به گزارش مشرق، محمدحسین صفار هرندی کارشناس مسائل سیاسی در گفتوگو با
فارس به موضوعات مختلفی از جمله تحلیل انتخابات ۲۴ خردادماه، انتخاب حسن
روحانی، وضعیت اصولگرایان در این دوره از انتخابات و اولویتهای دولت
یازدهم پرداخته است که متن کامل آن به شرح زیر است:
به عقیده حضرتعالی انتخابات اخیر و نتایج آن چقدر مبین ظرفیت بالای نظام جمهوری اسلامی و صیانت از آراء مردم بود؟
نفس متکی بودن نهادها و سازمانهای ادارهکننده کشور بر آرای مردم گواه این است که ما نسبت خود را با دموکراسی قطعی کردهایم و این نظام که برخی ادعا میکردند بنایش بر قبول رأی مردم نیست و جمهوریت تعارفی بیشتر نبوده، با این جابهجاییها و تغییراتی که بر اثر آرای مردم در چند انتخابات با نتایج کاملاً متفاوت حاصل شده نشان داد جمهوری اسلامی ظرفیت پذیرش آرای متفاوت و حتی متضاد را به خوبی در درون خود دارد و میتوان گفت روشنترین مصداق دمکراسی که جابهجایی اکثریت و اقلیت است را در ایران هر هشت سال یک بار شاهد بودیم.
در خصوص اینکه انتخابات اخیر چه خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فردی داشته باید گفت تردیدی نیست ما در هر دورهای شاهد تغییراتی هستیم که شاید تفاوت جدی با آنچه به عنوان تغییر در دوره قبل شاهد بودیم، داشته باشد؛ پیام انتخابات اخیر باز هم تغییر بود؛ تغییر از وضعیتی که در طول سالهای اخیر حاصل شده بود.
التهاب شکلگرفته بین گروهها و جناحهای مختلف و درخواست مردم برای رسیدن به نقطه آرامش و ثبات جزء مواردی بود که انتخابات اخیر را به سمت و سویی برد و نتیجه را به گونهای رقم زد که به گفته بسیاری از افراد حاصلش این شد که مردم خواهان اعتدال در برخوردهای سیاسی هستند و کسی که شعار اعتدال داده بود بر ذائقه مردم بیشتر خوش آمد و درخشید.
آقای روحانی با حدود ۲۵۰ هزار رأی بیشتر، رئیسجمهور شد و این مسئله در وجهه خارجی نظام با توجه به اینکه برخی ادعای تقلب را مطرح میکردند تأثیر بسیاری داشت، این مسئله را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای روحانی منتقد حاکمیت نبود، منتقد دولت موجود یا روالهایی که توسط دولت دنبال شد، بود اما یک نگاه متفاوت نسبت به مسیر طی شده در ۴ یا ۸ سال گذشته تلقی میشد؛ یکی از دستاوردهای این انتخابات این بود که ادب دموکراسی را هم فرد پیروز و هم فردی که در انتخابات ناکام مانده بود به خوبی رعایت کردند و این همان چیزی است که ما به آن احتیاج داشتیم.
بنده میگویم ۲۵۰ هزار که سهل است حتی اگر فردی که رتبه بالاتری داشت یک رأی اضافهتر هم داشت حق این بود که او بدون دغدغه بر کرسی صدارت بنشیند و این معنی دموکراسی و همان چیزی است که در دنیا قبول شده است؛ در کشورهایی که این مسئله را برای خود حل کردهاند اگر چون و چرایی هم در این زمینه داشته باشند در برابر موضع دستگاههای رسمی تمکین میکنند.
در ایالات متحده، داشتن چند صد هزار رای اضافهتر که سهل است گاهی کسی با چند صد هزار رأی کمتر هم انتخاب میشوند چون قواعدشان این است که افراد با کارتهای الکترال انتخاب شوند، از این رو سالها قبل دیدیم کسی که رأی کمتر اما کارت الکترال بیشتری نصیبش شده بود رئیسجمهور شد و همه نیروهای اجتماعی و سیاسی هم او را به عنوان یک حق پذیرفتند.
ظلمی که سال ۸۸ در حق مردم و دموکراسی شد هیچ وقت نباید از خاطرهها فراموش شود؛ ۱۱ میلیون تفاوت رای را کسانی به سخره گرفتند که حتی اگر بنا به گفته خودشان تخلفهایی صورت گرفته بود و آنها را جمع میکردند در نهایت به یک یا دومیلیون رأی میرسیدند و باید پرسید ۹ میلیون رأی اضافی را چه میکردند؟
*ادب دمکراسی در سال ۸۸ در طرف بازنده وجود نداشت
در سال ۸۸ ادب دموکراسی در طرف بازنده وجود نداشت، طرفی که نتوانسته بود نگاه مردم را نسبت به خود بیشتر از ۱۳ میلیون جذب کند و این قضیه فاجعهای در دموکراسی ملی ما به شمار میرفت چراکه برخی میخواستند بداخلاقی را باب کنند تا بعد از این هر کسی بخت یارش نبود دبه درآورده و مسخرگی پیشه کند.
این انتخابات از این جهت فصلالخطاب بود که در آینده هر کس دیگری بخواهد پایش را جای پای کسانی که سال ۸۸ شیرینی حضور ۴۰ میلیونی مردم را در کام آنها تلخ کردند بگذارد و این اتفاق را وسیلهای برای ضربهزدن به مردم تبدیل کند توسط همان افکار عمومی چنان هو میشود که حتی یک روز هم نتواند خیابانهای کشور را محل مانور برای سهمخواهی نابهجای خود قرار دهند.
*تجربه ۸۸ و ۹۲ ذخیرهای برای آینده ملت بود
انتخابات اخیر این برکت را در درون خود داشت که تمکین در برابر قانون و رای مردم را به زیباترین شکل از سوی جریان و جریانهایی که در انتخابات بخت یارشان نبود، شاهد بودیم؛ گرچه آراء مجموع آنهایی که رأی نیاوردند با کسی که رأی آورد نزدیک به هم بود اما دموکراسی یعنی نصف بعلاوه یک؛ وقتی این طور است یعنی حکمی برای همیشه تثبیت میشود؛ از این رو مجموع تجربه ۸۸ و ۹۲ سرمایه و ذخیرهای برای آینده ملت ما بود.
آقای روحانی با شعار اعتدال و میانهروی و بحث استفاده از همه تخصصها جلو آمد؛ وی چگونه میخواهد حد وسط را در طیف اصولگرایی و اصلاحطلبی برای استفاده در سازمانهای مختلف داشته باشد؟
یک نکته ابتدایی وجود دارد و آن این است که وقتی کسی در چارچوب سازوکارهای قانونی و رسمی یک نظام عمل میکند در واقع میپذیرد که قواعد حاکم بر این نظام، باید بالای سر او جریان داشته باشد و خارج از این قاعده که یک نظام سیاسی با مشخصات معلوم است کار دیگری را نکند؛ در خصوص مختصات این نظام هم باید گفت، این نظام مردمی، اسلامی و بر مبنای آئین شریعت اداره شده و قانون اساسی مشخص دارد و دنباله حکومت الهیهای است که ما شأن نخستین آن را برای خداوند قائلیم و بعد به معصوم و در عصر غیبت به نایب غیرمستقیم منتقل میشود که چنین کسی خود میگوید حق حکومت کردن مال مردم است که این مسئله به صورت ظریفی پیوند بین رای مردم و حاکمیت شریعت است که این دو در قانون اساسی دیده شده است.
حال اگر فردی از مواردی سخن گفت که نسبتی با این حکومت ندارد و خواست بازی را به هم بزند باید تربیت سیاسی ما به گونهای باشد کسانی که این چارچوب مشخص را رعایت نمیکنند و میخواهند از قواعد رسمی خروج کنند از بازی اخراج کنیم نه اینکه آنها بازی را به هم بزنند.
*اصلاحطلبان در دوره تسلط شان بر ۲ قوه میخواستند پا را فراتر از قانون بگذارند
مشکلی که در برخی دورهها مثلاً در دوره تسلط اصلاحطلبان بر دو قوه داشتیم این بود که اصلاحطلبان میخواستند از قواعد رسمی نظام فراتر بروند؛ در آنجا قاعده حکومت را به بازی گرفتند و طبیعی بود به آنها بگویند وقتی شما قانون بگذرانید که در تضاد با قانون اساسی باشد شورای نگهبان اجازه نمیدهد و آن را رد میکند.
باید این مسئله جا بیفتد که مرجعیت مراجع قانونی چون و چرا بردار نیست؛ آنچه که در انتخابات اخیر شاهد بودیم و از دستاوردهای بزرگ انتخابات به شمار میرود اعترافی بود که یک یک نامزدهای انتخاباتی از پیش از ورود به صحنه انتخابات تا پس از آن داشتند و آن اینکه قانون فصلالخطاب است و حرف مراجع قانونی حجت است؛ بارها آقایان گفتند اگر شورای نگهبان ما را تأیید صلاحیت نکرد ما تسلیم هستیم و همین طور هم عمل کردند و برخی از بزرگان هم در برابر این حکم قانونی تسلیم شدند.
*بهترین کار دولت استفاده از افراد بر اساس شایستگیهاست
یا اینکه نامزدهای دیگر میگفتند اگر ما رأی نیاوردیم به فرد پیروز تبریک میگوییم؛ یک نفر از ۸ نفر یا بعداً ۶ نفری که در رقابتها حاضر بودند توسط مردم پذیرفته شد و بقیه تبریک گفتند و این رسم دموکراتیک است، مودب بودن به این رسم در نظام پذیرفته شد؛ حالا فرد پیروز میتواند دولتی تشکیل دهد که همه از یک گروه سیاسی باشند، یا تلفیقی از گروههای سیاسی مختلف باشد یا اینکه دولتی فارغ از گروههای مختلف سیاسی و بر مبنای شایستگیهایی که افراد دارند تشکیل دهد که بهترین نوع دولت همین است؛ همه این موارد در اختیار رئیس دولت است البته بعد هم به مجلس میرود و مجلس هم از حقوق خود بهره میگیرد و به متناسبترین و شایستهترین افراد رای اعتماد داده و دولت برگزیده میشود.
مهم این است ما یاد گرفته باشیم کاری که یک دولت میخواهد بکند به معنای اقدامی خارج از سیستم رسمی نظام نیست بلکه در چارچوب نظام عمل میکند حال چه با یک گروه خاص، چه با تلفیقی از گروهها و چه با بهرهگیری از عناصر شایسته و این خود مهمترین مسئله است؛ اگر دولت آقای روحانی بنا را بر این گذاشته باشد طبیعتاً هدفهایی دارد و میخواهد خواستههایی را پاسخگو و نیازهایی که مردم به برگزیده خود منتقل کردند، برآورده کند.
طبیعیترین انتخاب این است کسانی را برگزیند که با همین خواستهها تناسب داشته باشند؛ یعنی صرف اینکه کسی به دلیل اینکه از قبل با رئیسجمهور برگزیده رفیق بوده و رئیسجمهور هم بخواهد به رفقای خود میدان دهد معلوم نیست به ذائقه مردم هم خوش آید؛ مردم از این به بعد مترصد هستند تا ببینند آنچه که به آن دلبسته و امید داشتند از رهگذر این رای حاصل شود، حاصل میشود یا نه؟
مردم هیچ عقد اخوتی با هیچ مقام و مسئولی برای همیشه نبستهاند؛ تعبیری که امام خمینی (ره) نیز به آن اشاره داشتند که مردم با مقامات و مسئولان عقد اخوت دائمی نبستهاند؛ چارچوب همکاری و همراهی مردم با دولتمردان تا آنجایی است که ببینند در مسیر سلامت حرکت میکنند و پایبند به آرمانها و نظام هستند و برای تحقق نیازها و خواستههای آنها قدم بر میدارند.
ملاک توده مردم برای روی کار آمدن یک دولت تناسب داشتن آحاد خدمتگزاران دولت با خواستههای زمین مانده آنهاست که چگونه میخواهند آن را برآورده کنند.
مردم باز هم به «تغییر» رأی دادند. دلیل این تغییر چیست آیا دولت نتوانست خوب عمل کند و وجود فرقه انحراف باعث این تغییر شد یا ذائقه مردم این است که بعد از ۸ سال به جناح دیگری رأی میدهند؟
اصل اینکه مردم دنبال تغییر هستند نشان میدهد که وضع موجود نتوانسته خواستههای آنها را برآورده کند؛ اما آیا این وضع مثلاً چهار سال قبل هم به همین شکل بوده است؟ با نگاهی به گذشته میبینیم که چهار سال قبل این طور نبوده است؛ دولتی که این روزها آخرین روزهای عمر خود را سپری میکند در یک مقطعی چنان در ذهن و دل مردم درخشیده که مردم دفعه دوم بیشتر از دفعه اول به آن رای دادند و این یعنی از دید مردم، این دولت توانایی تامین بخش عمده خواستههای آنها را داشته است یا اینکه حرکتش را در مسیر تحقق آن خواستهها میدیدند؛ اما مرحلهای هم رسیده که احساس مردم این بوده که چنین نیست.
*در حق دولت فعلی نباید جفا کرد
معتقدم در حق دولت در حال اتمام کنونی نباید جفا کرد، در جایی که حسنی بوده حسن را باید گفت و جایی که سوءعملکرد یا سوءتدبیر بوده را نیز مشخصاً باید گفت. این مسئله نه به خاطر ادای حق فقط این دولت بلکه ادای حق حقیقت است یعنی حقیقت نباید لگدکوب شود چون دفعه بعد ممکن است همین جفا در حق گروه دیگری هم بشود؛ دولت نهم حرکتی را برای ارتباط عمیق با تودههای مردم آغاز کرد و اقداماتی که در جهت تحقق این امر انجام داد برای رئیس دولت و اعضای آن سنگین بود.
جلب اعتماد و تقویت امید مردم به بهبود شرایط و اینکه مردم بگویند این همان دولتی است که ما میخواستیم ارزش تلاش شبانهروزی و اینکه اعضای هیئت دولت تعطیل و غیرتعطیل نداشته باشند را داشت.
* حلقه انحراف دولت را از بیحاشیه بودن دور کرد
اما در تعریف حلقه انحراف در یک کلمه باید گفت حلقه انحراف یعنی حلقهای که توانسته دولت را از حالت یک دولت بیحاشیه، خدمتگزار و نشسته بر دل مردم خارج و به یک دولت پرحاشیه، پرمسئله و دور شده از خواستههای روزمره مردم و پرداخته به حواشی بدون نسبت با دغدغههای مردم تبدیل کند؛ بخشی از این مسئله از رهگذر اختلافهای متعدد با دستگاههای دیگر، نادیدهگرفتن قانون در موارد متعدد و مداخلههای بیجا در کار دستگاههای دیگر حاصل شده که البته این امر متقابل هم هست یعنی چه بسا دولت دنبال چنین چیزی بوده و دستگاه مقابل مثلا قوه مقننه هم گاهی به این حاشیه سازیها کشیده شده است و این ادبیات متناسب با فضای ذهنی و اعتقادی و اخلاقی جامعه ما نیست و مردم با آن نسبت خوبی برقرار نمیکنند.
تودهگرایی دولت نهم و دهم فینفسه امر ممدوحی است و مذموم نیست اما چه کسی گفته الزاماً باید گرایش به تودههای مردم همراه با بریدن از جریانات نخبگی جامعه باشد؛ در یک مقطعی دولت این مشکل را داشته و به شدت اصرار داشت بین خود و قشرهای نخبه فاصله بیندازد؛ تغییر از این وضعیت تا تغییر در نگاه به یارگیریهایی که مردم معتقد بودند چنین انتخابهایی نباید صورت میگرفت وجود داشت و دولت به ویژه رئیس دولت به همه این تذکرها که از سوی علما، دانشگاهیان، حزباللهیها، نخبگان در حوزه علم و فرهنگ و هنر ابراز میشد، بیاعتنا بود از این رو باید گفت که بیاعتنایی مطلق به این موارد عوارض دارد.
بیاعتنایی به نوعی شلختگی در امور اقتصادی کشور یعنی بیحساب و کتاب شدن مسئله نرخگذاریها، ضوابط حاکم بر حوزه واردات و صادرات و آییننامههایی که وضع میشد و یک شبه پس گرفته میشد، خود نوعی ناامنی ایجاد میکرد که حاصلش درخواست تغییر بود؛ از این رو اگر تغییر را تعقیب کنیم میبینیم تغییر نسبت به برخی رفتارها و تغییرخواهی نسبت به برخی منشها و اقدامات صورت گرفت که پشتوانه خردورزانه نداشت وگرنه اگر تغییر همانگونه که در مقاطعی راجع به مبانی نظام و انقلاب صورت گرفت و در دوره اصلاحات، تندروها و عناصر افراطی به رئیس دولت وقت تحمیل کردند، باشد خود نوعی انحراف است به گونهای که خود رئیس دولت هم بعدها پشیمان شد که چطور تبعیت از آن نوع نگرش ها را کرد و برای خود مصیبت آفرید.
*رئیسجمهور منتخب تعریف درستی از «تغییر» پیش روی خود قرار دهد
تعریف درست این تغییر را باید رئیس دولت کنونی علیالدوام پیش روی خود قرار دهد؛ آنچه که بنده شنیدم این بود که بزرگان به ایشان خیرخواهانه توصیه کردند این اعتدالی را که مطرح میکنید، الان آن را تعریف کنید مبادا کسانی بیایند با تعریفی از اعتدال حوزهای از عمل را برای شما به وجود آورند که خود شما هم این را نمیخواستید؛ همچنان که برای اصلاحات این طور شد.
یعنی اصلاحات را کسانی به منزله زیرآب زدن از نظام دینی تلقی کردند و به یک هدف پیش روی دولت اصلاحات گذاشتند در حالی که رئیس دولت اصلاحات از اول میگفت میخواهم وفادار به چارچوبهای اعتقادی و اخلاقی همین نظام باشم لذا این خیلی مهم است که الان آقای روحانی به عنوان کسی که عَلَم اعتدال را بلند کرده یک معنای عملیاتیتری از اعتدال در حوزههای مختلف اداره کشور که البته ناظر به تغییر هم هست بیان کند و این تفسیرها را به عنوان تفسیر مبنا برای کار آینده خود تلقی کند.
در بحث سیاستخارجی، با توجه به تجربیات و عملکرد آقای روحانی در گذشته، آینده دولت ایشان را در این خصوص چطور ارزیابی میکنید؟
خط کلی از سوی مرکزیت نظام در این زمینهها داده میشود و مقام معظم رهبری نیز برای رسیدن به این نقطه از مشورت صاحبنظران بهره میگیرند؛ مثلاً اگر در شورای امنیت ملی یک چیزی به عنوان خط اساسی مواجهه ما با موضوع سیاست خارجی طراحی و تدوین میشود محصول خرد جمعی است و رهبری نقش جمعبندی کننده همه دیدگاهها را دارند.
روشن است که آقای روحانی نمیخواهد از چارچوبهای اساسی نظام خارج شود و در مصاحبهای هم که داشت این را بیان کرد اما راههای متنوعی برای تحقق یک خواسته اساسی و مبنایی وجود دارد و چه بسا هنر هر دولتی این است که از بهترین راه برای تحقق آن خواسته مدد بگیرد.
گمان ما این است که آقای روحانی بدون عدول کردن از چارچوب نظام میخواهد این راه را طی کند و باید به ایشان جهت پیمودن و تحقق چنین مسیری کمک شود، راه تحقق این امر هم این است که جلوی عناصر تندرو و افراطی که ستیز اصلیشان با مبانی است و مبانی را زیر سؤال میبرند گرفت و با آنها باید مواجهه محکمی داشت و به هیچ وجه اجازه نداد که این عرصه را به نگاههای خارج از چارچوبهای پذیرفته شده نظام آلوده کنند.
* روحانی تعبیر سازش را برای خود نمیپسندد
مشرب آقای روحانی به هیچ وجه نمیپسندد که تعبیر سازش را که امر مذمومی در محیط بینالمللی است و به معنی تن دادن توام با خفت و پذیرفتن ذلت به خواسته رقیب جهانی است قبول کند چه کسی حاضر است چنین ننگی را بپذیرد؛ قطعاً آقای روحانی این را برای خود بیشتر یک تهمت تلقی میکند و سخن وی این است که سیاست اعتدالی را در پیش بگیریم.
در سیاست اعتدالی ضمن تاکید بر خواستههای مشروع کشور برای سخن گفتن با دیگران از موضع برابر اعلام آمادگی میشود؛ بنابراین این چیزی نیست که ابداع دوره جدید باشد در دوره قبل هم به همین شکل بوده است.
ما هیچوقت سر ستیز با جهان نداشتیم و همیشه حرفمان این بوده که جهان سلطه اصرار داشته تعامل بین کشورها را یا تبدیل به رابطه یک سویه کند که او تحکم کند و طرف مقابل هم پذیرش داشته باشد یا تبدیل به معاملهای کند که سود حداکثری متعلق به آنها باشد و این طرف بیشتر خسارت متحمل شود؛ این هم با اساس و روح انقلاب و یک نظام مستقل سازگار نیست.
بعید میدانم آقای روحانی هم در صدد ارتباط برقرار کردن با جهان به صورتی باشد که در آن منافع کشور حداقلی و منافع رقبای ما حداکثری دیده شود.
*سه عامل بداقبالی اصلاحطلبان از سال ۸۱ به بعد
یکی از دلایل رای نیاوردن کاندیداهای اصولگرا در انتخابات، تشتت آرا و تعداد زیاد نامزدها بود. به نظر حضرتعالی این تعدد کاندیداها چقدر در شکست رای آنها تاثیر داشت؟
شاید از سال ۸۱ به این سو که اصلاحطلبان دچار نوعی بداقبالی در میان مردم شدند اهل نظر در تحلیل آن وضعیت سه عامل اساسی را همیشه به عنوان تاثیرگذارترین عوامل برشمردند؛ یکی از آن سه عامل فقدان آرمان مشترک بین گروههای اصلاحطلب بود؛ اصلاحطلبان گروههای ۱۷ _ ۱۸ گانهای بودند که برخی از آنها نگاهشان نسبت به اصل دین هم یک نگاه متفاوت از گروه دیگر بود چه رسد به حکومت و نحوه اداره کردن کشور.
زمانی محمدرضا خاتمی تعبیری داشت که در میان تشکیلاتشان در حزب مشارکت به قدری نگاه سیاسی باز است که از نماز شبخوان و معتقد و متعبد تا مثلاً سوسیالیست نزدیک به کمونیسم یا لیبرال نزدیک به لائیک هم وجود دارد؛ که باید گفت چهطور میشود آرمان مشترک بین کسی که به قول خاتمی نمازشب خوان است با یک فرد سوسیالیست نزدیک به کمونیسم یا لائیک، پیدا کرد.
دوم فقدان برنامه مشترک بود؛ وقتی کارنامه اصلاحطلبان را در آن دوره ارزیابی میکنیم میبینیم تنوع نگاه برنامهای در بین آنها به قدری زیاد است که نمیتوانند برای مدیریت کشور به توافق برسند که نمونهاش در حوزه اقتصاد است و طرح ساماندهی اقتصادی که در زمان خاتمی دست گرفته شد به دلیل همین پیشنهادهای گوناگون برنامهای به سرانجام نرسید و آن را کنار گذاشتند.
اینکه میگویند طرح هدفمندی یارانهها را ما هم میخواستیم اجرا کنیم اما نتوانستند به این دلیل بود که برنامه مشترکی برای آن نداشتند.
سوم هم فقدان رهبری و راس بود؛ همیشه میگفتند اصلاحات جبهه بیسر است و کسی بالای سر آن نیست که بتواند در تصمیمگیریها تمامکننده باشد.
اولاً اصلاحطلبان در این دوره هشت ساله درسهایی گرفتند که بخشی از این مشکلات را برای خود حل کردند و این بار وقتی وارد صحنه شدند دیگر از ادعاهای زیرآب زدن از اصل نظام و روبهروی قانون اساسی ایستادن خبری نیست و هر کدام که به صحنه آمدند از چارچوبهای نظام اعلام وفاداری کردند و سعی کردند عناصر تندروی افراطی را از درون خود، کنار بزنند؛ همچنین به یک برنامه که ممکن است مورد توافق همه نباشد اما بالاخره به ترویج مثلاً نگاه کارگزارانی بپردازد رسیدند و به یک رؤیتی تن دادند.
این مسئله نشان میدهد آقای روحانی اصلاحطلب نیست.
بله! اصلاحطلب نیست؛ اصلاحطلبان میگویند ما خودمان نمیتوانیم به توافق برسیم پس به سمت نگاه میانهای برویم که شاید برای ورود به آنچه که ما بعداً میخواهیم به آن برسیم محلل باشد؛ سوم اینکه توانستند یک مرکزیت پیدا کنند.
اصلاحطلبان چنان در این انتخابات یکپارچگی خود را حفظ کردند که حتی حاضر شدند نامزد اختصاصی خود را با دستوری که از مرکزیت آمد، به پای نامزد بیرون جبهه خود قربانی کنند و این نشان دهنده سیطره مرکزیت است؛ این سه مورد کمبودهایی بود که در دوره گذشته اصلاحطلبان داشتند.
اما درست برعکس در این مدت در بین اصولگرایان دچار آفت در این سه حوزه شدیم یعنی هم در حوزه آرمانی که در بعضی از شاخههای اصولگرا حرفهایی صادر شد که زیرآب زدن از اعتقادات مبنایی ما بود؛ مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلام، باستانگرایی در برابر شریعتگرایی، تفکرهای منحرف شبهعرفانی در برابر تفکر اصیل عرفانی و شیعی و نگاه به اسم مهدویت و نگاه منحرف فرقهگرایانه مطرح شد.
خوشبختانه عمده اصولگرایان در برابر این نوع نگاه ایستادگی کردند ولی وقتی شعبهای عَلَمی را بلند میکند و به خصوص وقتی میدان اصلی قدرت در اختیار اوست اثر خود را میگذارد؛ گرچه فقط منحصر به آنها نبود و گروههای دیگر هم دچار چنین اعوجاجهایی در مسائل آرمانی شدند.
نکته دوم فقدان برنامه مشترک و تنوع نگاهها است است که این بار گریبان جبهه اصولگرایی را گرفت، در یک روزی همه اصولگرایان پای یک برنامه و انتخاب ایستادند و توانستند نگاههایشان را تجمیع کنند و مجلس هشتم را با توافق برنامهای شکل بدهند.
*مجلس هفتم اجازه افزایش قیمتها را نداد
در مجلس هفتم اصولگرایان بنا را بر این گذاشتند از منافع مردمی که زیر بار گرانی کمرشان داشت خم میشد، دفاع کنند و گفتند اجازه افزایش قیمتها را نمیدهیم.
از همان ابتدا که مجلس هفتم شکل گرفت پای کار چنین امری ایستاد و دولت را موظف کرد تا قیمتها را افزایش ندهد اما وقتی تشتت و پراکندگی به وجود آمد دیگر از برنامه مشترک نمیتوانند حرف بزنند، مجلس اصولگرا یک چیزی تصویب میکند و دولت اصولگرا چیز دیگری تصویب میکند و با یکدیگر درگیر میشوند، مردم این چیزها را میبینند.
سوم هم اینکه متاسفانه جبههای که روزی جبهه متحدی تلقی میشد و بزرگانی از جناحهای مختلف این جبهه با هم حرف میزدند و به یک نتیجهای در زمان انتخابات میرسیدند حالا جبهه بیسر شد یعنی جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، جمعیت ایثارگران، رهپویان، موتلفه و بقیه گروهها کاریزمایی نداشتند که بتواند بقیه را پای حرف خود متقاعد کند و متأسفانه روحیه کار جمعی خود را به دلیل انشعابطلبیهایی که در این مدت صورت میگیرد از دست میدهند و هر کسی تصور میکند اگر یک پرچم مستقل در دست بگیرد، بُرد میکند.
در زمان انتخابات ریاستجمهوری هم دیدیم که جبهه پیروان، پایداری و بعد هم سه نفر برای خود کار میکنند و دیگر جبهه وجود ندارد درواقع جگر زلیخایی است که هر تیکهاش به نیش کسی است بنابراین باید گفت انشعابطلبی به عنوان یک اصل در بروز چنین وضعیتی نقش داشت.
* انتخابات شوراها نشان داد ذائقه مردم هنوز به سمت اصولگرایان است
اما این در حالی است که همان موقع انتخابات شوراها را برگزار شد و رفتار اصولگرایان در انتخابات شوراها تا حدودی از انتخابات ریاست جمهوری متفاوت بود؛ در انتخابات شوراها با جمعگرایی و نوعی اتحاد، نتیجه این شد که حدود ۷۰ درصد شوراهای شکل گرفته اصولگرا هستند و این نشان میدهد ذائقه عمومی مردم همچنان به سمت اصولگرایی تمایل دارد.
آقای روحانی به گفته خودش تمایلات اصولگرایی و اصلاحطلبی دارد و پارهای از شخصیتش وامدار تفکر اصولگرایان است و در گذشته نیز از عناصر این جبهه بوده است و این به معنای این است که ذائقه مردم همچنان به تفکر اصولگرایی تمایل دارد اما مردم تضمین ندادهاند که اصولگرایی را با همه سیئاتش قبول کنند از این رو هنگامی که خطا میبیند، میگویند تلافی آن را هنگام انتخابات درمیآوریم.
اولویت دولت آینده باید مسائل اقتصادی باشد یا مباحث فرهنگی؟
در ۲۰ سال گذشته در هر نظرسنجی که از سؤال شده مهمترین رویکرد دولت آینده را چه میدانید، بین ۶۰ تا ۸۰ درصد خواستههایشان اقتصادی و مسائل نزدیک به حوزه معیشت بوده است، بنابراین بعید میدانم رئیسجمهور آینده نداند چه اولویتهایی منجر به انتخاب او شده است.
بنده شنیدم که یکی از دستگاهها پس از انتخاب آقای روحانی یک نظرسنجی انجام داده و در آن، این سؤال مطرح شده که شما چه کسی را انتخاب کردید که حدود ۴۸ درصد آقای روحانی را عنوان کردهاند و این نشان دهنده صحت انتخابات و نظرسنجیهاست برخلاف آنچه که برخی بیخردانه نظرسنجی را به عنوان یک مبنا انکار میکردند.
در این نظرسنجی همچنین سوال شده که دلیل رای دادن شما به آقای روحانی چیست که ۵۷ درصد تغییر وضعیت اقتصادی را عامل رای دادن خود به روحانی عنوان کردهاند، حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد به خاطر مسائل دیپلماتیک و تسلط ایشان بر مسائل بینالمللی به او رای دادند؛ حدود ۶ درصد هم برای تغییرات سیاسی، روحانی را به عنوان رئیسجمهور منتخب برگزیدند.
باید به این نسبتها توجه کرد که نسبت درخواستهای مردم با مسائلی مثل توسعه سیاسی و توسعه آزادیهای حوزه مطبوعات و رسانهها حدود ۳و نیم درصد بوده البته من نمیگویم این مسائل مهم نیست اما هیچ گاه نباید مسائل اهم را فدای موضوعات مهم کرد و نباید کشور را به سمت انحراف در هدفگذاریها برد.
آقای روحانی فرد هوشیار و زیرکی است و میداند که نباید اجازه دهد با فضاسازی گروههای دارای منافع خاص خواستههای مبنایی مردم نادیده گرفته شود از این رو مطمئن هستم که او حواسش به این مسائل هست.
به عقیده حضرتعالی انتخابات اخیر و نتایج آن چقدر مبین ظرفیت بالای نظام جمهوری اسلامی و صیانت از آراء مردم بود؟
نفس متکی بودن نهادها و سازمانهای ادارهکننده کشور بر آرای مردم گواه این است که ما نسبت خود را با دموکراسی قطعی کردهایم و این نظام که برخی ادعا میکردند بنایش بر قبول رأی مردم نیست و جمهوریت تعارفی بیشتر نبوده، با این جابهجاییها و تغییراتی که بر اثر آرای مردم در چند انتخابات با نتایج کاملاً متفاوت حاصل شده نشان داد جمهوری اسلامی ظرفیت پذیرش آرای متفاوت و حتی متضاد را به خوبی در درون خود دارد و میتوان گفت روشنترین مصداق دمکراسی که جابهجایی اکثریت و اقلیت است را در ایران هر هشت سال یک بار شاهد بودیم.
در خصوص اینکه انتخابات اخیر چه خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فردی داشته باید گفت تردیدی نیست ما در هر دورهای شاهد تغییراتی هستیم که شاید تفاوت جدی با آنچه به عنوان تغییر در دوره قبل شاهد بودیم، داشته باشد؛ پیام انتخابات اخیر باز هم تغییر بود؛ تغییر از وضعیتی که در طول سالهای اخیر حاصل شده بود.
التهاب شکلگرفته بین گروهها و جناحهای مختلف و درخواست مردم برای رسیدن به نقطه آرامش و ثبات جزء مواردی بود که انتخابات اخیر را به سمت و سویی برد و نتیجه را به گونهای رقم زد که به گفته بسیاری از افراد حاصلش این شد که مردم خواهان اعتدال در برخوردهای سیاسی هستند و کسی که شعار اعتدال داده بود بر ذائقه مردم بیشتر خوش آمد و درخشید.
آقای روحانی با حدود ۲۵۰ هزار رأی بیشتر، رئیسجمهور شد و این مسئله در وجهه خارجی نظام با توجه به اینکه برخی ادعای تقلب را مطرح میکردند تأثیر بسیاری داشت، این مسئله را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای روحانی منتقد حاکمیت نبود، منتقد دولت موجود یا روالهایی که توسط دولت دنبال شد، بود اما یک نگاه متفاوت نسبت به مسیر طی شده در ۴ یا ۸ سال گذشته تلقی میشد؛ یکی از دستاوردهای این انتخابات این بود که ادب دموکراسی را هم فرد پیروز و هم فردی که در انتخابات ناکام مانده بود به خوبی رعایت کردند و این همان چیزی است که ما به آن احتیاج داشتیم.
بنده میگویم ۲۵۰ هزار که سهل است حتی اگر فردی که رتبه بالاتری داشت یک رأی اضافهتر هم داشت حق این بود که او بدون دغدغه بر کرسی صدارت بنشیند و این معنی دموکراسی و همان چیزی است که در دنیا قبول شده است؛ در کشورهایی که این مسئله را برای خود حل کردهاند اگر چون و چرایی هم در این زمینه داشته باشند در برابر موضع دستگاههای رسمی تمکین میکنند.
در ایالات متحده، داشتن چند صد هزار رای اضافهتر که سهل است گاهی کسی با چند صد هزار رأی کمتر هم انتخاب میشوند چون قواعدشان این است که افراد با کارتهای الکترال انتخاب شوند، از این رو سالها قبل دیدیم کسی که رأی کمتر اما کارت الکترال بیشتری نصیبش شده بود رئیسجمهور شد و همه نیروهای اجتماعی و سیاسی هم او را به عنوان یک حق پذیرفتند.
ظلمی که سال ۸۸ در حق مردم و دموکراسی شد هیچ وقت نباید از خاطرهها فراموش شود؛ ۱۱ میلیون تفاوت رای را کسانی به سخره گرفتند که حتی اگر بنا به گفته خودشان تخلفهایی صورت گرفته بود و آنها را جمع میکردند در نهایت به یک یا دومیلیون رأی میرسیدند و باید پرسید ۹ میلیون رأی اضافی را چه میکردند؟
*ادب دمکراسی در سال ۸۸ در طرف بازنده وجود نداشت
در سال ۸۸ ادب دموکراسی در طرف بازنده وجود نداشت، طرفی که نتوانسته بود نگاه مردم را نسبت به خود بیشتر از ۱۳ میلیون جذب کند و این قضیه فاجعهای در دموکراسی ملی ما به شمار میرفت چراکه برخی میخواستند بداخلاقی را باب کنند تا بعد از این هر کسی بخت یارش نبود دبه درآورده و مسخرگی پیشه کند.
این انتخابات از این جهت فصلالخطاب بود که در آینده هر کس دیگری بخواهد پایش را جای پای کسانی که سال ۸۸ شیرینی حضور ۴۰ میلیونی مردم را در کام آنها تلخ کردند بگذارد و این اتفاق را وسیلهای برای ضربهزدن به مردم تبدیل کند توسط همان افکار عمومی چنان هو میشود که حتی یک روز هم نتواند خیابانهای کشور را محل مانور برای سهمخواهی نابهجای خود قرار دهند.
*تجربه ۸۸ و ۹۲ ذخیرهای برای آینده ملت بود
انتخابات اخیر این برکت را در درون خود داشت که تمکین در برابر قانون و رای مردم را به زیباترین شکل از سوی جریان و جریانهایی که در انتخابات بخت یارشان نبود، شاهد بودیم؛ گرچه آراء مجموع آنهایی که رأی نیاوردند با کسی که رأی آورد نزدیک به هم بود اما دموکراسی یعنی نصف بعلاوه یک؛ وقتی این طور است یعنی حکمی برای همیشه تثبیت میشود؛ از این رو مجموع تجربه ۸۸ و ۹۲ سرمایه و ذخیرهای برای آینده ملت ما بود.
آقای روحانی با شعار اعتدال و میانهروی و بحث استفاده از همه تخصصها جلو آمد؛ وی چگونه میخواهد حد وسط را در طیف اصولگرایی و اصلاحطلبی برای استفاده در سازمانهای مختلف داشته باشد؟
یک نکته ابتدایی وجود دارد و آن این است که وقتی کسی در چارچوب سازوکارهای قانونی و رسمی یک نظام عمل میکند در واقع میپذیرد که قواعد حاکم بر این نظام، باید بالای سر او جریان داشته باشد و خارج از این قاعده که یک نظام سیاسی با مشخصات معلوم است کار دیگری را نکند؛ در خصوص مختصات این نظام هم باید گفت، این نظام مردمی، اسلامی و بر مبنای آئین شریعت اداره شده و قانون اساسی مشخص دارد و دنباله حکومت الهیهای است که ما شأن نخستین آن را برای خداوند قائلیم و بعد به معصوم و در عصر غیبت به نایب غیرمستقیم منتقل میشود که چنین کسی خود میگوید حق حکومت کردن مال مردم است که این مسئله به صورت ظریفی پیوند بین رای مردم و حاکمیت شریعت است که این دو در قانون اساسی دیده شده است.
حال اگر فردی از مواردی سخن گفت که نسبتی با این حکومت ندارد و خواست بازی را به هم بزند باید تربیت سیاسی ما به گونهای باشد کسانی که این چارچوب مشخص را رعایت نمیکنند و میخواهند از قواعد رسمی خروج کنند از بازی اخراج کنیم نه اینکه آنها بازی را به هم بزنند.
*اصلاحطلبان در دوره تسلط شان بر ۲ قوه میخواستند پا را فراتر از قانون بگذارند
مشکلی که در برخی دورهها مثلاً در دوره تسلط اصلاحطلبان بر دو قوه داشتیم این بود که اصلاحطلبان میخواستند از قواعد رسمی نظام فراتر بروند؛ در آنجا قاعده حکومت را به بازی گرفتند و طبیعی بود به آنها بگویند وقتی شما قانون بگذرانید که در تضاد با قانون اساسی باشد شورای نگهبان اجازه نمیدهد و آن را رد میکند.
باید این مسئله جا بیفتد که مرجعیت مراجع قانونی چون و چرا بردار نیست؛ آنچه که در انتخابات اخیر شاهد بودیم و از دستاوردهای بزرگ انتخابات به شمار میرود اعترافی بود که یک یک نامزدهای انتخاباتی از پیش از ورود به صحنه انتخابات تا پس از آن داشتند و آن اینکه قانون فصلالخطاب است و حرف مراجع قانونی حجت است؛ بارها آقایان گفتند اگر شورای نگهبان ما را تأیید صلاحیت نکرد ما تسلیم هستیم و همین طور هم عمل کردند و برخی از بزرگان هم در برابر این حکم قانونی تسلیم شدند.
*بهترین کار دولت استفاده از افراد بر اساس شایستگیهاست
یا اینکه نامزدهای دیگر میگفتند اگر ما رأی نیاوردیم به فرد پیروز تبریک میگوییم؛ یک نفر از ۸ نفر یا بعداً ۶ نفری که در رقابتها حاضر بودند توسط مردم پذیرفته شد و بقیه تبریک گفتند و این رسم دموکراتیک است، مودب بودن به این رسم در نظام پذیرفته شد؛ حالا فرد پیروز میتواند دولتی تشکیل دهد که همه از یک گروه سیاسی باشند، یا تلفیقی از گروههای سیاسی مختلف باشد یا اینکه دولتی فارغ از گروههای مختلف سیاسی و بر مبنای شایستگیهایی که افراد دارند تشکیل دهد که بهترین نوع دولت همین است؛ همه این موارد در اختیار رئیس دولت است البته بعد هم به مجلس میرود و مجلس هم از حقوق خود بهره میگیرد و به متناسبترین و شایستهترین افراد رای اعتماد داده و دولت برگزیده میشود.
مهم این است ما یاد گرفته باشیم کاری که یک دولت میخواهد بکند به معنای اقدامی خارج از سیستم رسمی نظام نیست بلکه در چارچوب نظام عمل میکند حال چه با یک گروه خاص، چه با تلفیقی از گروهها و چه با بهرهگیری از عناصر شایسته و این خود مهمترین مسئله است؛ اگر دولت آقای روحانی بنا را بر این گذاشته باشد طبیعتاً هدفهایی دارد و میخواهد خواستههایی را پاسخگو و نیازهایی که مردم به برگزیده خود منتقل کردند، برآورده کند.
طبیعیترین انتخاب این است کسانی را برگزیند که با همین خواستهها تناسب داشته باشند؛ یعنی صرف اینکه کسی به دلیل اینکه از قبل با رئیسجمهور برگزیده رفیق بوده و رئیسجمهور هم بخواهد به رفقای خود میدان دهد معلوم نیست به ذائقه مردم هم خوش آید؛ مردم از این به بعد مترصد هستند تا ببینند آنچه که به آن دلبسته و امید داشتند از رهگذر این رای حاصل شود، حاصل میشود یا نه؟
مردم هیچ عقد اخوتی با هیچ مقام و مسئولی برای همیشه نبستهاند؛ تعبیری که امام خمینی (ره) نیز به آن اشاره داشتند که مردم با مقامات و مسئولان عقد اخوت دائمی نبستهاند؛ چارچوب همکاری و همراهی مردم با دولتمردان تا آنجایی است که ببینند در مسیر سلامت حرکت میکنند و پایبند به آرمانها و نظام هستند و برای تحقق نیازها و خواستههای آنها قدم بر میدارند.
ملاک توده مردم برای روی کار آمدن یک دولت تناسب داشتن آحاد خدمتگزاران دولت با خواستههای زمین مانده آنهاست که چگونه میخواهند آن را برآورده کنند.
مردم باز هم به «تغییر» رأی دادند. دلیل این تغییر چیست آیا دولت نتوانست خوب عمل کند و وجود فرقه انحراف باعث این تغییر شد یا ذائقه مردم این است که بعد از ۸ سال به جناح دیگری رأی میدهند؟
اصل اینکه مردم دنبال تغییر هستند نشان میدهد که وضع موجود نتوانسته خواستههای آنها را برآورده کند؛ اما آیا این وضع مثلاً چهار سال قبل هم به همین شکل بوده است؟ با نگاهی به گذشته میبینیم که چهار سال قبل این طور نبوده است؛ دولتی که این روزها آخرین روزهای عمر خود را سپری میکند در یک مقطعی چنان در ذهن و دل مردم درخشیده که مردم دفعه دوم بیشتر از دفعه اول به آن رای دادند و این یعنی از دید مردم، این دولت توانایی تامین بخش عمده خواستههای آنها را داشته است یا اینکه حرکتش را در مسیر تحقق آن خواستهها میدیدند؛ اما مرحلهای هم رسیده که احساس مردم این بوده که چنین نیست.
*در حق دولت فعلی نباید جفا کرد
معتقدم در حق دولت در حال اتمام کنونی نباید جفا کرد، در جایی که حسنی بوده حسن را باید گفت و جایی که سوءعملکرد یا سوءتدبیر بوده را نیز مشخصاً باید گفت. این مسئله نه به خاطر ادای حق فقط این دولت بلکه ادای حق حقیقت است یعنی حقیقت نباید لگدکوب شود چون دفعه بعد ممکن است همین جفا در حق گروه دیگری هم بشود؛ دولت نهم حرکتی را برای ارتباط عمیق با تودههای مردم آغاز کرد و اقداماتی که در جهت تحقق این امر انجام داد برای رئیس دولت و اعضای آن سنگین بود.
جلب اعتماد و تقویت امید مردم به بهبود شرایط و اینکه مردم بگویند این همان دولتی است که ما میخواستیم ارزش تلاش شبانهروزی و اینکه اعضای هیئت دولت تعطیل و غیرتعطیل نداشته باشند را داشت.
* حلقه انحراف دولت را از بیحاشیه بودن دور کرد
اما در تعریف حلقه انحراف در یک کلمه باید گفت حلقه انحراف یعنی حلقهای که توانسته دولت را از حالت یک دولت بیحاشیه، خدمتگزار و نشسته بر دل مردم خارج و به یک دولت پرحاشیه، پرمسئله و دور شده از خواستههای روزمره مردم و پرداخته به حواشی بدون نسبت با دغدغههای مردم تبدیل کند؛ بخشی از این مسئله از رهگذر اختلافهای متعدد با دستگاههای دیگر، نادیدهگرفتن قانون در موارد متعدد و مداخلههای بیجا در کار دستگاههای دیگر حاصل شده که البته این امر متقابل هم هست یعنی چه بسا دولت دنبال چنین چیزی بوده و دستگاه مقابل مثلا قوه مقننه هم گاهی به این حاشیه سازیها کشیده شده است و این ادبیات متناسب با فضای ذهنی و اعتقادی و اخلاقی جامعه ما نیست و مردم با آن نسبت خوبی برقرار نمیکنند.
تودهگرایی دولت نهم و دهم فینفسه امر ممدوحی است و مذموم نیست اما چه کسی گفته الزاماً باید گرایش به تودههای مردم همراه با بریدن از جریانات نخبگی جامعه باشد؛ در یک مقطعی دولت این مشکل را داشته و به شدت اصرار داشت بین خود و قشرهای نخبه فاصله بیندازد؛ تغییر از این وضعیت تا تغییر در نگاه به یارگیریهایی که مردم معتقد بودند چنین انتخابهایی نباید صورت میگرفت وجود داشت و دولت به ویژه رئیس دولت به همه این تذکرها که از سوی علما، دانشگاهیان، حزباللهیها، نخبگان در حوزه علم و فرهنگ و هنر ابراز میشد، بیاعتنا بود از این رو باید گفت که بیاعتنایی مطلق به این موارد عوارض دارد.
بیاعتنایی به نوعی شلختگی در امور اقتصادی کشور یعنی بیحساب و کتاب شدن مسئله نرخگذاریها، ضوابط حاکم بر حوزه واردات و صادرات و آییننامههایی که وضع میشد و یک شبه پس گرفته میشد، خود نوعی ناامنی ایجاد میکرد که حاصلش درخواست تغییر بود؛ از این رو اگر تغییر را تعقیب کنیم میبینیم تغییر نسبت به برخی رفتارها و تغییرخواهی نسبت به برخی منشها و اقدامات صورت گرفت که پشتوانه خردورزانه نداشت وگرنه اگر تغییر همانگونه که در مقاطعی راجع به مبانی نظام و انقلاب صورت گرفت و در دوره اصلاحات، تندروها و عناصر افراطی به رئیس دولت وقت تحمیل کردند، باشد خود نوعی انحراف است به گونهای که خود رئیس دولت هم بعدها پشیمان شد که چطور تبعیت از آن نوع نگرش ها را کرد و برای خود مصیبت آفرید.
*رئیسجمهور منتخب تعریف درستی از «تغییر» پیش روی خود قرار دهد
تعریف درست این تغییر را باید رئیس دولت کنونی علیالدوام پیش روی خود قرار دهد؛ آنچه که بنده شنیدم این بود که بزرگان به ایشان خیرخواهانه توصیه کردند این اعتدالی را که مطرح میکنید، الان آن را تعریف کنید مبادا کسانی بیایند با تعریفی از اعتدال حوزهای از عمل را برای شما به وجود آورند که خود شما هم این را نمیخواستید؛ همچنان که برای اصلاحات این طور شد.
یعنی اصلاحات را کسانی به منزله زیرآب زدن از نظام دینی تلقی کردند و به یک هدف پیش روی دولت اصلاحات گذاشتند در حالی که رئیس دولت اصلاحات از اول میگفت میخواهم وفادار به چارچوبهای اعتقادی و اخلاقی همین نظام باشم لذا این خیلی مهم است که الان آقای روحانی به عنوان کسی که عَلَم اعتدال را بلند کرده یک معنای عملیاتیتری از اعتدال در حوزههای مختلف اداره کشور که البته ناظر به تغییر هم هست بیان کند و این تفسیرها را به عنوان تفسیر مبنا برای کار آینده خود تلقی کند.
در بحث سیاستخارجی، با توجه به تجربیات و عملکرد آقای روحانی در گذشته، آینده دولت ایشان را در این خصوص چطور ارزیابی میکنید؟
خط کلی از سوی مرکزیت نظام در این زمینهها داده میشود و مقام معظم رهبری نیز برای رسیدن به این نقطه از مشورت صاحبنظران بهره میگیرند؛ مثلاً اگر در شورای امنیت ملی یک چیزی به عنوان خط اساسی مواجهه ما با موضوع سیاست خارجی طراحی و تدوین میشود محصول خرد جمعی است و رهبری نقش جمعبندی کننده همه دیدگاهها را دارند.
روشن است که آقای روحانی نمیخواهد از چارچوبهای اساسی نظام خارج شود و در مصاحبهای هم که داشت این را بیان کرد اما راههای متنوعی برای تحقق یک خواسته اساسی و مبنایی وجود دارد و چه بسا هنر هر دولتی این است که از بهترین راه برای تحقق آن خواسته مدد بگیرد.
گمان ما این است که آقای روحانی بدون عدول کردن از چارچوب نظام میخواهد این راه را طی کند و باید به ایشان جهت پیمودن و تحقق چنین مسیری کمک شود، راه تحقق این امر هم این است که جلوی عناصر تندرو و افراطی که ستیز اصلیشان با مبانی است و مبانی را زیر سؤال میبرند گرفت و با آنها باید مواجهه محکمی داشت و به هیچ وجه اجازه نداد که این عرصه را به نگاههای خارج از چارچوبهای پذیرفته شده نظام آلوده کنند.
* روحانی تعبیر سازش را برای خود نمیپسندد
مشرب آقای روحانی به هیچ وجه نمیپسندد که تعبیر سازش را که امر مذمومی در محیط بینالمللی است و به معنی تن دادن توام با خفت و پذیرفتن ذلت به خواسته رقیب جهانی است قبول کند چه کسی حاضر است چنین ننگی را بپذیرد؛ قطعاً آقای روحانی این را برای خود بیشتر یک تهمت تلقی میکند و سخن وی این است که سیاست اعتدالی را در پیش بگیریم.
در سیاست اعتدالی ضمن تاکید بر خواستههای مشروع کشور برای سخن گفتن با دیگران از موضع برابر اعلام آمادگی میشود؛ بنابراین این چیزی نیست که ابداع دوره جدید باشد در دوره قبل هم به همین شکل بوده است.
ما هیچوقت سر ستیز با جهان نداشتیم و همیشه حرفمان این بوده که جهان سلطه اصرار داشته تعامل بین کشورها را یا تبدیل به رابطه یک سویه کند که او تحکم کند و طرف مقابل هم پذیرش داشته باشد یا تبدیل به معاملهای کند که سود حداکثری متعلق به آنها باشد و این طرف بیشتر خسارت متحمل شود؛ این هم با اساس و روح انقلاب و یک نظام مستقل سازگار نیست.
بعید میدانم آقای روحانی هم در صدد ارتباط برقرار کردن با جهان به صورتی باشد که در آن منافع کشور حداقلی و منافع رقبای ما حداکثری دیده شود.
*سه عامل بداقبالی اصلاحطلبان از سال ۸۱ به بعد
یکی از دلایل رای نیاوردن کاندیداهای اصولگرا در انتخابات، تشتت آرا و تعداد زیاد نامزدها بود. به نظر حضرتعالی این تعدد کاندیداها چقدر در شکست رای آنها تاثیر داشت؟
شاید از سال ۸۱ به این سو که اصلاحطلبان دچار نوعی بداقبالی در میان مردم شدند اهل نظر در تحلیل آن وضعیت سه عامل اساسی را همیشه به عنوان تاثیرگذارترین عوامل برشمردند؛ یکی از آن سه عامل فقدان آرمان مشترک بین گروههای اصلاحطلب بود؛ اصلاحطلبان گروههای ۱۷ _ ۱۸ گانهای بودند که برخی از آنها نگاهشان نسبت به اصل دین هم یک نگاه متفاوت از گروه دیگر بود چه رسد به حکومت و نحوه اداره کردن کشور.
زمانی محمدرضا خاتمی تعبیری داشت که در میان تشکیلاتشان در حزب مشارکت به قدری نگاه سیاسی باز است که از نماز شبخوان و معتقد و متعبد تا مثلاً سوسیالیست نزدیک به کمونیسم یا لیبرال نزدیک به لائیک هم وجود دارد؛ که باید گفت چهطور میشود آرمان مشترک بین کسی که به قول خاتمی نمازشب خوان است با یک فرد سوسیالیست نزدیک به کمونیسم یا لائیک، پیدا کرد.
دوم فقدان برنامه مشترک بود؛ وقتی کارنامه اصلاحطلبان را در آن دوره ارزیابی میکنیم میبینیم تنوع نگاه برنامهای در بین آنها به قدری زیاد است که نمیتوانند برای مدیریت کشور به توافق برسند که نمونهاش در حوزه اقتصاد است و طرح ساماندهی اقتصادی که در زمان خاتمی دست گرفته شد به دلیل همین پیشنهادهای گوناگون برنامهای به سرانجام نرسید و آن را کنار گذاشتند.
اینکه میگویند طرح هدفمندی یارانهها را ما هم میخواستیم اجرا کنیم اما نتوانستند به این دلیل بود که برنامه مشترکی برای آن نداشتند.
سوم هم فقدان رهبری و راس بود؛ همیشه میگفتند اصلاحات جبهه بیسر است و کسی بالای سر آن نیست که بتواند در تصمیمگیریها تمامکننده باشد.
اولاً اصلاحطلبان در این دوره هشت ساله درسهایی گرفتند که بخشی از این مشکلات را برای خود حل کردند و این بار وقتی وارد صحنه شدند دیگر از ادعاهای زیرآب زدن از اصل نظام و روبهروی قانون اساسی ایستادن خبری نیست و هر کدام که به صحنه آمدند از چارچوبهای نظام اعلام وفاداری کردند و سعی کردند عناصر تندروی افراطی را از درون خود، کنار بزنند؛ همچنین به یک برنامه که ممکن است مورد توافق همه نباشد اما بالاخره به ترویج مثلاً نگاه کارگزارانی بپردازد رسیدند و به یک رؤیتی تن دادند.
این مسئله نشان میدهد آقای روحانی اصلاحطلب نیست.
بله! اصلاحطلب نیست؛ اصلاحطلبان میگویند ما خودمان نمیتوانیم به توافق برسیم پس به سمت نگاه میانهای برویم که شاید برای ورود به آنچه که ما بعداً میخواهیم به آن برسیم محلل باشد؛ سوم اینکه توانستند یک مرکزیت پیدا کنند.
اصلاحطلبان چنان در این انتخابات یکپارچگی خود را حفظ کردند که حتی حاضر شدند نامزد اختصاصی خود را با دستوری که از مرکزیت آمد، به پای نامزد بیرون جبهه خود قربانی کنند و این نشان دهنده سیطره مرکزیت است؛ این سه مورد کمبودهایی بود که در دوره گذشته اصلاحطلبان داشتند.
اما درست برعکس در این مدت در بین اصولگرایان دچار آفت در این سه حوزه شدیم یعنی هم در حوزه آرمانی که در بعضی از شاخههای اصولگرا حرفهایی صادر شد که زیرآب زدن از اعتقادات مبنایی ما بود؛ مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلام، باستانگرایی در برابر شریعتگرایی، تفکرهای منحرف شبهعرفانی در برابر تفکر اصیل عرفانی و شیعی و نگاه به اسم مهدویت و نگاه منحرف فرقهگرایانه مطرح شد.
خوشبختانه عمده اصولگرایان در برابر این نوع نگاه ایستادگی کردند ولی وقتی شعبهای عَلَمی را بلند میکند و به خصوص وقتی میدان اصلی قدرت در اختیار اوست اثر خود را میگذارد؛ گرچه فقط منحصر به آنها نبود و گروههای دیگر هم دچار چنین اعوجاجهایی در مسائل آرمانی شدند.
نکته دوم فقدان برنامه مشترک و تنوع نگاهها است است که این بار گریبان جبهه اصولگرایی را گرفت، در یک روزی همه اصولگرایان پای یک برنامه و انتخاب ایستادند و توانستند نگاههایشان را تجمیع کنند و مجلس هشتم را با توافق برنامهای شکل بدهند.
*مجلس هفتم اجازه افزایش قیمتها را نداد
در مجلس هفتم اصولگرایان بنا را بر این گذاشتند از منافع مردمی که زیر بار گرانی کمرشان داشت خم میشد، دفاع کنند و گفتند اجازه افزایش قیمتها را نمیدهیم.
از همان ابتدا که مجلس هفتم شکل گرفت پای کار چنین امری ایستاد و دولت را موظف کرد تا قیمتها را افزایش ندهد اما وقتی تشتت و پراکندگی به وجود آمد دیگر از برنامه مشترک نمیتوانند حرف بزنند، مجلس اصولگرا یک چیزی تصویب میکند و دولت اصولگرا چیز دیگری تصویب میکند و با یکدیگر درگیر میشوند، مردم این چیزها را میبینند.
سوم هم اینکه متاسفانه جبههای که روزی جبهه متحدی تلقی میشد و بزرگانی از جناحهای مختلف این جبهه با هم حرف میزدند و به یک نتیجهای در زمان انتخابات میرسیدند حالا جبهه بیسر شد یعنی جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، جمعیت ایثارگران، رهپویان، موتلفه و بقیه گروهها کاریزمایی نداشتند که بتواند بقیه را پای حرف خود متقاعد کند و متأسفانه روحیه کار جمعی خود را به دلیل انشعابطلبیهایی که در این مدت صورت میگیرد از دست میدهند و هر کسی تصور میکند اگر یک پرچم مستقل در دست بگیرد، بُرد میکند.
در زمان انتخابات ریاستجمهوری هم دیدیم که جبهه پیروان، پایداری و بعد هم سه نفر برای خود کار میکنند و دیگر جبهه وجود ندارد درواقع جگر زلیخایی است که هر تیکهاش به نیش کسی است بنابراین باید گفت انشعابطلبی به عنوان یک اصل در بروز چنین وضعیتی نقش داشت.
* انتخابات شوراها نشان داد ذائقه مردم هنوز به سمت اصولگرایان است
اما این در حالی است که همان موقع انتخابات شوراها را برگزار شد و رفتار اصولگرایان در انتخابات شوراها تا حدودی از انتخابات ریاست جمهوری متفاوت بود؛ در انتخابات شوراها با جمعگرایی و نوعی اتحاد، نتیجه این شد که حدود ۷۰ درصد شوراهای شکل گرفته اصولگرا هستند و این نشان میدهد ذائقه عمومی مردم همچنان به سمت اصولگرایی تمایل دارد.
آقای روحانی به گفته خودش تمایلات اصولگرایی و اصلاحطلبی دارد و پارهای از شخصیتش وامدار تفکر اصولگرایان است و در گذشته نیز از عناصر این جبهه بوده است و این به معنای این است که ذائقه مردم همچنان به تفکر اصولگرایی تمایل دارد اما مردم تضمین ندادهاند که اصولگرایی را با همه سیئاتش قبول کنند از این رو هنگامی که خطا میبیند، میگویند تلافی آن را هنگام انتخابات درمیآوریم.
اولویت دولت آینده باید مسائل اقتصادی باشد یا مباحث فرهنگی؟
در ۲۰ سال گذشته در هر نظرسنجی که از سؤال شده مهمترین رویکرد دولت آینده را چه میدانید، بین ۶۰ تا ۸۰ درصد خواستههایشان اقتصادی و مسائل نزدیک به حوزه معیشت بوده است، بنابراین بعید میدانم رئیسجمهور آینده نداند چه اولویتهایی منجر به انتخاب او شده است.
بنده شنیدم که یکی از دستگاهها پس از انتخاب آقای روحانی یک نظرسنجی انجام داده و در آن، این سؤال مطرح شده که شما چه کسی را انتخاب کردید که حدود ۴۸ درصد آقای روحانی را عنوان کردهاند و این نشان دهنده صحت انتخابات و نظرسنجیهاست برخلاف آنچه که برخی بیخردانه نظرسنجی را به عنوان یک مبنا انکار میکردند.
در این نظرسنجی همچنین سوال شده که دلیل رای دادن شما به آقای روحانی چیست که ۵۷ درصد تغییر وضعیت اقتصادی را عامل رای دادن خود به روحانی عنوان کردهاند، حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد به خاطر مسائل دیپلماتیک و تسلط ایشان بر مسائل بینالمللی به او رای دادند؛ حدود ۶ درصد هم برای تغییرات سیاسی، روحانی را به عنوان رئیسجمهور منتخب برگزیدند.
باید به این نسبتها توجه کرد که نسبت درخواستهای مردم با مسائلی مثل توسعه سیاسی و توسعه آزادیهای حوزه مطبوعات و رسانهها حدود ۳و نیم درصد بوده البته من نمیگویم این مسائل مهم نیست اما هیچ گاه نباید مسائل اهم را فدای موضوعات مهم کرد و نباید کشور را به سمت انحراف در هدفگذاریها برد.
آقای روحانی فرد هوشیار و زیرکی است و میداند که نباید اجازه دهد با فضاسازی گروههای دارای منافع خاص خواستههای مبنایی مردم نادیده گرفته شود از این رو مطمئن هستم که او حواسش به این مسائل هست.