به گزارش مشرق، فارس نوشت: عاشورا به انتها نزديک ميشود و از ياران اباعبدالله کسي باقي نمانده است. اينک هنگامه نبرد خاندان رسولالله (ص) فرا رسيده است و اين علي اکبر حسين(ع) است که از خاندان بنيهاشم روانه کارزار ميشود.
در اين ميان نوجواني از فرزندان امام حسن (ع) بيتابي ميکند؛ او که طعم تلخ يتيمي را در سه سالگي تجربه کرده است و از آن پس در خانه عمويش حسين (ع) و زير نوازشهاي پدرانه او باليده است، خلق و خوي حسيني و هيبت حسني را با هم دارد.
در شب عاشورا هنگامي که امامحسين (ع) خبر از شهادت ياران و همراهان خود را ميدهد، قاسمبنالحسن با خود ميانديشد آيا فردا من نيز در رکاب ولايت شهيد خواهم شد؛ به همين دليل طاقت نياورده از عمويش اين سؤال را ميپرسد.
امام که گويي در چهره قاسم، تصوير برادرش حسنبنعلي (ع) را ميبيند، براي اينکه ميزان اشتياق قاسم را بسنجد، خطاب به قاسم ميگويد «عمو جان مرگ در نظرت چگونهاست؟»؛ «قاسمبنحسن با نگاهي از سر شوق رو به عمو پاسخ ميدهد «مرگ در نظر من از عسل شيرينتر است».
عصر عاشورا هرگاه قاسمبنحسن به نزد امام (ع) ميرود تا اذن نبرد گيرد، امام (ع) به او اجازه نميدهد، چرا که او بزرگ مردي کوچک است که هنوز محاسنش نروييده و لباس رزم برايش بزرگ است، پس قاسم اين دردانه امام مجتبي با چشماني پر از اشک به گوشهاي ميرود.
به ياد سخن پدر ميافتد که هر گاه دلهره و ناراحتي سنگيني بر تو عارض شد، تعويذي که برايت نوشتهام و بر بازوان خود بستهاي باز کن و به آن عمل کن، وقتي به دستور پدر عمل کرد و آن را براي امامحسين (ع) بيان کرد، عمو دست بر گردن برادرزاده گذاشت و بسيار گريست تا اينکه بالاخره به قاسمبنحسن اذن ميدان داد.
اينک اين دلير نوجوان کربلا آماده نبرد با خبيثان لشکر کوفه است؛ او رجز ميخواند و وارد ميدان ميشود «اِنْ تَنْکرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي هذا حُسَيْنٌ الْمُؤْتَمِن کَالْاَسيرالْمُرْتَهَن بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ»؛ «اگر مرا نميشناسيد، بدانيد که من فرزند حسن، نوه پيامبر برگزيده و امينم، اين حسين است که همانند اسيري در دست مردمي گرفتار است، مردمي که کاش باران رحمت هرگز بر آنها نبارد».
حميدبنمسلم که در ميان لشکر عمرسعد بود، اينگونه تعريف ميکند «پسري ديدم که به ميدان آمده، گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و اِزاري در بر داشت و نعليني در پا که بند يکي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نميکنم که بند نعلين چپش بود».
در حين نبرد قاسم که با شجاعت و دليري خاصي به دشمنان يورش ميبرد، عمروبن سعد ازدي که توقع چنين شهامتي از او را نداشت، گفت «به خدا سوگند که من بر اين پسر حمله ميکنم و او را به قتل ميرسانم»؛ حميد بن مسلم گفت «سبحانالله اين چه اراده است که نمودهاي؟ اين جماعت که دور او را احاطه کردهاند از براي کفايت امر او بس است، ديگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شريک کني؟»
عمرو بنسعد گفت «به خدا قسم که از اين انديشه برنگردم»؛ پس سوار بر اسب شد و شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او بشکافت؛ پس قاسم با صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت «ياعماه!» چون صداي قاسم به گوش حضرت امامحسين(ع) رسيد؛ با سرعت همانند عقابي که از بلندي به زير آمد، صفها را از هم شکافت و مانند شير غضبناک بر لشکر حمله کرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد.
پس تيغي حواله آن ملعون کرد، عمرو دست خود را پيش داد، حضرت دست او را از مرفق جدا کرد، پس آن ملعون صيحه عظيمي زد، لشکر کوفه به کمک عمرو شتافتند تا او را از چنگ امام (ع) بربايند، همينکه هجوم آوردند، بدن او در زير سم اسبان لگدمال و به درک واصل شد.
امام (ع) خود را بر بالين قاسم رساند؛ يادگارحسن از نهايت درد پاي خود را به زمين ميکشيد، در اين حين که روح او آماده پرواز به سمت پرودگارش بود، امام خطاب به او فرمود «سوگند با خداي که دشوار است برعم تو که او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت کند، اعانت نتواند و اگراعانت کند ترا سودي نبخشد».
امام (ع) پس از آنکه پيکر قاسم را در نزد بقيه شهداي اهل بيت (ع) جاي داد، در حق کوفيان اينگونه دعا کرد: «بارالها تو آگاهي که اين جماعت ما را دعوت کردند که ياري ما کنند؛ اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاک کن و پراکنده گردان و يک تن از ايشان را باقي مگذار و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان».
اي امتحان داده مکتب عشق، اي کسي که در نهايت نوجواني خويش توانستي به بهترين شکل ممکن عقيده خود را در راه ولايت و امامت حسين به تماشا بگذاري؛ اي شجاع نوجوان که با شيرين دانستن شهادت از عسل اسوهاي براي شهيدان حسين فهميدهها و بهنام محمديها شدي.
نوجوانان، عصر غيبت در دوران زعامت ولايت آيتالله خامنهاي تو را الگو راه خود قرار ميدهند و سوگند ياد ميکنند تحت هيچ شرايطي ولي فقيه زمانشان را تنها نگذارند تا اين نهضت حسيني را به منتقم خون حسين تحويل دهند.