به گزارش مشرق، نشانههايي از تورم بالا در كشور به بروز اين بحث دامن زده است كه علت ابتلاي اقتصاد كشور به چنين تورمي چيست و چه راهحلي براي آن وجود دارد؟ بدون شك نگاهي به تجارب ساير كشورها كه تورمي بزرگ مانند ايران در چند سال گذشته بخصوص امسال را از سر گذراندهاند، ميتواند براي ما درس آموز باشد. در اين راستا ميلتون فريد من، استاد اقتصادي دانشگاه شيكاگو در سال 1966 سخنراني معروفي داشته است كه به ريشه يابي ابر تورم و راههاي علاج آن پرداخته است.
چكيده سخنان فريدمن اين است كه تورم بالا و رو به افزایش میتواند سیاستگذاران را به سمت اتخاذ «راهحلهای» شتابزده، همچون کنترل دستمزدها و قيمتها وسوسه کند. چنان کنترلهایی اثری بر عامل بنیادی منشأ تورم– یعنی بسط بیش از اندازه حجم پول- ندارند و در نتیجه مشکل را وخیمتر میکنند. از آنجا که فیالواقع حتی این کنترلها اغلب به کسری تولیدات منجر میشوند، وقتی که این کنترلها برداشته شوند، فشارهای تورمی که به شکل مصنوعی سرکوب شده بودند، ممکن است انفجارگونه آزاد شوند. اين سخنراني يكي از نمونه سخنرانيهاي علمي درباره ريشه يابي تورم است كه تازگي خود را حفظ كرده است و خلاصهاي از آن منتشر ميشود.
اجازه دهید به عنوان سخنرانی امشبم باز گردم، «چگونه میشود تورم را متوقف نکرد.» همانطور که شما میدانید، واژه «تورم» معانی بسیار مختلفی دارد و مردم مفاهیم مختلفی را به آن نسبت میدهند. آن معنایی که اکثر ما از این واژه در ذهن داریم و همچنین معنی آن نزد من، افزایش عمومی قيمتهاست. اگر تورم به معنی افزایش قيمتهاست – یعنی افزایش قیمت گوشت، دستمزد و هر چیز دیگر– آنگاه بدیهی بهنظر میآید که راه متوقف کردن تورم جلوگیری از افزایش قيمتها ست.
اگر شما میخواهید جلوی تورم را بگیرید، بیایید قانونی را به تصویب برسانید که بگوید هیچ قیمتی نباید افزایش یابد. این کار جلوی تورم را خواهد گرفت. اما این روش وسوسهکننده جلوگیری از تورم روشی برای متوقف نکردن آن است.
حقیقتا این روش تورم را علاج نخواهد کرد، اما حتی اگر چنان میکرد، درمانی بود که بدتر از خود بیماری است. این رویکرد مثل این است که اگر این اتاق خیلی گرم شود، بگوییم که راهحل این مشکل شکستن دماسنج است.
پرسش این است که چرا این راه غلطی برای جلوگیری از تورم است؟ این روش چه زیانی به بار میآورد؟
رویکرد معمول به تورم چنین میپندارد که تورم، یعنی افزایش قيمتها، نتيجه افزایش هزینههاست. تقریبا بدون استثنا، هر بازرگان یا هر فرد عامی اینگونه میپندارد که علت افزایش قيمتها بالا رفتن هزینههاست. برای نامیدن این وضعیت میتوان مارپيچ هزینه- فشار
(cost-push spiral) یا مارپیچ دستمزد-قیمت (wage-price spiral) یا اصطلاحات خیالی دیگر را به کار برد.
صورت سادهتر این تحلیل این است که هر فردی مجبور است قيمتها را افزایش دهد چرا که هزینههایش بالا رفته است. کاملا طبیعی است که هر فردی به تنهایی مسئله را اینچنین ببیند. ولی واقعیت این است که این امر هیچگاه منشأ اصلی تورم نبوده است. این امر جلوه بیرونی تورم است، منشأ آن نیست.
فیالواقع، این امر اصل بسیار کلیتری را به نمایش میگذارد. به عقيده من، آنچه که علم اقتصاد را جذابیت میدهد این است که تقریبا برای هر قضیه مهمی در علم اقتصاد، آنچه که برای فرد صادق است دقیقا خلاف آن چیزی است که برای همه افراد، با هم، صدق میکند. از این روست که مغالطات شایع و فراوانی در علم اقتصاد وجود دارند. مردم حقیقتی را از تجربه فردی خود تعمیم میدهند و نتیجهای میگیرند که دقیقا بر خلاف آن چیزی است که برای یک اجتماع به عنوان یک کل صدق می کند.
فرض کنیم که به یکباره کدبانوهای آمریکایی تصمیم بگیرند که گوشت بیشتری بر روی میز غذای خانه خود سرو کنند و کدبانوها به قصابی میروند تا گوشت بیشتری بخرند.
هیچ قصابی قیمت خود را افزایش نمیدهد. قصاب گوشتهای خود را میفروشد و بهسادگی سفارش بیشتری به کلیفروش میدهد. کلیفروشها همه گوشتهای خود را به فروش میرسانند و سفارش خرید گوشت بیشتری را به کشتارگاه میدهند.
کشتارگاه در مییابد که موجودیاش رو به نزول گذاشته است و به دلالان حراجی احشام دستور خرید بیشتر میدهد. قطعا احشام بیشتری برای فروش وجود ندارد، به این ترتیب آنچه اتفاق میافتد این است که دلالان قيمتهای بیشتری را در حراجی پیشنهاد میدهند.
آنها به کشتارگاه گزارش میدهند که «متاسفیم، ما مجبور بودیم برای خرید احشام قیمت بیشتری پیشنهاد کنیم.» کشتارگاهها میگویند، «هزینههای ما بالا رفتهاند، بنابراین ما باید قیمت فروش خود را به عمدهفروشان افزایش دهیم.» عمدهفروشان میگویند، «هزینههای ما افزایش یافته، پس ما مجبوریم قيمتهای خود را بالا ببریم،» از این رو قیمت فروش گوشت را به خردهفروشان افزایش میدهند.
روز بعدی که کدبانوها برای خرید به قصابی میروند، قصابها ميگویند: «خیلی عذر میخواهیم که این کار را میکنیم؛ ولی تقصیر ما نیست، هزینههای ما بالا رفته است و ما مجبوریم گوشت را به قیمت بالاتری به شما بفروشیم.» هر کسی در این زنجیره، به غیر از بازار حراجی که فعالیت در آن برای هیچ کس هزینهای به آن معنی ندارد، صادقانه قيمتهای خود را به خاطر افزایش هزینههایش افزایش داده است و همه داستان را که با هم ببینیم، افزایش در قيمتها به روشنی ناشی از افزایش در تقاضا در مرحله نهایی است. در یک اقتصاد بزرگ وضع به این منوال است.
هر تولیدکنندهای میگوید، «من مجبورم قيمتهای خود را افزایش دهم، چون دستمزدهایی که پرداخت میکنم بالا رفتهاند»، اما دلیل بالا رفتن دستمزدها این است که یک جای دیگر تقاضا افزایش یافته است که به این منجر شده است که فرد دیگری با پیشنهاد پرداخت بیشتر، کارگران را به سمت خود بکشاند. منشأ نهایی افزایش قيمتها افزایشی در تقاضا برای پول بوده است.
اینک این پرسش را مطرح میکنیم که افزایش در تقاضا برای پول از کجا میآید؟ افزایش قابل ملاحظه برای پول همواره منشأ اساسی مشابهی داشته است. کسی پول بیشتری تولید کرده است. منبع دقیق پول اضافی در زمانهای مختلف متفاوت بوده و هست. اگر بخواهم در تحلیل از ايده اصلی خود یاری بگیرم، در این مورد چنین خواهم گفت که تورم بازتاب افزایش در حجم پول بوده است، اما دلیل خاص افزایش حجم پول در دورههای زمانی مختلف متفاوت است.
در دورهاي تورم ناشی از افزایش حجم طلا بود. در جنگهای جهانی اول و دوم در ایالات متحده حجم پول به سرعت افزایش یافت، چرا که دولت پول بیشتری را برای تامین مالی جنگ منتشر کرد. تورم بزرگ در اروپا در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی ناشی از کشف گنجینههای سکه در دنیای جدید بود. دلایل متعددی برای افزایش حجم پول وجود داشته است، اما تا آنجا که من میدانم، تورم همواره و بلا استثنا پیامد افزایش سریعتر حجم پول از حجم تولید بوده است.
در دوران جدید، حجم پول تحت کنترل سازمانهای دولتی است و این به آن معنی است که از آنجا که تورم همواره پیامد افزایشی در حجم پول است، مسئولیت تورم همواره متوجه دولت است. لیکن، قطعا همانطور که شما میدانید، هیچ انسانی دوست ندارد مسئولیت چیز نامطلوب و ناخوشایندی را بر عهده بگیرد و به همین ترتیب هیچ مقام رسمی دولتی دوست ندارد در مقابل گروهی بایستد و بگوید: «اشتباه از من است، من مسئول تورم هستم.» آنچه که همیشه اتفاق میافتد این است که مقامات رسمی دولت میایستند و میگویند، وجود تورم تقصیر کارفرمایان بیرحم و روسای خودخواه اتحادیههای کارگری است. اگر این آدمها از تقاضای بیشتر و بیشتر برای قيمتهای هر چه بالاتر و دستمزدهای هر چه بیشتر دست بردارند، تورمی وجود نخواهد داشت.
بنابراین در اینجا با وضعیتی مواجهیم که دولت کس دیگری را مقصر معرفی میکند و تورم را به دور تسلسل یا مارپیچ دستمزد- هزینه نسبت میدهد. درحالی که در واقع، آنطور که من تاکید کردم، تورم پیامد تنها و تنها یک علت است: افزایش در حجم پول.
باز میگردم به موضوع اصلی سخنم و آن اینکه اثر تلاش برای پایین نگه داشتن قيمتها با سرکوب قيمتها و دستمزدها، ستون اصلی نظام اقتصادی، یعنی همان روش مرکزیای که فعالیت اقتصادی ما را سازمان میدهد، از بین میبرد. اگر بر این اقدام اصرار دارید، باید آن را با چیزی جایگزین کنید. شما به ناگزیر درگیر جیرهبندی و کنترلهای غیرمستقیم خواهید شد. ناگزیر خواهید بود تصمیم بگیرید چه کسی چه چیزی را از چه کسی به چه مبلغی بخرد. به این ترتیب، نتيجه تلاش برای جلوگیری از تورم با پایین نگه داشتن جزء به جزء قيمتها و دستمزدها به وجود آوردن ناکاراییهای عظیم و گسترش دامنه و مقیاس کنترلهای مستقیم است.
اما اگر قرار باشد اقدامات درست و مناسب را به اجرا در آوریم، یعنی به تدریج نرخ رشد حجم پول را کاهش دهیم، برای دورهای همزمان شاهد استمرار تورم و بروز نشانههایی از بیکاری و رکود خواهیم بود. این بخشی از هزینهای است که به خاطر رشد بیش از حد حجم پول در سه یا چهار سال گذشته باید بپردازیم. لیکن پرداخت این هزینه خیلی بهتر از ادامه اقدامات کنونی برای پنهان کردن فشارهای تورمی است.
چكيده سخنان فريدمن اين است كه تورم بالا و رو به افزایش میتواند سیاستگذاران را به سمت اتخاذ «راهحلهای» شتابزده، همچون کنترل دستمزدها و قيمتها وسوسه کند. چنان کنترلهایی اثری بر عامل بنیادی منشأ تورم– یعنی بسط بیش از اندازه حجم پول- ندارند و در نتیجه مشکل را وخیمتر میکنند. از آنجا که فیالواقع حتی این کنترلها اغلب به کسری تولیدات منجر میشوند، وقتی که این کنترلها برداشته شوند، فشارهای تورمی که به شکل مصنوعی سرکوب شده بودند، ممکن است انفجارگونه آزاد شوند. اين سخنراني يكي از نمونه سخنرانيهاي علمي درباره ريشه يابي تورم است كه تازگي خود را حفظ كرده است و خلاصهاي از آن منتشر ميشود.
اجازه دهید به عنوان سخنرانی امشبم باز گردم، «چگونه میشود تورم را متوقف نکرد.» همانطور که شما میدانید، واژه «تورم» معانی بسیار مختلفی دارد و مردم مفاهیم مختلفی را به آن نسبت میدهند. آن معنایی که اکثر ما از این واژه در ذهن داریم و همچنین معنی آن نزد من، افزایش عمومی قيمتهاست. اگر تورم به معنی افزایش قيمتهاست – یعنی افزایش قیمت گوشت، دستمزد و هر چیز دیگر– آنگاه بدیهی بهنظر میآید که راه متوقف کردن تورم جلوگیری از افزایش قيمتها ست.
اگر شما میخواهید جلوی تورم را بگیرید، بیایید قانونی را به تصویب برسانید که بگوید هیچ قیمتی نباید افزایش یابد. این کار جلوی تورم را خواهد گرفت. اما این روش وسوسهکننده جلوگیری از تورم روشی برای متوقف نکردن آن است.
حقیقتا این روش تورم را علاج نخواهد کرد، اما حتی اگر چنان میکرد، درمانی بود که بدتر از خود بیماری است. این رویکرد مثل این است که اگر این اتاق خیلی گرم شود، بگوییم که راهحل این مشکل شکستن دماسنج است.
پرسش این است که چرا این راه غلطی برای جلوگیری از تورم است؟ این روش چه زیانی به بار میآورد؟
رویکرد معمول به تورم چنین میپندارد که تورم، یعنی افزایش قيمتها، نتيجه افزایش هزینههاست. تقریبا بدون استثنا، هر بازرگان یا هر فرد عامی اینگونه میپندارد که علت افزایش قيمتها بالا رفتن هزینههاست. برای نامیدن این وضعیت میتوان مارپيچ هزینه- فشار
(cost-push spiral) یا مارپیچ دستمزد-قیمت (wage-price spiral) یا اصطلاحات خیالی دیگر را به کار برد.
صورت سادهتر این تحلیل این است که هر فردی مجبور است قيمتها را افزایش دهد چرا که هزینههایش بالا رفته است. کاملا طبیعی است که هر فردی به تنهایی مسئله را اینچنین ببیند. ولی واقعیت این است که این امر هیچگاه منشأ اصلی تورم نبوده است. این امر جلوه بیرونی تورم است، منشأ آن نیست.
فیالواقع، این امر اصل بسیار کلیتری را به نمایش میگذارد. به عقيده من، آنچه که علم اقتصاد را جذابیت میدهد این است که تقریبا برای هر قضیه مهمی در علم اقتصاد، آنچه که برای فرد صادق است دقیقا خلاف آن چیزی است که برای همه افراد، با هم، صدق میکند. از این روست که مغالطات شایع و فراوانی در علم اقتصاد وجود دارند. مردم حقیقتی را از تجربه فردی خود تعمیم میدهند و نتیجهای میگیرند که دقیقا بر خلاف آن چیزی است که برای یک اجتماع به عنوان یک کل صدق می کند.
فرض کنیم که به یکباره کدبانوهای آمریکایی تصمیم بگیرند که گوشت بیشتری بر روی میز غذای خانه خود سرو کنند و کدبانوها به قصابی میروند تا گوشت بیشتری بخرند.
هیچ قصابی قیمت خود را افزایش نمیدهد. قصاب گوشتهای خود را میفروشد و بهسادگی سفارش بیشتری به کلیفروش میدهد. کلیفروشها همه گوشتهای خود را به فروش میرسانند و سفارش خرید گوشت بیشتری را به کشتارگاه میدهند.
کشتارگاه در مییابد که موجودیاش رو به نزول گذاشته است و به دلالان حراجی احشام دستور خرید بیشتر میدهد. قطعا احشام بیشتری برای فروش وجود ندارد، به این ترتیب آنچه اتفاق میافتد این است که دلالان قيمتهای بیشتری را در حراجی پیشنهاد میدهند.
آنها به کشتارگاه گزارش میدهند که «متاسفیم، ما مجبور بودیم برای خرید احشام قیمت بیشتری پیشنهاد کنیم.» کشتارگاهها میگویند، «هزینههای ما بالا رفتهاند، بنابراین ما باید قیمت فروش خود را به عمدهفروشان افزایش دهیم.» عمدهفروشان میگویند، «هزینههای ما افزایش یافته، پس ما مجبوریم قيمتهای خود را بالا ببریم،» از این رو قیمت فروش گوشت را به خردهفروشان افزایش میدهند.
روز بعدی که کدبانوها برای خرید به قصابی میروند، قصابها ميگویند: «خیلی عذر میخواهیم که این کار را میکنیم؛ ولی تقصیر ما نیست، هزینههای ما بالا رفته است و ما مجبوریم گوشت را به قیمت بالاتری به شما بفروشیم.» هر کسی در این زنجیره، به غیر از بازار حراجی که فعالیت در آن برای هیچ کس هزینهای به آن معنی ندارد، صادقانه قيمتهای خود را به خاطر افزایش هزینههایش افزایش داده است و همه داستان را که با هم ببینیم، افزایش در قيمتها به روشنی ناشی از افزایش در تقاضا در مرحله نهایی است. در یک اقتصاد بزرگ وضع به این منوال است.
هر تولیدکنندهای میگوید، «من مجبورم قيمتهای خود را افزایش دهم، چون دستمزدهایی که پرداخت میکنم بالا رفتهاند»، اما دلیل بالا رفتن دستمزدها این است که یک جای دیگر تقاضا افزایش یافته است که به این منجر شده است که فرد دیگری با پیشنهاد پرداخت بیشتر، کارگران را به سمت خود بکشاند. منشأ نهایی افزایش قيمتها افزایشی در تقاضا برای پول بوده است.
اینک این پرسش را مطرح میکنیم که افزایش در تقاضا برای پول از کجا میآید؟ افزایش قابل ملاحظه برای پول همواره منشأ اساسی مشابهی داشته است. کسی پول بیشتری تولید کرده است. منبع دقیق پول اضافی در زمانهای مختلف متفاوت بوده و هست. اگر بخواهم در تحلیل از ايده اصلی خود یاری بگیرم، در این مورد چنین خواهم گفت که تورم بازتاب افزایش در حجم پول بوده است، اما دلیل خاص افزایش حجم پول در دورههای زمانی مختلف متفاوت است.
در دورهاي تورم ناشی از افزایش حجم طلا بود. در جنگهای جهانی اول و دوم در ایالات متحده حجم پول به سرعت افزایش یافت، چرا که دولت پول بیشتری را برای تامین مالی جنگ منتشر کرد. تورم بزرگ در اروپا در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی ناشی از کشف گنجینههای سکه در دنیای جدید بود. دلایل متعددی برای افزایش حجم پول وجود داشته است، اما تا آنجا که من میدانم، تورم همواره و بلا استثنا پیامد افزایش سریعتر حجم پول از حجم تولید بوده است.
در دوران جدید، حجم پول تحت کنترل سازمانهای دولتی است و این به آن معنی است که از آنجا که تورم همواره پیامد افزایشی در حجم پول است، مسئولیت تورم همواره متوجه دولت است. لیکن، قطعا همانطور که شما میدانید، هیچ انسانی دوست ندارد مسئولیت چیز نامطلوب و ناخوشایندی را بر عهده بگیرد و به همین ترتیب هیچ مقام رسمی دولتی دوست ندارد در مقابل گروهی بایستد و بگوید: «اشتباه از من است، من مسئول تورم هستم.» آنچه که همیشه اتفاق میافتد این است که مقامات رسمی دولت میایستند و میگویند، وجود تورم تقصیر کارفرمایان بیرحم و روسای خودخواه اتحادیههای کارگری است. اگر این آدمها از تقاضای بیشتر و بیشتر برای قيمتهای هر چه بالاتر و دستمزدهای هر چه بیشتر دست بردارند، تورمی وجود نخواهد داشت.
بنابراین در اینجا با وضعیتی مواجهیم که دولت کس دیگری را مقصر معرفی میکند و تورم را به دور تسلسل یا مارپیچ دستمزد- هزینه نسبت میدهد. درحالی که در واقع، آنطور که من تاکید کردم، تورم پیامد تنها و تنها یک علت است: افزایش در حجم پول.
باز میگردم به موضوع اصلی سخنم و آن اینکه اثر تلاش برای پایین نگه داشتن قيمتها با سرکوب قيمتها و دستمزدها، ستون اصلی نظام اقتصادی، یعنی همان روش مرکزیای که فعالیت اقتصادی ما را سازمان میدهد، از بین میبرد. اگر بر این اقدام اصرار دارید، باید آن را با چیزی جایگزین کنید. شما به ناگزیر درگیر جیرهبندی و کنترلهای غیرمستقیم خواهید شد. ناگزیر خواهید بود تصمیم بگیرید چه کسی چه چیزی را از چه کسی به چه مبلغی بخرد. به این ترتیب، نتيجه تلاش برای جلوگیری از تورم با پایین نگه داشتن جزء به جزء قيمتها و دستمزدها به وجود آوردن ناکاراییهای عظیم و گسترش دامنه و مقیاس کنترلهای مستقیم است.
اما اگر قرار باشد اقدامات درست و مناسب را به اجرا در آوریم، یعنی به تدریج نرخ رشد حجم پول را کاهش دهیم، برای دورهای همزمان شاهد استمرار تورم و بروز نشانههایی از بیکاری و رکود خواهیم بود. این بخشی از هزینهای است که به خاطر رشد بیش از حد حجم پول در سه یا چهار سال گذشته باید بپردازیم. لیکن پرداخت این هزینه خیلی بهتر از ادامه اقدامات کنونی برای پنهان کردن فشارهای تورمی است.