الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن.
الهى
بسیار کسانى دعوى بندگى کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا
بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند این بنده در معرض امتحان
درنیامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دینک.
الهى ناتوانم و در
راهم و گردنه هاى سخت در پیش است و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر
دوش یا هادى اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب
علیهم و لا الضالین.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از
انس و جان شرمنده ام حتى از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود
استوارند و این سست عهد ناپایدار.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد.
الهى عارفان گویند عرفنى نفسک، این جاهل گوید عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب گوید بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر در باره ام گویى لم نجد له عزما چه کنم.
الهى آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است یا من یحیى الارض المیتة دل دائرم ده.
الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم.
الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.