نوع نگاه اين سريال به شخصيت "مادر" آنقدر ازار دهنده بود که علي رغم احتراز مشرق از پرداختن به همه برنامه هاي سيما و ايجاد شائبه هاي مختلف، مجبور به نوشتن نقدي در اين باره شديم .

گروه فرهنگي مشرق- شنبه ششم آذرماه 89 شبکه يک سيما، سريال طنز 30 دقيقه اي را پخش کرد که به روي آنتن رفتن آن موجب تعجب کارشناسان و ناظران فرهنگي قرار گرفت. نوع نگاه اين سريال به شخصيت "مادر" آنقدر آزار دهنده بود که علي رغم احتراز مشرق از پرداختن انبوه به همه برنامه هاي سيما و ايجاد شائبه هاي مختلف، مجبور به ارئه نقدي در اين باره شديم؛ تا شايد به ياري برخي مديران دلسوز رسانه ملي آمده و کمي از اثرات منفي اين سريال بکاهيم. در ادامه بخش اول اين نقد را مي خوانيم.

***

سريال تلويزيوني Keeping Mum محصول سال 1997 گشور انگلستان و در ژانر کمدي است که در دو سريِ هشت قسمتي و در مدت دو سال ساخته شده و از شبکه دولتي انگليس «BBC» به نمايش درآمده است. تِم اصلي و خط داستاني اين سريال درباره پسري به نام «اَندرو» است که پس از جدايي از همسرش، تصميم مي گيرد با مادر پيرش زندگي و از او مراقبت کند. مادر که زني پردردسر و غرغرو است، در هر قسمت ماجراها و حوادثي مي آفريند که باعث آزار و اذيت اندرو و در عين حال شکل گرفتن موقعيت هاي کميک و خنده دار مي شود. از سوي ديگر برادر اندرو «ريچارد» و همسرش «تينا» در خصوص مراقبت از مادر نه تنها کمکي به اندرو نمي کنند، بلکه در موقعيتهاي مختلف خود باعث ايجاد دردسرهاي بيشتري مي شوند.
قسمت پنجم اين سريال با نام «سگ»، در روز شنبه ششم آذرماه از شبکه يک سيما پخش شد که داستان آن از اين قرار است. «شبي طبق معمول مادر نمي تواند بخوابد و تصميم مي گيرد اين بيخوابي را با بيدار کردن اندرو و صحبت کردن با او جبران نمايد. به همين دليل به اتاق او رفته و به بهانه هاي مختلف او را از خواب بيدار مي کند. اندرو که از اين وضعيت کلافه شده از مادر مي خواهد دست از سر او برداشته و اجازه دهد که بخوابد، اما مادر مانند کسي که به کلي قدرت شنوائيش را از دست داده، چنين پاسخ مي دهد که چاره بي خوابي اندرو را مي داند و آن اين است که برايش داستان بخواند. او شروع به خواندن يک کتاب داستان مي کند که خود مانع خواب و عامل آزار بيشتر اندرو مي شود. در همين بين و در حالي که دو ساعتي از نيمه شب گذشته است، ناگهان سر و کله ريچارد در خانه پيدا مي شود. اندرو و مادر هر دو از ديدن او در اين ساعت شب تعجب مي کنند، اما ريچارد چنين ادعا مي کند که من تصميم گرفته ام براي درآوردن مادر از تنهايي همدمي را برايش فراهم کنم و آن يک سگ خانگي است. به محض شنيدن اين مطلب مادر به شدت مخالفت کرده و مي گويد با نگه داشتن حيوانات در خانه موافق نيست. او در صحبت هايش حتي به اين مطلب نيز اشاره مي کند که سگ ها در گوشه و کنار خانه نجاست!!! مي کنند و او به هيچ وجه تحمل اين وضعيت را ندارد. در خلال همين جر و بحث ها ريچارد سگ سفيد کوچکي را از يک جعبه خارج کرده و به مادر نشان مي دهد. وي به محض ديدن سگ کوچک تغيير موضع داده و حيوان را بغل کرده شروع به نوازش کردن و بوسيدن آن مي کند. زماني هم که اندرو به برادرش مي گويد اين سگ را ببرد، مادر به شدت مخالفت کرده، مي گويد که مي خواهد اين حيوان را نگاه دارد. او حتي نام «فِلافي» را نيز براي آن سگ انتخاب مي کند. همچنين در پاسخ تمام دلايل اندرو مبني بر لزوم بيرون کردن اين حيوان، وي پاسخ هاي محکمي ارائه مي کند و در نهايت ريچارد سگ را گذارده و به منزل خود بازمي گردد. از همان شب و با ورود سگ به خانه مشکلات اندرو دو چندان مي شود. صداي پارس او مانع خوابيدن او شده و مادر نيز تمام حواسش معطوف به آن گرديده است. هنگامي که اندرو با ناراحتي از خواب بيدار مي شود، مادرش را مي بيند که مشغول رسيدگي به سگ است و از اندرو هم مي خواهد کثافت هاي!!! آنرا تميز کند. اما در اينجاست که مشخص مي شود مادر دربِ اتاق را نبسته و در نتيجه فلافي فرار کرده است. اين مطلب باعث مي شود اندرو در آن شب باراني به همراه مادر در کوچه و خيابان به دنبال او بگردد. آنها که موفق به يافتن فلافي نمي شوند با ناراحتي به خانه بازمي گردند. صبح مجدداً سر و کله ريچارد که اينبار همسرش تينا نيز همراه اوست پيدا مي شود. در اينجا حقيقت ماجرا مشخص مي شود و آن اينکه فلافي سگي بوده است که يکي از همکلاسي هاي پسر ريچارد به او داده بوده اما به دليل اينکه تينا موافق حضور آن سگ در خانه نبوده است، ريچارد داستان خريدن سگ براي مادر را ساخته و در نيمه هاي شب آنرا به اينجا آورده است. اما صبح که بچه ها از نبود سگ باخبر مي شوند، چنان قشقرقي به پا مي کنند که ريچارد و تينا تصميم مي گيرند دوباره سگ را به خانه بازگردانند، در حالي که ديگر سگي در کار نيست و فلافي شب گذشته فرار کرده است. مادر تقصير گم شدن سگ را کاملاً به گردن اندرو انداخته و او را مسئول اين مسأله مي داند. ريچارد و تينا هم که از پيدا شدن فلافي نااميد شده اند، به قصد خريدن يک سگ جديد براي بچه ها خانه را ترک کرده و مجدداً اندرو با غرغرهاي مادرش تنها مي ماند. مادر تصميم مي گيرد مجدداً به جستجويش ادامه دهد تا فلافي را بيابد و در اين راه از همسايه ها و کسبه محل نيز کمک مي گيرد، اما موفق نمي شود. در نهايت و در اثر يکسري اتفاقاتي که رخ مي دهد مادر درمي يابد اندرو در زماني که به دنبال فلافي مي گشته او را پيدا مي کند و تصميم مي گيرد آنرا به پسري که همانجا ايستاده بدهد و به نوعي از شر سگ خلاص شود. اندرو که به نوعي در صدد جبران کردن چيزي است که اتفاق افتاده به همين دليل به مادرش مي گويد: من براي اينکه شب ها بخوابم نياز دارم شما براي من داستان بخوانيد و اين در حالي است که با آمدن آن سگ ديگر تمام توجه شما به او جلب مي شود. مادر هم با اين شرط مي پذيرد که فکر فلافي را از سرش بيرون کند. در سکانس پاياني مادر را مي بينيم که کنار تخت اندرو نشسته و در حال داستان خواندن براي اوست، در حالي که اندرو با چهره اي ناراحت و کلافه سعي دارد بخوابد ولي موفق نمي شود.»
شايد خواندن همين خلاصه داستان اين سريال براي انتقال منظور نگارنده و نشان دادن ميزان تناقض آن با آموزه هاي ايراني- اسلامي که لازم است در برنامه هاي صدا و سيما رعايت شوند کافي باشد. اما برخي نکات زير و موارد ظريفي نيز وجود دارند که پس از تماشاي کامل برنامه به دست مي آيد که در ادامه برخي از آنها مورد اشاره قرار خواهند گرفت.
در ابتدا توجه به اين نکته لازم است که نام اين سريال در زبان انگليسي همانگونه که اشاره شد Keeping Mum به معناي «مراقبت و نگهداري از مادر» است، اما در ترجمه فارسي اين نام به «مادر پر توقع» تغيير کرده است. با اندکي دقت درمي-يابيم اين ترکيب وصفي در ذات خود با مفهوم مادر و ارزش هايي که اين واژه در زبان فارسي و فرهنگ ايراني دارد هيچ تناسبي ندارد. در اين ترکيب «پر توقع» صفتي منفي است که هيچ بار معنايي مثبتي را منتقل نمي سازد و با قرار گرفتن در کنار لفظ مادر، از ارزش و تقدس اين مفهوم مي کاهد، مانند اينکه گفته شود «مادرِ کثيف!» و موارد مشابه.
اين کارکرد منفي در خصوص ارزش و جايگاه مادر در اين سريال تنها به نام آن محدود نمي شود. تصويري که به طور کلي از مادر در اين سريال پرداخته مي شود تصويري آزار دهنده و نامأنوس است. مادرِ پير با رفتارهاي غير منطقي و احمقانه خود که اِعمال آنها در حق غريبه ها نيز مذموم و نامطلوب است، زندگي را به کام پسرش تلخ کرده و دائماً براي رسيدن به خواسته ها و تمايلات خود او را به دردسر و زحمت مي اندازد. با ديدن اين برنامه بيننده ناخودآگاه به ياد مثلي در خصوص نوعي از حيوانات مي افتد که گفته مي شود در هنگام مواجهه با خطر، فرزندانِ خود را سپر بلا قرار مي دهند. 

ادامه دارد...
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس