به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، شاعران بسیاری از همان آغاز اسلام زبان به مدح امیرالمؤمنین، امام علی(ع) گشودهاند و دفاتر شعری خود را به نام مبارک علی(ع) زینت بخشیدهاند. حب به اهل بیت(ع) به ویژه حضرت امیرالمؤمنین(ع)، شاعر اهل سنت و شیعه نمیشناسد. در این میان بخش عظیمی از شعر علوی به شاعران معاصر اختصاص دارد. سرودههایی که با زبانی لطیفتر سعی در بیان خصائل ایشان کردهاند. سروده ذیل یکی از هزاران اشعاری است که توسط سیدحمیدرضا برقعی به نظم درآمده است:
«مصرع ناقص من کاش که کامل میشد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل میشد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که میخواهم نیست
من که حیران تو حیران توام میدانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه عالم و آدم به تو میاندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو میاندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه شیراز کم آورد، نوشت،
«ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشانها نخی از وصله نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر میگوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» میگوید
میرسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو، تو را میخواهد
سالیانی ست که معراج خدا میخواهد،
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظهای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر میبستی
وای اگر پارچه زرد به سر میبستی
در هوا تیغ دو دم نعره هو هو میزد
نعره حیدریه «أینَ تَفرو» میزد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصله نعلین علیست
روز و شب از تو قضا از تو قدر میگوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» میگوید»
«مصرع ناقص من کاش که کامل میشد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل میشد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که میخواهم نیست
من که حیران تو حیران توام میدانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه عالم و آدم به تو میاندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو میاندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه شیراز کم آورد، نوشت،
«ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشانها نخی از وصله نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر میگوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» میگوید
میرسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو، تو را میخواهد
سالیانی ست که معراج خدا میخواهد،
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظهای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر میبستی
وای اگر پارچه زرد به سر میبستی
در هوا تیغ دو دم نعره هو هو میزد
نعره حیدریه «أینَ تَفرو» میزد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصله نعلین علیست
روز و شب از تو قضا از تو قدر میگوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» میگوید»