کد خبر 194782
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۵

گروه سیاسی مشرق ـ دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای در یادداشتی به قلم «سعدالله زارعی» استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و کارشناس مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی  سویه‌های مختلف مذاکره با آمریکا را بررسی کرده است:

«هر تصمیمى که ما براى انقلاب و به عنوان مواضع اصولى انقلاب بگیریم، باید تابع استدلال باشد. [...] اساس این منطق هم یکى نفع ملت ایران و مصالح کشور است، یکى هم اصول و عقاید و باورهایى است که ملت ایران در راه این باورها، مبارزه و مجاهدت کرده، شهید و جانباز داده، ایستادگى کرده است و مردم دنیا را متوجه خودش کرده است.» (فرازی از سخنان رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه، 1376/10/26)

درباره‌ی سیاست خارجی گفته‌اند که سیاست خارجی ترکیب دو عنصر «پایداری» و «انعطاف» است. (سجادپور: 1390) در مواجهه با مقولاتی حیاتی همچون «امنیت ملی» و «حفظ نظام سیاسی»، سیاست خارجی بر عنصر پایداری تأکید می‌کند و در خصوص مسائل جاری که جنبه‌ی حیاتی ندارد و در نوسان بین «یک موضوع مهم» یا «یک موضوع معمولی» است، سیاست خارجی -و داخلی نیز- وضعیتی انعطافی پیدا می‌کند. در مسائل حیاتی که باید ایستاد، راه تصمیم‌گیری -و تجدید نظر- یا بسته است یا این‌که با حداکثر احتیاط همراه است و تصمیم‌گیری درباره‌ی آن به بالاترین سطح برمی‌گردد.

جنبه‌های حیاتی مناقشه ایران و آمریکا

وضعیت حاکم بر مناسبات ایران و آمریکا طی سه دهه‌ی گذشته، وضعیتی خاص، و بحث‌کردن از آن نیز همواره امری «فوق راهبردی» بوده است، زیرا چالش‌های ایران و آمریکا از نوع حیاتی بوده و به موجودیت یا عدم موجودیت یا به اموری ربط داشته که نهایتاً به هویت یکی از دو طرف بازمی‌گشته است. از یک طرف آمریکایی‌ها در این دوران طولانی، همواره از حذف ایران از معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی سخن گفته‌اند. مثلاً آمریکایی‌ها صراحتاً می‌گویند همه‌ی کشورها جز ایران حق دارند از مواهب معاهده‌ی‌ اِن‌پی‌تی برخوردار باشند و بعد در ادامه می‌گویند که ما به ایران اطمینان نداریم. این‌گونه رفتار و برخورد آنها بازی با صلاحیت یک ملت، آن هم ملتی با سابقه‌ی چند هزار ساله و صاحب تمدن برجسته است و به همین خاطر، جنبه‌ی حیاتی دارد.

آمریکایی‌ها پیش از بحث انرژی هسته‌ای نیز منازعات را به سمت ابعاد حیاتی سوق می‌دادند. مثلاً گاسپار واین برگر -وزیر دفاع دولت ریگان- در زمان مسئولیتش باصراحت و علنی اعلام کرد که ما باید ریشه‌های ملت ایران را بخشکانیم. در جریان تحریم‌های اخیر نیز آمریکایی‌ها بارها از واژه‌ی «تحریم‌های فلج‌کننده» صحبت کرده‌اند. در طول دو دوره‌‌ ریاست‌جمهوری بوش و اوباما -13 سال گذشته- نیز همواره یک ردیف بودجه‌ای در بودجه‌ی رسمی و علنی آمریکا تحت عنوان «هزینه‌ی تغییر ایران» وجود داشته که در نوع خود کاملاً بی‌سابقه است. پس بحث از رابطه‌ی میان آمریکا و ایران تا آن‌جا که به آمریکا برمی‌گردد نیز موضوعی کاملاً جدّی است.

از این طرف، اگرچه جمهوری اسلامی هیچ بودجه‌ای برای براندازی دولت آمریکا اختصاص نداده و در این راه هیچ قدمی برنداشته و حتی به شکل تبلیغاتی و سیاسی هم از لزوم براندازی «دولت آمریکا» سخن نگفته است، در عین حال تردیدی هم نیست که ایران در مواجهه با آمریکا روی نکاتی دست گذاشته که برای آمریکا به ‌عنوان یک ابرقدرت، حیاتی است.

آمریکایی‌ها قدرت‌مندی خود در محیط فراملی را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که مستلزم هماهنگ‌شدن دیگران با آمریکا است. آنان از بالا تا پایینِ قاره‌ی آمریکا را «حیات خلوت» و «منطقه‌ی ممنوعه» برای حضور دیگران اعلام کرده و رسماً به آن به‌ عنوان رکن مهم «قدرت» و «امنیت ملی» خود می‌نگرند و به هر کشوری که بخواهد این حریم را مخدوش کند و این قُرُق را بشکند، به چشم «دشمن» نگاه می‌کنند. همه‌‌ ماجرای خلیج خوک‌ها و بحران موشکی کوبا در سال 1962 را به یاد دارند. یا در صفحات تاریخ درباره‌ی آن مطالعه کرده یا در محاورات اجتماعی درباره‌ی آن چیزی شنیده‌اند. آمریکایی‌ها در آن سال به خاطر نصب‌شدن سپر دفاع موشکی شوروی در کوبا و به تعبیر دقیق‌تر، به خاطر برپاشدن یک نظام مارکسیستی مورد حمایت شوروی تا آستانه‌ی جنگ پیش رفتند. آمریکایی‌ها علاوه بر آمریکای لاتین، بسیاری از مناطق خاورمیانه و از جمله شبه جزیره‌ی عربستان را منطقه‌ی انحصاری خود به حساب می‌آورند و هرگونه خدشه به اقتدار و تمرکز آمریکا در این مناطق را ساییده‌شدن «منافع حیاتی» آمریکا تلقی می‌کنند. علاوه بر این‌ها، آمریکایی‌ها از «آزادی انتقال انرژی» به این معنی که اتفاقی خارج از چهارچوبِ مورد قبول غرب برای نفت نیفتد، به ‌عنوان یک مسأله‌ی حیاتی یادمی‌کنند و در واقع، حق حاکمیت کشورها بر این منبع را رد می‌کنند و از این طریق، استقلال کشورها را مخدوش می‌سازند.

از نظر آمریکایی‌ها «وقوع انقلاب در ایران» و «پیدایی یک جریان مقاومت در منطقه و ایجاد تغییر در موازنه‌ی امنیتیِ اسرائیل‌محور در منطقه»، دو اقدام اساسی ملت ایران در نادیده‌گرفتن منافع حیاتی آمریکا است. همچنین تحولات عمده‌ای که در منطقه با محوریت ایران رخ داده، از جمله پیروزی حزب‌الله لبنان و مقاومت فلسطین در برابر اسرائیل طی چند جنگ، روی کار آمدن یک دولت منتخب مردم در عراق و تزلزل در رژیم‌های وفادار غرب در کشورهایی همچون مصر، تونس، بحرین، یمن و عربستان، اقدامات بعدی ملت ایران در نادیده‌گرفتن منافع حیاتی آمریکا است. با این وصف، آن‌چه در مناقشات 30 ساله بین دو کشور به ایران مربوط می‌شود نیز جنبه‌ای کاملاً حیاتی دارد و به‌هیچ‌وجه در عِداد یکی از موضوعات معمولی به حساب نمی‌آید تا هر فرد یا نهادی اجازه داشته باشد درباره‌ی آن تصمیم بگیرد.

جنبه‌های هنجاری مناقشه ایران و آمریکا

نوع نگاه ایران و آمریکا به یکدیگر به‌مرور و در یک روند منطقی به «هنجار» تبدیل شده است. پس بحث پیرامون حُسن و قُبح «مذاکره» با آمریکا حتماً باید با لحاظ‌کردن این نکته توأم باشد. اگر مروری بر سابقه‌ی ادبیات حاکم بر انقلاب اسلامی داشته باشیم، درمی‌یابیم که این انقلاب از همان نقطه‌ی آغاز، خود را در آماج حملات آمریکا دیده و برای مواجهه‌ی با آن آماده است. حضرت امام خمینی رحمه‌الله در 4 آبان 1343 و در سخنرانی تاریخی خود در مسجد اعظم قم، آمریکا را مهم‌ترین دشمن ملت ایران و نهضت اسلامی آن دانستند: «تمام گرفتاری‌های ما از این آمریکاست. آمریکا از انگلیس بدتر. انگلیس از آمریکا بدتر. شوروی از هر دو بدتر. همه از هم بدتر. همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث‌هاست، با آمریکاست.» (صحیفه‌ی امام رحمه‌الله، جلد اول)

این خصومت آمریکا علیه انقلاب اسلامی و مردم ایران و واکنش خشمگینانه‌ی رهبری و مردم ایران به آمریکا، در طول زمان انباشته و نهادینه شده است. از یک ‌طرف برای ایرانی‌ها، آمریکایی‌ها کینه‌توزترین و فعال‌ترین دشمن تلقی شده‌اند و از سوی دیگر، برای مقامات آمریکایی هم ایران مهم‌ترین مشکل و دغدغه به حساب آمده است. همین یک ماه پیش، خانم کلینتون -وزیر خارجه‌ی سابق آمریکا- در آخرین روزهای مسئولیتش در پاسخ به سؤال یک شبکه‌ی تلویزیونی که پرسید در این چهار سال، مهم‌ترین دغدغه و درگیری‌تان چه بود؟ بلافاصله و بدون تأمل پاسخ داد: «ایران؛ ایران در این چهار سال یک روز هم از ذهن من کنار نرفته است.»

با این وصف، کاملاً آشکار است که پس از 50 سال خصومت نهادینه‌شده، رابطه با آمریکا مقوله‌ای نیست که یک دولت از این طرف یا از آن طرف و یا یک جریان سیاسی در این ‌سو یا آن ‌سو قادر به حل و فصل آن باشد. از این‌ رو رهبر معظم انقلاب اسلامی، مسئولین و جریانات سیاسی را از ورود به بحث مذاکره با آمریکا پرهیز داده و ورود به این موضوع را خلاف استقلال کشور، خلاف منافع و مصالح ملی و در نقطه‌ی مقابل نگرش‌ها و باورهای مردم ارزیابی کردند و گفتند: «امروز اگر کسانى بخواهند سلطه‌ى آمریکا را مجدداً در این کشور برقرار کنند، بخواهند از منافع ملى، از پیشرفت علمى، از حرکت مستقل صرف‌ نظر کنند براى خاطر رضایت آمریکا، ملت گریبان این‌ها را خواهد گرفت. بنده هم اگر بخواهم بر خلاف این حرکت عمومى و خواست عمومى حرکت کنم، ملت اعتراض خواهد کرد؛ معلوم است. همه‌ى مسئولین موظفند منافع ملى را رعایت کنند، استقلال ملى را رعایت کنند، آبروى ملت ایران را حفظ کنند.» (دیدار فرماندهان و جمعى از کارکنان ‌نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران‌؛ 1391/11/19)

مخالفت با مطامع آمریکا در ایران یک «هنجار» است، همان‌گونه که کوتاه‌نیامدن در برابر ایران در دستگاه هیئت حاکمه‌ی آمریکا یک هنجار است. از این‌ رو، قوانین ضد ایرانی در کنگره‌ی آمریکا نوعاً حتی بدون یک رأی مخالف به تصویب می‌رسد؛ همان‌گونه ‌که قوانین ضد آمریکایی در مجلس ایران نیز بدون مخالف تصویب می‌شود.

بررسی هنجارها

وقتی که یک رویّه در کشوری به هنجار (NORM) تبدیل شود، در حکم «قانون مادر» است و در کشورها ارزشی همسنگ قانون اساسی می‌یابد؛ ‌همچنان‌که قانون اساسی در بسیاری کشورها چیزی جز این هنجارها نیست. هنجار یک قانون و اصل بنیادی است. بروس کوئن هنجار را «الگوی رفتاری مشترک» دانسته است. (ثلاثی1370) همچنین «هنجار هویت‌های بازیگران و اولویت‌شان را شکل می‌دهد.» (امیر محمدی بهراسمان:1391) سازه‌انگاران هنجار را مقدم بر منافع بازیگران دانسته‌اند و آثار آن را به دو بخش «تنظیمی» و «تکوینی» سرایت داده‌اند. به این معنی که هنجار علاوه بر تعریف و تنظیم منافع بازیگران، به اهداف نیز مشروعیت می‌دهد.

یکی از شاخص‌های جداکننده‌ی هنجار از غیر هنجار، «جامعه‌پذیری» است. جامعه‌پذیری یک فرایند پیوسته است و علاوه بر آن، می‌تواند همزمان در دو سطح بین‌المللی و داخلی در حال انجام باشد. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که پای یک هنجار به سیاست خارجی باز شود و ازقضا این نوع هنجارها «هویت‌ساز» باشد و به کشوری که آن را دارد، هویتی متمایز ببخشد. همچنین در صورتی که آن هنجار «سازنده» -یعنی روا و منطقی- باشد، این هویت متمایز، «ممتاز» نیز خواهد بود. با این وصف، «جامعه‌پذیری» در سطح بین‌المللی به معنی تبدیل‌شدن یک هنجار ملی به هنجار بین‌المللی است و لازمه‌ی آن، انعکاس آن هنجار در رفتار دیگر ملت‌ها و دولت‌ها است. جامعه‌پذیری در سطح ملی به معنی همراهی اعتقادی اکثریت مردم با یک اصل است. جامعه‌پذیری یک هنجار -چه در سطح ملی و چه در سطح بین‌المللی- و درجه‌ی این جامعه‌پذیری، میزان «توانایی» و «تأثیر» یک هنجار را مشخص می‌کند.

در بحث جاری، «عدم مذاکره با آمریکا» یک هنجار است و از جامعه‌پذیری در دو سطح ملی و بین‌المللی برخوردار است. یعنی در سطح ملی، اکثریت قاطع مردم ایران، آمریکا را دشمن خود تلقی می‌کنند. یک پژوهش که در اردیبهشت‌ماه سال گذشته توسط مؤسسه‌ی «رند» -وابسته به دولت آمریکا- منتشر شده است، نشان می‌دهد که «اغلب سیاست‌های جمهوری اسلامی، از جمله ضدیت با منافع ایالات متحده‌ی آمریکا و تلاش برای دستیابی به توانمندی هسته‌ای غیر نظامی و احیاناً تسلیحات هسته‌ای، مورد حمایت بخش اعظم جامعه‌ی ایران قرار می‌گیرد.» این پژوهش -نظرسنجی- به سفارش وزیر دفاع آمریکا و در انیستیتوی تحقیقات دفاع ملی (رند) صورت گرفته و البته با ادبیات آمریکایی‌ها تنظیم شده است. حال آن‌که مردم ایران نه با منافع آمریکا، بلکه با سلطه‌ی آمریکا مخالفند و خواسته‌ی مردم ایران در مسئله‌ی انرژی هسته‌ای، استفاده از حقوق مسلّم خودشان است و نه تمنای تسلیحات کشتار جمعی. این نظرسنجی که پس از 33 سال از پیروزی انقلاب و در زمان اوج فشارهای آمریکا تنظیم شده است، برای اثبات این ‌که «عدم مذاکره با آمریکا» یک هنجار ملی است، کفایت می‌کند.

در عین حال، عدم مذاکره با آمریکا یک هنجار بین‌المللی نیز هست و ریشه‌ی آن در گسترش بی‌اعتمادی نسبت به آمریکا و سیاست خارجی آن است. گزارش‌های مختلفی نشان می‌دهد که نفرت مردم شمال آفریقا و آسیای غربی -یعنی کشورهای اسلامی- از آمریکا در سال 2012 از رشد قابل توجهی برخوردار بوده و به میانگین 85 درصد رسیده است. همان‌گونه که امروزه به‌آتش‌کشیدن پرچم آمریکا به یک پدیده‌ی روزانه در اکثر کشورهای این منطقه‌ی بزرگ تبدیل شده است. پس می‌توانیم بگوییم که عدم مذاکره با آمریکا یک هنجار بین‌المللی است و از جامعه‌پذیری در سطح بین‌المللی نیز برخوردار است.

عدم مذاکره با آمریکا در چنین شرایطی یک مزیت است که ازدست‌دادن آن، با منافع و مصالح ملی سازگاری ندارد. ایران می‌تواند با شعاری برخاسته از هنجار «عدم مذاکره»، پرچم یک جبهه‌ی گسترده‌ی مخالف آمریکا را در دست بگیرد که مردم آن درصدد تعریف تازه‌ای از هویت خود و در نتیجه، تعریف تازه‌ای از دوستان و دشمنان و سیاست‌های خود هستند و از مزایای آن در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی استفاده کند. درست به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌فرمایند: بحث مذاکره‌ی با آمریکا «قطبیت» ایران را مخدوش می‌کند: «این‌ها [آمریکایی‌ها] می‌خواهند با شایعه‌ی مذاکره‌ی جمهوری اسلامی، این‌طور وانمود کنند که در این مصاف، بالأخره قطب اسلامی شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینی شد و قطب استکبار در این مصاف پیروز شد.» (خطبه‌های نماز جمعه؛ 1376/10/26)

علی‌رغم آن که متقابلاً «دشمنی با ایران» در آمریکا به یک هنجار تبدیل شده و ارتباطی با یک حزب یا زمانی خاص ندارد و آمریکایی‌ها برای دشمنی با ایران سالانه میلیاردها دلار هزینه می‌کنند، در عین حال، کم و بیش رؤسای جمهور و وزرای امور خارجه‌ی آمریکا در کنار و همزمان با تشدید دشمنی‌ها، از «آمادگی برای مذاکره با ایران» حرف زده‌اند. واقعاً چرا؟ آیا تلاش برای اسقاط نظام و تلاش برای مذاکره با ایران دو جنس یا دو کالای متفاوتند؟ یا این‌که هر دو همان‌گونه که از سوی افراد واحدی بیان و دنبال می‌شوند، هدف واحدی هم دارند؟ با نگاهی ساده‌بینانه به موضوع، ما خود را با دو کالای متفاوت، یکی پذیرفتنی و دیگری ناپسند مواجه می‌بینیم و در ادامه می‌گوییم از آن‌جا که دشمنی، بد و مذاکره بی‌ضرر است، بنابراین ما «مذاکره» را انتخاب می‌کنیم.

حال اگر اندکی ژرف به موضوع نگاه کنیم، درمی‌یابیم که مذاکره نیز بخشی از سازوکار دشمنی با ملت ایران است. چرا؟ چون آمریکا می‌داند که ملت ایران در مقابل سیاست‌های سلطه‌جویانه موضعی واحد دارد و ایالات متحده‌ را در کانون این‌گونه سیاست‌ها می‌داند. در این بین، بعضی از مقامات آمریکایی، آن هم زمانی که در شرایط نقل و انتقال قرار می‌گیرند، از تمایل به مذاکره با ایران حرف می‌زنند. اوباما در اولین نطق دور دوم ریاست‌جمهوری خود (چهارشنبه 25 بهمن) بار دیگر از مذاکره و مزیت گفت‌وگو با ایران صحبت کرد و همان ‌زمان ایران را متهم کرد که درصدد دستیابی به تسلیحات هسته‌ای است. این نشان می‌دهد که در متن اعمال فشار و ایراد اتهام، مقوله‌ای به نام مذاکره نیز وجود دارد که برای جوربودن جنسشان مطرح می‌کنند. اگر اوباما یا وزیر خارجه‌‌ی او از لزوم اعمال فشار و تحریم و تهدید علیه یک دولت سخن بگوید و از آمادگی کشورش برای مذاکره حرف نزند، در این صورت مخاطب زیر بار تهدید علیه یک دولت مستقل نمی‌رود و آن را خلاف حقوق و عرف بین‌الملل می‌داند. اما زمانی که در کنار تهدید و تحریم، از مذاکره هم حرف می‌زند، مخاطب‌ها تهدید آمریکا علیه ایران و تحریم را منصفانه تلقی می‌کنند. البته مخاطبان تیزهوش در همان جامعه هم می‌دانند که «لفظ» مذاکره در برابر «عمل» تحریم و تهدید ارزشی ندارد.

تخطئه‌ی گذشته‌ها

یکی از اهداف مذاکره، «تخطئه‌ی گذشته» است. وقتی یک ملت یا دولت در مواجهه با دولت دیگر از ادبیات سلبی -نفی اعتماد- استفاده می‌کند و خود را در این مواجهه عازم و جازم معرفی می‌کند و سپس پیش از آن‌که چیزی تغییر کرده باشد، از «مذاکره» حرف می‌زند، در عرف سیاسی، «عقبگرد» به حساب می‌آید. رهبری انقلاب، از حضرت امام رحمه‌الله تا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بارها فرموده‌اند که «ما با دشمن کنار نمی‌آییم و تسلیم دشمن نمی‌شویم.» سپس در سطح ملی نیز این به یک شاخص در پایداری انقلاب بر سر اهداف و اصول تبدیل شده است. بحث مذاکره با آمریکا در شرایطی که آمریکایی‌ها حتی به حداقل حقوق ملت ایران که مراوده‌ی آزاد با جهان خارج است، تن نمی‌دهند و با انواع فشارها سعی در محدودکردن مردم ایران دارند، در واقع غیر از آن‌که تسلیم‌شدن در برابر فشار تعبیر می‌شود، درستی راهِ رفته‌ی انقلاب را هم با علامت تردید و سؤال مواجه می‌سازد.

کلیپ صوتی «من انقلابی‌ام» را از اینجا بشنوید

حضرت امام خمینی رحمه‌الله از چنین پیشامدی نگرانی جدی داشتند. از جمله ایشان در پیام سوم اسفند 1367 -مشهور به منشور روحانیت- فرموده‌اند: «نباید تحت تأثیر ترحم‌های بیجا و بی‌مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه‌ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه‌تنها به سود کشور نمی‌دانم، که معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند.» (صحیفه‌ی امام رحمه‌الله، 286:2190)

موقعیت‌ها و دستاوردهای یک «انقلاب بزرگ» نوعاً از طریق تحمل انواع فشارها و دادن هزاران قربانی حاصل می‌شود. چنان‌که در انقلاب اسلامی، هر موفقیتی توأم با نثار هزاران شهید بوده است. وقتی حتی پایمردی در حوزه‌ی علمی به فدیه و شهیدان بزرگی مثل دکتر علیمحمدی و دکتر شهریاری می‌انجامد، حساب بقیه‌ی موفقیت‌های سیاسی، امنیتی و فرهنگی کشور معلوم است. در همه‌ی این موفقیت‌ها، آن نیرویی که مخالفت علیه نظام را رهبری کرده، آمریکا بوده است. ما نباید اجازه بدهیم گذشته‌ی افتخارآمیز انقلاب و نظام زیر سؤال برود.

حسن نیت در مذاکره

مذاکره در صورتی از سوی یک دولت دنبال می‌شود که احتمال بدهد طرف مقابل او حاضر است منافع او را مدنظر قرار دهد و میز را بر اساس بازی «برد - برد» بچیند. اما اگر سوابق به گونه‌ای باشد که این احتمال به ‌کلی منتفی باشد، دلیلی برای مذاکره وجود ندارد. بعضی برای اینکه اثبات کنند با این وجود هم می‌توان به نتیجه‌بخش بودن مذاکره اعتماد کرد، مذاکرات چین و آمریکا را مثال می‌زنند.

روابط چین و آمریکا از زمان انقلاب چین در سال 1328 تا اواسط دهه‌ی 1350 قطع و تا حدودی خصمانه بود. در جریان مذاکرات صلح ویتنام – اسفند 1349 – زمینه‌هایی برای گفت‌وگو میان آمریکا و چین فراهم شد. چینی‌ها از این زمینه استقبال کردند و تیم ملی پینگ‌پنگ آمریکا را به پکن دعوت کردند که به همراه آنان چند دیپلمات نیز اعزام شدند. این مذاکرات که محرمانه بود به سفر محرمانه‌ی هنری کیسینجر، وزیر خارجه‌ی دولت ریچارد نیکسون انجامید و پس از آن، روابط رسمی پکن – واشنگتن آغاز گردید.

کسانی که به الگوی «دیپلماسی پینگ‌پنگ» اشاره می‌کنند نوعاً از بیان این مطلب که مذاکرات آمریکا و چین پس از دگرگونی بزرگ در انقلاب چین و در واقع کنارگذاشتن اصول و مبانی اساسی انقلاب که در ابعاد داخلی «محوری کردن نقش کشاورزان و روستائیان» و در ابعاد خارجی «مقابله با امپریالیسم آمریکا» بود، روی داد. چین پس از قحطی سال‌های 1337 تا 1340 که به تلف‌شدن حدود 38 میلیون چینی منجر گردید، اصول اقتصادی انقلاب مائو را کنار گذاشت و با انقلاب فرهنگی دهه‌ی 1345 تا 1355 داعیه‌ی اصلاح جهانی و مبارزه با نظام دوقطبی و به‌خصوص قطب امپریالیستی را کنار گذاشت و سرگرم اصلاح امور داخلی خود شد. درست در سال پایانی عقبگرد موسوم به انقلاب فرهنگی چین، آمریکایی‌ها راهی چین شده و پس از آنکه از تغییرات وسیع و بنیادی در چین مطمئن شدند، رابطه‌ی رسمی آغاز شد و در واقع چین به آمریکا پیوست.

وقتی بحث از مذاکره می‌شود، باید نشانه‌هایی از «عدالت» در آن دیده شود. کمترین عدالت، عدالت در سخن است. یعنی بیان محترمانه‌ای از طرف مقابل وجود داشته باشد. اما وقتی در ادبیات طرف مقابل، هیچ نشانه‌ای از عدالت نباشد، واضح است که در عمل هم برخورد عادلانه‌ای صورت نمی‌گیرد. اما اگر در عین اینکه ادبیات، گرایش به خشونت دارد، از مذاکره حرف زده می‌شود، حتماً عملیات فریبی پشت آن قرار دارد. رهبر معظم انقلاب اخیراً به این نکته اشاره داشتند: «مذاکره از روی حسن نیت با شرایط برابر میان دوطرفی که نمی‌خواهند به یکدیگر کلک بزنند معنا پیدا می‌کند. [اما] مذاکره برای مذاکره، مذاکره به‌صورت یک تاکتیک، مذاکره برای فروختن ژست ابرقدرتی بیشتر به دنیا، این مذاکره یک حرکت حیله‌گرانه است.» (دیدار فرماندهان و جمعى از کارکنان‌ نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران ‌1391/11/19)

جمهوری اسلامی - بر اساس آنچه در رهنمودهای امام و رهبری آمده است – مذاکره می‌کند، اما مذاکره بعد از آنکه ضمانتی برای حفظ مصالح کشور و آبروی انقلاب وجود داشته باشد. این ضمانت، آن است که طرف مقابل ابتدا مسائل بین دو کشور را به نقطه‌ی صفر برگرداند. نقطه‌ی صفر این است که تحریم و فشار برداشته شود، ادبیات ضد ایرانی اصلاح شود و تلاش و برنامه‌ریزی و اختصاص بودجه برای تغییر ایران متوقف شود. آنگاه زمان آغاز «حرکت» فرا می‌رسد. تا آن موقع مردم و مسئولان ایران باید بر اصول و مواضع منطقی و عادلانه‌ی کنونی پابرجا مانده و بر آن تأکید نمایند. مسلماً در چنین روندی دشمن چاره‌ای جز پذیرش حقوق ملت و دولت ایران ندارد.

منابع:

سخنان رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان و جمعى از کارکنان‌ نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران ‌1391/11/19

سخنان رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه، 1376/10/26

سجادپور، سید محمد کاظم: (1390)

محمدی بهرآسمان، محمد امیر: (1391)

ثلاثی، محسن: (1371) «درآمدی بر جامعه‌شناسی» تهران، نشر توتیا

صحیفه‌ی امام رحمه‌الله، جلد 21 مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس