گروه فرهنگی مشرق - در روز پنجم جشنواره، پنج فیلم در سالن برج میلاد نمایش داده شد: حوض نقاشی (مازیار میری)، خاکستر و برف (روحالله سهرابی)، تنهای تنهای تنها (احسان عبدیپور)، خاک و مرجان (سید مسعود اطیابی)، از تهران تا بهشت (ابوالفضل صفاری). بعد از حوض نقاشی آنچه امروز اهالی رسانه در برج میلاد را به شوق آورد فیلم تنهای تنهای تنها بود.
یک پدر و مادر استثنایی
حوض نقاشی/ مازیار میری
حوض نقاشی/ مازیار میری
خلاصه داستان: مشکلات مریم (نگار جواریان) و رضا (شهاب حسینی) یک زوج استثنایی
فیلمنامۀ این فیلم را حامد محمدی نوشته است که نوشتۀ نخست او طلا و مس (1388) اقبال منتقدان را به دنبال داشت. پدر او جناب منوچهر محمدی این فیلم را در حوزۀ هنری تهیه کرده است. آنچه فعلاً از فیلم میتوانم بگویم بازیهای بسیار خوب شهاب حسینی و نگار جواهریان است.
فیلم را ندیدم و آنها که دیده بودند راضی نبودند. فیلم دربارۀ شهدای مفقود الاثر است و آقای دیرباز در آن با گریمی متفاوت ظاهر شده است. احسان از روسیه بازمیگردد تا دربارۀ یکی از شهدای زمان جنگ که در کنار او بر زمین افتاده و پلاکش نیز در نزد اوست توضیح دهد.
فیلم غافلگیر کنندهای بود که وجد اهالی رسانه را در پی داشت و برای آن تا حدود پنج دقیقه پس از اتمام کف میزدند. گاهی صدای تشویقها قطع میشد تا صدای نریشن را که روی تیتراژ میآمد بشنوند و بعد مجدداً کف زدنها ادامه مییافت. رنجرو پسر 12 سالهۀ بوشهری صراحت لهجۀ خوبی دارد. دوستی رنجرو با اولگ سبب میشود که او زبان روسی بیاموزد. اما این دوستی دستخوش قطعنامههای سازمان ملل در مورد فعالیت اتمی ایران میشود. در نهایت رنجرو تصمیم میگیرد برای رئیس سازمان ملل نامه بنویسد، نامهای دلچسب و شیرین و شنیدنی. نام قبلی این فیلم رنجرو بوده است که اخیراً تغییر یافته است. خصوصیت مهم فیلم در آن است که به خوبی توانسته مسائل سیاسی را برای کودکان ملموس کند، و یک حس عجیب وطنخواهی را بدون آنکه لوث شود به نمایش بگذارد. لحن فیلم در موفقیت آن خیلی مؤثر بوده است. وگرنه فیلم با انتخاب این موضوع به راحتی میتوانست به یک فیلم شعاری تبدیل شود.
احسان عبدیپور این تله فیلم را برای مرکز صدا و سیمای بوشهر ساخته است، و آنطور که در کنفرانس مطبوعاتی فیلم خبر داد بودجۀ آن 220 میلیون تومان بوده است. فیلمنام را نیز خود کارگردان نوشته که در موفقیت آن نقش مهمی داشته است. تهیه کنندۀ فیلم، ادریس عبدیپور برادر جناب کارگردان است و فردین خلعتبری موسیقی فیلم را ساخته و فیلمبرداری زیبای آن توسط ساعد نیکذات صورت گرفته. خلعتبری و نیکذات از کار با این فیلم ابراز خرسندی کردند خصوصاً که میدیدند جماعت منتقد و اهالی رسانه فیلم را پسندیدهاند. بازی بسیار خوب علیرضا فرهومند معروف به میثم که در سالن حضور یافته بود شوق و استقبال مخاطبان را در پی داشت به قدری که سالن نشست سعدی مملو از جمعیت بود.
یک فیلم خوش ساخت در موضوع افغانها با بازی خوب بازیگران محلی، که بر خلاف بسیاری از فیلمهای این موضوع، واقعاً در کابل و برخی نقاط دیگر افغانستان فیلمبرداری شده است. فیلمنامه را خانم پانتهآ تاجبخش نوشته و خودش نیز در نقش گیسو بازی کرده؛ دختر ارشد قادر که عروس میشود.
فیلم در کلیت خود چیز جدیدی نداشت و همان مطالبی را میگفت که ما از همین راه دور هم میدانیم و لذا غافلگیر نمیشویم. خصوصاً که فیلم، آویزه زن قادر را از همان اوایل فیلم وارد به قصه کرده و ما منتظر بودیم تا او خود را معرفی کند که بالاخره در دقیقۀ 62 قادر در مجلس عروسی دخترش از روی صدا زنش را میشناسد و از پی او میرود. قادر که در مدت ده سال پس از مرگ ظاهری همسرش از عشق او نتوانسته ازدواج کند حالا مردد است که با وی چه کند. لذا دیر تصمیم میگیرد که زن در همان وقت مشغول ترک کابل است.
فیلمبرداری این فیلم توسط افشین علیزاده و تماماً با دوربین 5D کانون صورت گرفته است و نتیجۀ کار خیلی خوب به نظر میرسید. امسال استفاده از این دوربین در فیلمها رشد چشمگیری داشته است.
بجز فیلم مروارید/ سیروس حسنپور که در شب اول نمایش داده شد و فیلم نسبتاً خوبی بود، فیلمهای سئانس آخر در برج میلاد که در بخش خارج از مسابقه نمایش داده میشوند همگی فیلمهای ضعیف و بدی بودند: دل بیقرار، فرشتگان قصاب، ابرهای ارغوانی و همین فیلم از تهران تا بهشت. بازی مهناز افشار در این فیلم موجب نشده است تا فیلمنامۀ بد این فیلم به چشم نیاید. لذا بازی خوب علیرضا خمسه در نقش پدر فرهاد هم کمکی به فیلم نکردهاند.
از ابوالفضل صفاری فقط یک فیلم به نام انتهای زمین (1386) به ثبت رسیده که برای راقم ناشناخته است. فیلمنامه را حسین مرتضائیان آبکنار به کمک کارگردان نوشته که شهرت آبکنار به سبب فیلمنامهای است که با بهمن قبادی نوشت، و به صورت غیر قانونی (بدون مجوز) ساخته شد به نام کسی از گربههای ایرانی خبر ندارد (1388). بنده آن فیلم را ندیدهام ولی فیلمنامۀ فیلم اخیر واقعاً تأسف برانگیز است. انتهای فیلم به فیلمهای وسترن امریکایی میماند. سوزنبان (جعفر والی) خبر میدهد که فرهاد مثل کوه سخت است ولی دلش پر از طلا. لهذا بدون آنکه فرهاد را دیده باشیم از دیالوگ سوزنبان میفهمیم که او اسرار عالم هستی را در اختیار دارد یعنی همان کیف که سوزنبان به آن شتربان سپرد تا به جای امنتری منتقل کند. فیلم وقتی تمام میشود که مخاطبان انتظار آن را ندارند، گوئیا که در آن بیابان نگاتیو تمام شده و کارگردان میگوید فقط یک دقیقه فیلم داریم و میخواهیم یک نما بگیریم و به تهران بازگردیم. لذا دوربین به غزال نزدیک میشود و او صدای قلب بچۀ خود را که گمان میکرد مرده است میشنود و لبخند میزند.
اما رؤیت جعفر والی در این فیلم جالب توجه بود. او که زمانی از بازیگران پرکار سینما بود حالا پس از سالها در این فیلم بیرمق ظاهر شده است. بازی خوب او در نقش قهوهچی در ناخدا خورشید (1365) از خاطرها نمیرود.
*امیر اهوارکی
فیلمنامۀ این فیلم را حامد محمدی نوشته است که نوشتۀ نخست او طلا و مس (1388) اقبال منتقدان را به دنبال داشت. پدر او جناب منوچهر محمدی این فیلم را در حوزۀ هنری تهیه کرده است. آنچه فعلاً از فیلم میتوانم بگویم بازیهای بسیار خوب شهاب حسینی و نگار جواهریان است.
تفحص مجروحین
خاکستر و برف/ روحالله سهرابی
خلاصه داستان: احسان (کامبیز دیرباز) پس از 25 سال به ایران باز میگردد تا با صمیمیترین دوست خود که زندگیاش را مدیون اوست برای آخرین بار دیدار کند.خاکستر و برف/ روحالله سهرابی
فیلم را ندیدم و آنها که دیده بودند راضی نبودند. فیلم دربارۀ شهدای مفقود الاثر است و آقای دیرباز در آن با گریمی متفاوت ظاهر شده است. احسان از روسیه بازمیگردد تا دربارۀ یکی از شهدای زمان جنگ که در کنار او بر زمین افتاده و پلاکش نیز در نزد اوست توضیح دهد.
یک فیلم بوشهری حیرت انگیز
تنهای تنهای تنها/ احسان عبدیپور
خلاصه داستان: رنجرو (میثم فرهومند) که در اطراف نیروگاه بوشهر زندگی میکند با اولِگ پسر یکی از کارکنان روسی نیروگاه دوست میشود.تنهای تنهای تنها/ احسان عبدیپور
فیلم غافلگیر کنندهای بود که وجد اهالی رسانه را در پی داشت و برای آن تا حدود پنج دقیقه پس از اتمام کف میزدند. گاهی صدای تشویقها قطع میشد تا صدای نریشن را که روی تیتراژ میآمد بشنوند و بعد مجدداً کف زدنها ادامه مییافت. رنجرو پسر 12 سالهۀ بوشهری صراحت لهجۀ خوبی دارد. دوستی رنجرو با اولگ سبب میشود که او زبان روسی بیاموزد. اما این دوستی دستخوش قطعنامههای سازمان ملل در مورد فعالیت اتمی ایران میشود. در نهایت رنجرو تصمیم میگیرد برای رئیس سازمان ملل نامه بنویسد، نامهای دلچسب و شیرین و شنیدنی. نام قبلی این فیلم رنجرو بوده است که اخیراً تغییر یافته است. خصوصیت مهم فیلم در آن است که به خوبی توانسته مسائل سیاسی را برای کودکان ملموس کند، و یک حس عجیب وطنخواهی را بدون آنکه لوث شود به نمایش بگذارد. لحن فیلم در موفقیت آن خیلی مؤثر بوده است. وگرنه فیلم با انتخاب این موضوع به راحتی میتوانست به یک فیلم شعاری تبدیل شود.
احسان عبدیپور این تله فیلم را برای مرکز صدا و سیمای بوشهر ساخته است، و آنطور که در کنفرانس مطبوعاتی فیلم خبر داد بودجۀ آن 220 میلیون تومان بوده است. فیلمنام را نیز خود کارگردان نوشته که در موفقیت آن نقش مهمی داشته است. تهیه کنندۀ فیلم، ادریس عبدیپور برادر جناب کارگردان است و فردین خلعتبری موسیقی فیلم را ساخته و فیلمبرداری زیبای آن توسط ساعد نیکذات صورت گرفته. خلعتبری و نیکذات از کار با این فیلم ابراز خرسندی کردند خصوصاً که میدیدند جماعت منتقد و اهالی رسانه فیلم را پسندیدهاند. بازی بسیار خوب علیرضا فرهومند معروف به میثم که در سالن حضور یافته بود شوق و استقبال مخاطبان را در پی داشت به قدری که سالن نشست سعدی مملو از جمعیت بود.
یانکیها در افغانستان
خاک و مرجان/ سید مسعود اطیابی
خلاصه داستان: قادر پس از سالها که زنش آویزه را مییابد و متوجه میشود او فرزندی نامشروع از دشمن دارد.خاک و مرجان/ سید مسعود اطیابی
یک فیلم خوش ساخت در موضوع افغانها با بازی خوب بازیگران محلی، که بر خلاف بسیاری از فیلمهای این موضوع، واقعاً در کابل و برخی نقاط دیگر افغانستان فیلمبرداری شده است. فیلمنامه را خانم پانتهآ تاجبخش نوشته و خودش نیز در نقش گیسو بازی کرده؛ دختر ارشد قادر که عروس میشود.
فیلم در کلیت خود چیز جدیدی نداشت و همان مطالبی را میگفت که ما از همین راه دور هم میدانیم و لذا غافلگیر نمیشویم. خصوصاً که فیلم، آویزه زن قادر را از همان اوایل فیلم وارد به قصه کرده و ما منتظر بودیم تا او خود را معرفی کند که بالاخره در دقیقۀ 62 قادر در مجلس عروسی دخترش از روی صدا زنش را میشناسد و از پی او میرود. قادر که در مدت ده سال پس از مرگ ظاهری همسرش از عشق او نتوانسته ازدواج کند حالا مردد است که با وی چه کند. لذا دیر تصمیم میگیرد که زن در همان وقت مشغول ترک کابل است.
فیلمبرداری این فیلم توسط افشین علیزاده و تماماً با دوربین 5D کانون صورت گرفته است و نتیجۀ کار خیلی خوب به نظر میرسید. امسال استفاده از این دوربین در فیلمها رشد چشمگیری داشته است.
یک فیلم نیمه وسترن
از تهران تا بهشت/ ابوالفضل صفاری
خلاصه داستان: جستوجوی غزال (مهناز افشار) برای یافتن شوهرش فرهاد که گویا از شرکت محل کارش سرقت کرده و متواری است.از تهران تا بهشت/ ابوالفضل صفاری
بجز فیلم مروارید/ سیروس حسنپور که در شب اول نمایش داده شد و فیلم نسبتاً خوبی بود، فیلمهای سئانس آخر در برج میلاد که در بخش خارج از مسابقه نمایش داده میشوند همگی فیلمهای ضعیف و بدی بودند: دل بیقرار، فرشتگان قصاب، ابرهای ارغوانی و همین فیلم از تهران تا بهشت. بازی مهناز افشار در این فیلم موجب نشده است تا فیلمنامۀ بد این فیلم به چشم نیاید. لذا بازی خوب علیرضا خمسه در نقش پدر فرهاد هم کمکی به فیلم نکردهاند.
از ابوالفضل صفاری فقط یک فیلم به نام انتهای زمین (1386) به ثبت رسیده که برای راقم ناشناخته است. فیلمنامه را حسین مرتضائیان آبکنار به کمک کارگردان نوشته که شهرت آبکنار به سبب فیلمنامهای است که با بهمن قبادی نوشت، و به صورت غیر قانونی (بدون مجوز) ساخته شد به نام کسی از گربههای ایرانی خبر ندارد (1388). بنده آن فیلم را ندیدهام ولی فیلمنامۀ فیلم اخیر واقعاً تأسف برانگیز است. انتهای فیلم به فیلمهای وسترن امریکایی میماند. سوزنبان (جعفر والی) خبر میدهد که فرهاد مثل کوه سخت است ولی دلش پر از طلا. لهذا بدون آنکه فرهاد را دیده باشیم از دیالوگ سوزنبان میفهمیم که او اسرار عالم هستی را در اختیار دارد یعنی همان کیف که سوزنبان به آن شتربان سپرد تا به جای امنتری منتقل کند. فیلم وقتی تمام میشود که مخاطبان انتظار آن را ندارند، گوئیا که در آن بیابان نگاتیو تمام شده و کارگردان میگوید فقط یک دقیقه فیلم داریم و میخواهیم یک نما بگیریم و به تهران بازگردیم. لذا دوربین به غزال نزدیک میشود و او صدای قلب بچۀ خود را که گمان میکرد مرده است میشنود و لبخند میزند.
اما رؤیت جعفر والی در این فیلم جالب توجه بود. او که زمانی از بازیگران پرکار سینما بود حالا پس از سالها در این فیلم بیرمق ظاهر شده است. بازی خوب او در نقش قهوهچی در ناخدا خورشید (1365) از خاطرها نمیرود.
*امیر اهوارکی