به گزارش وبلاگستان مشرق، اميد حسيني در مطلب اخير وبلاگ "آهستان" نوشت:
حمايت مادي و معنوي مردم از حکومت، پشتوانه بسيار مهمي براي هر حکومت و هر نظامي است. مشروعيت مردمي، نقش مهمي در قدرت، ثبات و عملکرد حکومتها دارد و اگر نظامهاي سياسي فاقد حمايت مردمي باشند، با مشکلات زيادي چه در داخل و چه در خارج از کشور مواجه ميشوند.
در بسياري از نظامهاي سياسي، مشارکت سياسي مردم به حضور آنها در انتخابات مختلف بستگي دارد. در نظام و حکومت ما هم، شرکت مردم در انتخابات يکي از راههاي مشارکت سياسي آنهاست و حکومت خود را مديون اين حضور مردمي ميداند. براين اساس حضور 40 ميليوني مردم در انتخابات سال گذشته، يعني مهر تاييد بر نقش مردم و نيز مشارکت اکثريت مردم ايران در سرنوشت سياسي خود و به رسميت شناختن سيستم موجود.
البته در جمهوري اسلامي راههاي ديگري هم براي نشان دادن حمايت مردم از نظام اسلامي وجود دارد از جمله حضور مردم در راهپيماييهاي سراسري و تظاهرات مختلفي که هر ساله در حمايت و پشتيباني از آرمانهاي انقلاب و جمهوري اسلامي برگزار ميشود. قطعا يکي از باشکوهترين و پرمعناترين تظاهرات سالهاي بعد از انقلاب، خروش سراسري مردم در 9 دي سال 88 بود.
به طور عام در سالهاي بعد از انقلاب و به طور خاص در سال گذشته، خيليها سعي کردند به اشکال مختلف اين حضور آگاهانه مردم را زير سوال ببرند. يک روز بالکل منکر پشتوانه مردمي نظام شدند. روزي با اهانت به مردم، سانديس و برگه ماموريت و مرخصي و اجبار را بهانه کردند و گاهي هم که زيرسوال بردن اصل حضور مردم ناممکن بود، همه جمعيت را همراه و هم جهت با خود و مخالف با نظام اسلامي معرفي کردند!
مثلا بعد از دوم خرداد سال 76، برخي افراد و گروههاي سياسي که خود سالها در ارکان حکومتي اين نظام حضور داشتند، يکدفعه ژست اپوزوسيون به خود گرفتند، گويي براي اولين بار به قدرت رسيدهاند! به همين منظور آنها سعي کردند راي 20 ميليوني مردم به سيد محمد خاتمي را، مخالفت با نظام اسلامي تعبير کنند! هرچند شکي نيست که يکي از دلائل پيروزي خاتمي، جواب «نه» به سياستهاي جناح راست آن روزگار بود، همچنانکه يکي از دلائل پيروزي اصولگرايان در انتخابات مختلف سالهاي اخير جواب منفي به سياستهاي اصلاحطلبان در سالهاي زمان مسئوليتشان بود.
البته رفتار سياسي اصلاحطلبان ثابت کرده است که آنها نه ظرفيت پيروزي را دارند و نه ظرفيت شکست را، نه تحليل درستي از 2 خرداد دارند و نه از 22 خرداد! اصلاحطلبان که خود را افرادي بالغ (بلوغ سياسي) ميدانند، اين بار هم مثل گذشته در اقدامي کودکانه و به دور از آداب و اصول دموکراسي، به آراي مردم احترام نگذاشتند و بخشي از حاميانشان را براي زير سوال بردن راي اکثريت مردم به خيابان آوردند.
25 خرداد در حقيقت ادامه جو انتخاباتي و هيجاني روزهاي تبليغات قبل از انتخابات بود. در انتخابات سال گذشته، رقابتهاي انتخاباتي آنچنان گرم و پرشور بود که حاميان کانديداها تا نيمه هاي شب در خيابانها حضور داشتند. 25 خرداد ادامه چنان جوي بود و طرفداران کانديداي شکست خورده با دعوت او و اطرافيانش و با بهانه تقلب و البته برخي هم در اعتراض به دروغ «خس و خاشاک» به خيابان آمدند.
درباره 25 خرداد تحليلهاي اشتباه و اغراقآميزي مطرح شده است. اصلاح طلبان و حاميان جريان فتنه با جنجال و هياهو سعي کردند جمعيت اين روز را ميليوني نشان دهند. اگر سري به سايتهاي مختلف اين جريان بزنيد، ادعاهاي متعدد و متناقضي درباره جمعيت 25 خرداد ميبينيد: يک ميليون، دو ميليون، سه ميليون، چهار ميليون و اين اواخر پنج ميليون!
کاري به تخمين جمعيت ندارم، مساله مهم اينست که 25 خرداد هنوز يک صحنه انتخاباتي بود و ربطي به مخالفت مردم با نظام نداشت. چرا که عناصر پشت صحنه و شعارهاي انحرافي و اهانت آميز و برنامههاي بعدي فتنهگران هنوز براي بسياري از مردم و حتي حاميان موسوي مشخص نبود.
به همين علت، رهبر معظم انقلاب در خطبههاي 29 خرداد، اين قبيل تجمعات را «اردوکشي خياباني» براي تحت تاثير قرار دادن انتخابات تفسير کردند :«زورآزمائى خيابانى بعد از انتخابات کار درستى نيست، بلکه به چالش کشيدن اصل انتخابات و اصل مردمسالارى است.» ايشان تاکيد کردند که قدرت و جايگاه هر فرد و حزب و گروهي، در روز انتخابات و پاي صندوقهاي راي مشخص ميشود نه در کف خيابانها و اگر قرار باشد چهارچوبهاى قانونى شکسته شود، در آينده هيچ انتخاباتى ديگر مصونيت نخواهد داشت و هيچ انتخاباتى مورد اعتماد قرار نخواهد گرفت و مصونيت پيدا نخواهد کرد.
البته شکي نيست که در همين راهپيمايي به ظاهر سکوت و آرام نيز، بسياري از عناصر فرصتطلب و مخالف نظام و نيز اراذل و اوباش حضور داشتند که حضورشان ربطي به انتخابات نداشت. همچنانکه در پايان اين راهپيمايي به اصطلاح آرام، گروهي به پايگاه بسيج حمله کردند و آنجا را به آتش کشيدند!
در اين ميان، دستگاهها و رسانههاي تبليغاتي جريان فتنه تلاش زيادي کردند تا همچنان اين اغتشاشات را، اعتراضات مردمي و معترضان را تا حد امکان اکثريت مردم ايران بنامند. به عنوان مثال سايت فتنهگر آينده، بعد از نماز جمعه آقاي هاشمي در تاريخ 26 تيرماه، در ادعايي مضحک و خندهدار، آنرا نمازجمعه تاريخي و بينظيرترين نمازجمعه تهران بعد از نمازهاي اول انقلاب خواند! اين در حالي بود که نمازجمعه مورد نظر، چه از نظر کمي و چه از نظر کيفي، اصلا و ابدا قابل مقايسه با نمازجمعههايي که به امامت رهبر انقلاب برگزار شده و ميشود، نبود.
همه اين تبليغات پرهياهو و البته دروغ فتنهگران، به اين خاطر بود که همچنان خودشان را داراي پشتوانه عظيم مردمي نشان بدهند، اما واقعيت آن است که بعد از خطبههاي نماز 29 خرداد رهبري، جمعيت معترضان روز به روز کاهش پيدا کرد که اين مساله ناشي از فروکش کردن جو تبليغاتي و هيجاني انتخابات، عدم ارائه پاسخ منطقي و مدارک کافي به ادعاي تقلب و مطرح شدن شعارهاي انحرافي از سوي فتنهگران و رو شدن چهره واقعي آنها بود.
البته جماعت فتنه گر، خشونت و سرکوب را علت کاهش جمعيت معترضان ميدانستند که اين توجيه درستي نبود. براي آنها که با تقليد ناشيانه از انقلاب اسلامي، سعي داشتند نظام اسلامي را سرنگون کنند، خشونت نبايد مانع کارشان ميشد. چرا که مردم ايران در سال 57 عليرغم افزايش خشونتها از سوي رژيم طاغوت، يک لحظه هم عقب ننشستند بلکه روز به روز بر تظاهرات و حضور مردم افزوده ميشد.
البته مقايسه حرکت عظيم مردم در انقلاب اسلامي با حرکت کاريکاتوري جماعت فتنهگر، مخصوصا مقايسه عملکرد خشونت بار و ضدانساني رژيم شاه با جمهوري اسلامي، واقعا ظلم بزرگي است در حق انقلاب اسلامي. اما حرف اين است که حتي اگر خشونتها را بپذيريم، اين نميتواند توجيه درستي براي کاهش شديد جمعيت فتنهگران باشد. واقعيت آن است که با گذشت زمان و با کمرنگ شدن بهانه تقلب، خواستهها و شعارهاي ديگري به ادبيات گروه باقيمانده اضافه شد که شعار مورد انتظار اکثريت حاميان موسوي در انتخابات نبود.
همان طوري که قبلا هم نوشتم، راي 14 ميليوني موسوي در انتخابات، به چند گروه، دسته و پايگاه اجتماعي مختلف تعلق داشت که تنها بخش کوچکي از آن، جماعت ضدانقلاب و مخالف با نظام بودند. بنابراين در اعتراضات و اغتشاشات سال گذشته، وقتي کمکم بهانههاي ديگري جاي دروغ تقلب را گرفت، اکثريت حاميان موسوي که دلبسته نظام و رهبري بودند، از صحنه کنار رفتند و مخالفين نظام و البته جمعي از اراذل و اوباش در صحنه باقيماندند که در مناسبتهاي مختلف از جمله روز قدس، روز دانشجو و روز عاشورا همچنان به فتنهگري خود ادامه دادند.
اوج اينها را ميتوان در شعارهايي چون «نه غزه نه لبنان» «جمهوري ايراني» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» و يا حوادث روز عاشوراي سال گذشته ديد که در نهايت منجر به خشم و خروش سراسري مردم در 9 دي شد.
9 دي را بايد نتيجه طبيعي صبر، تحمل و گذشت مردم بر چند ماه حرمتشکني، زيادهخواهي، قانون شکني و اهانت جماعت فتنهگر دانست. مردمي که خود بهتر از هرکسي ميدانستند به چه کسي راي دادهاند. مردمي که ميديدند گروهي با توسل به زور و اجبار و جنجال و هياهو و آشوب و اغتشاش، ميخواهند راي آنها را ناديده بگيرند. مردمي که دروغ تقلب را در حقيقت توهين به خود و شعور خود ميدانستند. 9 دي اعتراض سراسري اکثريت مردم ايران در همه شهرها و روستاهاي دور و نزديک به توهم «اکثريت» اقليتِ فتنهگران در چند خيابان تهران بود.
البته علت اصلي حرکت مردم در 9 دي، دفاع از انتخابات نبود، چرا که مردم جواب خود را به اصلاحطلبان، در روز انتخابات و در پاي صندوقهاي راي داده بودند. 9 دي دفاع از نظام، انقلاب، ولايت فقيه و شخص رهبري بود که فتنهگران به بهانهي انتخابات، اينها را هدف گرفته بودند.