به گزارش مشرق به نقل از همشهری آنلاین، اکنون نام برزیل بهعنوان یکی از کشورهای عمده درحال توسعه در تصمیمگیریهای مهم جهان اهمیت ویژهای یافتهاست. اندیشکدههای سیاست خارجی آمریکا مانند مؤسسه بروکینگز به دولت واشنگتن توصیه کردهاند که سیاستخارجی جدیدش را با تکیه و تأکید بر کشورهای در حال توسعهای مانند برزیل پیش ببرد و بیش از گذشته به این قبیل کشورها در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهایش توجه کند. اما برزیل چگونه طی مدت کوتاهی به قدرتی مهم در جهان تبدیل شد و چنین نقش و جایگاه تعیینکنندهای یافت؟ بدون شک یکی از مهمترین عواملی که جایگاه برزیل را در جهان پررنگ کرد و موقعیتش را در تصمیمگیریها ارتقا داد، افزایش توان اقتصادی است. برزیل طی مدت کوتاهی به اندازه یک دهه، توانست با فقر و نابرابری اجتماعی مبارزه کند اما این روند چگونه ممکن شد؟
این روزها بحث درباره بریکس (گروه پنج کشور اقتصاد نوظهور قدرتمند دنیا شامل برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی) همه جا وجود دارد. این پنج اقتصاد بزرگ و متفاوت دنیا اکنون بسیار موردتوجه قرارگرفتهاند. در میان این پنج کشور، یکی هست که بیش از بقیه مستحق توجه و تشویق است؛ برزیل کشوری که تحولاتش بسیار قابل توجه است و باید برای درسآموزی دیگران، مورد مطالعه قرار گیرد. اگر چه برزیل هنوز جزو کشورهای نسبتا فاسد به شمار میآید اما شتاب رشد اقتصادی آن بهخاطر رونق موقت منابع طبیعیاش، باعث شکوفایی و روشن شدن آینده کشور شد. نکتهای درباره برزیل که به همین اندازه اهمیت دارد، ماهیت پیشرفت اقتصادی این کشور است که درس آموزنده خوبی برای همه کشورهای ثروتمند و فقیر دنیاست.
طی دهه 1990 برزیل بهعنوان کشوری با بدترین شرایط نابرابری درآمدی در نیمکره غربی و دارای یکی از ناعادلانهترین جوامع دنیا معروف بود. شرایط وخیم زاغهنشینها، گرسنگان و کارگران معدن حکایت از عمق فقر و نابرابری در کنار نمادهای مدرنیته در برزیل داشت. فقر هنوز برای برزیل مشکلی جدی است اما در یک دهه گذشته، این کشور پایههای مرحله جدید و حیرتآوری از رشد را گذاشت.
شکی نیست که منابع طبیعی به ثروتمندتر شدن برزیل کمک کردهاست. درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی و سوخت برای اقتصاد برزیل از 2/5درصد در سال 1990به 5/3درصد در سال 2010رسیدهاست. اوج این درآمد سال 2008بود که به 2/77/2درصد رسید. این رونق درآمد منابع طبیعی حتی با وجود چاههای نفت ساحلی ، برای همیشه دوام نمیآورد. به همینخاطر برزیل شروع به سرمایهگذاری درآمدهای حاصل از این منابع برای رشد پایدار اقتصادش کرد. این سرمایهگذاری و هزینه کردن بسیار خردمندانه صورت گرفت.
وقتی لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا در سال 2003به ریاستجمهوری رسید، هزینههای عمومی دولت در بخش آموزش به 3/8درصد تولید ناخالص داخلی تقلیل یافتهبود. فرناندو انریکه کاردوسو، رئیسجمهور قبل از داسیلوا با اتخاذ بعضی سیاستهای اقتصادی درست زمینه را برای برداشتن گامهای بعدی توسط داسیلوا مهیا کردهبود. ازجمله این زمینههای درست، مازاد مالی، سیاستهای سختگیرانه مالی و نرخ برابری ارز شناور بود. لولا با وجود نزدیکیاش به پوپولیسم چپ، نسبت به ادامه این سیاستها متعهد بود اما وعده این را هم میداد که سود حاصل از این افزایش درآمدها را میان همه برزیلیها تقسیم کند.
وقتی لولا دوران ریاستجمهوریاش را به پایان برد، هزینه دولت در بخش آموزش به تقریبا شش درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافتهبود. هزینه مدارس در برزیل همیشه بالا بوده اما کیفیت آموزش هم به سرعت درحال افزایش است ؛ به همینخاطر شمار دانشآموختگان دانشگاهی روند روبهرشدی دارد. هزینه دولت در بخش درمان هم چه در بخش خصوصی و چه دولتی افزایش یافتهاست. نتیجه آن هم این شده که میزان مرگومیر کودکان برزیلی در پنج سال اول زندگیشان به نصف رسیده و از سه کودک از هر هزار کودک در سال 2002به 15کودک در سال 2011رسیدهاست.
افراد سالمتر و تحصیلکردهتر در یک جامعه، درآمد بالاتری کسب میکنند. سیاستهای دولت لولا در کنار رشد و توسعه سریع شهری برزیل به جنگ نابرابری رفت. اکنون میزان نابرابری افراد در جامعه برزیل کاهش یافته و تنها 10درصد با آمریکا فاصله دارد. تحقیقات صندوق بینالمللی پول نشان میدهد که کاهش نابرابری در جامعه میتواند رشد اقتصادی برزیل را بسیار بیشتر از قبل شتاب بدهد.
طی یک دهه گذشته، عوامل جهانیشدن در برزیل قدرت بیشتری گرفتهاند. درحالیکه جهانیشدن، نابرابری میان کشورها را کاهش داده اما نابرابری درون کشورها را بیشتر از قبل کردهاست. اقتصادهای در حال ظهور مانند برزیل، شاهد بهتر شدن وضعیت میلیونها فقیر خود بودهاند اما همچنان نخبگان حاکم، از ثروت، تحصیلات و ارتباطات بینالمللی خود برای استفاده از بازارهای صادراتی و سرمایهگذاریهای خارجی به سود خود استفاده میکنند. در نتیجه توزیع درآمد در کشورها از کاستاریکا تا ساحل عاج، بهصورت قطبی شده صورت میگیرد.
برزیل نشان داده که جهانیشدن نباید بهمعنای افزایش میزان نابرابری باشد بلکه برعکس فواید و مزایای جهانیشدن میتواند موجب کاهش نابرابری شود. برزیل با تقویت طبقه متوسط و ایجاد نیروی کاری که قادر است در عرصه جهانی رقابت کند، خود را مجهز کرده تا از جهانیشدن به بهترین و بالاترین شکل ممکن بهره ببرد.
البته شرایط برزیل اکنون حساس است. اقتصاد این کشور در سال 2012تنها یک درصد رشد کرد و تازه از رکود سالهای 2010و 2011خارج شدهاست. همچنین ترکیب دو عامل کاهش نرخ ارز و وابستگی به پول خارجی، باعث شده که سرمایهگذاری در برزیل دشوار شود. جذابیت بازار برزیل در حال رنگ باختن است و میزان نقدینگی داخلی هم چندان نیرومند نیست. البته این تغییرات نشانه مشکلی جدی برای اقتصاد برزیل نیست. برزیل در مسیری مطمئن به سمت رشد درازمدت پیش میرود و میتواند دوباره مانند دهه 1990خود را بازسازی کند. اقتصاد این کشور توسعه مییابد و چندوجهی میشود زیرا نیروی کار سالم و تحصیلکردهای دارد. تغییرات در چندماه یا چند سال روی نمیدهد اما بالاخره اتفاق میافتد.
این روزها بحث درباره بریکس (گروه پنج کشور اقتصاد نوظهور قدرتمند دنیا شامل برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی) همه جا وجود دارد. این پنج اقتصاد بزرگ و متفاوت دنیا اکنون بسیار موردتوجه قرارگرفتهاند. در میان این پنج کشور، یکی هست که بیش از بقیه مستحق توجه و تشویق است؛ برزیل کشوری که تحولاتش بسیار قابل توجه است و باید برای درسآموزی دیگران، مورد مطالعه قرار گیرد. اگر چه برزیل هنوز جزو کشورهای نسبتا فاسد به شمار میآید اما شتاب رشد اقتصادی آن بهخاطر رونق موقت منابع طبیعیاش، باعث شکوفایی و روشن شدن آینده کشور شد. نکتهای درباره برزیل که به همین اندازه اهمیت دارد، ماهیت پیشرفت اقتصادی این کشور است که درس آموزنده خوبی برای همه کشورهای ثروتمند و فقیر دنیاست.
طی دهه 1990 برزیل بهعنوان کشوری با بدترین شرایط نابرابری درآمدی در نیمکره غربی و دارای یکی از ناعادلانهترین جوامع دنیا معروف بود. شرایط وخیم زاغهنشینها، گرسنگان و کارگران معدن حکایت از عمق فقر و نابرابری در کنار نمادهای مدرنیته در برزیل داشت. فقر هنوز برای برزیل مشکلی جدی است اما در یک دهه گذشته، این کشور پایههای مرحله جدید و حیرتآوری از رشد را گذاشت.
شکی نیست که منابع طبیعی به ثروتمندتر شدن برزیل کمک کردهاست. درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی و سوخت برای اقتصاد برزیل از 2/5درصد در سال 1990به 5/3درصد در سال 2010رسیدهاست. اوج این درآمد سال 2008بود که به 2/77/2درصد رسید. این رونق درآمد منابع طبیعی حتی با وجود چاههای نفت ساحلی ، برای همیشه دوام نمیآورد. به همینخاطر برزیل شروع به سرمایهگذاری درآمدهای حاصل از این منابع برای رشد پایدار اقتصادش کرد. این سرمایهگذاری و هزینه کردن بسیار خردمندانه صورت گرفت.
وقتی لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا در سال 2003به ریاستجمهوری رسید، هزینههای عمومی دولت در بخش آموزش به 3/8درصد تولید ناخالص داخلی تقلیل یافتهبود. فرناندو انریکه کاردوسو، رئیسجمهور قبل از داسیلوا با اتخاذ بعضی سیاستهای اقتصادی درست زمینه را برای برداشتن گامهای بعدی توسط داسیلوا مهیا کردهبود. ازجمله این زمینههای درست، مازاد مالی، سیاستهای سختگیرانه مالی و نرخ برابری ارز شناور بود. لولا با وجود نزدیکیاش به پوپولیسم چپ، نسبت به ادامه این سیاستها متعهد بود اما وعده این را هم میداد که سود حاصل از این افزایش درآمدها را میان همه برزیلیها تقسیم کند.
وقتی لولا دوران ریاستجمهوریاش را به پایان برد، هزینه دولت در بخش آموزش به تقریبا شش درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافتهبود. هزینه مدارس در برزیل همیشه بالا بوده اما کیفیت آموزش هم به سرعت درحال افزایش است ؛ به همینخاطر شمار دانشآموختگان دانشگاهی روند روبهرشدی دارد. هزینه دولت در بخش درمان هم چه در بخش خصوصی و چه دولتی افزایش یافتهاست. نتیجه آن هم این شده که میزان مرگومیر کودکان برزیلی در پنج سال اول زندگیشان به نصف رسیده و از سه کودک از هر هزار کودک در سال 2002به 15کودک در سال 2011رسیدهاست.
افراد سالمتر و تحصیلکردهتر در یک جامعه، درآمد بالاتری کسب میکنند. سیاستهای دولت لولا در کنار رشد و توسعه سریع شهری برزیل به جنگ نابرابری رفت. اکنون میزان نابرابری افراد در جامعه برزیل کاهش یافته و تنها 10درصد با آمریکا فاصله دارد. تحقیقات صندوق بینالمللی پول نشان میدهد که کاهش نابرابری در جامعه میتواند رشد اقتصادی برزیل را بسیار بیشتر از قبل شتاب بدهد.
طی یک دهه گذشته، عوامل جهانیشدن در برزیل قدرت بیشتری گرفتهاند. درحالیکه جهانیشدن، نابرابری میان کشورها را کاهش داده اما نابرابری درون کشورها را بیشتر از قبل کردهاست. اقتصادهای در حال ظهور مانند برزیل، شاهد بهتر شدن وضعیت میلیونها فقیر خود بودهاند اما همچنان نخبگان حاکم، از ثروت، تحصیلات و ارتباطات بینالمللی خود برای استفاده از بازارهای صادراتی و سرمایهگذاریهای خارجی به سود خود استفاده میکنند. در نتیجه توزیع درآمد در کشورها از کاستاریکا تا ساحل عاج، بهصورت قطبی شده صورت میگیرد.
برزیل نشان داده که جهانیشدن نباید بهمعنای افزایش میزان نابرابری باشد بلکه برعکس فواید و مزایای جهانیشدن میتواند موجب کاهش نابرابری شود. برزیل با تقویت طبقه متوسط و ایجاد نیروی کاری که قادر است در عرصه جهانی رقابت کند، خود را مجهز کرده تا از جهانیشدن به بهترین و بالاترین شکل ممکن بهره ببرد.
البته شرایط برزیل اکنون حساس است. اقتصاد این کشور در سال 2012تنها یک درصد رشد کرد و تازه از رکود سالهای 2010و 2011خارج شدهاست. همچنین ترکیب دو عامل کاهش نرخ ارز و وابستگی به پول خارجی، باعث شده که سرمایهگذاری در برزیل دشوار شود. جذابیت بازار برزیل در حال رنگ باختن است و میزان نقدینگی داخلی هم چندان نیرومند نیست. البته این تغییرات نشانه مشکلی جدی برای اقتصاد برزیل نیست. برزیل در مسیری مطمئن به سمت رشد درازمدت پیش میرود و میتواند دوباره مانند دهه 1990خود را بازسازی کند. اقتصاد این کشور توسعه مییابد و چندوجهی میشود زیرا نیروی کار سالم و تحصیلکردهای دارد. تغییرات در چندماه یا چند سال روی نمیدهد اما بالاخره اتفاق میافتد.