آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی پس از شنیدن خبر شهادت صیاد شیرازی گفت: آنچه که موجب تأثر من شد، فقدان یک چهره‌ نورانی است که سال‌ها پیش روی من در این جلسه شرکت می‏کرد. گاهی هم به من مراجعه می‌کرد و سؤال می‏پرسید.

 به گزارش مشرق به نقل از فارس، 21فروردین ماه 1378 بود که سرلشکر «علی صیاد شیرازی» فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح توسط منافقین کوردل ترور شد و به درجه رفیع شهادت رسید.

 

 

در مراسم تدفین این شهید والامقام، رهبر معظم انقلاب حضور یافتند و بر پیکر وی اقامه نماز کردند. ایشان در بخشی از پیام خود به مناسبت شهادت شهید صیاد شیرازی گفتند: «...امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیادشیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید ... سرزمین‏‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته کردستان، سال‌ها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است.»

به مناسبت چهاردهمین سال شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، متن منتشر نشده سخنان مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی درباره این شهید والام مقام منتشر می‌شود.

 

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ‏ الْخَوْفِ‏ وَ الْجُوعِ‏ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین الَّذینَ‏ إِذا أَصابَتْهُمْ‏ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏»؛ (سوره بقره آیات 155 و 156)

آنچه که موجب تأسف و تأثر من شد، فقدان یک چهره‌ نورانی است که سال‌ها پیش‌روی من در این جلسه شرکت می‏کرد. او با دقت تمام گوش می‏کرد و مطالب را هم ثبت و ضبط می‌کرد و گاهی هم به من مراجعه می‌کرد و سؤال می‏پرسید. ما ایشان را از دست دادیم و برای همیشه در دنیا از دیدارش محروم شدم. شهید صیاد شیرازی به عالم ارواح و انوار پیوست و به هدف خلقتش رسید و او «عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ یُرْزَقُون‏» است.

طبق موازینی که ما در دست داریم، ارواح نورانی اینها در نشئه برزخ، انقطاع کلی از این عالم ندارند. آنها با آن اموری که مورد علاقه‏شان است یک نوع رابطه برقرار می‌کنند. لذا اگر ادّعا کنم که روح منوّرش با توجه به علاقه شدیدی که به این جلسات داشت، الآن در این جلسه حضور دارد، گزاف نگفته‌ام. دیدگان برزخی من از دیدارش محروم است ولی او شاهد و من مشهود او هستم. در صورتی که در گذشته من شاهد او بودم و او مشهود بود. او شهید است و من محروم. باید این تعبیر را باور کنیم که «عَاشَ‏ سَعِیداً وَ مَاتَ‏ شَهِیدا». (بحار الأنوار، ج‏ 50، ص 215)

این حادثه مرا در یک وادی تفکر فرو برد که چه شده است که دشمنان اسلام نظیر این افراد را هدف قرار می‌دهند؟ من نسبت به تاریخ صدر اسلام در ذهنم یک سیر اجمالی کردم و حوادث نظیر این حادثه را پیش کشیدم و روی آن تأمل کردم. به این نتیجه رسیدم که دلیل اینکه این‌گونه افراد، هدف دشمنان اسلام قرار می‌گیرند این است که اینها افراد مؤثّر و کارآیی در دفاع از حریم اسلام هستند و از طرفی دیگر قابل معامله نیستند و نمی‌شود با اینها معامله کرد. به تعبیر دیگر به هیچ‏وجه قابل خریدن نیستند.

من یک مرور گذرایی بر تاریخ صدر اسلام کردم و دیدم که کسانی هستند که اینها نامشان در تاریخ اسلام به عنوان صحابه پیغمبر ثبت و ضبط شده است، ولی اهل معامله بودند.

مثلاً در زمان معاویه -که شیطان بزرگ آن عصر بود- طلحه‌ها و زبیرها بودند که چه بسا سوابق مصاحبتی زیادی هم با پیغمبر و حتّی امیرالمؤمنین داشتند ولی سرانجام معامله و مبایعه کردند و در باب سوداگری افتادند. البتّه برخی با پول معامله می‌کردند، چه کم و چه زیاد، بعضی هم با پست و مقام از اسلام دست می‌کشیدند. حتّی برخی از آنان حاضر شدند نسبت به بعضی از مسائل اسلامی تحریف کنند و روایاتی را جعل کنند. این مسائلی که من می‏گویم مسائلی کلی است و کسانی که اهل تاریخ و رجال هستند می‏فهمند که من چه می‌گویم.

یک دسته از این افراد نه تنها نسبت احادیث تحریف و جعلیاتی داشتند، حتّی نسبت به آیات می‏خواستند که تحریف ایجاد کنند. یکی از آن افراد «ثمرة ‏بن‏ جندب» است که نام این شخص را به عنوان صحابه‌ای از پیغمبر اکرم می‌نویسند و قضایای او با پیغمبر اکرم در تاریخ هست. همچنین قضایای او با معاویه که او با ثمره وارد معامله‏گری می‏شود که باید در مسائل قرآن تحریف ایجاد کند که به عنوان مثال نعوذبالله آیه‏ای که مصداق بارزش ابن‏ملجم است را به علی (ع) نسبت بدهد و آیه‌ای را که مصداق بارزش علی(ع)‌ و در شأن وی نازل گردیده است که معروف به آیة «لیلة المبیت» است، ‏را به ابن‏ملجم نسبت دهد. «‌وَ مِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فی‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى‏ سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد وَ إِذا قیلَ‏ لَهُ‏ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهاد»؛ از جمله مردم کسانی هستند که از نظر گفتار و چاپلوسی و تملق‌گویی، تو را به شگفت می‌آورند و خدا را گواه می‌گیرند که راست می‌گویند درحالی که دروغ می‌گویند و در عین حال با حق دشمنند و به‌دنبال ضربه زدن به دین الهی‌اند و... مصداق بارز این آیات ابن‌ملجم است که معاویه می‌خواست ثمره بگوید دربارۀ علی نازل شده است.

معاویه به ثمرة بن‏ جندب می‏گوید که بگو این آیه‌ای که در شأن علی(ع)‌ نازل شده است؛ «وَ مِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»؛ که مربوط به لیلة ‌المبیت است، درباره ابن‌ملجم است.

ابن‌أبی‌الحدید این قضیه‏ای را که تعریف کردم نقل می‏کند و می‌گوید: زمانی که ثمره می‌خواست دستمزدش را بگیرد، با معاویه سر قیمت بحثش شد. اول معاویه به او می‌گوید که هزار درهم می‌دهم، ثمره می‏گوید که نه خیلی کم است. سپس معاویه می‏گوید که صد هزار درهم و همین‏طور بالا می‏رود 200 هزار و 300 هزار، تا اینکه به 400 هزار درهم می‏رسد و ثمره قبول می‌کند. سپس ثمره به عنوان صحابی پیغمبر در میان مردم می‌آید و حدیث جعل می‌کند.

در تاریخ راجع‌به به درک واصل شدن ثمره، اختلاف وجود دارد که سال 57 بود یا 58 یا 59 یا 60 بود. ولی ابن‏ابی‏الحدید می‌گوید این شخص از آن کسانی بود که در واقعه کربلا هم بود و جزو سپاه عبیدالله‏بن‏ زیاد در لشکر یزید شرکت کرد و و زمانی که حسین(ع) به سمت کربلا می‏آمد، مردم را بر علیه حسین(ع) تحریص می‌کرد. من نمی‏خواهم که تاریخ بگویم، من اهل تاریخ نیستم. فقط برای روشن شدن مطلب می‌گویم که دشمن روی چه عناصری دست می‌گذارد و با آن‌ها معامله می‌کند.

دشمن از این افراد خوفی نداشتند. چرا؟ چون اینها مانعی بر سر راه آنان محسوب نمی‏شدند و انسان‏های معامله‏گری بودند و خلاصه اینکه مبلغ را کم و زیاد می‏کردند و کنار می‏آمدند و سازش می‏کردند. آنها از کسانی بیم دارند که اهل معامله نیستند! اینها را مانع می‌بینند و می‌خواهند که از سر راهشان بردارند. لذا معاویه(لعنت‏الله‏علیه) این خبیث، با حجرها و رُشیدها چه‌ کرد؟! هر کاری کرد، نتوانست که با اینها کنار بیاید. او حاضر بود که همه‏گونه با اینها سازش کند ولی اینها سازش‌گر نبودند. وقتی معاویه حکومت بصره را برای مدت شش ماه به زیاد‏بن‏ ابیه واگذار کرد و او در این مدّت آن‌طور که در تاریخ ثبت شده، 8 هزار شیعه علی(ع) را کشت. امثال حجرها و رشیدها برای دنیاداران مانع بر سر راه اهداف شیطانی این‏ها هستند ولی کسانی مانند ثمرة‏بن جندب، افرادی سازش‏کار هستند و خطری برای دشمن ندارند.

خب در اینجا این مطلب مطرح می‏شود که چرا اینها معامله نمی‌کنند؟ چرا نرمش و سازش نمی‌کنند؟ جواب ساده و همگانی آن این است که در هر معامله‌ای انسان باید کالایی داشته باشد، اگر کسی دستش خالی از کالا باشد، آیا این شخص می‌تواند معامله کند؟ معامله در جایی است که من چیزی داشته باشم تا بتوانم عرضه کنم. حالا ارزان یا گران بفروشم. آیا کسی که چیزی در دست ندارد می‌تواند که معامله کند؟ نه‌اینکه نمی‌تواند، بلکه نمی‌خواهد. اینها کسانی بودند که آنچه را که داشتند، قبلاً پیش‌فروش کرده بودند و دیگر چیزی نداشتند. مثل این است که یک مشتری سراغ جنسی بیاید و بگوید که فلانی این جنس چیست؟ در جواب بگوییم که ما قبلاً این جنس را فروختیم و پولش را هم گرفتیم. اینکه این اشخاص، اهل مبایعه نبودند برای این است که چیزی در دست نداشتند و نمی‌خواستند جنس پیش‌فروش شده خود را به دیگری بدهند.

خداوند در سوره توبه می‏فرماید: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنینَ‏ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»؛ برخی مؤمنین همه چیزشان را در إزای بهشت به خداوند فروخته‌اند، «یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ»؛ اینها در راه خداوند جهاد می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند، «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»؛  همه چیزشان را پیش فروش کردند و دیگر هیچی ندارند. اهل معامله نیستند چون قبلاً فروختند و به تعبیر ساده، پولش را هم گرفتند. بعد خداوند این اشخاص را توصیف می‌کند، «التَّائِبُونَ‏ الْعابِدُونَ‏ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنین»؛  اینها سست‌عنصر نیستند، بلکه افرادی پاک‌باخته و صادق هستند که آنچه را که داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. تاریخ هم گویای همین مطلب است.

من چند نمونه گفتم که یک مقدار مسائل برای شما روشن‏تر شود. وقتی که به صدر اسلام هم مراجعه کردم همین بوده است و غیر از این هم نباید باشد. این افرادی که در زمره صحابه هستند را مراجعه کنید، در تاریخ هم شده است که اینها همه چیزشان را در طبق اخلاص گذاشته‏ بودند. ‌امّا بعد از پیغمبر اکثر آن افراد معامله کردند. داستان کربلا  و این وقایع و حوادث تاریخی، در اسلام گویای همین معنا است.

این‏طور نبود که کفّار از بیرون بیایند و مزاحم مسلمین شوند. اصلاً بعد از آنکه اسلام گسترش پیدا کرد، ما چنین مزاحمت‌هایی را از جانب کفّار نداشتیم. آنچه که بود از داخل بود. یعنی کسانی که بر سر سفره اسلام و نظام اسلامی تغذیه می‌کردند، همان‏ها بودند که مزاحم مسلمین می‏شدند. همان‏ها این ضربه‌ها را می‌زدند. اصحاب علی(علیه‏السلام) در اقلیّت بود. شما ببینید کسانی که در تاریخ مطرح بودند و با این معامله‌گرها درگیر بودند، چه کشیدند؟! «کالجبل الراسخ لا یحرک العواصف»؛ که من تعبیر قرآنی کردم که پیش فروش کرده بودند.

در روایاتی که از علی (علیه‏السلام) نقل شده است که حضرت می‏فرماید: ممکن است برای شما ثمن‌هایی قرار بدهند، اما مواظب باشید که خود را ارزان نفروشید. خودتان را به پول و ریاست نفروشید، مواظب باشید! کسانی که خودشان را می‏فروشند خودفروش هستند. بعضی‌ها خود را به پایین‌تنه می‌فروشند، برخی به پول و برخی به مقام! امّا بدبخت‏تر از همه کسانی هستند که خود را برای دنیای دیگری می‌فروشند؛ مثل ابن‌ملجم.

تو گران‌قیمت هستی. مشتری تو خداست. ارزش تو جنّت است، «إِنَ‏ لِأَنْفُسِکُمْ‏ أَثْمَاناً فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِالْجَنَّة»؛ برای جان‌های شما ثمن‌های مختلفی وجود دارد. هم ریاست، هم پول، همه چیز می‌شود، امّا مواظب باش و خود را جز به بهشت نفروش! «أَلَا إِنَّهُ‏ لَیْسَ‏ لِأَنْفُسِکُمْ‏ ثَمَنٌ‏ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛ چقدر زیبا می‌گوید! هان آگاه باش برای جان‌های شما ثمنی جز بهشت نیست، پس آنها را مگر به بهشت نفروشید. خودت را به خدا بفروش. بگذار که مشتریت خدا باشد. بگذار که خداوند تو را بخرد.

ولی چه کنیم که این صحنه‌های دردناک تاریخ که پیش می‌آید، برای همین خودفروشی‌ها است. وقتی مسلم‌بن‌ عقیل می‌آید و وارد کوفه می‏شود نزدیک به 12 هزار نامه به حسین(ع) نوشته و ارسال شده بود. امّا شعار و حرف فراوان است امّا مرد عمل کم است. «یُعجِبک قولهُ»؛ امّا عمل نمی‌کنند.

من در یک قطعه تاریخی دیدم که وقتی عبیدالله (لعنت‏ الله‏ علیه) وارد کوفه شد، مردم او را نشناختند و مردم خیال کردند که امام حسین (ع) آمده است. ‌غوغایی به پا شد. صورتش را بسته بود. یک نفر رو کرد به او و گفت: ای پسر پیغمبر! ما 40 هزار نفر هستیم که با مسلم بیعت کردیم و همه آماده هستیم. ده‌ها هزار نفر با مسلم بیعت کردند، امّا بعد چه شد؟ وقتی بنا شد معامله که شود، اشراف کوفه را دعوت کرد و برای فریب مردم راه‏های مختلفی را پیش کشید. کار به جایی رسید که وقتی مسلم وارد مسجد کوفه می‏شود و نمازش را می‏خواند و می‏بیند که سی نفر بیشتر همراه او نیستند. مسجد کوفه‌ای که مملو از جمعیت بود. بعد در تاریخ دارد که نماز که تمام شد، خواست بیرون بیاید دید که در صحن مسجد 10 نفر شدند. از در مسجد که بیرون آمد نگاه کرد و دید که یک نفر هم نیست. بحث چه بود؟ همین بود که معامله کردند. هر کسی یک‏طور امتحان می‏شود. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ‏ الْخَوْفِ‏ وَ الْجُوعِ‏ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس