هر چیزی ساحتی دارد و هر رفتاری؛ ساده اش می شود اینکه آدم های قدیم تر از ما برای هر چیزی ساحتی قایل بودند، درست است که در گذشته خبری از هزار و یک سیستم تهویه و خوشبو کننده مدرن امروز نبوده؛ اما این یک طرف قصه است. قدمای ما اگر مستراح را به داخل اندرونی نمی آورند مقصودی مهم تر از بوی نامطبوعش داشتند؛ ساحت زندگی نباید با ساحت قضای حاجت یکی می شد و همین بود که مستراح ها را در دور ترین نقطه ممکن می ساختند.
همین طور است که باز هم قدمای ما در یکی از بهترین نقاط خانه برای خودشان مصلی درست می کردند نه این که چیزی باشد و سقف مقرنسی و الخ؛ نه، گوشه ای بود پاکیزه و دنج، فارغ از حضور اغیار برای رازو نیاز.. درست مانند همان چیزی که حضرت حق درباره حالات و حریم و ساحات آن می گوید که:" ولا تقربوا الصلاه و انتم سکاری".
با این وصف شما ببینید چه عذابی می کشیدند قدمای چند نسل پیش ما اگر می خواستند در این برج های آنچنانی بنشینند؛ اگر به آنها می گفتند که میان نشیمنگاه قضای حاجت شما و سفره شام و پناه بر خدای سبحان نماز گاهت تنها چند قدم فاصله است؛ چنان رگ غیرت شان بر می آمد و خونشان به جوش می آمد که انگار بی حیا ترین بندگان خدا را مقابلشان حاضر کرده اند.
اما چه می شود کرد؛ انسان در زمانه دم غنیمتی و حال را خوش داشتن بیش از هر زمانه ای به جماعت " أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ " نزدیک می شود؛ دوست دارد همان جایی که آرمیده است قضای حاجت کند و همان جا شکم چرانی و... حالتان را به هم نزنم؛ این خروج از قاعده یا به عبارت بهتر بی قاعده گی ما را به جاهایی می برد که اگر سنت استدراج نبود هرگز پا به آنجا ها نمی گذاشتیم.
مخلص کلام این که بسیاری از این مصیبت های مدرن به همین ساحت زداییها و بی حریمی ها برمی گردد؛ اگر چه در برابر بسیاری از این ماجراها دست ما کوتاه تر از توان تاثیر گذاری است؛ اما به قول "ابن یمین": "آن کس که نداند و بداند که نداند-لنگان خرک خویش به منزل برساند".
بحث، بحث پاپ و رپ و راک است که حتا در فرهنگ های زندگی نفوذ کرده؛ جوانترها دنبال فرار از قاعده اند و سن و سال دارها هم مشغول تماشا. فرار از قاعده یعنی همین که در هیچ قالبی نگنجی؛ نه این که آنقدر قد آرمان هایت بلند باشد که در زیر سقف هیچ آسمانی جا نشود؛ نه، این یکی هم عمرش چندان به دوره ی ما قد نداد، یعنی اینکه اصلا آرمان به چه درد می خورد، یعنی خودت را اصلا در گیر و دار هدف و آرمان و آرزو نبین، "یک دم غنیمتی" و به قول ینگه دنیایی اش "اپیکوریسم مطلق".
این طور است که وقتی جامعه شناس ریش سپید کرده ی سرما و گرمای هابرماس و مکتب فراکفورت و هزار و یک ادا و اطوار فرنگی را هم چشیده وقتی به معماری و سبک ساختمان سازی می رسد، زندگی در برج و آپارتمان را به خانه های کودکی اش ترجیح می دهد، به پدر و مادر پیرش هم توصیه میکند آپارتمان را انتخاب کنند؛ چرا چون مستراحش دم دست است و نیازی نیست ده تا پله را بالا و پایین بروی تا بروی و برسی به آن، سرما و گرمای تابستان و الخ.
این قاعده که می گوییم داستانش فراتر از این حرف هاست. وقتی قاعده نباشد ساحت ها با هم قاطی می شوند؛ ساحت اصلا مگر یعنی چه؟ قرار نیست که قلمبه بگوییم فقط، ساحت یعنی میدان، یعنی حریم. یعنی همان چیزی که انسان دور و بر خودش دارد و در گذشته ها اجازه نمی داد نامحرم واردش بشود، و مگر همین نا محرم با حریم هم ریشه نیستند؛ بگذریم.
اگر کمی از نزدیک تر به ماجرا ها نگاه کنیم نه تنها آدم ها، که اشیا هم در دنیایی که آفریده رب الارباب است حریم دارند و مگر می شود خدایی دنیایی را بیافریند که بالا سرش هفت آسمان باشد و زیر پایش هفت طبقه زمین و برای هر کدام حد و مرزی و نگهبانی که "من استرق اسمع فضربه بشهاب ثاقب" بعد برای باقی خلقش حریم نگذارد؟ و باز هم برای انسان حریم گذاشت و برای حیوانات هم که بیش از انسان ها به حریم شان پایبند هستند و نگارنده معتقد است که نه تنها برای جماد که برای رفتار های ما و حالات مان و هزار و یک چیز دیگر که اجازه وجود پیدا کرده حریم گذاشته است و البته از قضا حضرت حکیم تاکید کرده است که مراقب باشید این حریمها نشکند و حیا کنید این مرزها را؛ حالا بعضی هایشان مهم تر از بقیه اند که نامش شده است "حدود الله" و بعضی را با چشم اغماض به من و تو واگذار کرده... سرتان درد نگیرد با این همه مقدمه آیا ممکن است که در باره باقی مسایل حریم ها را نادیده بگیرد؟
برگردیم به قصهی ساحت؛ ساحت به معنای فارسی اش یعنی میدان؛ میدان را که می دانید محیطی دایروی است دور یک مرکز و اگر چیزی میدان داشته باشد یعنی محیطی در اطرافش را می شود با یک مرز مشخص تعیین کرد و اگر داریم درباره در هم رفتن ساحت ها حرف می زنیم داریم درباره در هم شدن حریم هایی می گوییم که در اطراف هر چیزی هست.
اینکه می گوییم هر چیزی ساحتی دارد و هر رفتاری؛ ساده اش می شود اینکه آدم های قدیم تر از ما برای هر چیزی ساحتی قایل بودند، درست است که در گذشته خبری از هزار و یک سیستم تهویه و خوشبو کننده مدرن امروز نبوده؛ اما این یک طرف قصه است. قدمای ما اگر مستراح را به داخل اندرونی نمی آورند مقصودی مهم تر از بوی نامطبوعش داشتند؛ ساحت زندگی نباید با ساحت قضای حاجت یکی می شد و همین بود که مستراح ها را در دور ترین نقطه ممکن می ساختند.
همین طور است که باز هم قدمای ما در یکی از بهترین نقاط خانه برای خودشان مصلی درست می کردند نه این که چیزی باشد و سقف مقرنسی و الخ؛ نه، گوشه ای بود پاکیزه و دنج، فارغ از حضور اغیار برای رازو نیاز.. درست مانند همان چیزی که حضرت حق درباره حالات و حریم و ساحات آن می گوید که:" ولا تقربوا الصلاه و انتم سکاری".
با این وصف شما ببینید چه عذابی می کشیدند قدمای چند نسل پیش ما اگر می خواستند در این برج های آنچنانی بنشینند؛ اگر به آنها می گفتند که میان نشیمنگاه قضای حاجت شما و سفره شام و پناه بر خدای سبحان نماز گاهت تنها چند قدم فاصله است؛ چنان رگ غیرت شان بر می آمد و خونشان به جوش می آمد که انگار بی حیا ترین بندگان خدا را مقابلشان حاضر کرده اند.
اما چه می شود کرد؛ انسان در زمانه دم غنیمتی و حال را خوش داشتن بیش از هر زمانه ای به جماعت " أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ " نزدیک می شود؛ دوست دارد همان جایی که آرمیده است قضای حاجت کند و همان جا شکم چرانی و... حالتان را به هم نزنم؛ این خروج از قاعده یا به عبارت بهتر بی قاعده گی ما را به جاهایی می برد که اگر سنت استدراج نبود هرگز پا به آنجا ها نمی گذاشتیم.
مخلص کلام این که بسیاری از این مصیبت های مدرن به همین ساحت زداییها و بی حریمی ها برمی گردد؛ اگر چه در برابر بسیاری از این ماجراها دست ما کوتاه تر از توان تاثیر گذاری است؛ اما به قول "ابن یمین": "آن کس که نداند و بداند که نداند-لنگان خرک خویش به منزل برساند".