یکی از امور اساسی که مرا از تدریس و پی گیری فلسفه باز داشت چون من کتب فلسفه مثل منظومه سبزواری را نزد استادمان سید محمد باقر صدر رحمه الله می خواندم و در آن مناقشه می کردم و وقتی " فلسفتنا "چاپ شد، آن را تدریس می کردم و باعث تجدید نظر من در این امر شد

به گزارش مشرق، مطلب زیر ما حصل گفتکوی فصلنامه سمات با آیت الله حاج شیخ علی کورانی از علمای لبنان است که سالها در حوزه های علمیه نجف اشرف و قم به تدرس و تدریس و تحقیق و تالیف اشتغال داشته و اکنون نیز در مرکز  فرهنگی ـ دینی المصطفی در قم به تالیف و تحقیق و تبلیغ معارف قران و اهل بیت علیهم السلام اشتغال دارند. تاکنون دهها کتاب از ایشان به زبان عربی منتشر شده است. ایشان در پاسخ به سئوال اول در باره سوابق و فعالیت های خود توضیحات بیشتری ارائه کرده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم، اگر ممکن است حضرتعالی برای آشنایی مخاطبان  و خواننده های ما با شما، مقدمه کوتاهی راجع به زندگی و محل تحصیلات و اساتید خود بفرمایید.

بنده طلبه ای از جنوب لبنان هستم؛ به تشویق و توصیه آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین قدس الله نفسه وارد عالم طلبگی شدم و ابتدا در لبنان تا حد لمعه را خواندم، سپس ده سال در نجف نزد اساتید بزرگ و معروف آن دیار که از مشهورترین آنها سید خویی و سید محمد باقر صدر بودند درس خواندم. رسائل را نزد سید محمد سعید حکیم خواندم؛ سپس مشغول تبلیغ شدم؛ من وکیل عام آیت الله حکیم در کویت بودم. سپس مدتی را در لبنان گذراندم. اوائل انقلاب به ایران آمدم و انقلاب را مساعدت کردم؛ دو سال در جبهه بودم و جبهه ها را با تمام طول و وسعتش می شناسم؛ و برخی از دوستان و برادران را از لبنان و عراق می آوردیم تا در جبهه فعالیت کنند؛ سپس در قم مشرفه مشغول امور علمی شدم. کار را با معجم الامام المهدی آغاز نمودم و سپس با آیت الله گلپایگانی ـ قدس الله نفسه ـ مرکز معجم فقهی را افتتاح کردیم و برنامه       "مکتبة اهل البیت علیهم السلام" را تولید کردیم؛ اکنون همراه با  عنایت و رعایت آیت الله سیستانی در مرکز"المصطفی"  همکاری و فعالیت داریم و این برنامه را توسعه می دهیم و بنده مشغول تالیفاتی نیز هستم.
حدود چهل الی پنجاه کتاب تالیف نموده ام که موضوع اکثر آنها عقاید و سیره و تاریخ است؛ از اولین کسانی هستم که در عقاید وهایت مناقشه و با آنها مناظره کردم؛ آنها مرا به عنوان فردی عالم که به گونه سنتی بحث و دفاع می کند توصیف نمودند. این خلاصه ای از سوابق بنده است.

ما فصلنامه ای با موضوع نقد فلسفه و عرفان داریم. دوست داریم نظر جنابعالی را راجع به فلسفه و عرفان مصطلح  بدانیم و این که شما چه نسبتی بین این فلسفه و عرفان با معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام می بینید؟

فلسفه و عرفان مسئله ای است که به وسیله آن حوزه علمیه به دو قسم تقسیم شده است: اکثر حوزات علمیه در نجف و قم و غیر آن نسبت به فلسفه و عرفان مخالفت دارند که باید دید سبب این مخالفت و احتیاط چیست؟ دسته دوم علاقه به فلسفه و عرفان دارند که باید سبب موافقت آنها را هم بررسی کرد. وقتی سبب مخالفت بعضی و سبب موافقت بعضی دیگر را با فلسفه و عرفان دانستیم، امر واضح می شود.
سبب مخالفت گروه اول از علمای ما  با فلسفه و عرفان این است که درست است که فلسفه دربردارنده تعمق است، اما این علم، صرف تعمق نیست بلکه این علم حاوی اصطلاحات و شیوه فکری خاص خود و نیز واجد چهره های خاص خویش است. بنابراین ما در برابر یک منظومه ای مرکب از اصطلاحات و ترمینولوژی خاص و نیز سلوک فکری و متفکران ويژه و به خلاصه در برابر یک مدرسه  و مکتب خاص قرار داریم. 

نخست این که، وقتی علمای ما می بینند طلابی که فلسفه می خوانند و تدریس می کنند، تعابیر و الفاظی استعمال می کنند که نه با لغت و نه با میراث و فرهنگ اسلامی ما که قرآن و سنت و سیره پیامبر و ائمه علیهم السلام است و نه با ادبیات اکابر علمای مکتب و مراجع تقلید ما مأنوس است، بلکه این لغت و الفاظ جدیدی است، لذا با آن مخالفت می کنند.
 الان در کشور فرانسه نوگرایانی می بینیم که مذهب جدیدی تأسیس نموده و اصرار بر استعمال الفاظ مخصوص و معینی دارند و می خواهند این الفاظ مخصوص را جایگزین کنند که البته در این اصرار خود مقاصد و اهدافی دارند و معلوم شده این حرکتی استعماری است که فلان کس را به فرانسه دعوت می کنند و به او مدرک دکترا اعطا می کنند و او را به بلاد مسلمین و عرب می فرستند تا آنها را استعمار کنند؛ بنابراین کسانی که از مدرسه این مذهب خارج می شوند، قصد تخریب فرهنگ اسلام را دارند و دستاویز آنها همین الفاظ و مصطلحات خاص و جدید آنهاست؛ یعنی امام معصوم علیه السلام تعبیری به کار برده، فلسفه می خواهد تعبیر دیگری به کار ببرد؛ این جاست که مخالفت می کنیم و می گوییم: اولاً ما از باب اصالت تعابیر معصومین علیهم السلام  به الفاظ و تعابیر آنها تمسک می کنیم و در گام دوم خوف آن داریم که این تعابیر، فتح باب اشکالات فرهنگی یا گریز از مفاهیم اصیل باشد. این در باب الفاظ و مصطلحات فلسفی؛

دوم، بحث طریقه و روش تفکر فلسفی است؛ در اسلام منطقی روشن برای تعامل با لغت و الفاظ و حقایق وجود دارد، منطقی فراگیر و اسلوبی جهانی که خدای عزوجل این اسلوب و منطق را در انزال تورات و انجیل و قرآن به کار برده و با همان اسلوب با پیامبر و ائمه علیهم السلام مخاطبه نموده است و روات احادیث، این اسلوب را از پیامبر و ائمه علیهم السلام آموخته اند و مسلمانان نسل به نسل آن طریق را آموخته اند و مراجع عظام تقلید ما به این شیوه سخن می گویند و مطلب می نویسند. این نوعی از منطق است؛ اما فلاسفه تلاش می کنند طریقه جدیدی از منطق و اسلوب ارائه دهند که ما این طریقه جدید را روش تفکر فلسفی می نامیم. این شیوه غرابت دارد و مادامی که غرابت دارد، اولاً چه احتیاجی به آن داریم؟ و ثانیاً خوف ما این است که این شیوه می خواهد عقاید و فکر ما را در این قالب و شیوه فکری خاص خود بریزد، و ما همان گونه که از اصطلاحات آنها برحذریم، نسبت به روش فکری آنها نیز احتیاط می کنیم.

سوم، اینکه فلاسفه پیشوایانی دارند مثل ارسطو و افلاطون و فارابی و ابن رشد و ... اینها را بزرگ می شمرند و ما می بینیم که طالبان فلسفه، شخصیت خود را مقابل اینان می بازند و با آنها معامله انبیا را می کنند؛ در مقابل می بینیم- البته این امر طبیعی است- وقتی کسی مصدری را برای معرفت و الگوهایی را از یونانیان و شاگردان مسلمان آنها  برای فکر کردن بر می گزیند و آنان را بزرگ می شمرد و با آنها حشر و نشر و زندگی می کند و در آنها ذوب می شود، به همین نسبت ارتباط و احترام و تقدیسش نسبت به پیامبر و ائمه علیهم السلام کم می شود؛ این مطلب را علمای ما که مخالف فلسفه اند امری بزرگ و خطرناک می شمرند و چون می بینند برخی طلاب کسانی را با رسول خدا و امامان علیهم السلام شریک می گیرند و آنها را مثل رسول خدا و امامان علیهم السلام یا بیش از آنان دوست می دارند، حق دارند که با آنها مخالفت نمایند، چرا که این طلاب شریکانی برای رسول خدا و امامان مطرح می کنند. این جهات سه گانه- قضیه الفاظ، روش تفکر و پیشوایان و الگوها- این تمام کلام نیست بلکه وجود عناوین بارزه دیگری نیز هست که سبب مخالفت علما و مراجع ما با فلسفه شده است.



به نظر جنابعالی دلیل اقبال گروهی از طلاب حوزه ها نسبت به فلسفه با وجود این تعارضی که شما بدان اشاره فرمودید، چیست؟

اولاً، اسم فلسفه جذاب است و طلبه ما وقتی جوان است و ناشی، در ذهن خود سئوالاتی دارد؛ کجا ممکن است جواب سئوالات خود را دریابد؟ می اندیشد که حقیقت دین را چه کسی به خوبی توضیح و شرح می دهد و برایش متمثل می کند؟ احتمالاتی می دهد: علمای متدین؟ قرآن و روایات؟ در اینجا فلاسفه را هم می یابد که تراثی فلسفی در اختیار دارند. با خود می گوید: ان شاء الله جوابم را به نحو احسن از فلاسفه خواهم  گرفت. بنده این مطلب را از روی تجربه می گویم؛ من در اواخر عمر شریف استادمان مرحوم سید محمد باقر صدر از ایشان  پرسیدم و به ایشان گفتم: سیدنا! شما از فلسفه چه چیز به دست آوردید؟ من قبلاً به اشتغالات ایشان به فلسفه انتقاد می کردم، زمانی که ایشان مشغول تالیف کتاب «الاسس المنطقی للاستقراء» بودند به ایشان می گفتم: سیدنا! شما برای نوشتن این کتاب هزار کیلو از ذهن خود را صرف می نمایید؛ اگر شما ذهن خود را صرف امر دیگری می کردید به عقیده من بهتر بود! ایشان قدس الله نفسه  به من فرمودند: انسان در اول امر تصور می کند  فلسفه تمام سئوالاتش را پاسخ می دهد، اما در پایان می بیند که فلسفه به چیزی پاسخ نمی دهد، بلکه در سئوالات دیگری را می گشاید! به ایشان گفتم:  خوب، احادیث اهل بیت علیهم السلام به سئوالات پاسخ می دهد؟ مدتی فکر کرد و فرمود: بله بله جواب می دهد.
بنابر این می توان گفت: اولین عامل مشوق که بعضی طلاب حوزه ها را علاقه مند به فلسفه نموده و آنان را عاشق فلسفه می¬کند، آن است که آنها سئوالاتی دارند و تصور می کنند که پاسخ های آن نزد  فلاسفه موجود است.

علت دیگر آن است که فلسفه حتی در نزد غیر متدینین امری مقبول است؛ پس این فلسفه پلی است بین من که طلبه حوزه هستم و بین کنفوسیوس؛ پلی است بین من و کمونیست ملحد؛ پلی است بین متدین و غیر متدین؛ مثلاً ما طلاب حوزه کسانی را می بینیم که به ادبیات عرب و نثر و لغت عربی اهتمام دارند؛ برخی از آنها متدین هم نیستند ولی دوستان ما به شمار می روند زیرا تصور ما این است که آنها اهتمام به ادبیات حوزه دارند که ما نیز آن را می خوانیم؛ و چه بسیار طلابی که ادبیات را دوست دارند و دوستانی از ملحدین و غیر ملحدین هم دارند؛ پس همان طوری که بعضی از طلاب، ادبیات عربی یا فارسی یا شعر و غیره را دوست می دارند چرا که اوسع از تدین است، فلسفه نیز ریسمانی اوسع از تدین است؛ در نتیجه از آنجا که  طلبه ای که اهتمام به ادبیات دارد، مقبولیت بیشتری دارد، طلبه ای که اهتمام به فلسفه دارد نیز مقبولیت بیشتری دارد؛ بنابراین بعضی از طلاب، فلسفه را دوست دارند زیرا عالمی اوسع از تدین دارد؛ چرا من فقط با متدینین هم سو باشم؟ آیا علم و تخصصی هست که مرا با متدینان و غیر متدینان اشتراک دهد تا من دوست همه باشم؟ بر چنین طلبه ای سخت است موضعی سخت گیرانه در دفاع از دین بگیرد، بلکه دوست دارد نحوی از مودت را حتی با غیر متدینان داشته باشد و با آنان نیز نقطه مشترکی داشته باشد. این نیز عاملی واقعی است که طلاب را به سمت فلسفه سوق می دهد.

عامل سوم، علاقه مندی برخی طلاب به فلسفه این است که خود فلسفه محرک است؛ فلسفه تلاش می کند پیشرفت کند؛ یکی از هم شاگردی¬های مسکین ما می گفت: به من انتقاد می کنند، تو چرا ابن عربی را دوست داری؟ می گفت: ابن عربی صاحب بینشی هستی شناسانه است. من کاری به مذهب و عقاید او ندارم، او بینشی هستی شناسانه دارد؛ یعنی ابن که عربی مانند یک فیلسوف، برای انسان تصوری کلی  از خدا و هستی و حیات و آخرت و... ترسیم می کند؛ بعضی طلاب در فلسفه جاذبیتی می بینند چرا که برای آنها بینشی نسبت به خدا و آخرت و هستی و طبیعت و ماده ترسیم می کند؛ مثلاً امروز می گویند: فلان زعیم سیاسی جاذبیتی دارد چون یک استراتژی فکری در او وجود دارد؛ هر فردی که منظومه ای راهبردی دارد خواه مهندس و خواه نجار و خواه طلبه، جذاب است و هر کس ندارد، جدابیتی ندارد.
بنابراین، این دسته جذب فلسفه می شوند چرا که می بینند فلسفه طرح می دهد ولی در طرف مقابل، طرح راهبردی برای دین نمی بینند؛ این که چرا چنین طرحی برای دین نمی بینند بحثی دیگر است؛ برخی چنین طرحی در دین نمی بینند، چون ایمانشان ضعیف است. برخی نمی بینند، چون اهل مطالعه و تتبع نیستند. برخی نمی بینند، چون روی گردان هستند و از مطالعه قرآن و حدیث ملول می شوند؛ برخی در اثر گناه و معصیت حاجب نفسانی نسبت به دین پیدا کرده اند؛ این اهم عوامل بود، اما عوامل دیگری نیز وجود دارد..



نتیجه اینکه، مخالفین فلسفه این اشکالات و موافقین فلسفه این جاذبه ها را در فلسفه می بینند و در نتیجه حوزه به دو قسم منقسم می شود که البته تعداد افراد دو دسته برابر نیست؛ بلکه در یک طرف مراجع و علما و شاگردان امامان علیهم السلام هستند و در طرف مقابل، کسانی که فلسفه یونان را دوست می دارند و به خاطر این عوامل جذب آن می شوند.

یکی از امور اساسی که مرا از تدریس و پی گیری فلسفه باز داشت ـ چون من کتب فلسفه مثل منظومه سبزواری را نزد استادمان سید محمد باقر صدر رحمه الله می خواندم و در آن مناقشه می کردم و وقتی " فلسفتنا "چاپ شد، آن را تدریس می کردم– و باعث تجدید نظر من در این امر شد این بود که فلسفه برای این است که ما دین را بفهمیم؛ از طرفی هم لازم است برای فهم دین ما متاثر از چیزی نباشیم و واجب است ذهن ما صاف و خالص باشد و آن گاه به سراغ متون دینی برویم؛ حال این فلسفه به ما فهم ناخالصی می دهد که بر فهم ما از دین تأثیر می گذارد؛ بنابراین سخن این است که ابدا فرقی بین غرب¬زدگی و یونان زدگی نیست، حتی فرقی بین غرب جدید با غرب قدیم نیست؛ این پیش فرضی است که بکارت ذهن را می گیرد و طریقه ای فلسفی با الفاظی خاص و روشی خاص برای فهم دین به ذهن تحمیل می کند؛ فهم دین باید بسیار خالص تر از این باشد؛ اگر کسی به من بگوید: برای فهم اسلام باید مسیحی باشی، به او می گویم: رسوبات مسیحیت بر فهم من تاثیر می گذارد و ذهن غیر مشوب برای من باقی نمی ماند؛ من برای فهم اسلام بر فطرت زاییده شده ام؛ من می خواهم بر فطرت خالص خود باقی بمانم تا «ما انزل الله علی رسوله صلی الله علیه و آله»  را بفهمم؛ اما اگر به من گفتی یهودی باش  یا مسیحی باش یا فیلسوف باش یا غربی باش یا شرقی باش یا کمونیست باش، من می گویم، این ذهن مرا تخریب می کند و آن را رسوب زده می کند، من خواهان فهم محض و خالص اسلام هستم که خالی از شوائب باشد.

بعضی قائلند: فلسفه امری عقلی است و ما محتاج تعقل هستیم و قرآن ما را سفارش به تعقل می کند.

سفارش به تعقل می کند نه فلسفه.

فرق بین تعقل و فلسفه چیست؟

فلسفه واژه ای یونانی و اصطلاحی برای شیوه خاصی از تفکر متفکران یونانی است لذا هرگز مساوق و مساوی با تعقل نیست. البته مشترکاتی عقلی  بین تفکر مسیحی و تفکر اسلامی و دیالکتیک غربی و یونانی هست و من معتقدم این مشترکات، عقل است و این مشترکات عقلی غیر از فلسفه است.

می گویند: ما از تعقلات ارسطو و افلاطون استفاده می کنیم.

دین را با فطرتت بفهم و فهمت را از دین کامل کن، سپس فلسفه بخوان تا فلسفه را با دینت بشناسی نه این که دینت را با فلسفه بشناسی!

به نظر شما آیا ما کلام خالص شیعی داریم؟

نه؛ چنین نیست که تمام آنچه متکلمان شیعی نگاشته اند خالص باشد؛ بلی، بخشی از آنچه نوشته اند خالص است؛ مثلاً از بزرگان متکلمان شیعی خواجه نصیر است که قبل از این که فیلسوف باشد مسلمان است، بنابراین آنچه خواجه نصیر با اسالیب متعارف  نوشته و مباحث فلسفی را داخل نکرده، قبول داریم اما وقتی خواجه مباحث فلسفی را داخل شرح تجرید می کند، اگر علامه حلی هم امروز بود، آن را نمی پذیرفت و چیز دیگری می نگاشت؛ چون وقتی خواجه بر نظریات فلسفی اعتماد کرد، علوم طبیعی در آن زمان به گونه امروزی پیشرفت نکرده بود، ولی امروز علوم در فلک و هیأت و جزء لایتجزی دگرگون شده است.

ولی در امر توحید و عقاید، بین فلسفه و کلام شدیدا اختلاف است؛ مثلاً خواجه قائل به حدوث زمانی عالم و بطلان قاعده"الواحد لا یصدر عنه الا الواحد" است!

خواجه نصیر قبل از این که فیلسوف باشد مومن است؛ از بدو تولد و دراست و تکوین مومن است، سپس فلسفه می خواند؛ پس فلسفه از یقین و ایمان او متأخر است لذا او از فلسفه برای تثبیت یقینش استفاده می کند.

بسیاری معتقدند تجرید الاعتقاد کتابی فلسفی نیست بلکه کتابی کلامی است و در جوهر آن بحث فلسفی نیست.

بله کتابی کلامی است که در بعضی مباحثش بحث فلسفی هم هست. به هر حال می گوییم اگر تأثیر فلسفه در حوزه به مقدار تجرید الاعتقاد باشد، قابل مسامحه و گذشت است ولی تأثیرات فلسفه بیش از این مقدار است. و علم کلام و فلسفه دانشی نیکوست به شرطی که تحت تاثیر قالب ها و الفاظ فلسفه قرار نگیرد. ائمه و اصحابشان، مثلا امام رضا علیه السلام کینونت و این و اینیت و تقدم و تاخر را به کار برده و اصطلاحات عدیده ای را استعمال کرده اند.

آیا در میان کتب شیعه کتابی یافت می شود که مباحث عقلی خالص و توحیدی را منعکس کرده باشد؟ چون ما توحید را امری عقلی می دانیم و در باب توحید محتاج تعقلیم.

مقصودتان از منعکس کردن، انعکاس حد ادنای توحید است یا شمول کتابی بر تمام توحید؟ چون در مورد حد ادنای واجب در توحید، از امام صادق علیه السلام پرسیده شد که چه مقدار است؟ فرمود: به مقدار قل هو الله احد که آن را بخواند و بفهمد کافی است، پس حد ادنی در توحید هست و کتب کلامی موجود تا این حد را کفایت می کند؛ اما کتابی که تمام آنچه را اهل بیت در توحید ارائه کرده اند منعکس کند، خیر، چنین کتابی نداریم!

چرا؟

به خاطر عجز یا عدم اشتغال. تمام کتب علامه و خواجه را با احادیث صدوق مقایسه کن؛ چند درصد روایات صدوق را تفسیر می کند؟ فقط ده درصد! بنابراین می گوییم: کتبی که در دست ماست فقط به مقدار توحید واجب و حد ادنای توحید بحث کرده اما کتابی که توحیدی را که از اهل بیت به ما رسیده به طور مشروح و مفصل و مستند تفسیر کند، نداریم.  بله، ولی حد ادنایش موجود است. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 62
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • سید ۰۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    سپاس از جناب نصیری که به جای پاسخ دادن به اشتباهات خویش ، به کلام این و آن متوسل شده اند ... احسنت به این ذکاوت !! کوران به پا کرده اید و خود به یثرب گریخته اید ...
  • مهدی ۰۶:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    چقدر جالب بود! آقایان مخالف فلسفه، علما و فقهای شیعه اند و آقایان موافق فلسفه طلابی در پی جاه و شهرت و عاشق مودت با همه مذاهب؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • فيلسوف ۰۸:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    به هر حال ايشان بايد پاسخ ميداد مثلا سوالاتي كه فلسفه پاسخ نميدهد جوابش در احاديث كدام هست مثلا همين حدوث زماني عالم اگر منظور عالم ماده باشد كه فلاسفه هم فبول دارند اگر منظور عوالم غير مادي است ايشان بايد پاسخ دهد در جايي كه ماده نيست زمان چگونه مطرح ميشود مثلا كدام حديث يا ايه قران به اين پاسخ ميدهد سوالات زيادي راجع به اين حدوث زماني عوالم غير مادي مطرح است خب پاسخش در احاديث كدام كجاست؟ اينكه فقط ما بگوييم فلسفه مشكلي را حل نميكند ولي احاديث حل ميكند و هيچ مصداق عيني ارائه ندهيم مشكلي را حل نميكند
  • عبد الله ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    واقعا از مشرق جای تعجب است. يعنی کلام امام صادق در مورد قل هو الله احد ادنی مرتبه توحيد است؟ واقعا مخالفين فلسفه و عرفان با اين همه مقدس مآبی بافته های متکلمين را اعلی مرتبه توحيد و کلام حضرت را ادنی مرتبه می دانند؟ بد نيست اين آقايان بجای برگشت به نظريات مقصره‌ای که سالها بر افکار شيعی سايه افکندند و در حق ايمه ع و آثار آنها ظلم بزرگ کردند به کلمات عرفای واقعی رجوع کنند. و به جای توسعه جهل و مشتبه ناميدن روايات شامخ اهل بيت گامی در فهم اين روايات بردارند. واقعا اين آقايان هرگز تامل نکرده اند که چه انگيزه ای خداوند حکيم و انسانهای بزرگوار و معصوم در گفتن کلماتی که به قول آقايان مشتبه است دارند؟ اگر مطالب عرفی را مشتبه بدانيم يقينا جای دارد چون بخش معظم مخاطبين اين حضرات انسانهای عامی بودند اما آيات و رواياتی که مقامات شمخه ای از توحيد را بيان نموده‌اند چه؟ قل هو الله احد بيان بالاترين مقام توحيد است البت برای کسی که تامل کند و از لفظ فراتر رود و اعتقاد داشته باشد که کلمه کلمه‌ی عبارات قرآن از شخص حکيم صادر شده است.
  • رشاد ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    این آقای علامه بفرماید چرا باید برای حمله به فلسفه از تناقضات استفاده کند مثلا یک جا می گوید فلاسفه اصطلاحات خاصی به خود دارند و دین هم اصطلاحات مخصوص و بعد حافظه اش یاری نمی کند و می گوید امام رضا از اصطلاحات فلسفی استفاده می کند!!!!! گذشته از این خواسته ذم فلسفه را بگوید آن را مدح کرده و مثلا با اغراق گفته فلسفه به هیچ سوالی پاسخ نمی دهد بلکه سؤال جدید ایجاد می کند! این که قوت فلسفه است که ذهن را فعال می سازد حال اگر کسی ظرفیت پیش روی ندارد برود دنبال تعبدیات او را چه کار به عقلیات و جنگ و نزاع با آن! درود بر سماتی ها که نمی دانند چگونه خود را بهتر تخریب کنند؟!!
  • ۱۰:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    چقدر باید ممنون ارسطو و افلاطون باشیم که خلأ های عقیدتی قران و اهل بیت را پر کردند.!!!!!! بله این است ته حرف فلسفه اسلامی و فیلسوفان مسلمان!
  • ۱۰:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    حق با عبد الله است که سوره توحید اعلی مرتبه توحید است مگر این که بگوییم کسی آن را بدون فهم عمق آن تصدیق کند، به ادنی مرتبه توحید رسیده است اما خوب بود عبد الله به تفسیر فلاسفه از این سوره و واژه صمد هم اشاره می کرد که صمد را توپر! معنی می کنند تا قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء را اثبات کنند در حالی که در عقلانیت متخذ از آموزه های اهل بیت علیهم السلام صمد به معنای "جوف و تو" نداشتن یعنی موجود متجزی نبودن است که نه تو پر است و نه تو خالی و متعالی از صفات مخلوقین است. ببین تفاوت ره از کجا تا به کجاست؟
  • هدی ۱۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    آیت الله کورانی: بنابراین سخن این است که ابدا فرقی بین غربزدگی و یونان زدگی نیست، حتی فرقی بین غرب جدید با غرب قدیم نیست؛ این پیش فرضی است که بکارت ذهن را می گیرد و طریقه ای فلسفی با الفاظی خاص و روشی خاص برای فهم دین به ذهن تحمیل می کند؛ فهم دین باید بسیار خالص تر از این باشد؛ اگر کسی به من بگوید: برای فهم اسلام باید مسیحی باشی، به او می گویم: رسوبات مسیحیت بر فهم من تاثیر می گذارد و ذهن غیر مشوب برای من باقی نمی ماند؛ من برای فهم اسلام بر فطرت زاییده شده ام؛ من می خواهم بر فطرت خالص خود باقی بمانم تا «ما انزل الله علی رسوله صلی الله علیه و آله» را بفهمم؛ اما اگر به من گفتی یهودی باش یا مسیحی باش یا فیلسوف باش یا غربی باش یا شرقی باش یا کمونیست باش، من می گویم، این ذهن مرا تخریب می کند و آن را رسوب زده می کند، من خواهان فهم محض و خالص اسلام هستم که خالی از شوائب باشد.
  • ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    آیت الله کورانی به نقل از استاد خود شهید محمد باقر صدر: انسان در اول امر تصور می کند فلسفه تمام سئوالاتش را پاسخ می دهد، اما در پایان می بیند که فلسفه به چیزی پاسخ نمی دهد، بلکه در سئوالات دیگری را می گشاید! به ایشان گفتم: خوب، احادیث اهل بیت علیهم السلام به سئوالات پاسخ می دهد؟ مدتی فکر کرد و فرمود: بله بله جواب می دهد.
  • رضا ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    آقاي كوراني كه سهل است در جايي كه امام معصوم فرموده است فلسفه يعني ضلالت و اينها باور ندارند شما صدتا علامه هم شاهد بياوري و مخالفت اين طريقه ضاله با حقيقت دين را موشكافي كنند هيچ اثري نخواهد بخشيد .
  • جواد ۱۱:۱۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    به هر حال نميتوان به انسانها گفت فكر نكنيد خود قران هم فرموده فكر كنيد وقتي فكر ميكنيد برايتان سوال ايجاد ميشود بايد دنبال جواب بود براي همين وقتي مسلمانان با فلسفه اشنا شدند با مسائل زيادي روبرو شدند و چون با قران و احاديث هم سر و كار داشتند كم كم سعي كردند جواب سوالات خود را از قران و احاديث استخراج كنند و برهاني بيان كنند براي همين فلسفه صدرايي بسيار به قران نزديك شد
  • امير احمد اكبري اسبق از تبريز ۱۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    به ياد حضرت امام ره مي افتم كه بخاطر فلسفه و تدريس آن در حوزه تكفيرش كرده و شير آبي كه فرزندش از آن آب مي نوشيد را حكم به نجاست مي دادند
  • سید مجید ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    واقعا این چه روشی است به جای جواب آقای نصیری به رد شدن استدلال هایش که قاعدتا باید یا اعتراف به اشباه باشد ویا دلایل جدیدتر وقوی تر ،بازهم یک سری مسائل کلی وتکراری بیان شده که ممکن است در جای حودش قابل بحث هم باشد. این همه مسیر عوض کردن برای چیست
  • مسعود ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    با این استدلالها علمای شیعه نباید به سراغ اقتصاد خرد و کلان، روانشناسی، مدیریت، جامعه شناسی، روابط بین الملل .... بروند!! چرا که آنها هم اصطلاحات خاص دارند! ادبیات غیر دین دارند! در فهم ما از دین تاثیر میگذارند! سوال جدید مطرح می کنند! پیشوایانی مانند آدام اسمیت و یونگ و فروید و امیل دورکیم و .. دارند! .... . در این صورت آیا اسلام و فقه پویا و کارآمد معنی دارد؟ اصلا از اسلام چه می ماند؟ فقط رساله عملیه
  • عمو ۱۴:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    عجب! امام معصوم فرموده فلسفه یعنی ضلالت؟ میشه سندشم ارائه بدی عمو جان؟ شما که هر چی خلاف گفتید و به علما دروغ بستید رو نتونستید جواب بدید. حالا نوبت معصومین شد که نسبت خلاف بهشون بدید؟
  • رضا ۱۶:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    احست. لذت بردم. این پاسخ نقضی بهترین و عالی ترین پاسخ به دیدگاههای آقای نصیری است.
  • ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    مرحبا. عالی بود.
  • اسحاق ۱۶:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    عـــــــــــــــــــــــــــــالی. ده هزار مثبت
  • بختیاروند ۱۹:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    سلام.با همه ی احترامی که نسبت به این عالم بزرگوار دارم ،باید جملات ایشان را تشبیه به روضه ای کنم که 1400 سال است شیعه را در مظلومیت نگه داشته است. وهابی ها به تربیت طلاب در رشته های مختلف و در زبان های مختلف می پردازند و مبانی اصیل شیعه را زیر سوال می برند تا فکر متحجر خود را بر جامعه جهانی حاکم کنند و ما به دنبال احتیاط های بی اساس و برگرفته از احساسات هستیم. تا کی می خواهیم به احتیاط،علی علیه السلام را خار در چشم و استخوان در گلو ببینیم؟ اگر به راستی جعل اصطلاح در برابر کلمات اهل بیت حرام است،چرا ما در حوزه های علمیه درس استصحاب تدریس می کینم؟آیا در هیچ روایتی کلمه ی "استصحاب" وجود دارد؟(حتی روایات ضعیف) ما زبانی به نام زبان کفر و الحاد نداریم.اختلاف زبان ها آیه ای از خداوند است.زبان دین هر چند به عربی آمده است اما طلاب ما بنابر سفارش مراجع باید با فراگیری زبان های دیگر و آشنایی با فرهنگ ملت های شرق و غرب،راهی برای ترویج مکتب اهل بیت به آنها بیاموزند.اگر قرار باشد با این احتیاط ها دین طلاب را حفظ کنیم،باید بدانیم در دراز مدت نه طلبه ای می ماند و نه متدینی و نه نشانی از دین و دینداری. فلسفه نه برگرفته از یونان بلکه علمی براساس تعلیمات انبیاء الهی است.هم ما متکلم داریم و هم وهابیت.آیا می توان علم کلام را به بهانه اینکه وهابی هم کلام می خوانند تعطیل کرد؟بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب تفاوتی فراوانی وجود دارد.فلسفه اسلامی همان فلسفه ای است که فرزندانی چون امام و علامه طباطبایی و بسیاری از علمای کنونی که همه ی مرید مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند را تربیت کرده است.آیا واقعا این گونه سخن گفتن و فلسفه را عامل شک و الحاد و تردید معرفی کردن،توهین به بسیاری از بزرگان نیست؟ خواندن فلسفه و عرفان نه تنها از اشک مناجات و روضه نمی کاهد بلکه آتش محبت و بصیرتی در انسان عارف به وجود می آورد که انقلابی چون انقلاب امام خمینی ره به وجود می آورد.
  • ۱۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۶
    0 0
    بختیاروند جان سه جلسه حرفهایت را تحمل کردیم لطفا دیگر وارد این بحث نشو
  • امینی ۰۸:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    واقعا داستان مظلومیت عرفا و حکما عجب داستان غمناکی است فلسفه ایی که از 700 مسئله اش 500 مسئله اش اسلامی است و مستند به آیات و روایات اهلبیت جعلت فداهم است را می گویند اسلامی نیست و جالبتر اینکه خود فلاسفه و عرفا (که غالبا صاحب کرامات محیر العقول و بسیار هستند که از باب نقل متواتر یقینی هم است) همه مسلمان بودند و دردناکتر اینکه خود این بزرگان در آنجا که نظری را مطابق با کتاب و سنت نیافتند با شجاعت رد کردند صاحب اسفار رحمة الله علیه می فرمایند و حاشا الشریعه الحقه الالهیه البیضإ ان تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب والسنه (ملاصدرا, اسفار, ج1, مقدمه مولف) هرگز احکام شریعت حقه الهیه با معارف یقینى ضرورى در تعارض نیست و بشکند فلسفه اى که قوانین اش با قوانین کتاب و سنت هماهنگ نیست. حکایت همچنان باقی است....
  • فیروزی ۰۹:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    بهترین اصطلاحی که می توان برای برخی مخالفان فلسفه و تعقل نامید اصلاح نو اخباری گری یا اشاعره نو. اینان با این تفکر نمی توانند در دنیای مدرن زندگی کنند اینان باید در فضای خلوت و دور افتاده ای زندگی کنند.
  • ۱۳:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    سلام استاد گرامی لطفا نظرتان را کمی باز کنید ضمنا نظرات جنابعالی در سایت خواندنی است
  • حمید ۱۳:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    مشرق جان ، چرا یادداشت پنجم آقای وکیلی رو منتشر نمی کنی ؟
  • محمد ۱۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    دوست عزيز زمان نيز مراتبي دارد و در لسان شرع واحاديث به آن اشاره شده بنابراين نمي توان گفت((در جايي كه ماده نيست زمان چگونه مطرح ميشود))وبعد نتايج ديگري گرفت!
  • حیدری ۱۸:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    بسیار مصاحبه روشنگرانه ای بود. آنچه دل انسان را به درد می آورد مظلومیت اهل بیت علیهم السلام است که معارفشان در محاق حرفهای وارداتی رفته است و بافته های یونانی نام عقلانیت به خود گرفته است.
  • فیروزی ۱۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    نواخباریان با این تفکری که دارند به سرعت تحت تأثیر تفکرات خرافی قرار می گیرند. چون از تعقل که فقط کلمه اش را می دانند و از دین هم فقط در حد اهل حدیث و اشاعره و اخباریون، بیشتر نمی دانند. این تفکر است که غرب و استعمار احساس امنیت و راحتی می کند و همیشه با آنان کنار می آید و کاری به کار آنان ندارد چون غرب احساس می کند اینها کبریت بی خطرند و در تفکرات هم تحلیلی ندارند پس می توان بر اینها به راحتی حکومت کرد. در تاریخ اسلام پر است از کج فهمی های ظاهرگرا و متحجران فی فکر.
  • حسین ۱۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    ای رشاد اتفاقا همین جور که استاد گفتن نه فلسفه اجازه میده که شما قرآن و حدیث را بفهمید و نه اجازه میده 2 صفحه را درست بخونید. کجا ایشون گفته امام رضا از اصطلاحات فلسفی استفاده کرده؟؟ عین عبارت ایشون را ببینید: «مثلا امام رضا علیه السلام کینونت و این و اینیت و تقدم و تاخر را به کار برده و اصطلاحات عدیده ای را استعمال کرده اند.» آقای بی دقت ایشون گفته این اصطلاحات از امام رضاست نگفته که امام رضا اینها را از فلاسفه مد نظر شما گرفته.. آقایون بی سواد اونوقت که در قرن اول اسلام علی علیه السلام در مسجد کوفه تو خطبه هاش این همه اصطلاح الهیاتی به کار برد کجا فلسفه یونان ترجمه شده بود؟
  • حسین ۱۹:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    مرد حسابی قانون مناظره اینه که هر کس سوال کرد اول پاسخ سوالشا بدید بعد شما هم سوال کنید و پاسخ بگیرید. مثل اینکه حافظه تون خیلی ضعیفه اول آقای نصیری دو تا سوال پرسید الان دو سال هست که به جای پاسخ به سوال ایشون فقط حرفهای نامربوط میزنید از بس هم کم آوردید یا اط مرحوم امام مایه میگذارید یا دیگران.. من آنم که رستم بود پهلوان !!!!!
  • حسین ۱۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    ای وازده ترهات بس کن تکرار مکررات بس کن!!!!
  • حسین ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    قال علی: یا کمیل لاتاخذ الا عنا تکن منا ای کمیل به جز ما از کس دیگری مطلبی نگیر تا از ما باشی.
  • محسن ۲۰:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    خدا را شکر که این همه انسان چیز فهم هنوز داریم و الا این آقایون با این علمهاشون دخل دین را در آورده بودند. جاهل ورداشته اول کتابش که همش یک غاز ارزش نداره نوشته اینها معارف انبیاست.. غلط کردی که حرفهات را کنار سخنان آسمانی گذاشتی... اصلا تو عمرت یک بار تورات و انجیل و قرآن را خوندی که برا مردیم معارف انبیا را بگی... تو هنوز نتوستی بفهمی عصای موسی چه طور اژدها شد عیسی چه طور مرده زنده کرد تو که میگفتی اعاده معدوم محاله ... حالا برا مردم معارف انبیا می نویسی. حقا که در غیاب موسی ها شما سامری ها با دین مردم بازی میکنید!!! وای به حال شما
  • رضا ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    برادر من این بحثها را مخلوط نکن همه را به یک چوب نران این نصیری که امروز منتقد فلسفه است در همین حکومتی که امام راه انداخته خیلی کار کرده پست های خوبی داشته علاقه مند به امام و رهبره ولی یه سوال از شما کرده چرا همه چیزا با هم قاطی می‌کنید. میشود امام رضوان الله علیه را در فقاهت و سیاست پذیرفت ولی در فلسفه و عرفان به او انتقاد کرد مگر انتقاد علمی کفره؟؟
  • محمد ۲۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    رضا زیاد هم خوش بین نباش چون بدترین جواب همین جوابه که ایشون داده.
  • عبدالله ۲۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    من در موضع رد يا تاييد فلسفه نيستم ولى سوالى كه بعد از خوندن اين مصاحبه برام پيش اومد امكان عملى فهم خالص قرآن و احاديث براى افراد غير معصومه. هر فردى با پيش زمينه هايي كه از علوم مختلف مثل ادبيات و تاريخ و ... داره از متون دينى فهمى پيدا ميكنه. ميشه توقع داشت در مواجهه با متون دينى ذهن رو از ساير علوم خالى كرد و آيا اصلاً در عالم واقع كسى ميتونه اين كار رو انجام بده؟ مثلا آيا امكان تفسير قرآن بدون توجه به ادبيات عرب و مسايل تاريخى پيرامون نزول آيات وجود داره؟
  • میترا ۲۰:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
    0 0
    اقا مسعود یعنی شما معتقدی اسلام اینها{اقتصاد خرد و کلان/ مدیریت و........}ندارد وباید اینها را از متون غربی بگیرد واسلامیزه کند یا فی الواقع 1 کلمه اسلامی به ته ان ببندد و بگوییم مثلا اقتصاد اسلامی یا روانشناسی اسلامی ؟؟؟؟ اینکه میشود همین بلبشوی الان !!
  • حکیم ۰۴:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    حتما مقاله "چرا مخالفان فلسفه و عرفان، نافی تعقل جا زده می شوند؟!!" دیده شود
  • ali ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    فكر كنم شما اصلا درباغ نيستيد آقا مسعود و يا شايد از اسلام بي اطلاع هستيد .. اسلام تنها ديني است كه بر تعلم و يادكيري اصرار فروان دارد و ما در قرآن و احاديث از معصومين عليهم السلام تاكيد فراوان بر علم آموزي داريم مثل حىيث بيغمبر (ص) كه فرمود : طْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِ اما مسئلة فهم و تفسير قرآن و احاديث از روش و مكتب فلسفة يوناني است و صد البته كه اسلام با حكمت و تعقل هيج مشكلي ندارد و عقل اساس فهم توحيد است جون اين فطرت انسان است .. ولي علوم اهل بيت و قرآن و سيرت آنها براي ما كافي است و نياز به فهم اينها از راه فلسفه يوناني نيست
  • مسعود ۱۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    از 4 یاد داشت قبلی این بابا چی گیرت اومد که دنبال پنجمی هستی؟؟؟ برو دو تا سوره قرآنا بخون شاید تو قبر و قیامت به دردت بخوره. وقتی سرت را گذاشتی زمین نه ملاصدرا اونجا به داد تو می رسه نه شیخ وکیلی که سینه چاک ملا صدراست. حیف عمر و جوانیته برادر !!
  • حميد ۲۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    سلام لطفا يادداشت هاي استاد وكيلي راپخش كنيد نكنه......؟؟؟؟!!!!
  • دانشجوي علوم قرآن و حديث ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    چه در ميان مدافعان فلسفه و چه در ميان مخالفان ميراث فلاسفه افرادي كه دنبال جاه و شهرت باشند وجود دارند. در هر دو جريان انسانهاي باصفا و خالص نيز بسيارند. در هر حال بحث علمي است و نبايد روي نيتها متمركز شويم. سوء تفاهم هم بين هر دو گروه وجود دارد
  • دانشجوي علوم قرآن و حديث ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    اخباريگري به معناي عدم بررسي علمي سند و متن روايات و استناد به هر روايت ضعيفي برا اثبات ادعاهاي خود بلايي است دانگير هر دو گروه : هم مدافعان ميراث فلاسفه مسلمان و هم منتقدان ميراث فلاسفه مسلمان دچار اين اخباريگري هستند. همين آقاي كوراني را ما مي شناسيم كه اخباري است. اگر باور نداريد نگاهي به آثار ايشان بيندازيد كه احاديث ضعيف بلكه جعلي كه ايشان بدون بررسي سند و متن آنها مورد استناد قرار مي دهند كم نيست. بنابراين اخبارگري در هر دو جريان هست. بي توجهي به معيارهاي ارزيابي متن و سند روايات در موضوعات غيرفقهي بك ويژگي شترك بين هر دو جريان است.
  • دانشجوي علوم قرآن و حديث ۲۰:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    اينكه فرموديد از 700 مسالهي فلسفي 500 تايش اسلامي است يعني چي؟ آيا مقصود اينست كه اين 500 مساله از دل اسلام جوشيده يا اينكه اينها اول توسط فلاسفه مطرح شده بعدا آيات و روايات را به آنها چسبانده اند و به زور لباس دين بر تنش پوشانده اند؟! اينكه مي گويند در مثنوي مولوي 1500 آيه و حديث هست اگر خوب بنگريد مي بينيد اولا بسياري از آيات را تأويل و تفسير نادرست كرده است ثانيا بسياري از احاديث را تقطيع و تحريف كرده است. مثلا حديث شريف سفينه كه حديث معتبري است در مثنوي تحريف شده است. آيا صرف استناد به حديث و آيه دليل بر اسلامي بودن صاحبان يك نظريه است؟! در كتابهاي فلاسفه و عرفا احاديث جعلي كم نيست.
  • دانشجوي علوم قرآن و حديث ۲۰:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
    0 0
    اينكه ملاصدرا مي گويد : «تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب والسنه » بيانگر اينست كه وي هيچ سوء نيتي نداشته است و واقعا عقيده داشته عقايدش مطابق قرآن و اهل بيت ع است. اما اين اثبات نمي كند كه واقعا گمان و پندار ايشان درست باشد. ما قرآن و احاديث معتبر از اهل بيت ع در اختيار داريم و هميشه بايد خودمان را با آن محك بزنيم و چه بسا ملاصدرا در مواردي اشتباه كرده و خيال كرده عقيده اش با روايات تعارض ندارد. وقتي كسي عينك فلسفي به چشمش مي زند طبيعي است كه همه چيز را به رنگ فلسفي مي بيند و گاهي ناخودآگكاه آيات و احاديث را به شيوه خلاف ظاهر و مطابق ذوق فلاسفه مي فهمد
  • علیرضا ۱۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    سخن آیت الله صدر بسیار قابل تامل است که فلسفه سوالات جدیدی در ذهن ایجاد می کند و در واقع فرق فلسفه و کلام این است که یکی به دنبال اسکات و افحام خصم و دیگری به دنبال کشف حقیقت است به قول یکی از اساتید : کلاس موفق کلاسی است که سوالات جدیدی در ذهن ایجاد می کند و در واقع لذت فلسفه آموختن نحوه زیستن با سوالات است علت بی قراریت در طلب قرار توست/طالب بیقرار باش تا که قرار آیدت
  • ملكي ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    البته همين اخباريگري به نحو ديگري در مدافعان سرسخت فلسفه و ميراث فلاسفه و عرفا نيز به چشم مي خورد. مثلا مي شود يك كتاب تاليف كرد حاوي احاديثي كه ضعيف يا جعلي هستند و تنها در اثر تسامح عرفا و فلاسفه در نقد سند و متن احاديث به كتابهاي آنها راه يافته اند. از همين رو به جرأت مي توان گفت كساني مانند علامه حسن زاده آملي نيز به نوعي ديگر اخباري هستند يعني هر روايت ضعيف يا حتي جعلي را بر اثر كم توجهي مورد استناد قرار مي دهند. آنچه هر دو جريان دچارش هستند بي توجهي به معيارهاي علمي نقد سند و متن حديث است
  • ملكي ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    برادر عزيز! نواخباري كجا بود؟! هر دو دسته آقايان چه مدافعان سينه چاك ميراث فلاسفه و عرفا و چه مخالفان آتشين آن از قديم دچار اخباريگري بوده و هستند. بايد ديد اخباريگري يعني چه؟ اگر اخباريگري به معناي تسامح در ارزيابي متن و سند روايات و استنادهاي بي باكانه و غيرعلمي به احاديث قبل از بررسي سنديت آنها باشد هر دو جريان اخباري اند. اساسا علماي ما قرنهاست در همه مسايل بجز فقه اخباري هستند. اصل تسامح در ادله سنن كه به گونه ي حداكثري مورد عمل آقايان است بهترين نماد اخباريگري در حوزه علميه است. منبرهاي ما مبتني بر اخباريگري است. هيئتهاي ما را مبتني بر اخباريگري كرده اند. حتي عقايد مردم هم دستخوش اخباريگري آقايان است. تنها چيزي كه كمتر بوي اخباريگري مي دهد فقه و اصول است و بس. اخباري گري بيماري مشترك هر دو جريان است : هم آقاي حسن زاده آملي و هم آقاي علي كوراني هر دو بزرگوار در استناد به احاديث ضعيف و بي توجهي به مباني علمي نقد متن و سند حديث بي باكانه مي تازند.
  • سل ۱۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    وقتي مي گويد سوالات جديد ايجاد مي كند يعني براي عموم متدينان مفيد نيست بلكه براي بسياري شايد مشكل ساز نيز باشد. از نظر عملي اشتغالات فلسفي زندگي انسان را با مشكلاتي مواجه مي كند
  • ۱۳:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    نكته ديگر اينست كه عملا بسيار مي شود كه در تفكر در چارچوبهاي فلسفي انسان گمان مي كند كه مساله را حل كرده است ولي اين فقط يك توهم است. بسياري از مباحث فلسفي ما كه به اسم اسلام ترويج مي شود همينطور است يعني آقايان گمان دارند مشكل را حل كرده اند ولي اين توهم است. به قول دكتر يثربي اسفار ملاصدرا همه اش ادعاي برهان است نه خود برهان. برهان حقيقي بسيار كم است
  • حمید ۲۲:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    آقای مسعود ، شبیه خوارج حرف می زنی .
  • کامران ۲۲:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
    0 0
    ملا صدرا به عنوان یک عالم شیعه عامل و متقی و برجسته و ولایی حتما شفیع بسیاری خواهد بود.
  • مسعود ۰۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    جواب میترا: ما چه قبول کنیم و چه قبول نکنیم جامعه به سمت مدرن شدن در حرکت است و بنابراین با مسایل بسیاری روبرو هستیم که هنوز پاسخ آنها از منابع دینی استخراج و اجتهاد نشده است. نمی توان گفت که ما اصلا کاری به علوم جدید نداریم و می خواهیم از صفر شروع کرده و جواب ها را از دین استخراج کنیم. قطعا هیچ عاقلی این را نمی پذیرد. زیرا ما حتی متدولوژی خاصی برای این کار نداریم. پس علمای ما مجبورند ابتدا حداقل با مساله آشنا شوند و این مستلزم آشنایی با این علوم است. شما شیوه استاد مطهری را مطالعه کنید و ببینید که تمام نظریاتش درباره اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ، ... در خلا و بدون مطالعه این علوم نبود. حالا اشکال بنده این است که اگر علما مجبورند برای استخراج سوالات جدید از متون دینی(دقت بفرمایید:متون دینی) به سراغ این علوم بروند، همه آن اشکالات علامه کورانی که به فلسفه وارد کرده به این علوم هم وارد است.
  • ۰۳:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    میترا خانم و علی جان لطفا یکباره دیگه کامنت را درست بخونید!
  • حکیم ۰۷:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    قابل توجه مدافعان فلسفه و عرفان: اگر واقعا دنبال تعقل هستید نه صرف ادعا، حتما مقاله "چرا مخالفان فلسفه و عرفان، نافی تعقل جا زده می شوند؟!!" را در گوگل سرچ کرده و بخوانید تا فرق بین فلسفه و تعقل روشن شود و بعد از این دیگر مغالطه همیشگی و دایمی یکسان گرفتن فلسفه و تعقل را تکرار نکنید و اگر تکرار شد نشان واضحی از عقل گریزی مدافعان فلسفه خواهد بود. به امید روزی که مدعیان تعقل واقعا به تعقل عمل کنند و فقط در ظاهر خود را مدعی تعقل نشان ندهند.
  • فيلسوف ۰۸:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    اصلا يكي از ويژگيهاي مهم قران اين است كه زياد به انسان ميگويد تعقل كن فكر كن تدبر كن خب اينها همه باعث ايجاد سوال ميشود و انسان بايد دنبال جواب باشد اصلا دين تعبدي چندان مورد تايي اسلام نيست انسان بايد اهل تفكر و سوال باشد تا رشد كند
  • ۱۲:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    بفرمایید جناب ملاصدرا که فیلسوف بودند چرا مانند اشاعره قائل به تجسم خداوند شده اند؟ البته فرموده اند: خداوند جسمی الهی است مانند اشاعره که می گفتند خداوند جسم است لا کالاجسام!!!
  • ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    جناب کامران! و لابد ابن عربی سنی ناصبی و مولوی سنی نیز شفیع ملاصدرا خواهند بود!
  • اصولی ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    قابل توجه آنهایی که می گویند، مخالفت با فلسفه و عرفان مربوط به اخباری ها است: شیخ انصاری در مبحث کتب ضاله از مباحث مکاسب محرمه، بعضی از کتب عرفا و فلاسفه را در زمره کتاب های گمراه کننده دانسته است که مطالعه و نگهداری آن ـ مگر به قصد رد و نقد آنها ـ حرام است. شیخ اعظم در مکاسب محرمه (ص 234) می نویسد: «لازم است مقصود از کتب ضلال را روشن کنیم و معلوم کنیم که آیا مقصود از ضلالت این است که محتوای کتابی فی نفسه باطل باشد تا گفته شود که کتب ضلال کتبی است که حاوی مطالب باطل است یا آن که مقصود از ضلالت آن چیزی است که ضد هدایت است و در این صورت احتمال دارد که بگوییم کتب ضلال کتابهایی هستند که به قصد گمراه کردن نوشته شده اند و نیز کتابهایی هستند که مطالعه آنها موجب گمراهی می شود حتی اگر مطالب آن [فرضا] حق باشد مانند بعضی از کتاب های عرفا و فلاسفه که مشتمل بر مطالب و ظواهر منکر و غلطی است که آنان ادعا می کنند مقصودشان ظواهر این مطالب نیست. پس این کتب نیز با فرض حتی حقیقت داشتن مطالب آن در زمره کتب ضاله هستند. متن عربی سخن شیخ انصاری چنین است: «وحينئذ فلا بد من تنقيح هذا العنوان وأن المراد بالضلال ما يكون باطلا في نفسه؟ فالمراد الكتب المشتملة على المطالب الباطلة، أو أن المراد به مقابل الهداية؟ فيحتمل أن يراد بكتبه ما وضع لحصول الضلال، وأن يراد ما أوجب الضلال وإن كان مطالبها حقة، كبعض كتب العرفاء والحكماء المشتملة على ظواهر منكرة يدعون أن المراد غير ظاهرها، فهذه أيضا كتب ضلال على تقدير حقيتها.»
  • ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    الحمد لله که هولوکاست فلسفی و عرفانی شکسته شد و این جرات در عده ای ایجاد شده است که بتهای فلسفه و عرفان مانند صدرا و ابن عربی و مولوی را نقد کنند و خطاهای فاحش و بنیادین آنها را نشان دهند. این البته از برکات فضای آزاد بحث و گفتگو در جمهوری اسلامی و ثمره خون شهیدان عزیز است.
  • سید مجید ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۱
    0 0
    متاسفانه آقای ملکی با گرفتن ژست بی طرفی قصد انتقام گیری از اشخاص را دارد والا یک سند از این همه که گفت رو می کرد و جالب تر آنکه یک نظر مستقل هم نمی گذارد. منتظر دلایل ایشان هستیم برای این که حضرت علامه را اخباری دانستند حتما ایشان بیشتر از کلی گو یی ها چیزی دارند که اینقدر مصرند.
  • اميني ۰۹:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    0 0
    برادرم آقاي دانشجوي علوم قرآني آن پانصد مسئله ايي كه عرض كردم همگي از دل دين حقه اسلام جوشيده مثلا اين روايت شريف كه امام صادق ع فرمودند اعلم ان حقيقة الشيء بصورته لا بمادته دقيقا همين حديث شده يك قاعده ي فلسفي حضرت آيت الله جوادي حفظه الله در كتاب شريف امام رضا و فلسفه الهي به بسياري از اين نوع قواعد اشاره كرده اند راجع ان شئت و اينكه گفتيد بطل التوحيد صدر المتالهين كبير رضوان الله تعالي عليه به گمان خودش فكر مي كرده كه كلمات نوراني اش مطابق قرآن و سنت است و با عينك فلسفه به آيات كريمه ي قرآن و روايات شريفه ائمه اطهار نگاه مي كرده از حيث علم شريف منطق مصادره بر مطلوب است چرا كه همين حرف متوجه شما هم هست و بازگشتش به اصل منازعه است از اينكه جواب با تاخير نوشته شد عذر خواهي مي كنم اين حقير هر ساله از نجف تا كربلا را پياده در اربعين حسيني با جمعي از طلاب و دانشجويان مي پيماييم لذا معذور از پاسخ بودم
  • ۱۲:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۵
    0 0
    جناب مسعود جان: آقای کورانی گفته اند :"دین را با فطرتت بفهم و فهمت را از دین کامل کن، سپس فلسفه بخوان تا فلسفه را با دینت بشناسی نه این که دینت را با فلسفه بشناسی!" به همین نحو باید سراغ علوم و فنون جدید هم رفت. به قول آقای کورانی خواجه نصیر اول مومن و مسلمان (عالما و ایمانا و عملا) بوده و سپس به استعمال فلسفه رفته لذا آنجایی که حکم فلسفه مخالف دین بوده آن را نپذیرفته است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس