به گزارش مشرق به نقل از بي باک، نامهها و سخنرانيهاى منافقين که به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان-روحي له الفداء- و خون هاي پاک شهداي اسلام و انقلاب گرديد
به گزارش سرويس سياسي بي باک، ماجراي آقاي منتظري يکي از فرازهاي عبرتانگيز تاريخ انقلاب است. کسي که روزي «اميد امت و امام» تلقي ميشد اندک اندک تبديل به بلندگوي منافقين شد و همين امر (به انضمام برخي مسائل ديگر) کار را بدانجا کشيد که حضرت امام او را کنار بگذارند.حضرت امام در اين مدت سعي بسيار نمودند تا آقاي منتظري حقايق مربوط به منافقين را درست درک کند ولي آقا منتظري با تأکيد گسترده بر وجود «شکنجههاي سبعانه و اعدام هاي بيرويه» در زندان ها، منافقين را افرادي مظلوم فرض مي کرد که براي احقاق حق آنان بايد هر کاري کرد. وي در نوشته کوتاهي خطاب به امام آورده است: «شنيده شد فرموده ايد: «فلاني [يعني آقاي منتظري] مرا [يعني امام را] شاه، و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض مي کند» البته حضرتعالي را شاه فرض نميکنم ولي جنايات اطلاعات شما و زندان هاي شما روي شاه و ساواک شاه را سفيد کرده است، من اين جمله را با اطلاع عميق مي گويم.» (خاطرات آقاي منتظري، جلد 2، صفحه 1212)اما اين اطلاع عميق، از کدام منابع موثق براي آقاي منتظري حاصل شده بود که حاضر نبود هيچ سخن مخالفي در اين باره (ولو از صديق ترين افراد) را بپذيرد؟
تبيين امام از تأثير پذيري منتظري از منافقين
حضرت امام در نامه معروف 6 فروردين 68 به آقاي منتظري بر چند نکته تأکيد کرده اند که تا حدي ماجرا را تبيين ميکند. ايشان به آقاي منتظري نوشته اند: «سادهلوح هستيد و سريعاً تحريک مي شويد» و در بخشي ديگر از همان نامه به تحريک شدن آقاي منتظري توسط منافقين اشاره فرموده و درباب انتقادات او به نظام نوشته اند: «به قدري مطالبي که ميگفتيد ديکته شده منافقين بود که من فايده اي براي جواب آنها نمي ديدم» و در ادامه نامه هم به اين مطلب که آقاي منتظري تريبون منافقين شده است پرداخته و مرقوم کرده اند: « نامهها و سخنرانيهاى منافقين که به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان-روحي له الفداء- و خون هاي پاک شهداي اسلام و انقلاب گرديد.»
تکذيب موضوع توسط منتظري
در مقابل، آقاي منتظري تا آخر عمر اين مطلب را نميپذيرفت و قوياً هرگونه حمايت از منافقين و تحت تأثير آنها قرار گرفتن را رد مي کرد. در خاطرات آقاي منتظري، سؤال کننده از وي پرسيده است: «مسئله ديگري که به شما نسبت داده شده اين است که شما از منافقين و ليبرالها حمايت ميکردهايد، اصولاً مبناي اين نسبت چيست؟ آيا حضرتعالي موضعگيري خاصي داشتيد که اينها چنين نسبتي به شما دادهاند؟»آقاي منتظري هم در جواب گفته: «من هميشه زندانبانها و مسئولين زندان را از برخورد غير اسلامي با زندانيان برحذر مي داشتم. من به زندانها نماينده ميفرستادم که زندان ها را بازرسي کنند که اخلاق اسلامي در آنها رعايت شود و به زندانيان ظلم نشود. ... آقايان انصاري نجف آبادي و ... مدت ها نماينده من در زندانها بودند و به شکايات زندانيان رسيدگي مي کردند. خلاصه من با تندروي ها مخالف بودم.»آقاي منتظري در اين فراز، به صورت ناخواسته يکي از کليدهاي روشن شدن ماجرا را به ما داده است: انصاري نجف آبادي.
ايرج مصداقي و نمونهاي از تأثير گذاري برذهن آقاي منتظري
ايرج مصداقي يکي از اعضاي پروپاقرص سازمان منافقين بود که در سال 60 دستگير و به 10 سال زندان محکوم شد. (طبق آنچه از خاطراتش بر مي آيد) از رهبران اصلي تشکيلات و شبکه مخفي منافقين در زندان محسوب ميشده و (به اعتراف خودش در کتاب خاطراتش) نقشي بسيار پررنگ در شستوشوي مغزي جوانان فريب خورده منافقين و تلاش براي عدم بازگشت آنان به دامن نظام داشته و خلاصه طبق اصطلاحي که خودش از قول مسئولان زندان نقل کرده، «منافق تير» محسوب مي شده است.
او پس از آزادي از زندان هم به خارج از کشور رفت و هم اکنون هم با انواع تبليغات و پمپاژ دروغ، در حال مبارزه با نظام است.او اخيراً کتابي مفصل در چهار جلد نوشته و توسط انتشاراتي در سوئد منتشر نموده و در آن به خاطرات زندان خود پرداخته است. نقد اين کتاب فرصتي ديگرميطلبد ولي در لابه لاي کتاب (در عين آنکه بسيار ماهرانه سعي کرده تصوير وحشتناک مورد نظر خود را از زندان ها عرضه کند) ناخواسته حقايقي را لو داده است.
در جلد دوم کتاب او ماجرايي نقل شده که ما را به همان کليد فوق الذکر مي رساند: «روزي، در حالي که در بهداري روي تختم دراز کشيده بودم، در اتاق باز شد و آخوندي به نام ناصري به همراه پاسداران و مسئول بهداري وارد اتاق شدند. وي خودش را ناصري «نماينده آيت الله منتظري در امور زندان ها» معرفي کرد و تلاش کرد که با تکتک ما صحبت کند.» (خاطرات زندان ايرج مصداقي، جلد دوم، صفحه 136)مصداقي سپس نوشته است: ««ناصري» نام مستعار وي بود و نام اصلي اش انصاري نجف آبادي بود.»(همان، صفحه 136)
بنابر قول اين کتاب، مصداقي از صحبت با او امتناع مي کرده و او با خواهش و اصرار به صحبت با مصداقي ميپردازد. طبق مطالب اين کتاب، مصداقي در اين صحبتها بسيار از موضع بالا برخورد مي کرده و در يک کلام نشان ميداده که از هرچه رنگ و بوي نظام را بدهد متنفر است؛ اما با کمال تعجب، چند روز بعد از آن صحبتها او را به دفتر زندان ميخوانند و در آنجا با «انصاري نجف آبادي» مواجه ميشود که منتظر اوست.
مصداقي شرحي از گفتوگوي خودش با انصاري در آنجا داده و نقل کرده که چطور شکنجه هاو سبعيت هاي انجامگرفته (!!) روي خودش و ديگر زندانيان را براي انصاري توضيح داده است.
مشي تشکيلاتي منافقين براي واقعي جلوهدادن شايعه شکنجه
بايد توجه کرد که طبق يک مشي تشکيلاتي منافقين، آنها موظف بودند با توان هرچه تمام تر راجع به انواع شکنجههاي (البته خيالي) روي خود سخن بگويند و آن را واقعي جلوه دهند. حتي از برخي مسئولين امنيتي نقل شده (نام آن افراد نزد بنده موجود است) که برخي زندانيان زن منافق که محکوم به اعدام بودند، خود را ازاله بکارت ميکردند و برخي زندانيان مرد محکوم به اعدام منافق، آلت خود را با سيگار ميسوزاندند تا پس از آنکه جسدشان به خانواده شان تحويل داده شد، آنها به شکنجه شدن عزيزانشان يقين کنند و از اين طريق تضاد جامعه و نظام افزايش يابد. مصداقي در خلال نقل همان گفتوگو با انصاري نوشته: «[انصاري] چند بار در خلال صحبت هايش گفت: من دست شما را مي بوسم، مي دانم مظلوم واقع شدهايد. «آقا» [يعني منتظري] از طريق من مطلع شدهاند که در اين جا چه گذشته است و بر سر زندانيان و به ويژه زنان چه آمده است. ... او تأکيد کرد: وقتي «آقا» متوجه اوضاع شدند، از خشم در اتاق دور خودشان ميچرخيدند و بد و بيراه ميگفتند. عاقبت خبر داد که دو روز پيش نيز جمعي از بازجويان و کارمندان دادستاني و زندان ها را به حضور پذيرفته و خيلي به آنها تاخته که امکان پخش آن از تلويزيون نيست.» (همان، صفحه 137)
مصداقي تأکيد دارد: تا اينجاي کار حرف خاصي از انصاري نشنيده، ولي در اينجا يک مطلب رخ مي دهد که اميد مصداقي را براي پيشبرد خط تشکيلاتي اش زياد ميکند: «او [يعني انصاري] سپس افزود که در اوين عدهاي امامشان شده است لاجوردي، اين «قصاب» و «فاشيست جنايت کار». اينها دقيقاً تعابير وي نسبت به لاجوردي بود. ... ارزيابي او از لاجوردي دست من را براي برخوردهاي بعدي باز کرد.» (همان، صفحه 138) (با عرض معذرت از خوانندگان، به دليل ذکر اين عبارات سخيف راجع به آن شهيد بصير).از همين جاست که انصاري(که ظاهراً دچار همان ساده لوحي معهود بوده و حسابي توسط دروغ هاي مصداقي و ديگر منافقين پخته شده بوده) با اصرار و حتي نوعي التماس از مصداقي ميخواهد شخصاً اين مسائل را براي آقاي منتظري بنويسد: «او گفت: خواهش مي کنم اينها را براي «آقا» بنويس. گفتم: به من چه ربطي دارد، من که نماينده او نيستم. شما که نماينده او هستيد، اين وظيفه را داريد. گفت: من خودم اين کار را انجام خواهم داد ولي شما نيز لطفاً دريغ نکنيد و از نگاه خودتان مسائل را مطرح کنيد. ... دوباره تأکيد کرد: خواهش ميکنم اين ها را براي «آقا» بنويس و توضيح بده.» (همان، صفحات 138 و 139)
ادامه صحبت هاي آن دو مفصل است و انصاري هرچه را مصداقي مي گويد تأييد ميکند و دائم براي آخرت خود و ديگران دل مي سوزاند که چطور مي خواهند جواب اين همه ظلم (يعني همان ادعاهاي منافقين) را بدهند!
بعد از اتمام بحث، انصاري مجدداً از مصداقي ميخواهدکه اين ها را براي آقاي منتظري بنويسد.
نوشتن نامه براي تکرار ماجراي بني صدر درباره آقاي منتظري
مصداقي در ادامه کتاب خاطراتش (ضمن تلاش براي آن که آن دستور تشکيلاتي از پرده بيرون نيفتد) به تفکرات خود در باب نوشتن يا ننوشتن نامه پرداخته و نقطه عزيمت خود را چنين توضيح داده است: «من يک موضوع کلي را در ذهنم مبنا گرفتم و آن واقعي بودن تضاد بين منتظري و وابستگانش با خميني و جريان حاکم بر زندان ها بود.» (همان، صفحه 141) مصداقي تحليل خود را براي تلاش در جهت جداکردن آقاي منتظري از امام و نظام و رو در رو قرار دادن آنها را اين گونه شرح نموده است: «شرايط حاکم بر زندان ها، پاشنه آشيل منتظري بود. او خود در زمان شاه در زندان به سر برده بود و با شرايط زندان به خوبي آشنا بود و به سادگي مي توانست شرايط زندان هاي جمهوري اسلامي را با شرايط زندانهاي زمان شاه و آن چه که خود در رژيم «طاغوت و ضد اسلامي» تجربه کرده بود، مقايسه کند. احساس مي کردم برملا کردن شرايط وحشتناک زندانها و تمامي اعمال ضد بشري که بر زندانيان روا ميداشتند، ممکن است او را بِشکَند. معتقد بودم که منتظري از يک صداقت نسبي [بخوانيد ساده لوحي] برخوردار است. احساسم اين بود که فاصله گرفتن او از خميني، چه بسا به سود جنبش باشد و باعث آزاد شدن انرژي هاي زيادي شود. اگر نگاشتن آن چه که ناصري بر آن اصرار مي ورزيد، در اين راستا به کار آيد چه ايرادي دارد؟» (همان، صفحات 141 و 142)
البته بد نيست در همين جا اشاره کنيم که اين ترفند (بيرون بردن مسئولان نظام از دايره آن، با روش هاي گوناگون) از سوي منافقين مسبوق به سابقه بود و قبلاً درباره بني صدر هم اجرا شده بود (همان مطلبي که امام هم بدان اشاره کرده و منافقين را گرگ هاي اطراف بني صدر که او را تباه مي کنند خوانده بود). مصداقي در جلد اول کتابش طي شرح ماجرايي، به آن موضوع هم اعتراف کرده است: «بنيصدر رئيس جمهور وقت رژيم که هنوز توسط مانورهاي ماهرانه مجاهدين از خميني جدا نشده بود، نقشي دوگانه در اين ميان داشت و تلاش مي کرد تا آن جا که ممکن است منافع خود را تأمين کرده و گليمش را از آب بيرون بکشد.» (خاطرات زندان ايرج مصداقي، جلداول، صفحه 267) در هرحال مصداقي در نهايت، تصميم خود را بر همان مبناي جدا کردن آقاي منتظري از نظام استوار ميکند: «مي دانم قصدم از اين کار چيست و آگاهانه نسبت به آن اقدام ميکنم. شايد اندکي تأثيرگذار باشد و او را در مسيري ديگر قرار دهد. ... به اين نتيجه رسيدم که نوشتن آن چه که بر من رفته يا شاهدش بوده ام، ميتواند مفيد باشد.» (خاطرات زندان ايرج مصداقي، جلد دوم، صفحه 142)
کتابچه اي اختصاصي براي آقاي منتظري
مصداقي سپس شرح سوزناکي از تعدادي از شکنجههاي رايج (که اصولاً حقيقتي جز در ذهن او نداشت) را ذکر ميکند که آنها را براي منتظري نوشته است و صريحاً اذعان مي کند که اين نامه (يا کتابچه) را به گونهاي نوشته که بر روي آقاي منتظري تأثير بگذارد: «به هر حال نامه به يک گزارش و شرح ماوقع شبيه بود. در گزارش مزبور به شکلي مشروح و مبسوط شرايط غيرانساني حاکم بر زندانها ... را در يک دفترچه ?0 برگي با ذکر نمونه هاي متعدد توضيح دادم. در خاتمه تلاش کردم بيشتر روي مسائلي که براي کسي چون منتظري مهم و به گونه اي اصلي بود، تمرکز کنم و از پرداختن به ديگر موضوعات بگذرم» (همان، صفحه 142)در نهايت مصداقي اين دفترچه را به انصاري نجف آبادي تحويل مي دهد. انصاري هم آن را به دست آقاي منتظري مي رساند تا خواسته يا ناخواسته، نقشه منافقين را تکميل نموده باشد: «يک هفته بعد او [يعني انصاري] ضمن مراجعه به بند گفت: مطالب را به همان شکل به «آقا» (منتظري) دادم. فقط نام تو را حذف کردم، زيرا ترسيدم «آقا» حواسشان نباشد و اين ها را به شوراي عالي قضايي يا نهادهاي ذي ربط براي بررسي و رسيدگي بدهند و آنها گريبان تو را بگيرند که چرا چنين چيزهايي را مطرح کرده اي.» (همان، صفحه 143)
اين تنها يک نمونه بود از گزارشاتي که به آقاي منتظري مي رسيد (و با توجه به حضور باند مهدي هاشمي در اطراف وي و با توجه به اصرارهاي امثال انصاري نجف آبادي و ديگر يارانش به زندانيان براي نوشتن اين قبيل مطالب، بايد متعدد اندر متعدد هم بوده باشد) و آقاي منتظري بر مبناي آنها نظام و انقلاب را محکوم مي کرد. آيا هنوز هم تأثيرگذاري منافقين برآقاي منتظري و تريبون کردن او روشن نشده است؟ آيا هنوز هم آن «منابع موثقي» که «اطلاع عميق» آقاي منتظري از زندان هاي نظام را براي او حاصل ميکردند آشکار نگرديده است؟ آيا ...