به گزارش سرویس فرهنگی مشرق- برنامههای هیئت عهد آدینه که در طی سال صبحهای جمعه بر فراز تپۀ نورالشهداء برگزار میشود، در شب لیلة الرغائب، شب احیای نیمه شعبان و آخرین شب جمعۀ ماه شعبان از ساعت 12 شب آغاز میشود و میزبانان جوانان مشتاقی است که با مناجات در فضای کوه، یاد مناجاتهای رسول خدا در غار حراء را در ذهن انسان زنده میکند.
گزیدهای از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در آخرین برنامۀ عهد آدینه با موضوع «ارتباط با خدا مسألۀ اصلی ماست» را میخوانید:
ارتباط با خدا باید واقعاً «مسأله» و دغدغۀ ما باشد
*انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور میتوانم به تو برسم؟» دغدغۀ او شده باشد.
*انسان احساس میکند ائمۀ هدی(ع) یک مسألهای داشتند به نام «رابطۀ با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.
*گاهی اوقات رابطۀ بین ما انسانها برای بعضیها تبدیل به مسأله و دغدغه میشود. مثلاً بعضیها در رابطۀ با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضیها وقتی میخواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل میگیرد، خواستگاری میکنند و بعد هم ازدواج میکنند ولی بعضیها این رابطه برایشان مسأله میشود.
هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسألۀ من در زندگی چیست؟»
*ما اگر آدمهای خوبی هم باشیم، معمولاً رابطۀ با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسألۀ ما در زندگیمان چیست؟ هر کس هر مسألهای غیر از مسألۀ «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسألۀ بیارزشی شده است.
*خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار میدهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسألۀ اصلی ما میشود یا نه؟!
*هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغۀ اصلیاش در زندگی چیست؟ یک کسی مسألهاش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسألهاش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگیاش مشکل دارد، دیگری مسألهاش مربوط به شغلش میشود و ...
نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسألههای دنیایی را فراموش کنیم
*البته بیمسأله بودن هم خیلی بد است، یعنی بعضیها انگار هیچ مسألهای در زندگی ندارند و خیلی راحت و بیخیال هستند. ولی مسألههای دنیایی هم خوب نیستند و اینکه انسان دغدغهاش مسائل دنیایی باشد هم بد است. نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه انسان مسألههای دنیایی را فراموش کند. سرِ نماز باید بتوانیم تمام مسائل دنیایی را فراموش کنیم تا بتوانیم مسألهای به نام «رابطۀ با خدا» را پیدا کنیم.
*ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر دربارۀ مسألۀ استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسألۀ ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطۀ ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسألۀ ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.
مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست
*در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح میشود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطۀ با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمؤمنین(ع) این است که به درگاره پروردگار عرضه میدارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك؛ مناجات شعبانیه) نشان میدهد که مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) دوری از خداست که یک بار از زاویۀ جوانی وارد میشود و یک بار از زاویۀ سپری شدن عمر به آن نگاه میکند.
مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ فردی است نه اجتماعی / مسألۀ رابطۀ با خدا تنها «مسأله»ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست
*مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ اجتماعی نیست، بلکه یک مسألۀ فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگیاش پیدا کند و حل کند.
*شاید کسانی که سرطان گرفتهاند و روزها یا ماههای آخر زندگی خود را سپری میکنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسألهشان مرگ است. اینکه مسألهشان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه میکنند و جواب شما را میدهند ولی غرقِ مسألۀ خودشان هستند.
*هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسألۀ ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسألهای انسان را آزار میدهد جز اینکه مسألۀ انسان رابطۀ با خدا باشد. این تنها مسألهای است که انسان را آزار نمیدهد. این مسأله هم یک سؤال ساده نیست بلکه سؤالات و پیچیدگیهای بسیار زیادی دارد.
ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغۀ ارتباط با خدا را نداریم
*باید رابطۀ با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا میزنیم و احساس میکنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسأالهای به عنوان مسألۀ ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که میداند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغۀ رابطۀ با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش میشود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت میافتد و برقراری رابطۀ بهتر با پدر و مادر برایش مسأله میشود.
در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچهها مسأله میشد
*درست است که ما کم و بیش با خدا رابطه داریم ولی موضوع رابطۀ ما با خدا برایمان به یک مسأله تبدیل نشده است. در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچهها مسأله میشد. آن پاکی و طهارت دوران دفاع مقدس و آن مسألۀ شهادت که هر لحظه احتمالش وجود داشت، یک صفایی در دل رزمندگان ایجاد میکرد که باعث میشد مسألۀ رابطۀ با خدا برای بچهها واقعاً تبدیل به مسأله و دغدغۀ اصلیشان شود که گویا دیگر هیچ مسألهای در این دنیا برایشان مطرح نیست.
*برخی دیگر از بچهها، مسألهشان خودِ شهادت و یا مرگ بود که باید این مسأله را برای خود حل میکردند و الا اصلاً وصیتنامه نمینوشتند. اینها وقتی که شروع میکردند این مسأله را برای خودشان حل کنند یک نورانیتی پیدا میکردند و خدا به آنها لطفِ ویژهای میکرد و کم کم رابطۀ با خدا برایشان مسأله میشد.
*امروز هم رابطۀ با امام زمان(ع) و رابطه با اباعبدالله(ع) برای بعضیها مسأله است. ولی خیلیها هم هستند که این رابطه برایشان مسأله نیست. البته به امام حسین(ع) ارادت دارند و برای ایشان عزاداری هم میکنند ولی درگیر رابطۀ با امام حسین(ع) نیستند و نمیخواهند بدانند که امام حسین(ع) چقدر آنها را تحویل میگیرد.
امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر «رابطۀ با خدا» برایش مسأله بود
* امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر و در آستانۀ شهادت، رابطۀ با خدا برایش مسأله بود. به خاطر همین بود که به حضرت زینب فرمود: خواهرم! برای من دعا کن و در نماز شب مرا فراموش نکن. (إنّ الحسين عليه السّلام لمّا ودّع اخته زينب عليها السّلام وداعه الأخير قال لها: يا اختاه، لا تنسيني في نافلة الليل؛ عوالم العلوم/ج11/ص954)
*حتی در گودی قتلگاه هم میبینیم که هنوز اباعبدالله(ع) مناجات میکند. این چه مسألۀ مهمی است که تا لحظۀ آخر برای اباعبدالله(ع) مطرح است؟! قطعاً مناجات حضرت در گودی قتلگاه که میفرمود: «يا غياث المستغيثين» معنایش این نبود که خدایا! مرا از این تیرها و نیزهها و خنجرها نجات بده! اینها که برای حضرت مسألهای نبود، این «رابطۀ با خدا» بود که برای حضرت مسأله بود. البته نه به این معنا که رابطهاش با خدا قطع شده و مشکلی در این رابطه وجود داشته است، بلکه انسان هرچه به خدا نزدیکتر میشود دغدغۀ انسان بیشتر میشود و مسألهاش پیچیدهتر میشود. «محنت قرب ز بعد افزون است/جگر از محنت قربم خون است»
هر کس «رابطۀ با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاریهای بیارزش پیدا میکند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!
*هر کس مسألۀ مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بیارزش دیگری پیدا میکند که او را درگیر میکنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانۀ خدا برود، خدا آنقدر او را گرفتار مسائل مختلف میکند که دیگر نتواند به در خانۀ خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمیکند.
* اینکه انسان خودش را گرفتار مسائل دیگر کند، اشتباه است. جالب اینجاست که ما بدون توجه به این موضوع، مسائل و گرفتاریهای دیگر خودمان را درِ خانۀ خدا میآوریم و حتی در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم و به تعبیری میگوییم: «خدایا! این مسائل و گرفتاریهای مرا حل کن، دیگر مزاحمِ تو نمیشوم!»
اینهمه مناجات و گریۀ اهلبیت(ع) نشان دهندۀ پیچیده بودن رابطۀ با خداست
*رابطۀ ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسألۀ غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطۀ با خدا را دارای پیچیدگیها و گرههایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزۀ رابطۀ با خدا را درک نکرده است. اگر مسألۀ رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل میشد، پس اینهمه مناجاتهای اهلبیت(ع) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا اینقدر ناله میزنند و گریه میکنند؟ طبیعتاً گریۀ بیدلیل درِ خانۀ خدا معنا ندارد، پس دلیل گریۀ اولیای خدا چه بوده و این چه مسألهای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!
استغفار و ترس از عذاب، بهانههای پرداختن به آن مسألۀ اساسی یعنی رابطۀ با خدا هستند
*امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر میفرماید: «خدایا! ای کاش میدانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شدهام یا برای خوشبخت شدن! لَيْتَ شَعْرِي أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِي» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد میکند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانههای پرداختن به آن مسألۀ اساسی و کلیدی یعنی رابطۀ با خدا هستند.
*آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بیحیا، اصلاً برایش مسألهای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسألهای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجاتهای خودشان سرِ همین مسائل اینهمه ناله میزنند.
دیندار بودن تا لحظۀ آخر، برای علی(ع) مسأله بود
*برای امیرالمؤمنین(ع) این مسأله است که وقتی از دنیا میروم، آیا دین دارم یا نه! اینقدر این مسأله برای حضرت اهمیت دارد که هزاران دلیل اظهر من الشمس برای دینداری خود تا لحظۀ آخر میبیند ولی ندیده میگیرد! وقتی حضرت بعد از خطبۀ شعبانیه از رسول خدا(ص) سؤال میکند بهترین کار در ماه رمضان چیست؟
رسول خدا(ص) پاسخ میدهد بهترین کار در ماه رمضان ترک گناه است، و وقتی به امیرالمؤمنین(ع) نگاه میکند بغض گلوی حضرت را میگیرد و شروع به گریه میکند. بعد امیرالمؤمنین(ع) میپرسد یا رسول الله(ع) چرا گریه میکنید؟ حضرت میفرماید: علیجانم! در چنین ماه مبارکی است در هنگامی که نماز میخوانی، اشقی الاشقیاء به تو ضربهای میزند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد و به شهادت میرسی. با اینحال وقتی پیغمبر اکرم(ص) این کلمه را میفرماید، علیبن ابیطالب(ع) سؤال میکند: یا رسولالله! آیا من آن موقع دین دارم؟ آیا دین من سالم است؟ «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ؟... فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ فَقَالَ ص: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ)(امالیصدوق/ص95)
*چه چیزی این مسأله را برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد میکند؟ آیا غیر از اهمیت رابطۀ با خدا چیز دیگری میتواند این مسأله را ایجاد کند؟
ارزش هر آدمی به اندازۀ مسألهای است که دارد
* خیلیها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی میکنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دورهای برخی از جوانها به شدت گرفتار مسألۀ رابطۀ با جنس مخالف میشوند ولی بزرگترها به آنها میخندند و میگویند که این مسألهای نیست که بخواهی خودت را اینقدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دورهاش میگذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزشتر کن!
*پدر و مادرها گاهی اوقات سعی میکنند فرزندان خود را درگیر مسألۀ کنکور کنند. تصور میکنند این خیلی مسألۀ مهمی است! یا بعضیها به شدت گرفتار مسألۀ شغل و اعتبار اجتماعی میشوند. ارزش هر آدمی به اندازۀ مسألهای است که دارد.
*آیا مسألۀ ما به اینجا رسیده است که فاصلۀ ما در بهشت با امام حسین(ع) چقدر است؟ اگر به بعضیها بگویید مسألۀ من این است که «خانۀ من در کدام مرتبۀ بهشت خواهد بود» به شما میخندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانۀ آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایینتر باشد برایشان بزرگترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگیاش کجا باشد ولی برای زندگی بینهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانهاش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطۀ با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.
روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر اهمیت دارد/ بالاترین عذاب در قیامت
*روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطۀ با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. اینقدر رابطۀ با خدا برای انسانها مسأله میشود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»(آلعمران/77)
*طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(ع) باشند. امام صادق(ع) در مورد این آیه میفرماید: سه گروه هستند كه «در قيامت خدا با آنها سخن نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند و از پليدى پاكشان نمیکند و برای آنها عذابی دردناك خواهد بود: 1-هر كه درختى را بروياند كه خدا آن را نرويانده- يعنى كسى كه امامى را كه خدا او را منصوب نکرده منصوب کند- 2-يا امامى را كه خدا منصوب کرده است انكار كند، 3- و كسى كه تصور کند اين دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ يُنْبِتْهُ اللَّهُ يَعْنِي مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ يَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَيْنِ سَهْماً فِي الْإِسْلَام؛ تحف العقول/329)
باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم
*ما باید در همین دنیا کاری کنیم که رابطۀ با خدا برایمان مسأله بشود. کسانی که مسألهشان این باشد، همهاش دنبال این هستند که گره رابطهشان با خدا را باز کنند و مدام دنبال تقرب بیشتر به خدا هستند.
*بعضیها مسألهشان ازدواج است، بعضیها مسألهشان پول در آوردن است، بعضیها مسألهشان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد اینقدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلیترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.
هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود
* هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهلبیت(ع) باشند. وقتی اهلبیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.
*اگر غیر از رابطۀ با خدا، خواستید مسألۀ دیگری داشته باشید، این مسأله مصائب اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) باشد. خوشا به حال کسانی که مسألهشان حسین(ع) است. زینب(س) کسی بود که مسألهاش حسین(ع) بود...
در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمؤمنین(ع) باشد
*در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم.
*امیرالمؤمنین(ع) در یکی از شبهای ماه رمضانِ آخر عمر شریفشان، داشت برای مردم صحبت میکرد، یک دفعهای دلِ حضرت گرفت و غصهدار شد. به آسمان نگاهی کرد و فرمود: حسین جان! چند روز از ماه رمضان گذشته است. امام حسین(ع) فرمود: هفده شب. بعد امیرالمؤمنین(ع) به خودش فرمود: علی! صبر کن! دیگر چیزی نمانده است...
منبع: رجا نیوز
گزیدهای از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در آخرین برنامۀ عهد آدینه با موضوع «ارتباط با خدا مسألۀ اصلی ماست» را میخوانید:
ارتباط با خدا باید واقعاً «مسأله» و دغدغۀ ما باشد
*انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور میتوانم به تو برسم؟» دغدغۀ او شده باشد.
*انسان احساس میکند ائمۀ هدی(ع) یک مسألهای داشتند به نام «رابطۀ با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.
*گاهی اوقات رابطۀ بین ما انسانها برای بعضیها تبدیل به مسأله و دغدغه میشود. مثلاً بعضیها در رابطۀ با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضیها وقتی میخواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل میگیرد، خواستگاری میکنند و بعد هم ازدواج میکنند ولی بعضیها این رابطه برایشان مسأله میشود.
هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسألۀ من در زندگی چیست؟»
*ما اگر آدمهای خوبی هم باشیم، معمولاً رابطۀ با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسألۀ ما در زندگیمان چیست؟ هر کس هر مسألهای غیر از مسألۀ «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسألۀ بیارزشی شده است.
*خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار میدهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسألۀ اصلی ما میشود یا نه؟!
*هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغۀ اصلیاش در زندگی چیست؟ یک کسی مسألهاش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسألهاش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگیاش مشکل دارد، دیگری مسألهاش مربوط به شغلش میشود و ...
نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسألههای دنیایی را فراموش کنیم
*البته بیمسأله بودن هم خیلی بد است، یعنی بعضیها انگار هیچ مسألهای در زندگی ندارند و خیلی راحت و بیخیال هستند. ولی مسألههای دنیایی هم خوب نیستند و اینکه انسان دغدغهاش مسائل دنیایی باشد هم بد است. نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه انسان مسألههای دنیایی را فراموش کند. سرِ نماز باید بتوانیم تمام مسائل دنیایی را فراموش کنیم تا بتوانیم مسألهای به نام «رابطۀ با خدا» را پیدا کنیم.
*ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر دربارۀ مسألۀ استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسألۀ ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطۀ ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسألۀ ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.
مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست
*در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح میشود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطۀ با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمؤمنین(ع) این است که به درگاره پروردگار عرضه میدارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك؛ مناجات شعبانیه) نشان میدهد که مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) دوری از خداست که یک بار از زاویۀ جوانی وارد میشود و یک بار از زاویۀ سپری شدن عمر به آن نگاه میکند.
مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ فردی است نه اجتماعی / مسألۀ رابطۀ با خدا تنها «مسأله»ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست
*مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ اجتماعی نیست، بلکه یک مسألۀ فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگیاش پیدا کند و حل کند.
*شاید کسانی که سرطان گرفتهاند و روزها یا ماههای آخر زندگی خود را سپری میکنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسألهشان مرگ است. اینکه مسألهشان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه میکنند و جواب شما را میدهند ولی غرقِ مسألۀ خودشان هستند.
*هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسألۀ ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسألهای انسان را آزار میدهد جز اینکه مسألۀ انسان رابطۀ با خدا باشد. این تنها مسألهای است که انسان را آزار نمیدهد. این مسأله هم یک سؤال ساده نیست بلکه سؤالات و پیچیدگیهای بسیار زیادی دارد.
ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغۀ ارتباط با خدا را نداریم
*باید رابطۀ با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا میزنیم و احساس میکنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسأالهای به عنوان مسألۀ ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که میداند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغۀ رابطۀ با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش میشود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت میافتد و برقراری رابطۀ بهتر با پدر و مادر برایش مسأله میشود.
*درست است که ما کم و بیش با خدا رابطه داریم ولی موضوع رابطۀ ما با خدا برایمان به یک مسأله تبدیل نشده است. در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچهها مسأله میشد. آن پاکی و طهارت دوران دفاع مقدس و آن مسألۀ شهادت که هر لحظه احتمالش وجود داشت، یک صفایی در دل رزمندگان ایجاد میکرد که باعث میشد مسألۀ رابطۀ با خدا برای بچهها واقعاً تبدیل به مسأله و دغدغۀ اصلیشان شود که گویا دیگر هیچ مسألهای در این دنیا برایشان مطرح نیست.
*برخی دیگر از بچهها، مسألهشان خودِ شهادت و یا مرگ بود که باید این مسأله را برای خود حل میکردند و الا اصلاً وصیتنامه نمینوشتند. اینها وقتی که شروع میکردند این مسأله را برای خودشان حل کنند یک نورانیتی پیدا میکردند و خدا به آنها لطفِ ویژهای میکرد و کم کم رابطۀ با خدا برایشان مسأله میشد.
*امروز هم رابطۀ با امام زمان(ع) و رابطه با اباعبدالله(ع) برای بعضیها مسأله است. ولی خیلیها هم هستند که این رابطه برایشان مسأله نیست. البته به امام حسین(ع) ارادت دارند و برای ایشان عزاداری هم میکنند ولی درگیر رابطۀ با امام حسین(ع) نیستند و نمیخواهند بدانند که امام حسین(ع) چقدر آنها را تحویل میگیرد.
امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر «رابطۀ با خدا» برایش مسأله بود
* امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر و در آستانۀ شهادت، رابطۀ با خدا برایش مسأله بود. به خاطر همین بود که به حضرت زینب فرمود: خواهرم! برای من دعا کن و در نماز شب مرا فراموش نکن. (إنّ الحسين عليه السّلام لمّا ودّع اخته زينب عليها السّلام وداعه الأخير قال لها: يا اختاه، لا تنسيني في نافلة الليل؛ عوالم العلوم/ج11/ص954)
*حتی در گودی قتلگاه هم میبینیم که هنوز اباعبدالله(ع) مناجات میکند. این چه مسألۀ مهمی است که تا لحظۀ آخر برای اباعبدالله(ع) مطرح است؟! قطعاً مناجات حضرت در گودی قتلگاه که میفرمود: «يا غياث المستغيثين» معنایش این نبود که خدایا! مرا از این تیرها و نیزهها و خنجرها نجات بده! اینها که برای حضرت مسألهای نبود، این «رابطۀ با خدا» بود که برای حضرت مسأله بود. البته نه به این معنا که رابطهاش با خدا قطع شده و مشکلی در این رابطه وجود داشته است، بلکه انسان هرچه به خدا نزدیکتر میشود دغدغۀ انسان بیشتر میشود و مسألهاش پیچیدهتر میشود. «محنت قرب ز بعد افزون است/جگر از محنت قربم خون است»
هر کس «رابطۀ با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاریهای بیارزش پیدا میکند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!
*هر کس مسألۀ مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بیارزش دیگری پیدا میکند که او را درگیر میکنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانۀ خدا برود، خدا آنقدر او را گرفتار مسائل مختلف میکند که دیگر نتواند به در خانۀ خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمیکند.
اینهمه مناجات و گریۀ اهلبیت(ع) نشان دهندۀ پیچیده بودن رابطۀ با خداست
*رابطۀ ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسألۀ غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطۀ با خدا را دارای پیچیدگیها و گرههایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزۀ رابطۀ با خدا را درک نکرده است. اگر مسألۀ رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل میشد، پس اینهمه مناجاتهای اهلبیت(ع) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا اینقدر ناله میزنند و گریه میکنند؟ طبیعتاً گریۀ بیدلیل درِ خانۀ خدا معنا ندارد، پس دلیل گریۀ اولیای خدا چه بوده و این چه مسألهای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!
استغفار و ترس از عذاب، بهانههای پرداختن به آن مسألۀ اساسی یعنی رابطۀ با خدا هستند
*امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر میفرماید: «خدایا! ای کاش میدانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شدهام یا برای خوشبخت شدن! لَيْتَ شَعْرِي أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِي» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد میکند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانههای پرداختن به آن مسألۀ اساسی و کلیدی یعنی رابطۀ با خدا هستند.
*آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بیحیا، اصلاً برایش مسألهای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسألهای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجاتهای خودشان سرِ همین مسائل اینهمه ناله میزنند.
دیندار بودن تا لحظۀ آخر، برای علی(ع) مسأله بود
*برای امیرالمؤمنین(ع) این مسأله است که وقتی از دنیا میروم، آیا دین دارم یا نه! اینقدر این مسأله برای حضرت اهمیت دارد که هزاران دلیل اظهر من الشمس برای دینداری خود تا لحظۀ آخر میبیند ولی ندیده میگیرد! وقتی حضرت بعد از خطبۀ شعبانیه از رسول خدا(ص) سؤال میکند بهترین کار در ماه رمضان چیست؟
رسول خدا(ص) پاسخ میدهد بهترین کار در ماه رمضان ترک گناه است، و وقتی به امیرالمؤمنین(ع) نگاه میکند بغض گلوی حضرت را میگیرد و شروع به گریه میکند. بعد امیرالمؤمنین(ع) میپرسد یا رسول الله(ع) چرا گریه میکنید؟ حضرت میفرماید: علیجانم! در چنین ماه مبارکی است در هنگامی که نماز میخوانی، اشقی الاشقیاء به تو ضربهای میزند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد و به شهادت میرسی. با اینحال وقتی پیغمبر اکرم(ص) این کلمه را میفرماید، علیبن ابیطالب(ع) سؤال میکند: یا رسولالله! آیا من آن موقع دین دارم؟ آیا دین من سالم است؟ «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ؟... فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ فَقَالَ ص: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ)(امالیصدوق/ص95)
*چه چیزی این مسأله را برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد میکند؟ آیا غیر از اهمیت رابطۀ با خدا چیز دیگری میتواند این مسأله را ایجاد کند؟
ارزش هر آدمی به اندازۀ مسألهای است که دارد
* خیلیها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی میکنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دورهای برخی از جوانها به شدت گرفتار مسألۀ رابطۀ با جنس مخالف میشوند ولی بزرگترها به آنها میخندند و میگویند که این مسألهای نیست که بخواهی خودت را اینقدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دورهاش میگذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزشتر کن!
*پدر و مادرها گاهی اوقات سعی میکنند فرزندان خود را درگیر مسألۀ کنکور کنند. تصور میکنند این خیلی مسألۀ مهمی است! یا بعضیها به شدت گرفتار مسألۀ شغل و اعتبار اجتماعی میشوند. ارزش هر آدمی به اندازۀ مسألهای است که دارد.
*آیا مسألۀ ما به اینجا رسیده است که فاصلۀ ما در بهشت با امام حسین(ع) چقدر است؟ اگر به بعضیها بگویید مسألۀ من این است که «خانۀ من در کدام مرتبۀ بهشت خواهد بود» به شما میخندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانۀ آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایینتر باشد برایشان بزرگترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگیاش کجا باشد ولی برای زندگی بینهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانهاش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطۀ با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.
*روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطۀ با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. اینقدر رابطۀ با خدا برای انسانها مسأله میشود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»(آلعمران/77)
*طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(ع) باشند. امام صادق(ع) در مورد این آیه میفرماید: سه گروه هستند كه «در قيامت خدا با آنها سخن نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند و از پليدى پاكشان نمیکند و برای آنها عذابی دردناك خواهد بود: 1-هر كه درختى را بروياند كه خدا آن را نرويانده- يعنى كسى كه امامى را كه خدا او را منصوب نکرده منصوب کند- 2-يا امامى را كه خدا منصوب کرده است انكار كند، 3- و كسى كه تصور کند اين دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ يُنْبِتْهُ اللَّهُ يَعْنِي مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ يَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَيْنِ سَهْماً فِي الْإِسْلَام؛ تحف العقول/329)
باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم
*ما باید در همین دنیا کاری کنیم که رابطۀ با خدا برایمان مسأله بشود. کسانی که مسألهشان این باشد، همهاش دنبال این هستند که گره رابطهشان با خدا را باز کنند و مدام دنبال تقرب بیشتر به خدا هستند.
*بعضیها مسألهشان ازدواج است، بعضیها مسألهشان پول در آوردن است، بعضیها مسألهشان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد اینقدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلیترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.
هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود
* هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهلبیت(ع) باشند. وقتی اهلبیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.
*اگر غیر از رابطۀ با خدا، خواستید مسألۀ دیگری داشته باشید، این مسأله مصائب اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) باشد. خوشا به حال کسانی که مسألهشان حسین(ع) است. زینب(س) کسی بود که مسألهاش حسین(ع) بود...
در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمؤمنین(ع) باشد
*در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم.
*امیرالمؤمنین(ع) در یکی از شبهای ماه رمضانِ آخر عمر شریفشان، داشت برای مردم صحبت میکرد، یک دفعهای دلِ حضرت گرفت و غصهدار شد. به آسمان نگاهی کرد و فرمود: حسین جان! چند روز از ماه رمضان گذشته است. امام حسین(ع) فرمود: هفده شب. بعد امیرالمؤمنین(ع) به خودش فرمود: علی! صبر کن! دیگر چیزی نمانده است...
منبع: رجا نیوز