طرفداران موسیقی دربارهی تأثیرات مثبت آن بر مغز، منبرها رفتهاند و مقالهها نوشتهاند اما آنچه میشود از این میان قبول کرد اصل تأثیر است، این که به هر حال موسیقی بر ترشحات هورمونی و برکارکرد مغز تأثیر بیواسطه، سریع و البته در صورت ادامه، ماندگار و عمیق میگذارد. افزون بر تأثیر بیواسطه بر مغز و اعصاب تأثیر روانی آن نیز شاید مهمتر از تأثیر بیواسطهی آن باشد. نوای غمگین انسان را غمگین و نوای شاد، شادمانش میکند، اما موسیقی این روزگار فقط به این دو دسته تقسیم نمیشود. موسیقیهای اعتراضی که عنصر خشونت را در پر رنگترین وجه آن دارا هستند، ویران کنندهی عواطف انسانیاند، روان را آشفته و استرس را به ذهن تزریق مینمایند و بسیاری از انواع دیگر موسیقی که هر کدام تأثیر خاص خود را دارد امروزه معضلی برای روان بشر شده است. اما شاید مهمترین علّتی که باعث شد نگارنده دغدغهی نوشتن چنین مقالهای را داشته باشد تأثیرات موسیقی بر یادگیری به خصوص در کودکان است، این تأثیرات وقتی کلام بر موسیقی اضافه میشود، بیشتر و گستردهتر خواهد بود.
نقش ترانههای بیمحتوا
نقش شعر در موسیقی مدرن بسیار پر رنگ است. شعر میتواند تکمیل کنندهی پیام موسیقی و پررنگ کنندهی آن باشد البته اگر با آگاهی و توسط آهنگساز مسلط به شعر و عالم به رموز موسیقیایی انتخاب شود، اما در دو جریان رایج موسیقیایی در ایران، انتخاب شعر به دو شکل است. در نوع زیرزمینی که به حسب ظاهر میبایست انتخاب شعر نادرست باشد به سبب اینکه علّت ذاتی تشکیل دهندهی این گروههای موسیقی همان علّتی است که شاعر را به سرودن شعر وا میدارد و هر دو از یک علّت پیروی میکنند یعنی «سرگرمی سازی نامحدود و غفلت بیپایان» شعر کاملاً هم ساز و هم سان با موسیقی است و خواسته یا ناخواسته درست انتخاب میشود. اما در نوع مجوز دار و دولتی آن چون ذات موسیقی به اصطلاح پاپ با شعری که از غربال ممیزیهای ارشاد و صدا و سیما عبور میکند، متفاوت است؛ در بیشتر موارد یک نوع نابسامانی و ناسازگاری بین کلام و موسیقی وجود دارد. مانند: شعر فاخر استاد «علی معلم دامغانی» که دربارهی جنگ و نادیدههای آن حرف میزند بر روی موسیقی ریتمیک غربی شبیه آلبوم موسیقی ای که سالها پیش با نام «اکسیژن» به بازار آمد یا شعری دربارهی انقلاب اسلامی و ارزشهای آن با تنظیمی که مناسب مجالس عروسی است.
اما تازگیها به جای اینکه موسیقی به سمت شعر فاخر حرکت کند این شعر و محتوا بوده که خود را به سلیقهی موسیقی دانان پاپ و موسیقی مبتذل زیرمینی نزدیک کرده که در بارزترین آن اثری است که نعوذ بالله دربارهی امام زمان(عجلاللهتعالی) تولید شده و هر شب جمعه بارها از صدا و سیما پخش میشود و با این جملات آغاز میگردد:
«نمیدونم که از کدوم ستاره میبینی منو
چشاتو میبندی و دوباره میبینی منو»
شاعر در این اثر، امام زمان(عجلاللهتعالی) را در حدّ یک معشوقهی زمینی فرض کرده که با او عشوهگری میکند و چشمهایش را باز میکند و میبندد، تولید چنین اثری در قداست زدایی از امام حاضر غائب(عجلاللهتعالی) کاری را میکند که هزار مقالهی امثال «سروش» و «گنجی» در انجام آن ناتوانند و همراهی آن با موسیقی پاپی که مناسب عشقهای دورهی دبیرستان است و بیشک از موسیقی پاپ غربی گرته برداری شده، این اهانت را دو چندان میکند. در فرهنگ ایرانی ادبیات عاشقانه نشانه گذاری، اصول و اعتقادهای خودش را دارد.
به طور مثال مفهوم «بیوفایی» یا «ناز» معشوق، مفهومی کاملاً انتزاعی است و به هیچ وجه با خیانت مترادف نیست، وقتی از بیوفایی سخن به میان میآید مفهومی برگرفته از ادبیات عرفانی است و دلالت بر مراقبات درونی «سالک» و امتحانات دشوار «محبوب» دارد که با استفاده از سمبلهای قابل فهم برای ذهن از عالم انتزاع به جهان عینیّت پاگذاشته و تبدیل به واژهای زمینی شده است، اما در سالهای اخیر تنزل سطح شعر و شعور در حوزهی موسیقی به جایی رسیده که به طور مثال در برنامهی تلویزیونی «جمع ما» آهنگی افغانی پخش میشود که این مصرعش مدام مورد تأکید قرار میگیرد: «یار بیوفا بمیرد، درد بیدوا بگیرد» و بعد از پخش نیز مجری برنامه ظاهر شده و از خیانت مردان به همسر خود و چند همسری سخن میگوید.
تنزل کردن سطح موسیقی از بیان حقایق عالم، زیباییهای هستی، تمایلهای عاشقانه و عارفانه به طلاق و دعواهای زن و شوهری، هم تمسخر هنر است و هم در دراز مدت پایین آمدن سطح فکری و فرهنگی جامعه و به اصطلاح ابتذال را در پی دارد، بیان کثیفترین واقعیّات انسانی، روزمره ترین اتفاقهای اجتماعی و ... نتیجهای جز رکود سطح اندیشه و معرفت در بین مخاطب ندارد.
به طور کلی گسترش و ارایهی شعر سطحی، حسگرا، مادیگرایانه و تقلیدی افزون بر تقدس زدایی از موضوعات مذهبی، سطح ادبیات عامیانه، حافظهی لغوی مخاطب عام و نسل جوان را به شدت پایین آورده و مانع بزرگی فرا روی بالندگی علمی جامعه است، چرا که همهی آموزشهای علمی چه رسمی و چه عمومی متکی بر توانایی ذهنی و تفکر است و انسان با واژهها میاندیشد. هرچه دایرهی لغات فرد گستردهتر و تداعی معانی واژهها در او صحیحتر باشد قوهی تفکر، یادگیری و طبقهبندی ذهنی آموختهها در او بیشتر میشود. دوری شعر از ابتذال که رهبر انقلاب نیز بارها در دیدار اهالی شعر و ادب بر آن تأکید کردهاند ناظر بر این خاصیّت شعر است. شعرهای کوچه و بازاری و نزدیک شدن به ادبیات زیرزمینی میتواند تأثیر مخربی بر حرکت علمی و آموزشی جامعه داشته باشد.
تأثیر موسیقی مبتذل در سایر عناصر فرهنگی و گسترش فساد اجتماعی
موسیقی هنر ناخوداگاه است. با لحظات زندگی سر و کار دارد و با تمایلات مهم انسان، برای بررسی اجمالی تأثیر موسیقی مبتذل آن را به دو بخش مهم تقسیم میکنیم:
الف) موسیقی بیکلام (موسیقی به ما هو موسیقی)
ب) موسیقی با کلام و محتوای کلامی موسیقی
صرف موسیقی مبتذل به واسطهی ناسازگاری با فطرت انسانی - که طالب آرامش، تفکر و عطوفت است – تمایلات نفسانی عماره را به طور ناخودآگاه تحریک کرده و انسان را از آرامش الهی که لازمهی رسیدن به کمال است، باز میدارد. این موسیقی با پایین آوردن تمرکز و تعادل روحی به خصوص در قشر جوانتر نیاز به ریسک کردن، انجام فعالیّتهای ساختار شکنانهی اجتماعی، زیاده طلبی و خشونت را در او بیشتر میکند، بیقیدی، بیتوجهی به آموزههای اخلاقی و اجتماعی، گریز از کار و زحمت، افت درسی و نتایج زیان بار اجتماعی آن، تسلیم شدن در برابر هیجانهای زودگذر، خشونت زبانی که بروز آن در فحش دادن و زدن حرفهای رکیک است، شهوت گرایی و ... نتیجهی تحریک این نیازها و تمایلات است.
اما در شکل دوم ادامهی گرایش به این نوع موسیقی به این میانجامد که فرد هر چه بیشتر در گوش دادن به موسیقی مبتذل پیش رفته و به سمت موسیقی زیرزمینی یا موسیقی تولید شده به زبانهای غربی پیش برود. در این صورت تأثیر شعر مبتذل نیز به اینها اضافه میشود، شعری که سراسر تمجید از عشق مادی و جنسی است. شعری که سرشار از خشونت، شهوت و بی مبالاتی و از لحاظ تکنیکی ضعیف و با کمترین غنای واژگانی است.
چنین ادبیاتی افزون بر سرکوب قدرت تفکر، آرمانگرایی، عدالت خواهی و میل به تلاش و حرکت، نسل جوان را به بیماری عشق اجباری دچار میکند، یعنی؛ تعریفی از عشق که هر جوانی باید جفت عشقی پیدا کرده و این تجربهها را که در ترانههای مبتذل یاد گرفته با او تمرین کند. عشقی که اگر به ازدواج نیانجامد موجب فساد و اگر بیانجامد باعث بهم ریختن تعریف خانواده، افزایش طلاق و خانوادهی ناپایدار میشود.
بیتوجهی به موسیقی چنان چه بدین منوال ادامه پیدا کند و رشد ترویج موسیقی غربی با این سرعت پیش برود افزون بر نابودی بسیاری از مؤلفههای فرهنگی وابسته به موسیقی ایرانی، ترویج فساد، فحشا و نابسامانی اجتماعی را در بر خواهد داشت. امیدواریم حالا که به واسطهی روشنگریهای داهیانهی رهبر فرزانهی انقلاب، مسؤولین کمی بیشتر از قبل به جنگ نرم و جنگ فرهنگی توجه نشان دادهاند به این امر هم توجه کنند که مقابله با جنگ نرم دشمن فقط چاپ کردن مقاله در باب جنگ نرم نیست بلکه سامان دادن به حوزههای فرهنگی مانند موسیقی، تأتر، سینما، ادبیات، هنرهای آیینی، آیینها و رسوم اصیل ایرانی – اسلامی را نیز شامل میگردد.
مبنع: تهران پرس