به گزارش مشرق، همشهري ديپلماتيک در شماره 45 خود نوشته است: براي بررسي سياستها و برنامههاي کشورها از شيوههاي متفاوتي بهره گرفته ميشود، يکي از اين شيوههاي رايج بررسي افکار عمومي کشورهاست؛ اين روش بيشتر توسط کشورهايي که به افکار عمومي در سياستگذاري خود اهميت ميدهند مورد استفاده قرار ميگيرد.
يکي از بررسيهاي مهم در اين حوزه، نظرسنجي دانشگاه مريلند آمريکاست که با همکاري موسسه بينالمللي زاگبي و موسسه کارنگي افکار عمومي اعراب در مورد سياست خارجي آمريکا در خاورميانه، اختلاف اعراب و رژيم صهيونيستي و برنامه هستهاي ايران مورد نظر سنجي قرار داده است. اين نظرسنجي در شش کشور عربي مصر، اردن، لبنان، مراکش، عربستان سعودي و امارات متحده عربي در يک جامعه آماري 3976 نفري به مدت يک ماه از 30 خرداد ماه تا 29 تيرماه 1389 انجام شده است. در ادامه خلاصه اجراي اين نظرسنجي که توسط پژوهشکده مطالعات راهبردي انتشار يافته و در همشهري ديپلماتيک شماره 45 منتشر شده را ميخوانيد:
1- حق ايران براي داشتن برنامه صلحآميز هستهاي از سال 2008 تا 2010 رشد چشمگير 20 درصدي را نشان ميدهد.
2- حق ايران براي برنامه هستهاي صلحآميز رقم 92 درصد و براي سلاح هستهاي رقم 70 درصد را نشان ميدهد که رقم قابل توجهي است. اما در مورد سلاح هستهاي، کشورهاي حاشيه خليج فارس و خاورميانه نگراني بيشتري از کشورهاي شمال آفريقا دارند. اين موضوع داراي سه وجه است: يکي اينکه پذيرش برنامه صلحآميز هستهاي ايران توجيهي براي اشاعه اين برنامه در اين کشورها خواهد بود. کشورهاي مصر، عربستان و امارات تمايل دارند براي کويززدايي يا شيرين کردن آب شور از اين فناوري پيشرفته استفاده کنند. دو، در صورت دسترسي ايران به سلاح هستهاي و احتمال درگيري بين اين دو کشور، کشورهاي خليج فارس و خاورميانه به منطقه اصلي درگيري بدل ميشوند؛ وضعيتي که اروپا در جريان جنگ سرد بين آمريکا و شوروي داشته است. سه، تبديل شدن ايران به قدرت اول منطقه باعث افزايش قدرت ايران و کاهش قابل توجه قدرت کشورهاي ديگر در حوزههاي مختلف ميشود و شيخنشينهاي خليجفارس بايد قراردادهاي سنگينتري با کشورهاي غربي به ويژه آمريکا و انگليس ببندند.
3- کشورهاي شمال آفريقا از قدرت اول شدن ايران براي مقابله با رژيم صهيونيستي استفاده ميکنند. در اينجا شايد نظر بر اين بوده که اگر سلاح هستهاي داشتن ايران منجر به توازن قدرت در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و کاهش دستاندازي رژيم صهيونيستي به کشورهاي ديگر شود، براي ثبات منطقه خوب است.
4- نگاه مثبت اعراب به اوباما در بين سالهاي 2009 تا 2010 روند نزولي داشته که شايد بخشي از اين امر حاصل توقع زيادي که با روي کار آمدن اوباما در مقايسه با رئيس جمهور پيشين و پيشينه سياهپوست بودنش ايجاد شده بود.
5- بهبود نگرش آمريکا در منطقه از دو مسير ميگذرد: نخست، حل مشکلات بغرنج منطقه که از نظر امکان به ترتيب عبارتند از خروج از عراق، پايان جنگ افغانستان و در نهايت مساله اعراب و رژيم صهيونيستي. موضوع عراق به دليل نزديک شدن زمان خروج نيروهاي آمريکايي از عراق اهميت خود را نسبت به سالهاي قبل کاهش داده است اما ميتواند به ترميم بخشي از وجهه اوباما و آمريکا در منطقه کمک کند. موضوع خروج از افغانستان به نظر نميرسد تا چند سال آينده امکانپذير باشد. همچنين افغانستان از نظر جغرافيا در منطقه عربي قرار ندارد و علايق عربي نسبت به آن کمتر است.
6- در عين حال مهمترين موضوع، مساله اعراب و رژيم صهيونيستي است که موضوعي حيثيتي در ميان اعراب است و تمام تبعات منطقهاي تابعي از اين موضوع است که به نظر ميرسد دورنماي روشني براي آن در منطقه ديده نميشود. در عين حال بخش عمده بدبيني اعراب در قبال سياست خاورميانهاي اوباما تابعي از رفتار غيرمسوولانه و غيرانساني رژيم صهيونيستي در قبال موضوع غزه و کمکهاي بشردوستانه بينالمللي به غزه محاصره شده است.
7- جامعه آماري کشورهاي عربي، آمريکا را پشتوانه قدرت رژيم صهيونيستي ميدانند و بدون آن وضعيت رژيم صهيونيستي بسيار ضعيف در منطقه ظاهر خواهد شد.
8- فرايند صلح در خاورميانه چشمانداز خوبي ندارد، زيرا اگر قرار باشد رژيم صهيونيستي تمام قلمرو تصرفي در سال 1967 را براساس قطعنامه 242 و 338 شوراي امنيت سازمان ملل به اعراب بازگرداند - امري که حکومتهاي عربي با فرمول «زمين در قبال صلح» به دنبال آن هستند - تمايل براي صلح و سازش اعراب با رژيم صهيونيستي به دليل سابقه بسيار ناميمون اين رژيم، بسيار کم است. حتي اگر اين اتفاق در فرايند صلح رخ دهد، امکان همسايگي خوب(1) براساس حقوق بينالملل عمومي براي رژيم صهيونيستي در کنار کشورهاي عربي نازل است.
9- در عين حال نگاه جامعه آماري به جريان صلح و راهحل آتي آن مبتني بر واقعگرايي و واقعبيني است. آنها در حال حاضر تنها گزينه را ايجاد دو دولت ميدانند. اين نشان ميدهد نوعي خوشبيني به کاهش خشونت و ايجاد صلح – نه لزوما آينده بهتر – وجود دارد. اما در عين حال بلافاصله پس از آن گزينه تداوم وضع موجود قرار دارد. به عبارتي اگر گزينه ايجاد صلح موفق نباشد، حداقل بدبيني به جريان خاتمه خشونت در فرايند صلح بسيار افزايش مييابد. به نظر ميرسد با توجه به اقدامات غيرمعقول رژيم صهيونيستي در چند سال اخير، به جريان صلح در خاورميانه آسيب جدي رسيده است و اين خطر بيشتري براي آينده خاورميانه دارد.
10- تمايل به حماس و رهبران حماس در مجموع بسيار بيشتر است، اما اين به معني بيتوجهي به فتح و رهبران آن نيست. در عين حال توافق اين دو گروه و ايجاد حکومت وحدت ملي بهترين گزينه موردنظر جامعه آماري موردنظر است.
11- تمايل به مذاکره و نقش سازمان ملل در ميان جامعه آماري به مداخله خارجيان يا شکلگيري جنگي ديگر اولويت دارد؛ به نظر ميرسد منطقه نه راه گريزي از مذاکره دارد و نه تمايلي به مداخله خارجي و جنگ.
12- در پاسخ به اين پرسش که کدام رهبر جهان (غير از کشور خود) را تحسين ميکنيد، نتيجه به شکل زير بوده است.
سه نفر اول جدول بالا اصلا عرب نيستند. اين خود نشان از اين دارد که کشورهاي غيرعربي منطقه و خارج از منطقه اقدامات مناسب بيشتري براي منطقه دارند. نکته ديگر اينکه سران کشورهاي محافظهکار منطقه به نسبت کشورهاي تجديدنظرطلب و گروههاي سياسي مخالف آمريکا مورد توجه هستند؛ به طوري که صدام حسين هنوز در اين فهرست قرار دارد.
جايگاه حسني مبارک در اين فهرست تاحدي مستثناست، زيرا بيشتر به خاطر نقشي است که در جريان حل بحران غزه داشت؛ در عين حال رقم آن نيز چندان قابل توجه نيست. تنها رهبران کشور فرامنطقهاي مورد توجه در اين فهرست دو رهبر کنوني و پيشين فرانسه است. شايد بخشي از اين گرايش عمومي به فرانسه ناشي از سياستهاي شيراک در دورههاي قبل باشد.
13- در اين نظرسنجي محمود احمدينژاد- رئيس جمهور ايران- در سال 2010 در رتبه سوم قرار دارد. اين امر به خاطر سياستهاي ضدرژيم صهيونيستي ايران است و همين نکته هم باعث شده تا برنامه هستهاي ايران حتي به شکل سلاح براي ايجاد توازن در منطقه عليه رژيم صهيونيستي مورد توجه قرار گيرد.
پس ايران با دنبال کردن سياست ضدرژيم صهيونيستي، بهتر ميتواند نظر افکار عمومي اعراب را نسبت به برنامه هستهاي خود جلب کند تا بيتوجهي به موضوع رژيم صهيونيستي. در عين حال توجه به اين نکته هم ضروري است که محبوبيت محمود احمدينژاد در سال 2008 نيز در جايگاه سوم بعد از شيراک و بشار اسد قرار داشت. در سال 2009 اين جايگاه بعد از چاوز با 24 درصد، بشار اسد و شيراک با ده درصد، بنلادن با نه درصد جلوتر از ايشان بود. اما در سال 2010 دوباره به جايگاه سال 2008 يعني رتبه سوم رشد کرد.
جايگاه اولي و دومي اردوغان و چاوز نيز به موضعگيري آنها در قبال فلسطين عليه رژيم صهيونيستي بازميگردد. در اين ميان نقش اردوغان به اقدام وي در جريان کنفرانس داووس عليه حمله نظامي رژيم صهيونيستي به غزه و موضعگيري وي در جريان ناوگان کمکرساني به غزه بازميگردد که به يکباره از سال 2008 تا سال 2010 به رتبه اول با 20 درصد محبوبيت رسيد.