به گزارش مشرق به نقل از جهان، بر پایه تعریف آنان از آزادی تفکر، به تمام عقاید و
نگرش ها ولو بی اساس ترین آن ها هم باید احترام گذاشت و ادب کرد حال آنکه
این شیوه برخورد اتفاقا بدترین شیوه استعمار و ضد آزادی عقیده است.
این حقیقت را شهید استاد مرتضی مطهری در همان ابتدای انقلاب به سادگی و شیوایی توضیح داده است. سخنان خواندنی او در این باره، در کتاب "آینده انقلاب اسلامی ایران" در کتابفروشی ها در دسترس همگان قرار دارد.
این شهید بزرگوار که امام راحل همه آثارش را بدون استثنا تایید کرده و ارزشمند خوانده اند، درباره موضوع آزادی عقیده عنوان کرده است: لازم است درباره دو نوع آزادی كه مايه اشتباه كاری و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است ميان آزادی تفكر و آزادی عقيده . آزادی تفكر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم؟ يعنی همان كاری را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد.
شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهيم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد؟ مجرم واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار مي برد، مي گويد: «فرجعوا الی انفسهم»، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم (ع) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان هستند ، پس من هم به انها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيدهای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل (كشانيدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد.
شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه وقت انگلستان مقایسه می کند، "وقتي كه او برای ديدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان جزء برنامه سفرش ، بازديد از يك بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتيكه ميخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، كفشهای خود را ميكندند ، اما او بنشانه احترام بيش از حد ، هنوز به صحن نرسيده كفشهايش را كند و بعد هم از همه مؤدب تر در مقابل بتها ايستاد در تفسير اين حركت عده ای ساده انديش ميگفتند ببينيد نماينده يك ملت روشنفكر چقدر به عقايد مردم احترام ميگذارد غافل از اينكه اين نيرنگ استعمار است استعماری كه ميداند كه همين بتخانه هاست كه هند را به زنجير كشيده و رام استعمارگران كرده است اينگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقيده نيست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زير بار اين خرافات بيرون بيايد كه ديگر باج به انگليسيها نخواهد داد."
مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری دارد، اين كار، امری عادی و يك نقشه معمولی است ولی از نظر بشريت چطور؟ آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه، اما كوروش فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد.
* اين اصطلاح قرآنی كه هزار و چهارصد سال پيش مطرح شده است تقريبا معادل اصطلاح از خود بيگانگی و بازگشت بخويش است كه درآثار هگل و ماركس و پيروان او ، بر روی آن تاكيد بسيار شده است و روشنفكران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درك معنای عميق آن از اين كتاب ، آنرا از غرب اخذ كرده اند.
این حقیقت را شهید استاد مرتضی مطهری در همان ابتدای انقلاب به سادگی و شیوایی توضیح داده است. سخنان خواندنی او در این باره، در کتاب "آینده انقلاب اسلامی ایران" در کتابفروشی ها در دسترس همگان قرار دارد.
این شهید بزرگوار که امام راحل همه آثارش را بدون استثنا تایید کرده و ارزشمند خوانده اند، درباره موضوع آزادی عقیده عنوان کرده است: لازم است درباره دو نوع آزادی كه مايه اشتباه كاری و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است ميان آزادی تفكر و آزادی عقيده . آزادی تفكر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم؟ يعنی همان كاری را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد.
شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهيم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد؟ مجرم واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار مي برد، مي گويد: «فرجعوا الی انفسهم»، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم (ع) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان هستند ، پس من هم به انها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيدهای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل (كشانيدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد.
شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه وقت انگلستان مقایسه می کند، "وقتي كه او برای ديدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان جزء برنامه سفرش ، بازديد از يك بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتيكه ميخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، كفشهای خود را ميكندند ، اما او بنشانه احترام بيش از حد ، هنوز به صحن نرسيده كفشهايش را كند و بعد هم از همه مؤدب تر در مقابل بتها ايستاد در تفسير اين حركت عده ای ساده انديش ميگفتند ببينيد نماينده يك ملت روشنفكر چقدر به عقايد مردم احترام ميگذارد غافل از اينكه اين نيرنگ استعمار است استعماری كه ميداند كه همين بتخانه هاست كه هند را به زنجير كشيده و رام استعمارگران كرده است اينگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقيده نيست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زير بار اين خرافات بيرون بيايد كه ديگر باج به انگليسيها نخواهد داد."
مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری دارد، اين كار، امری عادی و يك نقشه معمولی است ولی از نظر بشريت چطور؟ آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه، اما كوروش فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد.
* اين اصطلاح قرآنی كه هزار و چهارصد سال پيش مطرح شده است تقريبا معادل اصطلاح از خود بيگانگی و بازگشت بخويش است كه درآثار هگل و ماركس و پيروان او ، بر روی آن تاكيد بسيار شده است و روشنفكران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درك معنای عميق آن از اين كتاب ، آنرا از غرب اخذ كرده اند.