گروه فرهنگي مشرق- يک خانم دکتر جوان -هانيه توسلي در نقش مريم شيرازي- براي پيدا کردن خواهر کوچکترش که سي سال پيش و در گير و دار جنگ ايران و عراق و اشغال خرمشهر گم شده است در پي يک سر نخ و يک اسم به عراق ميرود. دوربين تنها در چند سکانس ابتدايي فيلم در ايران است و بعد وارد فضاي جديدي ميشود که کمتر نگاه سينماي ايراني به آن پرداخته است.اين آغاز فيلمي است که پروژه ناتمامش برگ آخر دقتر زندگي حرفهاي و واقعي رسول ملاقلي پور شد و تمام شدنش به همت مجتبي راعي گره خورد."عراق: عصر روز دهم" داستاني ساده دارد. بدون هيچ پيچيدگي روشنفکري و ديرفهم. داستان بسيار روان است و کل آن را ميشود در دو خط خلاصه کرد.
عصر روز دهم دنياي جديدي را با آدم هايي از جنسي ديگر به نمايش ميگذارد و جذابيت فيلم در همين است. اگر چه وقتي مخاطب در جريان فيلم آن آدم هاي جديد فيلم و نحوه زندگيشان، مناسباتشان، نگرانيها و آرزوهايشان و حتي خلق و خويشان آشنا ميشود و انس ميگيرد آنها را بسيار بيش از آنکه ميپندارد، به خود نزديک ميبيند و پيوند عميقي حس ميکند؛ پيوندي که مخاطب را تا پايان فيلم با خود ميکشد و احساساتش را با قهرمانان داستان همراه ميکند.
عصر روز دهم شاهکار نيست. قرار هم نيست که شاهکار باشد. اولين فيلمي است که ميان دو ملت ساخته ميشود و احساسات و عواطف دو خانواده از دو فرهنگ را به هم ميپيوندد. البته پيش از اين نيز کارگرداناني مانند بهمن قبادي آثاري درباره عراق ساخته بودند. اثري چون "لاکپشتها پرواز ميکنند" تصويري از جامعه کرد عراق به نمايش در ميآورد که يک توريست البته با مطالعه از فرهنگ کردهاي عراق ميبيند. تصويرهاي فيلم قبادي البته شبه مستند هستند اما اين مستند همان مستندي است که طعم بيبيسي ميدهد. مخاطب غربي و مخاطب ايراني که مذاقش به آثار غربي خو گرفته آن را ميپسندد و هضم ميکند؛ اما براي مخاطب ساده ايراني که هنوز به سنت هايش و عواطف خانوادگياش دل بسته اين نوع نگاه سوء هاضمه ميآورد. بگذريم که هيچ علقهاي ميان مخاطب ايراني و کردهاي درد کشيده عراق ديده نميشود؛ فيلم براي جشنوارهها ساخته شده و اصلا قرار نيست مخاطب ايراني را با فيلم همراه کند، هر چند به مخاطب سانتيمانتال داراي پز حقوق بشري غربي نيز نيم نگاهي دارد.
در آن سو امتياز فيلم راعي در اين است که از اين پل گذشته و توانسته مخاطب خاص کليشه شده غربي را فراموش کند. براي فيلم راعي مادر ايراني که قلبش براي بينالحرمين و ايوان طلاي نجف ميشد مهمتر از بينندگان "گلدن گلوپ" است. براي حلقه زدن اشک در چشمان مادر ايراني نيازي به طراحي شخصيتهاي پيچيده نيست. کافي است تا يکي از شخصيتها را به سلطان نجف(ع) قسم بدهي؛ ديالوگ خود راهش را به دل باز ميکند و راعي اين راز و رمز را به خوبي دريافته است.
عصر روز دهم، ابتداي راهي است که قدم اول آن را راعي برداشته؛ اگر چه اين قدم چندان بينقص نيست اما راعي توانسته به خوبي دريچهاي بر روي فيلمساز ايراني باز کند و به مخاطبش تصاويري غير از آپارتمانهاي شمال تهران ارائه کند. داستاني که به رغم سادگي از فيلمنامههاي سر دستي و مبتذل روز فاصله گرفته و روايتي انساني از عواطف به نمايش ميگذارد.
اگر چه برخي بازي ها در فيلم راعي آنچنان که بايد پخته نبوده و جا نيفتادهاند و حتي لهجههاي عربي دچار دوگانگي و رفت و آمد ميان فارسي و عربي هستند، اما از ديگر سو همه چيز فيلمنامه به اندازه و به وزن خود استفاده شده است. حتي خط عشقي داستان که ميتوانست به اصل قصه ضربه بزند، از مجراي خود خارج نشده و توانسته به جاي به هم ريختن روايت، داستان را در مسير "شدن" به پيش براند.
مهمترين ويژگي "عصر روز دهم" نگاه به بيرون، ديدن مخاطب و فرهنگي با نقاط مشترک اعتقادي با ايران است؛ آن هم نه بر اساس يک قصه سياسي بلکه از مجراي يک داستان انساني و با مختصات باورهايي که ريشه در اعتقادات بيش از هزار ساله تشيع دارد. بينالحرمين معبري است که قلوب شيعه را در هر نقطه از جهان که باشد به هم پيوند ميدهد.
کد خبر 22713
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۲۵
- ۰ نظر
- چاپ
مهمترين ويژگي "عصر روز دهم" نگاه به بيرون، ديدن مخاطب و فرهنگي با نقاط مشترک اعتقادي با ايران است آن هم نه بر اساس يک قصه سياسي بلکه از مجراي يک داستان انساني و با مختصات باورهايي که ريشه در اعتقادات بيش از هزار ساله تشيع دارد.