به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از ایران، با يك نگاه كلي به سريال «پروانه» ميتوان دريافت قصه اين سريال بر ويژگيهاي يك درام عاشقانه بنا شده است كه در خلال يك موضوع انقلابي پيش ميرود. اين وضعيت - يعني تركيب حماسه و عشق- در اين سريال تركيب قابل قبولي يافته و به خوبي بر بستر درام سوار شده است. از آنجا كه موضوع عشق همواره مورد توجه همه اقشار بوده و هست از اين جهت تاثيرگذاري هر اثري را چند برابر خواهد كرد حتي اگر در شيوه بيان قصه سريال نيز ايرادهايي وجود داشته باشد.
تفاوت آشكار در اين مجموعه نسبت به ساير داستانهايي از اين قبيل،پرداختن به بخشي است كه ايجاد كننده تعليق بيشتري در دل ماجرا بوده است و البته سهم عمده آن به روش كارگردان كار برميگردد. جليل سامان به خوبي ميداند كه چگونه با شخصيتهاي اندك در بطن اين تعليق پيش برود و مخاطب را با خود همراه كند. اين سريال با چند شخصيت اندك آغاز ميشود و براي رساندن آنان به مقصد،هيچ عجلهاي به خرج نميدهد.
اين مسأله از زمان آشنايي امير (حامد كميلي) و پروانه (سارا بهرامي) شروع ميشود و آرام آرام به شخصيتهاي ديگر ميرسد كه آنان نيز به نوبه خود باعث شلوغي داستان نشدهاند.از اين منظر داستان شكلي سرراست دارد و لطمهاي به جريان كلي كار وارد نميكند اما مشكل اصلي در تحول ناگهاني شخصيتهايي مثل پروانه است كه به نظر ميرسد نبايد به سرعت صورت گيرد. پرتاب شدن او از دنياي اشرافي به موقعيتي كه دائم با سختي و رنج همراه است،زمان بيشتري را ميطلبد تا تعادلي بين اين دو دنيا به وجود آورد.
در اين سريال تلاش شده تا شخصيتها تا حد امكان در مكانهاي واقعي خودشان قرار بگيرند و گذشت زمان هم خدشهاي به آنان وارد نكند چرا كه حتي در نبود آنان باز هم سايهاي از وجودشان بر روايت حاكم ميشود.اين افراد چه منفي و چه مثبت ناخودآگاه ذهن را با خود درگير ميكنند و حتي اگر يك آنتاگونيست واقعي باشند، باز هم خلأ حضورشان به خوبي حس ميشود. بهطور مثال زماني كه عاطفه براي كشتن خود اقدام ميكند – اگر چه كمي عجولانه است- اما در عين حال غيرقابل حدس نيز هست و احساسي از شوك آني را در بيننده ايجاد ميكند.
از لحاظ روايت اين سريال در بخشهاي عاطفي موفقتر عمل كرده و عشقهاي چند سويهاي را كه بين شخصيتها وجود دارد به طرز مناسبي به تصوير كشيده است ولي در عين حال گاهي اوقات روايت فداي سكانسهايي شده كه بيش از اندازه به مقوله عشق پرداخته است.بايد به اين قسمت واقف بود كه در واقعيت قضيه و در جريان اتفاقات درون سازماني تا چه حد بر عشق و احساس پافشاري ميشده و اين حس تا چه اندازه بايد در اين تركيب عشقي – انقلابي جاي ميگرفت.
به هر صورت بايد گفت موضوعات انقلابي داراي حساسيتهاي بالاي اجتماعي و سياسي هستند و نويسنده و كارگردانهايي كه براي ساخت چنين داستانهايي اقدام ميكنند بايد به خوبي از روحيات اجتماع خود در زمان كنوني آگاه باشند. پذيرش چنين داستانهايي اگر با غفلت و ناهماهنگ بودن در برابر واقعيتهاي موجود همراه باشد، بيشك با يك موضعگيري از سوي مخاطبان در مقابل اين آثار مواجه ميشود. چنين روايتهايي هر چند كه از جذابيت و هيجان برخوردار باشند اما داراي بار حسي و عاطفي بالايي هستند كه ريشه در واقعيت دارد و بخشي از زندگي برخي افراد را در بر گرفته است.
اين نكته در اين مجموعه و در قياس با سريالهاي ساخته شده البته توانسته وجوه مستندگونه خود را تا حد بسياري حفظ كند.گنجاندن وجوه مستندگونه موجب ميشود تا رگ و جان تازهاي به اثر پيوند بخورد و ماجرا را به شكل ملموس تري ارائه كند. به كار بردن اين شكل بيش از همه وجهي مردمي به كار ميبخشد و تصنع را از اثر دور ميكند.
موضوع انتخابي در اين سريال نيز همچون مجموعه قبلي سامان دربردارنده جذابيتهاي بسياري است اما در نوع روايت خود همان گونه كه اشاره شد،بيش از اندازه شكل عاشقانه پيدا كرده است.به نظر ميرسد برگزيدن يك موضوع براي به تصوير كشيدن در اين حوزه انقلابي در عين حال كه بايد سوار بر واقعيتها باشد،از سوي ديگر نيز بايد زواياي ديد جديدتري را نسبت به پردازش داستان خود انتخاب كند.
گنجاندن وجوه مستندگونه موجب ميشود تا رگ و جان تازهاي به اثر پيوند بخورد و ماجرا را به شكل ملموس تري ارائه كند. به كار بردن اين شكل بيش از همه وجهي مردمي به كار ميبخشد و تصنع را از اثر دور ميكند.