به گزارش مشرق به نقل از شبستان، یوسفعلی میرشکاک شاعر که با خبرگزاری تسنیم گفتگو می کرد، آقاسی را شاعری مردمی توصیف کرد که شاعران معاصران نخواهد توانست جای او را پر کنند. چکیده ای از گفتگوی وی را در زیر می خوانید:
***آقاسی شاعری بود که هماکنون دیگر نظیر آن را نداریم و شاعران معاصر نخواهند توانست جای او را پر کنند، وی مردمیترین شاعر معاصر بود، آقاسی توانست تودهها را با شعر آشتی دهد و اینها از نتایج نسبتی است که با ساحت قدسی داشت.
***هرآنچه در شعر مرحوم آقاسی دیده میشود و تأثیری که بر تودههای مردم میگذاشت، نتیجه عشق بیقید و شرط این شاعر بود. هر شاعر دیگری هم بهواقع این مقدار به اهلبیت علیهم السّلام عشق بورزد، به پایگاه مرحوم آقاسی خواهد رسید، ولی دشواری این است که ما چنین باورمندی را در بسیاری از شاعران نمیبینیم.
آقاسی هیچگاه خود را شاعر بهمعنای متعارف کلمه حساب نمیکرد، عاشقی بود که خردمندانه به تجلیات حضرت حق عشق میورزید و تمام وجودش صدای سخن عشق شده بود.
*** امیدوارم همه آنهایی که سعی میکنند پا جای پای او بگذارند، موفق شوند، اما شاعر تا به نقطه توحید نرسد و موحد حقیقی نباشد، شعرش در نمیگیرد، آقاسی با سخنوری، هنر شاعری، ایهام، تضادو تناسب و سایر صنایع بدیعی، آقاسی نشد، اینها لازم است، اما در حکم ظرفاند که باید از عشق پر شود نه به مردم و نه برای مردم، تنها برای آسمانیان برای ایزدیان. آقاسی تمام وجودش بین زمین و آسمان معلق بود، چون دل و روحش از دامن ساحت قدس آویزان بود، بنابراین با تقلید نمیتوان کار او را بهصورت واقعی ادامه دارد، چرا که خلق را تقلیدشان بر باد داد. این شاعران بدانند اگر عشق و ایمان را تقویت کنند، موفق خواهند شد.
***مرحوم آقاسی هیچگاه از فروتنی، ادب و تواضعی که نسبت به من، اوستا و شهید آوینی داشت، نکاست و سیر و سلوکش را عاشقانه و دلبرانه تاب آورد و هرآنچه را که به او بهعنوان یک مسلمان گفته شده بود، با جان و دل اطاعت کرد و خداوند پاسخ این اطاعت صادقانه را به او رساند.
***در سالهایی که من مسئول صفحه شعر روزنامه کیهان بودم، یک روز محمدرضا آقاسی آمد آنجا و شعرهایش را به من نشان داد، من طبق عادت همیشگی کاغذها را پاره کرده در سطل انداختم، بهخلاف دیگر شاعران که با فریاد و خشونت واکنش نشان میدادند، آقاسی خندهای کرد و گفت: پس معلوم است هنوز نشده آن چیزی که باید بشود،. گفتم: تا کجا میتوانی ادامه دهی؟ گفت: تا هرجا که بگویی. گفتم،: تا قیامت. گفت: پاشو برویم. آن روز دوشنبه بود و من کلاس درس داشتم. از کیهان راه افتادیم و این همراه من بود تا جایی که دیگر نیازی به شاگردی کردن نداشت.
*** آقاسی از کربلا بهیکمعنا شروع میکرد و تا ظهور پیش میرفت، در دایره عشق این شاعر تشیع که یک بسیجی ولایتمدار بود، اخلاص وجود داشت، اگر علاقهای به فردی داشت سفارشی نبود، وی قبل از آنکه بخواهد شاعری کند، بسیحی مخلص بود، نمونه یک شاعر بسیجی. همانطور که شهید آوینی هنرمند و متفکر بسیجی است. مسلماً بسیجی بیهدف و بیغرض نیست، در این عالم سیر ویژهای دارد، حدود را میشناسد، ولایت ظاهر و باطن و نسبت بین این دو را میدانست، اما سیاسی و حزبی نبود، خیلیها سعی میکنند از ولایت برای خود استفاده کنند و بهنحوی نسبت خود را به ولایت جلوه میدهند که فوایدی برایشان داشته باشد، آقاسی مطلقاً اینگونه نبود و عشق وافری به رهبر معظم انقلاب داشت و شعری نیز درباره ایشان سرود.
***آقاسی شاعری بود که هماکنون دیگر نظیر آن را نداریم و شاعران معاصر نخواهند توانست جای او را پر کنند، وی مردمیترین شاعر معاصر بود، آقاسی توانست تودهها را با شعر آشتی دهد و اینها از نتایج نسبتی است که با ساحت قدسی داشت.
***هرآنچه در شعر مرحوم آقاسی دیده میشود و تأثیری که بر تودههای مردم میگذاشت، نتیجه عشق بیقید و شرط این شاعر بود. هر شاعر دیگری هم بهواقع این مقدار به اهلبیت علیهم السّلام عشق بورزد، به پایگاه مرحوم آقاسی خواهد رسید، ولی دشواری این است که ما چنین باورمندی را در بسیاری از شاعران نمیبینیم.
آقاسی هیچگاه خود را شاعر بهمعنای متعارف کلمه حساب نمیکرد، عاشقی بود که خردمندانه به تجلیات حضرت حق عشق میورزید و تمام وجودش صدای سخن عشق شده بود.
*** امیدوارم همه آنهایی که سعی میکنند پا جای پای او بگذارند، موفق شوند، اما شاعر تا به نقطه توحید نرسد و موحد حقیقی نباشد، شعرش در نمیگیرد، آقاسی با سخنوری، هنر شاعری، ایهام، تضادو تناسب و سایر صنایع بدیعی، آقاسی نشد، اینها لازم است، اما در حکم ظرفاند که باید از عشق پر شود نه به مردم و نه برای مردم، تنها برای آسمانیان برای ایزدیان. آقاسی تمام وجودش بین زمین و آسمان معلق بود، چون دل و روحش از دامن ساحت قدس آویزان بود، بنابراین با تقلید نمیتوان کار او را بهصورت واقعی ادامه دارد، چرا که خلق را تقلیدشان بر باد داد. این شاعران بدانند اگر عشق و ایمان را تقویت کنند، موفق خواهند شد.
***مرحوم آقاسی هیچگاه از فروتنی، ادب و تواضعی که نسبت به من، اوستا و شهید آوینی داشت، نکاست و سیر و سلوکش را عاشقانه و دلبرانه تاب آورد و هرآنچه را که به او بهعنوان یک مسلمان گفته شده بود، با جان و دل اطاعت کرد و خداوند پاسخ این اطاعت صادقانه را به او رساند.
***در سالهایی که من مسئول صفحه شعر روزنامه کیهان بودم، یک روز محمدرضا آقاسی آمد آنجا و شعرهایش را به من نشان داد، من طبق عادت همیشگی کاغذها را پاره کرده در سطل انداختم، بهخلاف دیگر شاعران که با فریاد و خشونت واکنش نشان میدادند، آقاسی خندهای کرد و گفت: پس معلوم است هنوز نشده آن چیزی که باید بشود،. گفتم: تا کجا میتوانی ادامه دهی؟ گفت: تا هرجا که بگویی. گفتم،: تا قیامت. گفت: پاشو برویم. آن روز دوشنبه بود و من کلاس درس داشتم. از کیهان راه افتادیم و این همراه من بود تا جایی که دیگر نیازی به شاگردی کردن نداشت.
*** آقاسی از کربلا بهیکمعنا شروع میکرد و تا ظهور پیش میرفت، در دایره عشق این شاعر تشیع که یک بسیجی ولایتمدار بود، اخلاص وجود داشت، اگر علاقهای به فردی داشت سفارشی نبود، وی قبل از آنکه بخواهد شاعری کند، بسیحی مخلص بود، نمونه یک شاعر بسیجی. همانطور که شهید آوینی هنرمند و متفکر بسیجی است. مسلماً بسیجی بیهدف و بیغرض نیست، در این عالم سیر ویژهای دارد، حدود را میشناسد، ولایت ظاهر و باطن و نسبت بین این دو را میدانست، اما سیاسی و حزبی نبود، خیلیها سعی میکنند از ولایت برای خود استفاده کنند و بهنحوی نسبت خود را به ولایت جلوه میدهند که فوایدی برایشان داشته باشد، آقاسی مطلقاً اینگونه نبود و عشق وافری به رهبر معظم انقلاب داشت و شعری نیز درباره ایشان سرود.