به گزارش مشرق به نقل از فارس، مهمترین مسئله در دیدگاه و مکتب تشیع، بالا
بردن فهم و ادراک افراد نسبت به امور مختلف بر مبناى تعقل و تفکر است. در
این مکتب وظیفه عالم دینى بیان حقایق و واقعیات به میزان فهم و سعه وجودى
خود و بدون اعمال نظرهاى شخصى و رعایت مصالح است.
انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى
مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی در بیان انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى مینویسد: وهابیَه مىگویند که خداوند عوالم را بدون واسطه خلق کرده است؛ و موجودات، فرشتگان سماوى و أرواح مجرَده قدسیه، هیچ تأثیرى در آفرینش ندارند؛ و هیچ گونه عنوان واسطهگى به خود نمىگیرند؛ بنابراین استمداد از روح رسولالله، امامان و از ملائکه حتى ملائکه مقربین شرک است.
جواب مىدهیم: آیا استمداد از ارواح به صورت زنده، مثل پیغمبر زنده، و امام زنده شرک نیست؟! آیا استمداد از عالِم، طبیب، متخصص، کشاورز و صنعتکار، شرک نیست؟ اگر شرک است؛ چرا شما استمداد مىکنید؟ دست از هر گونه استمدادى در عالم طبع و در حیات دنیا بردارید، تا پس از چند لحظهاى همگى بمیرید و به دیار عدم و موطن اصلى خود برگردید!
و اگر شرک نیست، چه تفاوت دارد بین استمداد از پیامبر زنده، و از روح او پس از مرگ؟ چه تفاوت دارد بین استمداد از طبیب جراح، براى عمل آپاندیس مثلًا و استمداد از جبرئیل؟
مىگویند: اینها شرک نیست؛ و آنها شرک است! چون ارواح آنها دیده نمىشوند، و به صورت نمىآیند؛ و خلاصه استمداد از اسباب طبیعى و مادى شرک نیست؛ ولى از امور معنوى و روحانى شرک است. استمداد از ماده کثیف شرک نیست، و از نفوس عالیه مجرده قدسیه شرک است.
در جواب مىگوییم: قاعده عقلیه استثناء پذیر نیست؛ اگر استمداد از غیر خدا شرک باشد، همه جا شرک است؛ و همه جا غلط است. پس چگونه شما با دلیل عقلى مىخواهید، اثبات توحید حق را کنید و آنگاه در خصوص امور مادى و طبیعى، استثنا مىزنید!؟ آیا خندهآور نیست؟ یا گریه آور، بر مسکنت و تهی دستى شما از علم و عرفان حضرت حق؟!
مىگویند: طواف بر گرد قبر معصوم شرک است؛ بوسیدن ضریح مطهر شرک است؛ بوسیدن عتبه شرک است؛ سجده کردن بر روى تربت سید الشهداء(ع) شرک است؛ واسطه قرار دادن ائمه و حضرت زهرا(س) را براى قضاء حوائج، شرک است.
جواب مىدهیم: چرا شرک است؟ چه تفاوتی بین بوسیدن حجرالأسود یا بوسیدن ضریح است؟ چه تفاوت بین خانه بنا شده حضرت ابراهیم(ع) به نام کعبه؛ و بین مرقد مطهر آیت کبراى الهى و صاحب مقام أوْ أدْنى و صاحب شفاعت کبرى و حامل لوآء حمد است؟ چرا طواف در آنجا جایز است، و در اینجا که به لحاظ جایگاه دارای اهمیت و ارزش است جائز نیست؟
چرا سجده کردن بر روى زمین و خاک و هر چیزى جایز است، ولى خصوص تربت پاک یگانه شهید راستین شرع و شریعت، و حق و حقیقت أبا عبدالله الحسین جایز نیست! اگر سجده کردن بر روى چیزى شرک است، چرا بر روى فرش و قالى، و زمین و حصیر جایز است؛ ولى در اینجا به نحو ویژه، حرام شد؟ در آنجا توحید است؛ و در اینجا شرک شد؟!
استمداد از هر شخص زندهاى هم که مىکنید، از روح او مىکنید نه از بدن او! و در این صورت چرا استمداد از نفوس خبیثه کافره که در دنیا هستند شرک نیست! و از روح صدیقه طاهره(س) شرک شد؟
اینها سؤالاتى است که نمىتوانند پاسخی برای آنها بدهند؛ و هیچ گاه هم نمىتوانند و نتوانستهاند.
جواب این است که: اگر به عنوان استقلال باشد، همه شرک است؛ چه طواف به گرد خانه خدا، و چه بوسیدن حجر الأسْود؛ و چه سجده کردن بر روى فرش و زمین معمولى؛ و چه واسطه قرار دادن طبیب و جراح و عالم و متخصص؛ و اگر به عنوان استقلال نباشد، هیچ کدام شرک نیست؛ بلکه نفس توحید و عین توحید است.
آیا در موجودات این عالم به نظر به استقلال نگریستن شرک نیست؟ پس طائفه وهابیه، با این تنزیه و تقدیسى که مىخواهند از ذات حق کنند، خودشان کور کورانه در دامن شرک افتادهاند؛ «و مِمَنْ یَعْبُدُ اللَهَ عَلَى حَرْفٍ؛ و برخى از مردم هستند که خدا را از یک سو و یک جانب فقط عبادت مىکنند»- یعنى فقط خدا را از یک دریچه مىبینند و مىنگرند و قدرت و عظمت او را فقط در بعضى از چیزها مىدانند نه در همه چیز و در همه جا؛ گردیدهاند.
بوسیدن امام به دلیل امامت عین احترام به خداوند است؛ عرض حاجت به ارواح مقدسه از جهت معنویت و روحانیت و تقرب آنها به خداوند، عین عرض حاجت به خدا، و عین توحید است؛ حُب محبوبان خدا حب خداست.
مذهب «وهابیت» ملازم انکار صریح آیات قرآن است
این استاد وارسته اشکال وهابیت را از نظر دلیل نقلى چنین خاطر نشان میکند: مىگوییم تمام آیات و روایات سرشار است از اینکه: موجودات وسائط در وجود و ایجاد هستند، و خلقت با سببیت صورت مىگیرد، و إلغاء واسطه در عالم تکوین، علاوه بر آنکه إنکار امر وجدانى است، انکار منقولات شرعیه از کتاب و سنت است.
مگر در قرآن کریم نمىخوانیم: «وَ الْمُدَبِراتِ أمْرًا»؛ «سوگند به فرشتگانى که تدبیر امور مىکنند»، «وَ اللَهُ الَذِى أَرْسَلَ الرِیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُشُورُ.»؛ «و خداوند آن است که بادها را مىفرستد، تا ابرها را حرکت دهند، و بنا براین ما آن ابر را به مکان مرده (و بى آب و علف) سوق مىدهیم؛ تا به سبب آن ابر، زمین را پس از مردنش زنده مىکنیم، نشور مردگان هم همین طور است.»
«وَ هُوَ الَذِى أنْزَلَ مِنَ السَمَآءِ مَآءً فَأخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِ شَىءٍ؛ و اوست آن که از آسمان آب را فرود آورد؛ تا آنکه ما به وسیله آن، روئیدنى هر چیز را استخراج نماییم.»
چگونه در این آیات، تدبیر امور را از فرشتگان مىداند، و باران را از حرکت ابرها به نقاط محروم؛ و بهرهبردارى از درختان را به واسطه تلقیح بادها؛ و بیرون آوردن هر قسم از روئیدنىها را به سبب ریزش باران از آسمان، و نیز در بسیارى از آیات دیگر صریحاً ایجاد تکونات را از این اسباب ذکر مىکند.
و بنابراین ما چگونه مىتوانیم نفى سببیت کنیم، در حالى که این آیات صریحاً آن را اثبات میکند؟
بلى باید گفت: این اسباب، همه مقهور و مأمور خدا هستند و استقلال ندارند؛ و ما هم درباره این اسباب، و همه گونه اسباب دیگر از مادى و معنوى، همین را مىگوییم که: از خود استقلال ندارند؛ بلکه شفیع و شافع و واسطه براى اخذ از جانب خدا و افاضه به عوالم هستند.
مىگویند: استمداد از ارواح پیغمبران و امامان، استمداد از روح مرده است، و این یک نوع مردهگرایى است؛ و یک نوع بت پرستى که انسان از چیز مرده، و بدون عین و أثر حاجتى را طلب کند؛ و آن را نزد خداوند شفیع قرار دهد؛ چه تفاوت مىکند بین درخواست از صَنَم، و بین درخواست حاجت از موجود بدون اثر؟
جواب مىدهیم: به نص آیات قرآن و براهین عقلی، روح انسان پس از مرگ، مرده نیست بلکه زنده است و بنا بر تجرد نفس نمىتواند معدوم صِرف گردد؛ و مرگ عبارت است از انتقال از دنیا به آخرت، و علاوه درباره شهداء مگر قرآن کریم نمىفرماید: زندهاند و در نزد خداوند روزى مىخورند؟
«وَ لَا تَحْسَبَنَ الَذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَهِ أَمْوتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ یُرْزَقُونَ؛«و البته (اى پیغمبر) چنین گمان مکن که: آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند! بلکه زندگانند؛ و در نزد پروردگارشان روزى مىخورند.»
مىگویند: این آیه، در خصوص شهیدان است؛ شهیدان غزوه احُد چون حمزه و غیره.
جواب آن است که: آیا حمزه و غیر او، از شهیدان؛ مگر در تحت نبوت رسولالله نبودهاند؟! آیا مقام حمزه از رسولالله بالاتر شد، که او زنده است؛ و رسولالله پس از مرگ مرده است؟! نه، چنین نیست؛ بلکه رسولالله شهید شُهَداء و موکَل بر ارواح پیغمبران است. ما در تمام نمازها به پیامبر درود مى فرستیم: «السَلَامُ عَلَیْکَ أَیُهَا النَبِىُ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ سلام خدا بر تو باد اى پیغمبر خدا! و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد!»
مخاطب به خطاب، مگر مىتواند غیر از شخص زنده و مستمع کلام ما بوده باشد؟
انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى
مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی در بیان انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى مینویسد: وهابیَه مىگویند که خداوند عوالم را بدون واسطه خلق کرده است؛ و موجودات، فرشتگان سماوى و أرواح مجرَده قدسیه، هیچ تأثیرى در آفرینش ندارند؛ و هیچ گونه عنوان واسطهگى به خود نمىگیرند؛ بنابراین استمداد از روح رسولالله، امامان و از ملائکه حتى ملائکه مقربین شرک است.
جواب مىدهیم: آیا استمداد از ارواح به صورت زنده، مثل پیغمبر زنده، و امام زنده شرک نیست؟! آیا استمداد از عالِم، طبیب، متخصص، کشاورز و صنعتکار، شرک نیست؟ اگر شرک است؛ چرا شما استمداد مىکنید؟ دست از هر گونه استمدادى در عالم طبع و در حیات دنیا بردارید، تا پس از چند لحظهاى همگى بمیرید و به دیار عدم و موطن اصلى خود برگردید!
و اگر شرک نیست، چه تفاوت دارد بین استمداد از پیامبر زنده، و از روح او پس از مرگ؟ چه تفاوت دارد بین استمداد از طبیب جراح، براى عمل آپاندیس مثلًا و استمداد از جبرئیل؟
مىگویند: اینها شرک نیست؛ و آنها شرک است! چون ارواح آنها دیده نمىشوند، و به صورت نمىآیند؛ و خلاصه استمداد از اسباب طبیعى و مادى شرک نیست؛ ولى از امور معنوى و روحانى شرک است. استمداد از ماده کثیف شرک نیست، و از نفوس عالیه مجرده قدسیه شرک است.
در جواب مىگوییم: قاعده عقلیه استثناء پذیر نیست؛ اگر استمداد از غیر خدا شرک باشد، همه جا شرک است؛ و همه جا غلط است. پس چگونه شما با دلیل عقلى مىخواهید، اثبات توحید حق را کنید و آنگاه در خصوص امور مادى و طبیعى، استثنا مىزنید!؟ آیا خندهآور نیست؟ یا گریه آور، بر مسکنت و تهی دستى شما از علم و عرفان حضرت حق؟!
مىگویند: طواف بر گرد قبر معصوم شرک است؛ بوسیدن ضریح مطهر شرک است؛ بوسیدن عتبه شرک است؛ سجده کردن بر روى تربت سید الشهداء(ع) شرک است؛ واسطه قرار دادن ائمه و حضرت زهرا(س) را براى قضاء حوائج، شرک است.
جواب مىدهیم: چرا شرک است؟ چه تفاوتی بین بوسیدن حجرالأسود یا بوسیدن ضریح است؟ چه تفاوت بین خانه بنا شده حضرت ابراهیم(ع) به نام کعبه؛ و بین مرقد مطهر آیت کبراى الهى و صاحب مقام أوْ أدْنى و صاحب شفاعت کبرى و حامل لوآء حمد است؟ چرا طواف در آنجا جایز است، و در اینجا که به لحاظ جایگاه دارای اهمیت و ارزش است جائز نیست؟
چرا سجده کردن بر روى زمین و خاک و هر چیزى جایز است، ولى خصوص تربت پاک یگانه شهید راستین شرع و شریعت، و حق و حقیقت أبا عبدالله الحسین جایز نیست! اگر سجده کردن بر روى چیزى شرک است، چرا بر روى فرش و قالى، و زمین و حصیر جایز است؛ ولى در اینجا به نحو ویژه، حرام شد؟ در آنجا توحید است؛ و در اینجا شرک شد؟!
استمداد از هر شخص زندهاى هم که مىکنید، از روح او مىکنید نه از بدن او! و در این صورت چرا استمداد از نفوس خبیثه کافره که در دنیا هستند شرک نیست! و از روح صدیقه طاهره(س) شرک شد؟
اینها سؤالاتى است که نمىتوانند پاسخی برای آنها بدهند؛ و هیچ گاه هم نمىتوانند و نتوانستهاند.
جواب این است که: اگر به عنوان استقلال باشد، همه شرک است؛ چه طواف به گرد خانه خدا، و چه بوسیدن حجر الأسْود؛ و چه سجده کردن بر روى فرش و زمین معمولى؛ و چه واسطه قرار دادن طبیب و جراح و عالم و متخصص؛ و اگر به عنوان استقلال نباشد، هیچ کدام شرک نیست؛ بلکه نفس توحید و عین توحید است.
آیا در موجودات این عالم به نظر به استقلال نگریستن شرک نیست؟ پس طائفه وهابیه، با این تنزیه و تقدیسى که مىخواهند از ذات حق کنند، خودشان کور کورانه در دامن شرک افتادهاند؛ «و مِمَنْ یَعْبُدُ اللَهَ عَلَى حَرْفٍ؛ و برخى از مردم هستند که خدا را از یک سو و یک جانب فقط عبادت مىکنند»- یعنى فقط خدا را از یک دریچه مىبینند و مىنگرند و قدرت و عظمت او را فقط در بعضى از چیزها مىدانند نه در همه چیز و در همه جا؛ گردیدهاند.
بوسیدن امام به دلیل امامت عین احترام به خداوند است؛ عرض حاجت به ارواح مقدسه از جهت معنویت و روحانیت و تقرب آنها به خداوند، عین عرض حاجت به خدا، و عین توحید است؛ حُب محبوبان خدا حب خداست.
مذهب «وهابیت» ملازم انکار صریح آیات قرآن است
این استاد وارسته اشکال وهابیت را از نظر دلیل نقلى چنین خاطر نشان میکند: مىگوییم تمام آیات و روایات سرشار است از اینکه: موجودات وسائط در وجود و ایجاد هستند، و خلقت با سببیت صورت مىگیرد، و إلغاء واسطه در عالم تکوین، علاوه بر آنکه إنکار امر وجدانى است، انکار منقولات شرعیه از کتاب و سنت است.
مگر در قرآن کریم نمىخوانیم: «وَ الْمُدَبِراتِ أمْرًا»؛ «سوگند به فرشتگانى که تدبیر امور مىکنند»، «وَ اللَهُ الَذِى أَرْسَلَ الرِیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُشُورُ.»؛ «و خداوند آن است که بادها را مىفرستد، تا ابرها را حرکت دهند، و بنا براین ما آن ابر را به مکان مرده (و بى آب و علف) سوق مىدهیم؛ تا به سبب آن ابر، زمین را پس از مردنش زنده مىکنیم، نشور مردگان هم همین طور است.»
«وَ هُوَ الَذِى أنْزَلَ مِنَ السَمَآءِ مَآءً فَأخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِ شَىءٍ؛ و اوست آن که از آسمان آب را فرود آورد؛ تا آنکه ما به وسیله آن، روئیدنى هر چیز را استخراج نماییم.»
چگونه در این آیات، تدبیر امور را از فرشتگان مىداند، و باران را از حرکت ابرها به نقاط محروم؛ و بهرهبردارى از درختان را به واسطه تلقیح بادها؛ و بیرون آوردن هر قسم از روئیدنىها را به سبب ریزش باران از آسمان، و نیز در بسیارى از آیات دیگر صریحاً ایجاد تکونات را از این اسباب ذکر مىکند.
و بنابراین ما چگونه مىتوانیم نفى سببیت کنیم، در حالى که این آیات صریحاً آن را اثبات میکند؟
بلى باید گفت: این اسباب، همه مقهور و مأمور خدا هستند و استقلال ندارند؛ و ما هم درباره این اسباب، و همه گونه اسباب دیگر از مادى و معنوى، همین را مىگوییم که: از خود استقلال ندارند؛ بلکه شفیع و شافع و واسطه براى اخذ از جانب خدا و افاضه به عوالم هستند.
مىگویند: استمداد از ارواح پیغمبران و امامان، استمداد از روح مرده است، و این یک نوع مردهگرایى است؛ و یک نوع بت پرستى که انسان از چیز مرده، و بدون عین و أثر حاجتى را طلب کند؛ و آن را نزد خداوند شفیع قرار دهد؛ چه تفاوت مىکند بین درخواست از صَنَم، و بین درخواست حاجت از موجود بدون اثر؟
جواب مىدهیم: به نص آیات قرآن و براهین عقلی، روح انسان پس از مرگ، مرده نیست بلکه زنده است و بنا بر تجرد نفس نمىتواند معدوم صِرف گردد؛ و مرگ عبارت است از انتقال از دنیا به آخرت، و علاوه درباره شهداء مگر قرآن کریم نمىفرماید: زندهاند و در نزد خداوند روزى مىخورند؟
«وَ لَا تَحْسَبَنَ الَذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَهِ أَمْوتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ یُرْزَقُونَ؛«و البته (اى پیغمبر) چنین گمان مکن که: آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند! بلکه زندگانند؛ و در نزد پروردگارشان روزى مىخورند.»
مىگویند: این آیه، در خصوص شهیدان است؛ شهیدان غزوه احُد چون حمزه و غیره.
جواب آن است که: آیا حمزه و غیر او، از شهیدان؛ مگر در تحت نبوت رسولالله نبودهاند؟! آیا مقام حمزه از رسولالله بالاتر شد، که او زنده است؛ و رسولالله پس از مرگ مرده است؟! نه، چنین نیست؛ بلکه رسولالله شهید شُهَداء و موکَل بر ارواح پیغمبران است. ما در تمام نمازها به پیامبر درود مى فرستیم: «السَلَامُ عَلَیْکَ أَیُهَا النَبِىُ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ سلام خدا بر تو باد اى پیغمبر خدا! و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد!»
مخاطب به خطاب، مگر مىتواند غیر از شخص زنده و مستمع کلام ما بوده باشد؟