کد خبر 200432
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۸

چند سالیست برای آمدنتان لحظه شماری میکنم.... میشود با آمدنتان، کلبه من را نور باران کنید...؟؟؟

به گزارش سرويس وبلاگستان مشرق ، سید محسن نجفی نويسنده وبلاگ محبت در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:

کوهستان بود...

هوا خیلی سرد بود..

امام رضا علیه السلام به همراه یارانشان از اسب پیاده شدند...

حدود سیصدنفر!!!!!

عابدی در ان کوهستان از غاری بیرون امد.

_ سلام اقای من!

چند سالیست برای امدنتان لحظه شماری میکنم....

میشود با امدنتان ,کلبه ی من را نور باران کنید...؟؟؟

امام اشاره کردند...همه !!!وارد شدند.

مبهوت شده بود....300نفر در کلبه ی کوچکش!!!!

چیزی در کلبه برای پذیرایی ان 300 نفر!!نداشت.

امام رو به او کرد...

_ هرچه داری بیاور....


سه قرص نان و یک کوزه ی عسل گذاشت جلوی امام...

امام عبایش را روی انها کشید و دعایی خواند..

بعد از زیر عبایش به همه نان عسل داد...!!

.

.

همه که رفتند....

نان و عسل عابد هنوز همانجا بود...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • حسین غلامحسینی ۱۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۲
    0 0
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
  • یک مسلمان ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۲
    0 0
    یا ضامن آهو به ماهم نظری کن ...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس