جیرانی و تیم همکارش بر خلاف ادعاهایی که می‌کنند فیلمی در نقد اشرافیت و مدرنیسم نساخته‌اند. زیرا فیلم آنها هیچ دخلی به طبقۀ اشراف ندارد و از منظر دینی و قانونی هم نه‌تنها قابل دفاع نیست و بلکه به قوانین متعالی کشورمان اهانت نیز کرده است.

گروه فرهنگی مشرق - فیلم «من مادر هستم» از مدت‌ها قبل از اکران مخالفت و حساسیت دینداران را برانگیخته بود. جماعت انصار «نهی از منکر» کردند که نتیجتاً به شهرت فیلم و فروش غیرمعمول آن منجر گردید. و اینچنین بار دیگر آن حدیث مشهور پیامبر اکرم(ص) آزموده شد که فرمود: «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع»، (انسان به آنچه منع شود حریص خواهد شد). در اینجا به نقد حقوقی فیلم پرداخته‌ایم و نشان داده‌ایم که بر خلاف ادعاهای جناب فیلمنامه نویس، این خطاهای فاحش چندان سهوی نبوده است.
در این نقد نخست به مباحث حقوقی فیلم پرداخته‌ایم و سپس محتوا و تکنیک سینمایی آن را با نگاهی به کارنامۀ فیلمسازی جناب جیرانی مورد بررسی قرار داده‌ایم. سعی راقم بر این بوده تا ریشه‌های تفکر موجود در فیلم را تحقیق و تبیین کند و اینکه آیا خطاهای موجود در فیلم سهوی بوده است یا عمدی.



روز دوشنبه بیستم آذر، جلسه نمایش و نقد فیلم من مادر هستم در سالن بصیرت مجتمع سیزده آبان (لانه جاسوسی سابق) برگزار شد. جلسۀ بسیار بدی بود زیرا که عمدۀ وقت به حاشیه‌های فیلم مصروف گشت و فقط پانزده دقیقه از دو ساعت زمان نقد، دربارۀ خود فیلم بحث شد. حتی جناب مسعود فراستی نیز خارج از فیلم صحبت می‌کرد. او موضوع فیلم که نقد یک طبقۀ اجتماعی بود را اصل گرفته و از آن دفاع می‌کرد و لهذا بر همۀ ایرادهای فیلم چشم بسته بود.
 خلاصه اینکه با بی‌درایتی بعضی از دوستان، آن جلسه عملاً تریبونی برای مظلوم‌نمایی دست اندر کاران فیلم شد و آنها خودشان را کارشناس مسائل اجتماعی، قانون شناس، طرفدار دین و منتقد طبقۀ اشراف نشان دادند؛ ما در اینجا به تفصیل به این ادعاها خواهیم پرداخت. اما پس از آن جلسه، فرصتی دست داد تا اینجانب با رحمان سیفی‌آزاد نویسندۀ این فیلم گفت‌وگویی صورت بدهم. لهذا خوانندگان در اینجا از پاسخ‌های ایشان که عیناً از فایل صوتی مکتوب شده، مطلع خواهند شد. و البته قضاوت نهایی بر عهدۀ مخاطب است.
    
خلاصه داستان
هرچند تماشای این فیلم برای افراد زیر 16 سال ممنوع است اما بنده ناچار هستم که داستان فیلم را با بسط و تفصیل بیشتری بیاورم.    سیمین کاشف (پانته‌آ بهرام) در نزد یک روانشناس (نادر تهماسب) قصۀ خود را تعریف می‌کند. او پس از دو سال از فرانسه به تهران بازمی‌گشت اما شوهرش سعید (حبیب رضایی) به استقبالش نرفت بلکه دوستش نادر دلنواز (فرهاد اصلانی) را فرستاد. سیمین و نادر از بچگی به واسطۀ پدرانشان با هم مراوداتی داشته‌اند و سیمین از دیدن نادر بسیار خوشحال شد. نادر اکنون یک وکیل دعاوی است و سعید نیز در خانۀ آنها زندگی می‌کند. هنوز به خانه نرسیده با زنگ ناهید مشرقی (هنگامه قاضیانی) که شش ماه است زندگی‌اش را از نادر جدا کرده، او مجبور می‌شود برای آزاد کردن دخترشان آوا (باران کوثری) به کلانتری برود. آوا 19 ساله، با رفیقش پدرام (امیرحسین آرمان) در حال تمرین موسیقی جاز در زیرزمین خانه‌ای گرفتار شده است. سیمین در اتومبیل با آوا آشنا می‌شود و نادر و ناهید در بیرون نزاع می‌کنند. معلوم می‌شود که ناهید شش ماه است خانۀ شوهرش را ترک کرده و اخیراً دادخواست طلاق داده است. آوا خبر می‌دهد که ناهید قبلاً وکالت می‌کرده و حالا دیگر نمی‌کند. او پدر و مادرش را نادر و ناهید صدا می‌زند و هیچکدام را قبول ندارد و دلش به پدرام خوش است و در رتبۀ بعد به سعید، کسی که روحیات او را بهتر از دیگران درک می‌کند. آوا سعید را «عمو» می‌خواند.
    نادر شب میگساری کرده، صبح مست برمی‌خیزد(!) پدرام که به لطف سعید از کلانتری آزاد شده در معیت آوا به رستوران سعید می‌رود، و او کلید آپارتمان دوستش در کوچۀ پشتی را به پدرام می‌دهد تا خودش را مرتب کند. ساعتی بعد، آن دو با ناهید مواجه می‌شوند و او از روابط دخترش با پدرام اظهار نارضایتی می‌کند. پدرام که یک دانشجوی موسیقی و ساکن خوابگاه دانشگاه است خبر می‌دهد که قصد ازدواج دارد، اما ناهید مسئلۀ اختلاف طبقاتی را پیش کشیده، او را می‌راند. آوا برانگیخته شده و از پی پدرام می‌رود اما سعید آوا را بازگردانده برای دلجویی، وی را به همان آپارتمان می‌برد.



سیمین در منزل نادر به دیدار او می‌رود و ما مطلع می‌شویم که روابط بی‌قید پیشین نادر و سیمین، به بارداری و سقط جنین او انجامیده به طوریکه وی عملاً نازا شده است. و نیز اینکه نادر برای جبران خطاهای خود واسطۀ ازدواج سیمین و سعید شده است و حالا سیمین نمی‌تواند برای شوهری که از او بچه می‌خواهد بهانه بیاورد.
سعید در آپارتمان، آشپزی می‌کند و به پیشنهاد آوا مشروب می‌نوشند. کمی بعد، سعید به آوا در خارج از کادر نگاه می‌کند که قاعدتاً باید مست و بی‌هوش افتاده باشد. کات. به اینکه سعید در حال بیرون آمدن از آپارتمان پشیمان می‌شود و بازمی‌گردد و ناگهان می‌بیند که آوا رگش را بریده است. او دختر را نجات می‌دهد و پدر و مادرش نیز سریعاً به بیمارستان می‌رسند. اما آوا نمی‌خواهد والدینش را ببیند. سعید در اتومبیل ناهید اعتراف می‌کند که عاشق آوا شده است. ناهید از او نفور شده وی ار می‌راند. پدرام آوا را از بیمارستان مرخص می‌کند، و او به آپارتمان بازمی‌گردد اما پدرام را راه نمی‌دهد. پسر جلوی خانه منتظر می‌نشیند. سعید به آوا اظهار پشیمانی می‌کند و اینکه او در این کار عجله کرده است. آوا به سمت اتاق خواب می‌رود و سعید از پی او. دوربین ثابت است و مکث می‌کند.

سیمین در نزد روانشناس می‌گوید که تنها قوم و خویش سعید یعنی برادرش که در آن طرف دنیا بود به من وکالت داد تا پیگیر خون برادرش باشم. سیمین وکیل جوانی به نام آرمان را که سابقاً از دفتر وکالت نادر اخراج شده را به عنوان وکیل معرفی می‌نماید. نادر این انتخاب را بر دشمنی سیمین با او حمل می‌کند و حتی با آن وکیل دست به یقه می‌شود. ناهید در بازجویی گفته است که من از شوهرم جدا شده بودم تا با سعید ازدواج کنم ولی پس از بازگشت سیمین از فرانسه، او پشیمان شد و لذا من او را کشتم. سیمین از وکیلش می‌خواهد که حکم قصاص ناهید را بگیرد.



آوا به سفارش پدرام به پدرش اعتراف می‌کند که قاتل سعید است. صحبت‌های نادر و سیمین در لابی هتل با دخالت‌های آوا به سرانجام نمی‌رسد. آوا با مراجعه به آزمایشگاه متوجه می‌شود که از سعید باردار شده است. او به پدرام خبر می‌دهد که باردار است و سعید را نیز کشته و لذا پدرام را طرد می‌نماید. آوا به کلانتری رفته، کتباً به قتل اعتراف می‌کند و مادرش آزاد می‌شود. همان وقت پدرام سررسیده، می‌گوید که هنوز آوا را دوست دارد. در جلسۀ دادگاه، آوا می‌گوید که چیزی به یادش نیست و فقط سعید را غرق در خون یافته است. سیمین بر قصاص تأکید دارد. حکم نیز به همین طور صادر می‌شود. وقتی نادر برای مذاکره می‌آید سیمین می‌گوید حالا که من نمی‌توانم بچه‌دار شوم بچۀ سعید را که آوا حمل می‌کند پس از تولد به او بدهند. نادر قبول می‌کند اما آوا در زندان به این خبر خوش می‌خندد و سپس می‌رود. کمی بعد، در زندان او بدحال شده بچه‌اش سقط می‌شود.

در جلسۀ فرجام دادگاه، نادر به گناه خود در خصوص سیمین اعتراف می‌کند و می‌گوید آن خطای 25 سال قبل حالا گریبان بچۀ مرا گرفته در حالیکه او بی‌گناه است. او حکم قصاص برای فرزندش را قانونی می‌داند و آن را می‌پذیرد، ولی می‌گوید حاضر است به جای دخترش اعدام شود. زیرا آوا بی‌گناه است و او صرفاً از شرافت خود دفاع کرده است. سیمین بر قصاص از قاتل شوهرش تأکید دارد و قاضی نیز حق را به او می‌دهد.


قبل از اعدام در سکانس اشک‌آور وداع، آوا با مادرش خداحافظی می‌کند. نادر بر زمین نشسته، از شرم سر بلند نمی‌کند و نهایتاً پدرام نیز وارد می‌شود. اکنون بحران روحی سیمین در نزد روانشناس بیشتر شده است. او خبر می‌دهد که آن روز قبل از آنکه من چارپایه را از زیر پای آوا بکشم او خبر داد که امروز بیست ساله شده است. دکتر روانشناس (نادر تهماسب) سیمین را به بیمارستان می‌فرستد تا بستری شود.

مختصری دربارۀ عوامل فیلم
فریدون جیرانی متولد 1330 شهرستان کاشمر در خراسان رضوی است. مدرک دیپلم طبیعی دارد و از سال 1352 دورۀ فیلمسازی را در سینمای آزاد مشهد آموخته و کار فیلمنامه‌نویسی را از سال 1360 با فیلم آفتاب نشین‌ها/ مهدی صباغ‌زاده آغاز کرده است. او را در دهۀ 1360 بیشتر به عنوان فیلمنامه‌نویس فیلم‌های تجاری می‌شناختند، نویسنده‌ای که پنج فیلم با مهدی صباغ‌زاده کار کرد و سه فیلم با رسول صدر عاملی از جمله گل‌های داوودی (1363) و پاییزان (1366) و سه فیلم هم با اصغر هاشمی مانند در آرزوی ازدواج (1369). نرگس (1370) مهم‌ترین فیلمنامه‌ای بود که جیرانی با همکاری رخشان بنی‌اعتماد نوشت. او در همین دهۀ 1360 در دو فیلم آفتاب‌نشین‌ها (1360) و سناتور (1362) دستیار صباغ‌زاده بود و در فیلم دبیرستان (1365) نیز دستیار اکبر صادقی و از این طریق مسیر کارگردان شدن را تجربه نمود. جیرانی نخستین فیلمش به نام صعود (1366) را با فیلمنامه‌ای از دیگران ساخت که فیلم خوبی از کار درنیامد. اما دومین فیلم او به نام قرمز (1377) با بازیگرانی همچون محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی مورد توجه قرار گرفت. دیگر آثار او عبارتند از: آب و آتش (1379)، شام آخر (1380)، صورتی (1381)، سالاد فصل (1383)، ستاره‌ها (1384) در سه قسمت، پارک‌وی (1385)، قصۀ پریا (1389)، من مادر هستم (1390). فیلمنامۀ دو فیلم آخر را جناب رحمان سیفی‌آزاد و خانم لیلا لاریجانی نوشته‌اند. آخرین فیلم او به نام داستان عوضی مقرر است در جشنوارۀ 31 فجر نمایش داده شود. جیرانی همچنین یک سریال 26 قسمتی به نام مرگ تدریجی یک رؤیا (1386) ساخته که نویسنده‌اش، علیرضا محمودی است. فریدون جیرانی از سال 1370 تا خرداد 1384 سردبیری هفته‌نامۀ «سینما» را بر عهده داشت، هفته‌نامه‌ای که عمدتاً به اخبار و تولیدات سینمای بدنه (تجاری) می‌پرداخت. مسعود فراستی نیز چندی پس از تعطیلی ماهنامۀ سوره به این هفته‌نامه پیوست و رفاقت جدی این دو نفر از آنجا شکل گرفت.



رحمان سیفی‌آزاد متولد 1351 تهران، دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد است و کارشناسی ارشد همین رشته از دانشگاه تهران. او که کارمند رسمی تلویزیون است از سال 1384 تاکنون مدیر گروه فیلم و نمایش شبکه چهارم سیما بوده و با حفظ سمت، از خرداد امسال نیز در شبکه اول سیما مدیر گروه مجموعه‌های تلویزیونی (سریال) شده است. قصۀ پریا (1389) و من مادر هستم (1390) دو فیلمنامۀ سینمایی او هستند. او همچنین فیلمنامۀ این سه سریال را نیز نوشته است: کلبۀ سفید (1379)، آخرین گناه (1385) ساختۀ حسین سهیلی‌زاده (سریال ماه رمضان شبکه دوم سیما)، دولت مخفی (1391) به نویسندگی مشترک سیفی‌آزاد و داریوش ربیعی که عبدالحسین برزیده آن را کارگردانی کرده و اکنون مراحل فنی را طی می‌کند. جناب سیفی در چند سریال نیز مشاور بوده‌اند از جمله برای آقای علیرضا محمودی در نگارش مرگ تدریجی یک رؤیا (1386). ایشان در نیمۀ نخست سال 1387 وقتی که سریال مرگ تدریجی از شبکۀ دو سیما پخش می‌شد مدیر پخش آن شبکه بود. آخرین فیلمنامۀ سینمایی او به نام «زندگانی دوگانۀ فیروز»، مضمون دینی دارد و در ژانر اجتماعی و طنز نوشته شده و مقرر است فریدون جیرانی آن را بسازد. تهیه کنندۀ این فیلم، که همین چند روز قبل در 13 آذر مجوز ساخت گرفته نیز بر عهدۀ جناب سیفی‌آزاد است.
خانم لیلا لاریجانی، کارشناس ارشد کارگردانی، و از کارشناسان گروه فیلم و نمایش شبکه چهار و از همکاران آقای سیفی‌آزاد در پرداخت فیلمنامه دو فیلم آخر جیرانی بوده است.

نقد حقوقی فیلمنامه
در ابتدا به نقد حقوقی فیلمنامه پرداخته و اشکالات فراوان آن را نشان داده‌ایم. در یک کلام باید گفت که این فیلم فقه و حقوق اسلامی که در قوانین کشورمان ظهور یافته، ظلم بزرگی کرده است.

الف. آوا نباید اعدام شود
سعید در فیلم من مادر هستم در وقت مستی آوا به وی تعرض کرده و او نیز متجاوز را در روز بعد به قتل رسانیده، و متعاقباً در دادگاه به قصاص محکوم شده است. لکن طبق قانون مجازات اسلامی چنین شخصی قصاص نخواهد شد. زیرا ماده 82 قانون مجازات اسلامی چهار گروه از زناکاران را واجب القتل شمرده که گروه چهارم در خصوص زنای به عنف، با موضوع این فیلم و ماجرای سعید انطباق دارد:
ماده 82 ـ حد زنا در موارد زیر قتل است و فرقی بین جوان و غیرجوان و محصن و غیرمحصن نیست:
الف) زنا با محارم نسَبی
ب) زنا با زن پدر
ج) زنای غیر مسلمان با زن مسلمان
د) زنای به عُنف و اکراه
لهذا سعید به موجب اینکه آوا در این ماجرا شدیداً اکراه داشته، واجب القتل است و آوا نیز که از او سلب حیثیت شده، خود این حکم را «اجرا» نموده است. اما چگونه ممکن است که آوا در قتل سعید رأساً عمل کند؟ ماده 226 این حق را به آوا یا «ولیّ دم» می‌دهد که شخصی را که مستحق مرگ است، به قتل برساند:
ماده 226 ـ قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعاً مستحق کشتن نباشد، و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند.


باید توجه کرد که اگر مردی به زنی اجباراً تعرض نمود (زنای به عُنف)، مرد محکوم به مرگ گشته و زن برائت می‌یابد. لکن اگر زن در این مسئله رغبت داشته یا فریاد نکند هر دو به صد تازیانه محکوم خواهند شد (ماده 88 قانون مجازات اسلامی). حکم این مسئله عیناً از آیۀ دوم سورۀ مبارکۀ نور برداشت شده است. چنین مرد و زنی اگر در این وقت دستگیر شوند باید به عقد دائم یکدیگر در آیند، به طوریکه مرد هیچگاه نمی‌تواند این زن را طلاق بدهد (نور/ 3). اما اگر هر کدام از این مرد و زن، همسر داشته باشند و منعی برای ارتباط آنها نبوده باشد آنگاه موضوع زنای محصنه پیش می‌آید و حکم چنین مجرمی سنگسار است.

بر خلاف اظهار نظر برخی از دوستان، سعید به دلیل اینکه همسرش در خارج بوده و پس از رجعت نیز با او ارتباطی نداشته، مرتکب زنای محصنه نشده و در این خصوص ابهامی وجود ندارد (طبق ماده 86 قانون مجازات اسلامی). گفتنی است که حکم مسائل فوق الذکر در تورات کنونی یهود نیز به همین طور است (نگا. سفر تثنیه 22/ 23 تا 29). 1
خلاصه اینکه مطابق قانون شرع مقدس، وضع زنی که مورد تعرض قرار گرفته دو حالت دارد: یا مجبور و مُکره بوده، و یا مختار و راغب. در صورت اول زن بی‌گناه است و در صورت دوم شریک جرم.

جناب رحمان سیفی‌آزاد نویسندۀ این فیلم، پس از جلسه نقد و نمایش در لانه جاسوسی در گفت‌وگویی که بنده با ایشان صورت دادم به ایراد فوق اینطور پاسخ داد که آوا در وضعیت سومی قرار داشته، زیرا در آن لحظه مست و ناهوشیار بوده است. بنده به او ایراد کردم که این پاسخ عملاً نادرست است و فرض سومی فراتر از آن دو حالت، ممکن نیست. زیرا به دلیل فاحش بودن این گناه، در چنین مواردی باید اصل را بر تجاوز گرفت مگر آنکه پیش‌تر میان مرد و زن، توافق نامیمونی صورت گرفته باشد. اینکه آوا ابتدا رگ دست خود را زد و سپس سعید را کشت آیا نشان از کراهت شدید او در این ماجرا ندارد؟! آیا برهانی واضح‌تر از این می‌خواهید که خود قصۀ آن را نوشته‌اید؟ گناه آوا در این ماجرا فقط شرب خمر بوده و یا حداکثر به دلیل مجازات خودسرانه دو سه سال زندان. لذا او فقط بایست به همین سبب مجازات می‌شد و نه برای قتل سعید.



پاسخ جناب سیفی‌آزاد این بود که اگر آوا در وقت دفاع از تعرّض سعید، او را می‌کشت آنگاه به موجب قانون، قصاص نمی‌شد لکن او با نقشۀ قبلی به قتل سعید اقدام کرده است. بنده پاسخ دادم که این البته درست است و حق دفاع مشروع در قانون مجازات اسلامی (مواد 61 و 629) نیز بر آن صحه می‌گذارد ولی چون آوا در این ماجرا مُکره بوده لذا سعید واجب القتل است و آوا به سبب قتل او قصاص نخواهد شد.
جناب سیفی‌آزاد در یک چرخش موضع، به اصل 36 قانون اساسی که متن آن را روی کاغذی نوشته بود احتجاج کرد:
اصل 36 ـ حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.
فی‌المجلس پاسخ بنده به ایشان این بود که اصل چهارم قانون اساسی می‌گوید که موازین اسلامی در رأس همۀ قوانین مملکت از جمله همین قانون اساسی است.2 و مادۀ 226 قانون مجازات اسلامی که خوشبختانه از نص صریح قرآن برداشت شده طبق اصل چهارم بر اصل سی‌وششم قانون اساسی تفوّق دارد. این سخن خداوند است که به «ولیّ دم» حق سلطه بر قاتل می‌دهد:
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إنَّهُ كانَ مَنْصُوراً (إسراء/ 33). جان انسان را كه خدا كشتنش را حرام كرده مگیرید، مگر به حق. و هر كس كه به ستم كشته شود، به خونخواه او قدرتى داده‏ايم. پس در انتقام زیاده‌روی نگذرد، كه او پيروزمند است‏.

طبق این آیه مبارکه، حاکم شرع یا دستگاه قضا در واقع اجرا کنندۀ حق خونخواه (ولیّ دم) است و چنانچه او از حقّ خود بگذرد قانون حقّ قصاص ندارد، و چنانچه او از حقّ خود نگذرد قانون حقّ عفو یا تخفیف نخواهد داشت. و البته باید یادآور شد که این حکم اسلام، متوقف بر موضوع خاصّ قصاص نیست. مثلاً مادۀ 629 قانون مجازات اسلامی این حق را به شخص دفاع‌کننده می‌دهد که حتی فرد مهاجم را به قتل برساند، در صورتی که فرد مهاجم قصد قتل، یا ضرب و جرح شدید، یا هتک ناموس وی یا دیگران را کرده باشد. همچنین مادۀ 630 قانون مجازات به شوهری که همسرش را در حال زنا با اجنبی مشاهده کرده و علم به تمکین زن داشته باشد اجازه داده تا هر دو نفر را به قتل برساند و اگر زنا به عنف باشد فقط مرد را بکشد. ماده 226 نیز همین را می‌گوید که «قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعاً مستحق کشتن نباشد، و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند».

البته باید متذکر شد که در این مورد میان قضات دادگاه‌ها اندکی اختلاف نظر وجود دارد. برخی اصولاً به سبب کلی بودن اصل 36 تمام مجازات‌ها را حق دادگستری می‌دانند و از تعمیم ماده 226 توسط برخی مردم به سایر موارد جزئی بیمناکند. ولی سخن حق و صحیح آن است که باید اعتدال را در این خصوص حفظ کرد و فقط مواردی را که شرع مقدس جایز شمرده، محترم دانست.

ضعف عمدۀ فیلمنامۀ جناب سیفی‌آزاد آن است که اولاً به مجازات سعید کاری نداشته است، و ثانیاً مشخص نکرده که آوا به موجب چه ماده‌ای اعدام می‌شود. آیا چون سعید مستحق مرگ نبوده؟ یا اینکه سعید مستحق مرگ بوده ولی آوا خودسرانه عمل کرده است؟ جناب فیلمنامه‌نویس در جلسه نقد بر جواب نخست تأکید می‌کرد. قاضی دادگاه نیز در آخرین جملۀ خود خطاب به نادر همین را گفت: «به هر حال دختر شما مرتکب قتل نفس شده است و حکم قتل نفس، قصاص است».



با این اوصاف، در وقت گفت‌وگو با جناب سیفی‌آزاد بعد از آنکه بنده حکم واجب القتل بودن سعید را طبق ماده 82 متذکر شدم ایشان به جواب دوم تغییر موضع داد. پاسخ دوم بنده به ایشان این است که اولاً اگر آوا، سعید را که واجب القتل است کشته باشد جرم او مجازات خودسرانه است. لذا چنانچه قاضی نخواهد استناد به ماده 226 را بپذیرد نهایتاً آوا را به یک تا ده سال حبس محکوم خواهد کرد. ثانیاً چرا فیلم شما علت محکومیت آوا را صریحاً بیان نمی‌کند و در آن به هیچ ماده قانونی اشاره نمی‌شود؟ ثالثاً این چه نحو فیلمنامه نوشتن و فیلم ساختن است که شما باید مدام خود را به آن سنجاق کنید و در خصوص آن توضیح بدهید؟ چرا فیلم شما نباید گویا و واضح باشد تا موافقان و مخالفان آن تکلیف خود را بدانند؟ آیا این ابهامات به سبب عدم مهارت شما در امور حقوقی است، یا دلیل دیگری دارد؟ و شاید هر دو؟

همان شب از آقای سیفی‌آزاد پرسیدم که چه کسی مشاور حقوقی شما در فیلمنامه بوده است، او پاسخ گفت: هیچکس! بنده سپس از دکتر حسن دادخواه (دادگر) که نامش در تیتراژ به عنوان مشاور حقوقی و همچنین سرمایه‌گذار آمده، سؤال کردم که ایشان کیست؟ سیفی‌آزاد گفت: او سرمایه‌گذار فیلم است!3 بنده در ذهن داشتم که ایراد کنم مشاور نباید در فیلم ذی‌نفع باشد. زیرا برای او این امکان هست تا حق را آنچه را که مورد مشورت قرار گرفته به سود منافع عاجل خود تغییر بدهد یا آن را کتمان کند. حتی اشاره‌ای نیز به این مطلب کردم، اما بعد دیدم حتی در چنین فرضی، احتمالِ به حقیقت رسیدن بسیار بیشتر از وضع کنونی است که یک فیلمنامه‌نویس خود به‌تنهایی مفسر قانون و مجری آن شده است.

در نوبت دوم در یک مصاحبه کوتاه تلفنی جناب سیفی‌آزاد در این خصوص توضیح بیشتری داد: «مشاور حقوقی ما همان سرمایه‌گذار فیلم است؛ آقای دادگر یا دادفر بود، نامشان را به درستی یادم نیست، در تیتراژ فیلم آمده است. ایشان وکیل بودند، فیلمنامه را می‌خواندند و اظهار نظر می‌کردند و ما با ایشان همکاری نداشتیم. ما بخش زیادی از فیلمنامه را خودمان تحقیق کردیم و برخی نکات را هم ایشان تأیید کردند. ما خودمان مطالعه کردیم قانون حقوق مدنی و جزایی را. یعنی تحقیق کرده بودیم».

مشکل فیلمنامه‌نویس آن نیست که به دلیل یک مسئلۀ اختلافی در بین قضات در خصوص ماده 226 قانون مجازات، نتوانسته حق را تشخیص دهد بلکه واضحاً مشکل در خصوص ماده 82 است که دربارۀ آن اختلافی در میان قضات وجود ندارد و گفت‌وگوهای فیلم در جلسۀ دادگاه نیز دائماً بر «قصاص» آوا تأکید می‌کرد. و این یعنی آنکه این فیلم سعید را مستحق قتل نمی‌داند. جناب سیفی‌ نیز در جلسۀ نقد حضوری بعد از آنکه ماده 226 را پذیرفت اینچنین گفت: «به هیچ عنوان شخصیت فیلم (آوا) نمی‌تواند بر اساس اطلاعات درون فیلم و یا ماده قانونی بیرونی، ثابت کند که فرد مذکور (سعید) مستحق قتل است. او نه می‌تواند اثبات کند و نه شرایطش را دارد». به این ترتیب دیده می‌شود که جناب سیفی‌آزاد، اولاً مادۀ 82 قانون مجازات اسلامی را در واجب القتل بودن سعید نادیده گرفته است. ثانیاً اگر هم ایشان می‌خواست اصل 36 قانون اساسی را بر ماده 226 قانون مجازات ترجیح بدهد و آوا را به سبب خوسرانه عمل کردن محکوم کند، عملاً مجازات او مرگ نبود. در هر دو صورت، آوا اعدام نمی‌شد.



ب. سیمین حق قصاص ندارد
مطابق قانون مجازات اسلامی که مطابق شرع مقدس اسلام است، «ولیّ دم» همان ورثۀ مقتول هستند بجز همسران که در قصاص حقی ندارند:
ماده 261 ـ اولیاء دم که قصاص یا عفو در اختیار آنها است همان ورثۀ مقتولند، مگر شوهر یا زن که در قصاص و عفو و اجراء، اختیاری ندارند.4
در فیلم من مادر هستم سیمین به دکتر روانشناس خبر می‌دهد که سعید بجز یک برادر در آنطرف دنیا هیچکس را نداشت و از همانجا به من وکالت داد تا پیگیر خون برادرش باشم. اما فیلم، در چند نوبت این مسئله را نقض می‌کند. وقتی نادر آخرین دفاعیات را کرد سیمین برخاست و گفت
سیمین: «می‌خواهم بدانم که آیا من می‌تونم درخواست قصاص بکنم دیگه، نه؟»
قاضی: «بله! البته این حق شما است، اما ...»
سیمین: «من از خون شوهرم نمی‌گذرم». او سپس دادگاه را ترک کرد.
در این سه جملۀ کوتاه این خطای فاحش در چند نوبت تکرار شده است:
جمله اول ـ. سیمین از حق خود در قصاص می‌پرسد
جملۀ دوم ـ قاضی، حق نداشتۀ قصاص را برای «او» یعنی سیمین محترم می‌شمارد
جملۀ سوم ـ به نسبیت زوجیت سیمین با مقتول و خوانخواهی او تأکید می‌شود

پاسخ جناب سیفی‌آزاد به وقت گفت‌وگو در خصوص این ایراد که شما چگونه سیمین را «ولیّ دم» کرده‌اید این بود که در گفت‌وگوهای دادگاه، مقصود همان برادر مقتول است که در خارجه به سر می‌برد! و این جملۀ ایشان البته مخالف با سخنانشان در جلسۀ نقد بود: «دین و حاکم شرع تمام تلاش خود را کرده تا «ولیّ دم» مجرم را عفو کند. لکن او در پی قصاص و خونخواهی است. تماماً دارد تأکید می‌شود که فرجام انتقام‌گیری و کینه‌توزی داغون شدن است». از این جملات پیدا است که جناب سیفی‌آزاد، سیمین را «ولیّ دم» می‌داند.

خطای دوم در این بخش، در خصوص «اجرای حکم» اعدام توسط سیمین است. زیرا در ماده 261 که در فوق آمد، مؤکد گشته که همسران حق قصاص و عفو و «اجرای حکم» ندارند.
خطای سوم آن است برادر سعید، گرچه «ولیّ دم» محسوب می‌شود (به موجب مادۀ فوق الذکر و نیز مادۀ 917 قانون مدنی) لکن او فقط می‌تواند به یک وکیل دادگستری وکالت بدهد (ماده 33 آیین دادرسی در امور مدنی) و نه به سیمین. و این هم البته نقص مهم دیگری است که اتفاقاً تأثیر زیادی بر فرجام قصه دارد. چون سیمین وکیل نیست.

اگر نویسنده سیمین را صاحب حق قصاص نمی‌دانسته پس چرا نادر با اینکه وکیل است به جای مذاکره با او به مذاکره با ولیّ دم حقیقی (برادر سعید) اقدام نکرد؟ آیا وکیل بودن و قانون‌شناس بودن نادر در پیشبرد قصه چه نقشی داشته است؟ عجالتاً در این سؤال تفکر کنید تا اندکی بعد به جواب آن برسیم.

به این ترتیب نتیجه می‌شود که فیلم در این بخش دچار تضاد است؛ در یک نوبت برادر سعید را خونخواه معرفی می‌کند و در بقیۀ موارد آن را نقض می‌کند و سیمین را خونخواه می‌خواند. به نظر می‌رسد که دست اندر کاران پس از ساخت فیلم به خطای خود واقف شده و آن نمای کوتاه 18 ثانیه‌ای را در مطب دکتر روانشناس فیلمبرداری کرده‌ و در فیلم گنجانده‌اند، یک نمای سرازیر (High angle shot) که در آن سیمین به اخذ وکالت از برادر مقتول خبر می‌دهد.

ج. دادگاه ویژۀ قتل چگونه باید باشد؟
وقتی به جناب فیلمنامه‌نویس در خصوص نمایش دادگاه ویژه قتل در فیلم ایراد کردم او متذکر شد که «من مادر هستم» یک فیلم دادگاهی نیست. پاسخ دادم اما این دلیل نمی‌شود که شما در آنچه خواستید به میل و اختیار خود دخل و تصرف کنید. دادرسی کیفری و حقوقی در جمهوری اسلامی از آیین و رسومی برخوردار است و شما که ادعای واقع نمایی دارید، حتی الامکان باید قواعد و ظواهر آن را رعایت کنید.

توضیحاً اینکه پرونده‌های قتل در محکمه‌ای به نام «دادگاه کیفری استان» با حضور پنج قاضی به طور ویژه رسیدگی می‌شوند. رأی در این دادگاه با اکثریت به دست می‌آید. در مرحلۀ بعد، نوبت فرجامخواهی است که پرونده در آن وقت به دیوان عالی کشور می‌رود و در آنجا بدون حضور طرفین، صحت روند دادرسی بررسی می‌شود (رسیدکی صوری و شکلی). اما در این فیلم اولاً فقط یک قاضی وجود داشت و ثانیاً کلیات پرونده نیز حتی در جلسۀ دادگاه مطرح نگشت و به هیچ مادۀ قانونی نیز استناد نشد. ثالثاً جلسۀ دیوان عالی نیز در همان دادگاه بدوی و با همان یک قاضی برگزار شد؛ قاضی‌ای که ما هیچگاه چهرۀ او را ندیدیم و لحن او نیز مناسب یک قاضی که اصولاً باید بافراست باشد، نبود.

د. وکیل بودن نادر به چه کار می‌آید؟
جناب سیفی‌آزاد در جلسۀ نقد فیلم در لانه جاسوسی گفت که «موضوع این فیلم نشان دادن فضای کثیف زندگی غربی است». جناب مسعود فراستی نیز در حمایت از فیلم، خطابه‌ای مفصل علیه طبقۀ اشراف پرداخت و در فضیلت این فیلم سخنرانی کرد (ما در ادامه به نقد سخنان مسعود فراستی خواهیم پرداخت). لکن سؤال ما در این مقام این است که آنچه ما در این فیلم دیدیم آیا زندگی طبقۀ اشراف بود؟ آیا اشراف اهل سختی و مرارت هستند تا در یک رشتۀ تحصیلی دشوار، همچون حقوق تحصیل کنند؟! یا از سوی دیگر، یک وکیل دعاوی که با زحمت به جزئیات زندگی و مسائل دیگران وارد می‌شود تا لایحه‌ای بنویسد و از حق کسی دفاع کند آیا جزو طبقۀ اشراف قرار می‌گیرد؟! چگونه کسی همچون نادر را در این فیلم باید از طبقۀ اشراف محسوب کرد و یا سعید که صاحب رستوران است و به قول آوا سرآشپز؟ در طبقۀ اشراف آیا مفهوم مادری اینطور است که او بخواهد جانش را برای نجات دخترش بدهد؟ آیا در این طبقه اصولاً زنای به عنف رخ می‌دهد؟ آیا آنها حقیقتاً عاشق می‌شوند، آن هم به دختری که سی سال از خودشان کوچکتر است؟! این طبقۀ بی‌قید و بندی که شما در فیلم قصد کرده‌اید آیا نسبت به مسئلۀ جنسیت تا این حد غیور هستند که نخست رگ دست خودشان را بزنند و سپس فرد متجاوز را بکشند؟ دو مسئلۀ متضاد غیرت و شرب خمر را شما چگونه در خانوادۀ نادر جمع کرده‌اید؟! آیا به صرف نشان دادن بطری مشروب و میگساری می‌توان مدعی تصویرگری طبقۀ اشراف شد؟!



سازندگان این فیلم اگر واقعاً قصد تصویرگری طبقات اشراف را داشتند در واقع تیر در تاریکی رها کرده‌اند، تیری که مسلّماً به آنچه آنها ادعا می‌کنند اصابت نکرده است. متأسفانه شواهد و قرائن نیز نشان می‌دهد که این ادعا صرفاً یک عوام فریبی است. زیرا طبقۀ اشراف را عمدتاً تاجرانی تشکیل می‌دهند که بی‌سختی و مرارت کسب درآمد می‌کنند و پولشان نیز از پارو بالا می‌زند.

حال وقت آن رسیده که بپرسیم چرا شغل نادر در این فیلم وکالت انتخاب شده است؟5 آیا بهتر نبود برای باورپذیری بهتر طبقۀ اشراف، شغل نادر به گونه‌ای انتخاب می‌شد که از مرارت کمتر و درآمدزایی بسیار بیشتری برخوردار باشد؟ آقای سیفی‌آزاد در پاسخ به چرایی وکیل بودن نادر در سؤال تلفنی اینچنین پاسخ داد: «آدمی که وکیل است ذهنش درگیر قوانین و چگونگی سوء استفاده از قوانین است، چنبرۀ قوانین در دست اوست و بر قوانین مسلط است. ما می‌خواستیم نشان دهیم که زندگی چنین شخصی به چه چالش‌هایی از سوی قانون گرفتار می‌شود، یعنی آدمی که ظاهراً دیگران را از دست قانون رهایی می‌دهد ولی خودش در چنبرۀ یک قانون بالاتری که تقدیرات و قوانین نانوشتۀ الهی است گیر می‌افتد».

پاسخ بنده این است که اولاً خود فیلم باید این مسئله را معقول و منطقی کند و نیازی به پرسش امثال بنده نباشد تا جناب نویسنده یا کارگردان بخواهند توضیح بدهند. ثانیاً این جواب الحاقی هم پذیرفتنی نیست. زیرا در این صورت فیلم باید بر زندگی و کار نادر تمرکز می‌کرد و ما حداقل یک نوبت نادر دلنواز را در حین دفاع از یک مجرم می‌دیدیم. فیلم حتی حسرت دفاع نادر از آوا را هم بر دل مخاطب می‌گذارد چه برسد به دفاع او از دیگران. ثالثاً این پاسخ از منطق فیلمفارسی‌های چهل سال قبل برخوردار است، و البته باید گفت که این فیلم را نیز باید در آن طبقه دسته‌بندی کرد.

نادر در دفاع از دخترش، در یک خطای فاحش و غیر حرفه‌ای، به گناه خود در حق سیمین در دوران جوانی اعتراف کرد. آیا مگر یک وکیل در دادگاه اعتراف می‌کند، آن هم علیه خود و خانواده‌اش؟! چرا نادر در دفاعیۀ خود، از عوام هم عوام‌تر می‌شود؟ مگر او نمی‌داند که هیچکس را به گناه دیگری مجازات نخواهند کرد؟! پس چرا او از قاضی می‌خواهد که به جای دخترش اعدام شود؟ به سخنان نادر دلنواز در آخرین دفاع از دخترش توجه فرمایید:
من شنیده بودم که می‌گویند آدم‌ها در این دنیا مکافات اعمال خودشان را می‌بینند. من نه این را می‌دانستم و نه به آن اعتقادی داشتم. برای اینکه من مرد قانونم و همه چیز را در چارچوب قانون می‌دیدم؛ قانون کور و کری که هیچوقت پاسخگوی کاملی برای بشر نیست، همینطور که امروز برای من نیست. من امروز مکافات عمل خودم را می‌بینم. 25 سال پیش من و سیمین به واسطۀ شراکت پدرمان با هم آشنا شدیم... من آن روز، کاری را با سیمین کردم که امروز سعید با بچۀ من کرد. سیمین به من آزاری نرساند ولی بچۀ من از شرافت خودش نگذشت. او سعید را کشت، دوست من را، کسی که من باعث ازدواج او با سیمین شده بودم، ازدواجی که هیچوقت نتیجه نداد. من حرفی برای گفتن ندارم، به رأی دادگاه احترام می‌گذارم. بله رأی دادگاه برای بچۀ من حتماً قصاص است. امروز سیمین تقاص مردی را می‌گیرد که هیچوقت دوستش نداشته؛ تقاص زندگی‌ای را که از دست داده است. بله حق با ایشان است. اما آوا گناهی ندارد، مقصّر همۀ این اتفاقات من هستم. من آرزوی بچه‌دارشدن را از او گرفتم، من زندگی او را نابود کردم. به خدای احد و واحد حاضرم خودم با دستان خود طناب دار را به گردنم بیاندازم، جلوی جوخۀ آتش بایستم برای اینکه سیمین به آرامش برسد. به شرطی که از خون بچۀ من بگذرد. به خدا بچۀ من بی‌گناه است. بچۀ من معصوم است، گناهی ندارد. او برای شرافت خودش ایستاده.



1. نادر با شغل وکالتش علی القاعده باید بارها مجازات مجرمان را دیده باشد. پس چرا او به مکافات عمل در دنیا معتقد نیست؟!
2. نادر قوانین را کور و کر خوانده زیرا پاسخگوی خوبی برای بشر نیست. این همان اندیشۀ جدایی دین از سیاست است که گویا در نزد جناب فیلمنامه‌نویس مقبول است. (به این مسئله خواهیم پرداخت).
3. نادر در اینجا میان قوانین تکوینی و تشریعی خلط کرده است. به عبارت دیگر او مجازات خداوند را با محکومیت در دادگاه در هم آمیخته و به طور غیرحرفه‌ای در نزد دادگاه اعتراف می‌کند و موفق می‌شود حسّ همدردی و دلسوزی مخاطب را برانگیزد. اعتراف صادقانۀ نادر تماشاگر را به این نتیجه می‌رساند که بقیۀ سخنان او در بی‌گناهی آوا نیز صادق و صحیح است.
4. اما مهم‌ترین اشتباه نویسنده در انتخاب شغل وکالت برای نادر، این است که وقتی نادر که پدرِ آوا نیز هست حکم قصاص را می‌پذیرد در واقع فیلم بر صحیح و قانونی بودن قصاص متهم تأکید مضاعف می‌کند. لذا مخاطبی که با قوانین مترقی اسلام آشنایی ندارد گمان می‌برد که فیلم در مسائل حقوقی نقصی نداشته و از تحقیقات کاملی برخوردار بوده است. در حالیکه اینچنین نیست.

ﻫ. مشاور حقوقی به چه کار می‌آید؟

ما پیش‌تر سخن جناب فیلمنامه‌نویس را نقل کردیم که او در فیلم «من مادر هستم» که تا این حد به مسائل قانونی وابسته است مشاور حقوقی فعالی نداشته، و اکثر تحقیقات را خود ایشان صورت داده است.
در اینجا لازم است در این مسئلۀ بسیار مهم تأمل کنیم که چرا علی‌رغم فقه حکیمانۀ اسلام و قوانین متعالی کشورمان، فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیون از ضعف حقوقی بسیار فاحشی رنج می‌برند. برخی پاسخ‌هایی که بنده یافته‌ام به این ترتیب است:
1. اغلب اوقات نویسنده یا کارگردان، یک قصه را مطابق فکر و گمان خود شکل داده و صرفاً در چند ابهام و سؤال با یک حقوقدان مشورت حضوری یا تلفنی می‌کنند. در این مواقع استفاده از نام و شهرت جناب حقوقدان در تیتراژ فیلم، یک نوع سپر دفاعی برای خاموش کردن مخالفان محسوب می‌شود. موارد زیادی را می‌توان مثال آورد، مانند واکنش پنجم (1381) ساختۀ تهمینه میلانی و استفاده از شهرت خانم مهرانگیز کار که مشاور تلفنی ایشان بودند، فیلم خرس (1390) خسرو معصومی و سوء استفاده از شهرت آقای دکتر ناصر کاتوزیان و نامه‌ای که کارگردان از او گرفت و موفق شد جواز ساخت فیلم را از وزارت ارشاد بگیرد، و سریال زیر تیغ (1385) ساختۀ محمدرضا هنرمند و استفادۀ سوء از اعتبار جناب جواد طوسیف قاضی و منتقد محترم.
2. گاهی از اوقات خبره نبودن مشاور حقوقی یا استفادۀ او از آراء خاص خود و تمنیّات شخصی در فیلمنامه، به آن اثر لطمه می‌زند.
3. در موارد بسیار دیده می‌شود که مشغلۀ زیاد جناب حقوقدان، یا عدم دقت در جزئیات فیلمنامه باعث می‌شود که مسائل حقوقی همچون فیلم «من مادر هستم» بسیار سطحی و ناصحیح مطرح شوند.
4. تهیه کننده‌ها اصولاً برای مشاوره‌های حقوقی بودجه‌ای صرف نمی‌کنند و همین مسئله خسارات بسیار فاحشی بر فیلم وارد می‌آورد.
5. در برخی موارد نیز یک حقوقدان خبره حاضر نیست نام خود را ذیل فیلم یا فیلمنامه‌ای قرار دهد که از پیش نوشته شده و این همه اغلاط قانونی دارد. لذا عوامل فیلم ناچاراً از افراد غیرخبره استفاده می‌کنند. از آنجا که علم حقوق ارتباط تنگاتنگی با قرآن و فقه اسلامی دارد لهذا از عمق و ظرافت بسیار زیاد برخوردار است به طوری که اغلب حقوقدان‌ها به کنه آن نمی‌رسند. نتیجه آنکه تخیلات جناب نویسنده یا حقوقدان همچون این فیلم، به عنوان حق و قانون و عدالت تصویر و تبلیغ می‌شود.
به هر حال ما از وزارت ارشاد این توقع را می‌بریم که اشکالات حقوقی این فیلم‌ها را متذکر شود و قبل از رفع ایراد به آنها مجوز ساخت ندهد تا جامعه از آسیب این فیلم‌های تخیلی در امان باشد.


    
و. آیا دین از سیاست جدا است؟

ارتباط جدایی دین از سیاست (حکومت‌داری) با فیلم من مادر هستم در این موارد است:

1. نادر قانون را کور و کر می‌خواند و بر قانونی بودن قصاص دخترش تأکید دارد ولی در نهایت اینچنین حکم می‌دهد: «به خدا بچۀ من بی‌گناه است. بچۀ من معصوم است، گناهی ندارد. او برای شرافت خودش ایستاده». سخن نادر به عبارت دیگر این است که آوا به خاطر شرافت و وجدان خود، فرد متجاوز را کشته است و حالا به جبر قانون و حکومت دارد قصاص شود. این سخن همان جدا کردن دین از سیاست است.

2. سیفی‌آزاد در جلسۀ نقد این فیلم در لانۀ جاسوسی، به طور ضمنی به جدایی دین از سیاست اذعان داشت. عین سخنان ایشان این است: «ما به لحاظ حسی و عاطفی به آوا حق می‌دهیم ولی به لحاظ حقوقی و قانونی این بحث باطل است... حس انتقامجویی و غیرت ایرانی این را می‌گوید و همۀ اینها درست است ولی واقعیت این است که وقتی او در محضر قانون قرار گرفته، قانون شرایط و ادلّه می‌خواهد. تمام ادلّه و شرایط  بر حسّ انتقامجویی و نقشۀ قبلی آوا برای قتل است».

مـتأسفانه جناب سیفی‌آزاد «حکومت حق و عدل قرآن» را که در اصل اول قانون اساسی آمده به رسمیت نمی‌شناسد. البته ما در خصوص جمهوری اسلامی ادعای بیش از حد نمی‌کنیم و می‌دانیم که حق و عدل کامل، جز در حکومت سایه‌گستر حضرت صاحب الزمان(عج) محقق نمی‌شود، لکن ما به مراتب نازل‌تری از اجرای حق و  عدل در این حکومت که بر مبنای قرآن و احکام اسلام تشکیل شده، قائل هستیم. جمهوری اسلامی بنا بر درایت حضرت امام خمینی(ره) برپا شد تا مقدمۀ حکومت حضرت صاحب الزمان(عج) باشد و به تشکیل آن مدد برساند. آنها که این اصل را عمداً یا سهواً فراموش کرده‌اند یا آن را انکار می‌نمایند به حقیقت این انقلاب ظلم می‌کنند.



قوانین جمهوری اسلامی بر مبنای قانون شرع مقدس است که یکی از مترقی‌ترین آنها، همین «قانون مجازات اسلامی» است که در سال 1370 به تصویب رسیده. شورای نگهبان نیز در همین راستا تشکیل شده است تا مصوبات خلاف شرع مجلس مجال بروز نیابند. از سوی دیگر «دین» مساوی با حق و فطرت است و جمهوری اسلامی نیز می‌خواهد دین را اجرا کند (واضح است که ما در اینجا از خطای عمدی یا سهوی برخی مدیران بحث نمی‌کنیم). کلمۀ «دین» در اصل یک واژۀ فارسی به معنای «وجدان» و «فطرت» است. فطرت نیز همان عقل است، و طبق آن قاعدۀ معروف که «هرچه عقل به آن حکم کند شرع نیز به آن حکم می‌کند» (کلّ ما حَکَمَ به العقل حَکَمَ به الشّرع) در دین متعالی اسلام میان عقل و شرع تعارضی وجود ندارد (بر خلاف مسیحیت). و لذا مخاطب حق دارد که به لحاظ وجدان و فطرت با آوا همدردی کند و او را مستحق قتل نداند، چنانکه او مستحق قتل هم نیست.
 اما جناب نویسنده ساحت دین و قانون را جدا کرده است. در فیلمنامۀ ایشان خبری نیست از اینکه قوانین مملکت ما از دین اسلام ما برآمده است.  لذا باید به ایشان مؤکداً پاسخ گفت که اوصاف «کور و کر» بر قوانین جمهوری اسلامی بار نمی‌شود.

ز. فیلمسازان مغرض یا دوستی خاله خرسه
جناب فریدون جیرانی و تیم همکارش بر خلاف ادعاهایی که می‌کنند فیلمی در نقد اشرافیت و مدرنیسم نساخته‌اند. زیرا فیلم آنها هیچ دخلی به طبقۀ اشراف ندارد و از منظر دینی و قانونی هم نه‌تنها قابل دفاع نیست و بلکه به قوانین متعالی کشورمان اهانت نیز کرده است. به یاد ماندنی صحنۀ فیلم من مادر هستم سکانس وداع آوا (باران کوثری) قبل از اعدام است، که کارگردان آن را همچون یک مجلس تعزیت، بسیار اشک‌انگیز درآورده است. تحلیل فیلمنامه‌نویس بر این واقعه اینچنین است: «تماشاگر از این خانواده متنفر می‌شود... ما برای آوا دلمان می‌سوزد اما نه برای قصاص شدن بلکه به خاطر اینکه او در چنبرۀ این زندگی در دامان یک خانوادۀ افسارگسیخته دارد زندگی می‌کند که فرجامش آن می‌شود».

اما حقیقت این نیست. این تراژدی اشک‌آور برای مرگ آوا، عملاً همدردی مخاطب را برمی‌انگیزد. یک تماشاگر عام که آن صحنۀ دادگاه و قبول وکیل بر حکم قصاص را تماشا می‌کند به این نتیجه خواهد رسید که در کشور ما چه قوانین ظالمانه‌ای وجود دارد! این دختر، هم شرافتش را از دست داد و هم به جرم کشتن متجاوز اعدام شد. پس اولاً نتیجه می‌شود که ما در مملکتی با قوانین کر و کور زندگی می‌کنیم که پاسخگوی نیاز بشر نیستندف و ثانیاً زنان یا دخترانی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند باید یادشان باشد که از خود دفاع نکنند تا مبادا به شخص متجاوز آسیبی برسد و خونش به گردن ایشان بیفتد!



دفاع فاجعه‌بار این فیلم از شخص ظالم مرا به یاد فیلم هری کثیف/ دان سیگل (1971) می‌اندازد. هری کالاهان (کلینت ایستوود) مجرمان را دستگیر و به دست قانون می‌سپرد ولی پلیس از حقوق آنها حمایت و به سرعت آزادشان می‌کرد. چنین فیلمی اصولاً در جوامع غربی که حق قصاص را از قوانینشان حذف کرده‌اند و این قبیل حمایت‌ها را از مجرمان می‌کنند موضوعیت دارد و نه در کشور ما. لهذا بنده اصلاً تعجب نخواهم کرد اگر چندی بعد یک فیلم غربی پیدا شود و دوستان خبر بدهند که فیلم من مادر هستم از روی آن کپی شده است، زیرا که هیچ چیز این فیلم به جامعۀ ایرانی و قوانین متعالی آن نمی‌ماند.

بنده عاقبت ندانستم که چرا فقه اسلام که مدافع حقوق مظلومان است در این فیلم اینچنین فجیع تصویر شده است. آیا این حضرات نیّت خیر داشته‌اند ولی در عمل همچون دوستی خاله خرسه رفتار کرده‌اند، یا اینکه این جماعت ریاکاری‌هایشان را برای ما آورده و در خفا به ریش ما می‌خندند؟

البته حالت سومی را نیز می‌توان فرض کرد. که لازم به بیان یک مقدمه است. در همه جای دنیا یکی از کارکردهای سینما، آموزش و تعلیم است. یعنی سینماگران از طریق نمایش و درام، حقوق مدنی و خیلی چیزهای دیگر را به مخاطبان خود می‌آموزند. در وطن ما از بس که فقه اسلام کامل و بی‌نقص است کفر برخی روشنفکران را در آورده و آنها دیگر مجالی برای عرض اندام نمی‌یابند تا حق و باطل را به هر گونه‌ای که خواستند نمایش بدهند (فیلم هنوز اکران‌نشدۀ خرس که پیش‌تر مذکور آمد یکی از این موارد است). لذا آنها نه تنها در فیلم‌هایشان از تعلیم قانون مجازات اسلامی و قانون مدنی که عین قوانین اسلام است ناتوان هستند بلکه عملاً با آن مخالفت می‌ورزند و در بین خطوط قانون حرکت می‌کنند و سعی دارند مسائلی را مطرح کنند که در قوانین اثری از آنها موجود نباشد، مانند آنچه از نویسنده نقل قول کردیم که شخص آوا در آن تجاوز نه مجبور بوده و نه راغب، بلکه یک حالت سومی برای او گمان کرده‌اند که در شارع مقدس فرض نشده است. ما نیز برای ایشان حکم بر همین فرض سوم خودمان یعنی بدعت‌گذاری ایشان می‌کنیم. شبهۀ زنای با محارم که تا دقیقۀ 70 فیلم سایه انداخته نیز بر این فرض صحّه می‌گذارد که این جنابان برای جذب مخاطب و فروش فیلم به هر چیزی متوسل می‌شوند.

نقد سینمایی من مادر هستم
پرداختن به مسائل حقوقی فیلم مجالی برای نقد سینمایی باقی نگذاشت. مختصراً به چند مورد مهم‌تر از ایرادهای فیلمنامه می‌پردازیم.

    1. شیوۀ روایت در این فیلمنامه نباید از دید اول شخص و منظر سیمین باشد. زیرا واضحاً او در برخی صحنه‌ها حضور نداشته است.

    2. شخصیت سیمین اصلاً باورپذیر نیست. او در نزد روانشناس با اشک و آه فراوان از دشمنی ناهید با او خبر می‌دهد که تصمیم به کشتن آن جنین گرفته‌اند، در حالیکه ما اصلاً از تقابل سیمین و ناهید هیچ چیز در فیلم ندیدیم.  همچنین سیمین در ابتدا بسیار علاقمند به نادر تصویر شده و حتی در اتومبیل با وی ترانه نیز می‌خواند، ولی در یک چرخش غیرمنتظره به دشمن سرسخت او بدل شد و چنان رفت که آوا را به بالای دار فرستاد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ اگر او شوهر محبوبی داشت پذیرش این مسئله آنچنان دشوار نبود که اکنون هست. جناب سیفی‌آزاد در مورد این ایراد پاسخ گفتند که این شخصیت به اختلال روانیِ دو قطبی مبتلا است. این جواب نیز مشکلی را حل نخواهد کرد. زیرا اولاً طبق فیلم،  مشکلات روانی سیمین بعد از اعدام آوا به وجود آمده است. ثانیاً این بیماری ربطی به این طبقۀ خاص ندارد. ثالثاً اگر هم شما بر این مسئله اصرار داشتید باید در فیلمتان آن را نشان می‌دادید و مخاطب آن را می‌دانست نه اینکه توضیح خارج از فیلم بدهید.

    3. شخصیت آوا نیز پذیرفتنی نیست. مثلاً کینه توزی از شخصی همچون سعید که جزء نزدیک‌ترین افراد به آوا محسوب می‌شد و او حتی از پشت تلفن برایش سازدهنی می‌زد، همچنین علت دشمنی او با سیمین، و مخالفتش با پیشنهاد او برای به دنیا آوردن بچۀ سعید نیز غیر قابل قبول است.

    4. چطور یک دانشجوی شهرستانی که در خوابگاه زندگی می‌کند می‌تواند به‌رغم فاصلۀ طبقاتی تا این حد به آوا نزدیک شود؟ این نشان می‌دهد که این نقد اشرافیت که ایشان مدعی هستند که در فیلم وجود دارد عملاً واهی است.

    5. یکی از حکمت‌های قصاص تشفّی قلب داغدیدگان است. لذا به خوانخواهان اجازه داده می‌شود که حکم را اجرا کنند. و این عین عدالت و حق است. در منطق این فیلم، آوا واجب القتل است و سیمین حق قصاص یافته و آن را اجرا کرده. اما او متعاقباً به مشکل روحی دچار شده است. چطور چنین چیزی ممکن است؟ آیا یک ولیّ دم که بر قصاص قاتل اصرار می‌ورزد در نزد خداوند مرتکب گناه شده است؟ ابداً اینطور نیست. اگر اینچنین بود که خداوند حق قصاص را به ولیّ دم نمی‌سپرد بلکه حکم آن را به شارع مقدس یا حاکم وامی‌نهاد که تشخیص کنند چه شخص مستحق مرگ است و چه شخص نیست (مانند جوامع غربی). این منطق دوگانه فیلم را چطور می‌توان پذیرفت؟

    6. طبق یک قاعدۀ دینی، مرگ نیز جزئی از زندگی کلی ما است. بنابراین اصولاً انسان همانطور می‌میرد که زندگی کرده است. لهذا صالحان به مرگ نیک و اشرار به مرگ بد می‌میرند که به آن هلاکت می‌گویند. فیلم‌های زیادی را می‌توان در این خصوص مثال آورد که این قاعدۀ الهی را رعایت کرده‌اند. اما در این فیلم آوا به یک مرگ بد می‌میرد در حالیکه او چندان شریر نیست و البته موفق می‌شود تا همدردی مخاطب را بر‌انگیزد. اگرچه جناب فیلمنامه‌نویس از او دفاع نمی‌کند ولی فیلم چیزی دیگر می‌گوید. آوا همچون یک قهرمان می‌میرد و نویسنده و کارگردان عملاً یک مجلس روضه با اشک و آه فراوان را برای او ترتیب دادند.
    بهتر بود این حضرات اگر واقعاً قصد داشتند وضعیت طبقۀ اشراف را نقد کنند با ساخت یک فیلم خوب این کار را می‌کردند، و نه فیلمی که هیچ چیز در آن قابل دفاع نیست.



من چگونه فیلمساز شدم؟
یادم هست در جشنوارۀ 23 فجر جناب فریدون جیرانی فیلم سالاد فصل (1383) را شرکت داده و خود نیز در سالن حاضر بود. قبل از نمایش فیلم به نزد ایشان رفتم و گفتم: ما حسرت به دل ماندیم که یک فیلم از شما ببینیم که فیلمفارسی نباشد. او جواب داد: این فیلم دیگه فیلمفارسی نیست! در حین تماشای فیلم مقصود او را فهمیدم. چون سالاد فصل، یک کپی ایرانی‌شدۀ مبتذل از فیلم خوب شیطان صفتان/ هانری ژرژ کلوزو (1955) Les diaboliques بود، فیلمی تأثیرگزار در تاریخ سینما که تا دو سال قبل نامش در جدول 250 فیلم برتر سایت IMDb مندرج بود و اکنون نیز در نزد مخاطبان آن سایت، رتبۀ 3ر8 دارد. اما توجه کنید که فیلم پردۀ آخر (1369) واروژ کریم مسیحی که از شیطان صفتان اقتباس کرده است چگونه یک هویت متفاوت و مستقل به آن داده است.

متأسفانه فریدون جیرانی هیچوقت فیلمنامه‌نویس خوبی نبوده و حتی نتوانسته خود را به سطح متوسط سینمای ایران برساند. مطبوع‌ترین و تحسین‌شده‌ترین اثر او، فیلم صورتی (1381) است که به لحاظ بازی‌های خوب رامبد جوان، فقیهه سلطانی و میترا حجار توانست در نزد تماشاگران و مردم مقبولیت بیابد، هرچند که به لحاظ کارگردانی و روایت قصه، ضعف‌هایی داشت. او از سال 1385 که پارک‌وی را ساخت، دیگر فیلمنامه‌ای از خودش را جلوی دوربین نبرده است.

با تغییر زمانه، ذهن بسیط جیرانی نتوانسته مطابق روز پیشرفت کند. او اقتضائات سینمای مدرن و دنیای امروز را درک نمی‌کند و آن خلاقیت اندک قبلی نیز دیگر خشک شده است. لذا ترجیح می‌دهد تا فیلمنامه‌های دیگران را بسازد. جالب توجه اینکه جیرانی سه نوبت به سرقت فیلمنامه محکوم شده است:
1. شام آخر (1380) سرقت از خانم بهارک ملک‌خانی
2. سالاد فصل (1383) از فیروز زنوزی جلالی
3. قصۀ پریا (1389) از آقای علی نعیمی

در دو مورد نخست، جیرانی محکوم شد تا نام این اشخاص را در تیتراژ نسخۀ ویدیویی فیلمش اضافه کرده و حقوق آنها را نیز تأدیه نماید. ولی در مورد سوم که طبق تیتراژ فیلم، جناب سیفی‌آزاد نویسنده و جیرانی کارگردان آن بوده مسئله کمی پیچیده شد. زیرا علی نعیمی مدعی است که فیلمنامه‌اش را در سال 1384 در خانۀ سینما ثبت کرده و سپس آن را به جیرانی سپرده است. او نیز از فیلمنامه استقبال کرده و حتی می‌خواسته پس از سریال مرگ تدریجی آن را بسازد ولی بعداً اعلام کرده که هیچ تهیه‌کننده‌ای حاضر به سرمایه‌گذاری برای این فیلمنامه نیست. اما سه سال بعد، قصۀ پریا را بر مبنای آن ساخته است. شورای داوری خانۀ سینما در رأی خود که در پانزدهم آبان 1390 منتشر شد حق را به علی نعیمی داد و فیلمنامه نویسان این اثر (رحمان سیفی‌آزاد و لیلا لاریجانی) را محکوم کرد. دو ماه بعد هم خانۀ سینما تعطیل شد و این شکایت نیز مسکوت ماند.
آقای سیفی می‌گوید که اصلاً چنین شخصی را نمی‌شناسد و البته این سخن ایشان صحیح است و جناب نعیمی نیز چنین ادعایی نکرده است. اگر چنانچه حکم خانۀ سینما صحیح و مطابق با واقع باشد آنگاه می‌توان نتیجه گرفت که جناب جیرانی طرح علی نعیمی را بدون نام بردن از او برای جناب سیفی‌آزاد بازگو نموده و ایشان فیلمنامه را به کمک خانم لاریجانی نوشته است. در تیتراژ هم نام جیرانی در شمار نویسندگان نیامده و لذا محکومیتی نیز برای ایشان در پی نداشته است. از اینجا بود که ظن بنده برانگیخته شد که از جیرانی بپرسم که آیا عشق غیرمتعارف سعید به آوا از سوی ایشان القاء نشده است؟



یکی از مؤلفه‌های یک فیلمفارسی که اصولاً آسان و سردستی به نگارش و تولید می‌رسد پیش‌بینی مخاطب از انتهای قصه است. جناب جیرانی برای اینکه خود را از اتهام فیلمفارسی مبرّا کند سعی در پایان‌های غیرمتعارف دارد، پایان‌هایی که عموماً با دیوانگی غیرقابل پیش‌بینی یک شخصیت، با قتل و خونریزی و مرگ ختم می‌شود. واضح است که یک پایان غیرمنتظره نخواهد توانست سطح یک فیلمنامه ضعیف را ارتقاء بدهد. مشکلات سینمای جیرانی عمیق‌تر از اینها است و با دفاع ناعادلانه و فرامتنی مسعود فراستی از فیلم‌های او نیز علاج نمی‌شود.

بعد از جلسۀ نقد در لانه جاسوسی، این سؤال را از جیرانی پرسیدم که نقش شما در نگارش این فیلمنامه چه بوده است؟ ایشان به بهانۀ اینکه من با کسی مصاحبه نمی‌کنم از پاسخگویی امتناع کرد. بنده از جناب سیفی‌آزاد پرسیدم: با توجه به مایه‌های آشنای فیلم‌های جیرانی مانند شام آخر (1380) دربارۀ عشق یک پسر به زنی که سی سال از خودش بزرگتر است، آیا عشق سعید به آوا که آنها نیز در حدود سی سال تفاوت سنی دارند از سوی جیرانی به شما القاء نشده است؟ جناب سیفی‌آزاد گفت: ایشان کارگردان فیلم هستند! گفتم: ولی آقای جیرانی قبل از اینکه فیلمساز شود فیلمنامه‌نویس بوده‌ است. ایشان از پاسخ صریح طفره می‌رفت و همان وقت در ذهنم آمد که در این سؤال چندان بی‌راه نرفته‌ام. جناب سیفی نهایتاً پاسخ ‌گفت که شما باید این فیلم را با سریال مرگ تدریجی یک رؤیا (1386) مقایسه کنید و نه با شام آخر، زیرا در آن سریال نیز مسئلۀ مشروب‌خواری و خانواده‌های شبه روشنفکر وجود داشته است!

من چگونه منتقد شدم؟
مسعود فراستی متولد 1333 محله شاه‌آباد تهران، کارشناس ارشد اقتصاد سیاسی از فرانسه است. او منتقد سینمایی هفته‌نامۀ سروش بود که روزی سید مرتضی آوینی با خواندن نقدش علیه فیلم هامون (1367) او را به مجلۀ سوره دعوت کرد و مدتی بعد دبیری سینما در این مجله را به او سپرد. و راه ترقی جناب فراستی از اینجا آغاز شد.

جناب مسعود فراستی سه چهار شاخص برای خود برگزیده و سعی دارد که فیلم‌ها را بر اساس آنها نقد کند. اولین شاخص او «ملی‌گرایی» است که در خیلی از اوقات با شاخص‌های انقلاب اسلامی مطابق می‌شود (چنانکه در تاریخ انقلاب نیز ملی‌گراها مدتی با امام خمینی همراه بودند). طرفداری آقای فراستی از فیلم اخراجی‌ها (1385) در همین مقوله می‌گنجد. دشمنی با جشنواره‌های خارجی و تحسین بیگانگان نیز از درون همین شاخص جناب فراستی بیرون می‌آید. دومین معیار او نقد اشرافیت و روشنفکری است و این هم به سبب گرایشات چپی او در نقد طبقات مرفه است و مسلّماً با نقد امثال جلال آل‌احمد و سید مرتضی آوینی از جریان شبه روشنفکری که آن را دشمن دین و دیانت می‌دانند تفاوت ماهوی دارد. سومین معیار او که اصولاً فرعی‌ترین آن محسوب می‌شود دستور زبان سینما است. و البته برخی دیگر از معیارها نیز دخیل می‌شوند مانند رفاقت یا دشمنی با این و آن، که اصولاً در همه جای دنیا گریبان منتقدان را به انحاء مختلف گرفته است و در کشور ما نیز البته عمومیت دارد. فقط سید مرتضی آوینی به طور کامل از این قاعده مستثنی بود.

وقتی جناب فراستی در جلسۀ نقد لانۀ جاسوسی از فیلمی همچون من مادرم هستم صرفاً به سبب نقد اشرافیت و روشنفکری دفاع کرد و آن را بهترین فیلم سی سالۀ انقلاب ‌خواند در واقع به تمام سوابق خود پشت کرد و شمشیر علیه خود کشید. او معیارهای سینمایی خود مانند شخصیت پردازی، منطق فیلم، شیوۀ روایت و خصوصاٌ مذموم بودن دوربین روی دست که شهرت عالمگیر یافته را عملاً به فراموشی سپرد. به راستی چه باید گفت؟ اگر فریدون جیرانی پس از چهل سال کارکردن در سینما نتواند تشخیص دهد که فیلم من مادر هستم را نباید از منظر دانای کل روایت کند و نه اول شخص، رفاقت بیست سال با فراستی و حمایت‌های او نیز به کمک او نخواهد آمد بلکه بالعکس از شأن جناب منتقد خواهد کاست.

فضاحت محتوا و تکنیک من مادر هستم را در کنار فیلم جدایی نادر از سیمین بگذارید، که جناب فراستی به دلیل جوایزی که از جشنواره‌های خارجی برده است به دشمنی با آن کمر بست. در حالیکه عملاً غیرممکن است که کسی بتواند شصت جشنوارۀ بین المللی را برای جایزه دادن به این فیلم با یکدیگر هماهنگ کند. جدایی نادر از سیمین همه چیزش به قاعده بود و وضع زنان در خانواده‌های مدرن را به درستی نقد می‌کرد و نشان می‌داد که هنوز خانواده‌های سنتی وجود دارند که در آنها نه‌تنها زنان از وظایف خود شانه خالی نمی‌کنند بلکه به مدد شوهرانشان نیز می‌آیند. و این یک مسئلۀ جهانی و مشکل فراگیر مردان است و علت اقبال این فیلم در جهان نیز عملاً در همین مسئله بوده است.  وقتی شاخص صحیح در دست منتقدان نباشد گاهی چه ظلم‌ها و حق‌کشی‌هایی که صورت می‌گیرد، فیلم‌هایی مانند این اثر جیرانی که باید در حضیض باشند بر صدر می‌نشینند و نمونه‌هایی مانند جدایی نادر از سیمین اصولاً قدر نمی‌بینند.

سخن آخر
ما عاقبت نفهمیدیم که چرا نام این فیلم را «من مادر هستم» گذاشته‌اند. جناب نویسنده در آن جلسه می‌گفت که این فیلم تصویرگر یک زندگی سگی است. یک نفر در کامنت خبر آن جلسه، نوشته بود چرا همین نام «زندگی سگی» را برای این فیلم انتخاب نکردند؟ ما نیز می‌پرسیم که آیا سازندگان از نام مقدس «مادر» و مقام عظیم او چه سودی در این فیلم برده‌اند؟ آیا چون ناهید مشرقی قتل را گردن گرفت و می‌خواست به جای آوا اعدام شود؟ اگر اینطور باشد، فیلم وقیح و ضد قصاص سوت پایان (1389) ساختۀ نیکی کریمی که شرافتمندانه از فیلم شما است. آن فیلم نیز اشکالات حقوقی فراوان داشت ولی مادر در آنجا عاقبت تا بالای دار هم رفت.
    کاشکی یک نفر بیاید و در فیلمش از حکمت مجازات‌های الهی پرده بردارد که مجازات مجرم در اغلب احکام الهی، سبب پاک شدن او از آن گناه می‌شود و لذا خیر حقیقی خاطی در آن است که در همین دنیا به قصاص برسد و نه در قیامت که هیچ مددی وجود ندارد و عذابش نیز سخت‌تر و بی‌نهایت است. اگر قرار است ناهید مشرقی حقوق خوانده که مثلاً شخص مثبتی در فیلم است این قاعدۀ الهی را نفهمد و نداند پس اصولاً ساخت این فیلم چه فایده‌ای داشته است؟
در جلسه نمایش و نقد «من مادر هستم» در لانۀ جاسوسی کسی در خصوص مباحث حقوقی فیلم سخنی نگفت و حتی یکی از ناظمان جلسه نیز که حقوق خوانده آن را بی‌اشکال می‌دانست، که البته اینطور نیست. اما جناب محمدتقی فهیم موضع درستی در مذمت این فیلم اتخاذ کرده بود، و آن را «من مادرم هستم» خطاب می‌کرد. ابتدا تصور می‌شد که زبان ایشان به ادای نام صحیح فیلم نمی‌چرخد. اما در اواخر جلسه حاضران متوجه شدند که او این نام را عمداً به کار می‌برد. ما نیز به تبعیت از این منتقد گرامی به چنین فیلمی که همه چیزش مغشوش است همین عنوان را می‌دهیم: «من مادرم هستم!»



پی نوشت‌ها
1. متن این حکم در تورات کنونی به این شرح است:
۲۳ اگر دختر باكره‌ای‌ به‌ مردی‌ نامزد شود و دیگری‌ او را در شهر یافته‌ با او همبستر شود، ۲۴ پس‌ هر دو ایشان‌ را نزد دروازۀ‌ شهر بیرون‌ آورده‌، ایشان‌ را با سنگ‌ها سنگسار كنند تا بمیرند؛ اما دختر را چونكه‌ در شهر بود و فریاد نكرد، و آن مرد را چونكه‌ زن‌ همسایة‌ خود را ذلیل‌ ساخت‌. پس‌ بدی‌ را از میان‌ خود دور كرده‌ای. ۲۵ اما اگر آن‌ مرد، دختری‌ نامزد را در صحرا یابد و آن‌ مرد به‌ او زور آورده‌ با او بخوابد، پس‌ آن‌ مرد كه‌ با او خوابید، تنها كشته‌ شود. ۲۶ و اما با دختر هیچ‌ مكن‌ زیرا بر دختر، گناهِ مستلزم‌ موت‌ نیست‌، ۲۷ چونكه‌ او را در صحرا یافت‌ و دخترِ نامزد فریاد برآورد و برایش‌ رهاننده‌ای‌ نبود. ۲۸ و اگر مردی‌ دختر باكره‌ای‌ را كه‌ نامزد نباشد بیابد و او را گرفته‌، با او همبستر شود و گرفتار شوند، ۲۹ آنگاه‌ آن‌ مرد كه‌ با او خوابیده‌ است‌ پنجاه‌ مثقال‌ نقره‌ به‌ پدر دختر بدهد و آن‌ دختر، زن‌ او باشد. چونكه‌ او را ذلیل‌ ساخته‌ است‌ و در تمامی‌ عمرش‌ نمی‌تواند او را رها كند. (سفر تثنیه 22/ 23 تا 29)

2. متن اصل چهارم قانون اساسی این است:
كليه‏ قوانين‏ و مقررات‏ مدني‏، جزايي‏، مالي‏، اقتصادي‏، اداري‏، فرهنگي‏، نظامي‏، سياسي‏ و غير اينها بايد بر اساس‏ موازين‏ اسلامي‏ باشد. اين‏ اصل‏ بر اطلاق‏ با عموم‏ همه‏ اصول‏ قانون‏ اساسي‏ و قوانين‏ و مقررات‏ ديگر حاكم‏ است‏ و تشخيص‏ اين‏ امر بر عهده‏ فقهای شوراي‏ نگهبان‏ است.
همچنین اصل 167 قانون اساسی به قاضی اجازه می‌دهد چنانکه حکم یک مسئله را در قوانین مدوّنه نیافت بتواند با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر به صدور حکم بپردازد:
قاضي موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدوّنه بيابد و اگر نيابد با استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاواي معتبر،‏ حكم قضيه را صادر نمايد و نمي‌تواند به بهانۀ سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدوّنه،‏ از رسيدگي به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد.
متن این اصل، همچنین در مادۀ 214 آیین دادرسی کیفری مذکور است.

3. جناب دادخواه همچنین سرمایه‌گذار فیلم بغض (1390) اولین ساختۀ رضا درمیشیان نیز بوده است.

4. اینکه همسران نمی‌توانند «ولیّ دم» باشند حکمت‌های متعددی دارد از جمله اینکه این حکم خداوندی از افزونی نزاع‌های زناشویی خواهد کاست. وگرنه یکی از زوجین می‌توانست به قتل دیگری اقدام کند و خودش نیز خونخواه او شود.

5. عدم دقت جناب سیفی‌آزاد در مسئلۀ شغل، در فیلمنامۀ قبلی ایشان یعنی قصۀ پریا (1389) که جیرانی آن را ساخته نیز دیده می‌شود. سیاوش مسرور (مصطفی زمانی) که یک روزنامه‌نگار خوش‌فکر است ناگهان عاشق دختری معتاد می‌شود و برای آنکه قدرت اراده را در ترک اعتیاد به او نشان دهد خودش را معتاد می‌کند، اعتیادی که بلای جان او می‌گردد. خطای انتخاب شغل باعث گشته تا مخاطب نتواند حماقت سیاوش را بپذیرد. اما اگر برای چنین فردی مثلاً شغل یک ورزشکار حرفه‌ای که به زور و قوت خود متکی است انتخاب می‌گشت قصه قابل پذیرش‌تر می‌شد. مسئلۀ قابلِ مقایسۀ دیگر در این دو فیلم، استفاده از نام «ناهید مشرقی» است، در قصۀ پریا این نام برای شخصیتی است که ستاره اسکندری آن را بازی کرده انتخاب شده است و در فیلم من مادر هستم نام خانم هنگامه قاضیانی است. نام پولاد کیمیایی در سریال «مرگ تدریجی» نیز «آراس مشرقی» بود. به نظر می‌رسد که این یک انتخاب از سوی جیرانی باشد، که از بضاعت اندک او حکایت دارد؛ بر خلاف سخنان ایشان در جلسۀ نقد که خود را محقق در مسائل اجتماعی و تاریخی و غیره لقب می‌داد.

6. برای نمونه به این دو سخن از حضرت امام خمینی(ره) توجه فرمایید:
مملكت امروز مال خود شماست. ديروز اجانب در آن تصرف داشتند؛ امروز يك مملكتى است اسلامى، يك مملكتى است مال پيغمبر اسلام، يك مملكتى است مال امام زمان ـ سلام الله عليه. مملكت از آنﹾ وجود مقدس است، و ما همه پاسداران آن هستيم و بايد اين مملكت را حفظ كنيم. هر كس به هر اندازه‏اى كه مى‏تواند. [صحیفه امام، ج 7، صص. 491 و 492 ـ 4/3/1358]
و اين كشورى كه كشور ائمه هدى و كشور صاحب الزمان ـ سلام الله عليه ـ است كشورى باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد؛ قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را إن شاء الله، به عدل و داد بكشد و از اين جورهايى كه بر مستضعفان مى‏گذرد جلوگيرى كند. [صحیفۀ امام، ج 14، ص 309 ـ  31/1/1360]


*امیر اهوارکی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 49
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 1
  • مهرابی ۰۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    1 1
    بالاخره یکی پیدا شد که این فیلم مزخرف رو نقد کنه، هم به لحاظ هنری و هم از منظر حقوقی. دست مریزاد به نویسندۀ این نقد عالمانه.
  • سُگُلى ۰۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    اوو ! كى اين همه رو حال داره بخونه ؟؟
  • صبا ۰۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    2 0
    کاش این نوشتۀ مفصل بتونه خرابکاری های این فیلم را جبران کنه، که البته نمی تونه. زیرا تأثیر فیلم خیلی بیشتر از یک نوشته است.
  • ۰۶:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    همشون به درک فقط دلم واسه حبیب رضایی میسوزه که عباس آژانس شیشه ای بود... و نتونست این بارو به مقصد برسونه.. بعضی ها واقعا نالایق هستند...
  • عبدالله ۰۷:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    1 0
    با سلام .این فیلم مثل هرفیلم دیگری قابل نقد و بررسی است.اتفاقا جلسه لانه جاسوسی به دلیل برگزاری ان در فضایی عقلانی و به دور از بی ادبی و اهانت قابل تقدیر است (رجوع شود به اتفاقات فرهنگسرای رسانه) شایداگر به نویسنده این مطلب فرصت حرف زدن در جلسه می رسید.جاسه رو طور دیگری ارزیابی می کرد!
  • ۰۸:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    از دفاع نویسنده از فیلم جدتیی نادر از سیمین معلوم می شود چقدر تخصص دار.
  • علی قزوینی ۰۸:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    خیلی جالب و روشنگرانه بود دست مریزاد نقاد
  • رسول فلاحت ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    از جیرانی توقع دارید فیلم روایت فتح بسازه ؟؟؟ . . . . از کوزه همان برون تراود که در اوست....
  • ۰۸:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    حدیثی که نوشتید (حریص علی ما منع )جعلیه اصلاحش کنید
  • مهدی ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    سلام متن خیلی طولانی بود بحث حقوقی بسیار عالی نوشته شده بود اما در بحث سینمایی ضعیف عمل کردید بهتر بود به جای نقد اشخاص نقد اثر میکردید کل فیلم یک حرف داشت :قانون .......... که هیچوقت پاسخگوی کاملی برای بشر نیست!!!! در ایران حاکم است
  • علی موحد ۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    اگر در همان ایام اعتراض به این فیلم به دور از زدوبندهای پشت پرده و ... به صورت جدی در نقد این فیلم مبتذل همت می گماردید و آب به آسیاب جیرانی و دوستان معلوم الحالش نمی ریختید امروز هم این فیلم اکران نمی شد و هم درس عبرتی برای سایر فیلم سازان می شدو... ولی متاسفانه همین مشرق بارها در رد اعتراض متدینین به فیلم من مادر هستم مطلب نگاشت و اعتراضات را سیاسی خواندو .... و امروز بعد از گذشت یک ماه و قتل عام فرهنگی جوانان معصوم کشور توسط جیرانی ها سر از برف درآورده! اگه این فیلم اینقدر که نوشتید مزخرف هست چرا از مسئولان ارشاد در باره چرایی مجوز به آن پی جویی نمی کنید؟ چرا در روزهای که حزب اللهی ها مظلومانه مورد آماج حملات طیف به اصطلاح روشنفکر به جرم مخالفت با ای فیلم مبتذل قرار گرفته بود مشرق لال مونی گرفته بود و جالب اینکه در برخی مقاطع برای اینکه فیکورهای روشنفکری بگیرد به مدافعین اخلاق اسلامی جامعه حمله ور می شدو..... امیدوارم نگاه همان به فرهنگ از دریچه منافع حزب و قبیله و ....نباشد! مشرق کمی هم سرت را بالا بگیر...
  • هادی ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    بحث عقلایی و منطقی و به دور از تعصبات کور بود. موفق باشید.
  • عمو ۱۰:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    از زحمتی که برای نگارش این نقد جدی نوشته شده سپاسگذارم
  • ۱۰:۲۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    eshtebahi mosbat dadam!dorod bar jeyrani
  • ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    shoma ansar hezbollah ostade mazlom namaei hastid.
  • سید ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    نقد و خوب و مثبتی نوشته شده که توصیه میکنم دوستان بخونند، غیر از چند اشکال کوچیک که قابل اقماض بوده، با تمام مرقومه حضرتعالی درباره جناب فراستی هم موافقم
  • نقد مطلب ۱۰:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    لطفا این مطلب را درج و به نویسنده حقوقی مطلب فوق برسانید: 1- استاد ! ماده 226 قانون مجازات رو که فرمودید تا انتها بخونید. نوشته "قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند" فیلم را دقیق ببینید لطفا! تجاوز در دادگاه ثابت شد؟ یا فقط ادعا کرد من مست و بیهوش بودم ولی این ادعا ثابت نشد؟ سیمین کاشف (خانم بهرام) هم ادعا کرد که رابطه کاملا اختیاری بوده و در نتیجه برای دادگاه تجاوز ثابت نشد. نشانه ای هم از تجاوز وجود نداشت. خودکشی آوا هم هیچ دلیلی برای تجاوز نداشت. آوا میتونست برای عذاب وجدانش برای قتل خودکشی کرده باشه یا به هزار دلیل دیگه که شما اون رو دلیل تجاوز گرفتید. فکر کنم این در فیلم خیلی واضح بود. برای شما که فیلم رو دیدید تجاوز ثابت شد نه دادگاه ! اگر کمترین اطلاعی از پزشکی قانونی داشته باشید میدونید که نشانه های تجاوز برای اثبات چیه که در این فیلم نبود. بنابراین به دنبال قتل، قصاص کاملا درست و قانونی بود. ضمنا در مورد مهدور الدم و کسی که واجب القتل است (در فیلم برای تجاوز) تبصره ۲ ماده ۲۹۵ قانون مجازات هم هست که اون ماده هم در این فیلم مصداق نداشت چون تجاوزی ثابت نشد و فقط ادعا بود. آوا نه تنها مستحق قصاص بود بلکه بواسطه زنا و شرب خمر مستحق شلاق هم بود! تجاوز فقط برای ببیننده ثابت بود که فکر کنم واضحه برای دادگاه دلیل نیست!!! فیلم را مجددا ببینید لطفا! جناب سیفی آزاد هم خوب از فیلم دفاع حقوقی نکرده که اینقدر به جواب ایشون استناد کردید. 2- در خصوص اینکه جلسه دادگاه قتل باید چگونه باشد هم فکر کنم اگر شما بخواهید به همه فیلمهای جنایی ایران با "موازین دقیق حقوقی و قانونی گیر" بدید و نقد بنویسید به این شکل بشه یه 100 جلد نقد بنویسی! معمولا در کمتر فیلمی در ایران یا حتی جهان ، دقیق همه موازین شکلی دادرسی که حالا 5 قاضی باشند و دادگاه جنایی استان باشه و غیره رعایت میشه! انگار حضرتعالی داستان "سریال زیر تیغ شبکه یک" رو فراموش کردید که در یک "دادگاه بدوی با یک قاضی" قتل غیر عمد با قتل عمد کاملا جابجا شد و قصاص رو به قتل غیرعمد بسته بودند و هفته ها ملت سرکار بودن! اون زمان ملت حزب الله کجا بودن؟اون که از شبکه سراسری هفته ها پخش میشد وهن قصاص و احکام اسلام نبود؟؟؟؟ موازین دادرسی و اسلامی رو ویران نکرده بود؟! 3- در خصوص وکالت پانته آبهرام و "اشکالات ریز حقوقی" که وارد کردید، با اینکه برخی تناقضات وجود داشت ولی با کمی اصلاح در "چند جمله" فیلم، این اشکالات قابل رفع بود و همین که در داستان فیلم وکالت همسر از جانب برادر شوهر مطرح شد خود گویای این بود که نویسنده در رعایت اصول حقوقی سعی داشته. تاکید میکنم که اگر با ریزبینی های حقوقی و قانونی متن نوشته شده همه فیلمها را نقد کنید قطعا همه فیلم ها دارای اشکالات فاحش خواهند بود. خیلی بیشتر و شدیدتر از چیزی که مطرح کردید. کلیات و اصول حقوقی در این فیلم کاملا رعایت شده بود و فقط چند جمله از یک فیلم معیاری برای ضداسلامی و شرعی بودن یک فیلم نیست برادر! وگرنه تا دل شما بخواد فیلم ضد اخلاقی و اسلامی در حال اکران هست که من نمیدانم برادران حزب الله در اکران این فیلم ها کجا هستند؟؟؟؟؟
  • خوشرو ۱۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    پرونده کاملی بود. کاش اسم نویسنده مطلب رو مینوشتید.
  • امین ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    به نظرم فیلم بیش از آنکه در مسائل حقوقی مشکل داشته باشد، در روند داستان گویی و شخصیت پردازی ، نقطه نظر روایت و مهمتر از همه اینها ترور کردن ، مثله کردن، ناقص کردن قهرمان اصلی فیلم که مادر(هنگامه قاضیانی) بود را داشت که البته شما به این موارد اشاره کردید اما بخش حقوقی آن پررنگ تر بود. فیلم به شدت معوج و ناقص می باشد و بیش از هرچیز در ساختار کلی دارای مشکل است به نظرم این فیلم سرپا به نظر می رسد برای اینکه فیلم بر سر برزمین و پا در هوا می باشد و همین دوستان را توهم فیلم خوب سرپا انداخته است سپاس از قلم خوبتان به نظرم جا داشت انتهای نقد که به جیرانی و فراستی پرداختید جداگانه کار می شد اشاره به جدایی نادر از سیمین نیز و برداشت بسیار اشتباهی که از این فیلم دارید از نقاط ضعف نقد بود قهرمان فیلم جدایی ، سیمین است ، طرفداری از فردی که ارزشهای غربی دارد و فیلم جدایی اوج نگاه جدایی دین از سیاست است و از این جهت فیلم جیرانی شرافت والاتری نسبت به آن دارد در این خصوص اگر حضرتعالی را دیدم ، فیلم های تصویری از خود فرهادی برای این مدعا به شما ارائه خواهم داد سپاس از مطلبتان
  • ۱۰:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    بهترین تعریف و نقد ا زفیلم جدایی نادر از سیمین رو رائفی پور در چهار لایه انجام داده حتما گوش کنید
  • علی ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    نادر و سیمین اینجا هم دست از سر ما بر نداشتن. این نادر و سیمین همون نادر و سیمین نیستن؟!
  • amin ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    خدايش ما ملت سر كاريم شما خودتون پول مي ديد فليم مي سازيد بعدش از خودتون ايراد ميگيريد بعد نظر ميديد كه كدام فيلم بهتره.فضا رو تك قطبي كرديد نمي خوايد ديگران هم نظر بن خودتو مي برين و مي دوزين. اين انصار حزب ..... برن .....
  • ۱۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    بالاخره شما کارشناس سینمایی یا حقوق؟... کسی که نقد حقوقی میکنه خودش بایدکارشناس حقوق باشه.این آقا مقدمات حقوق رو هم نمیدونه. زناکارهم اگر مستحق قتل باشه باید توسط دادگاه ثابت بشه نه اینکه خود مکره اونو به قتل برسونه اونم نه لحظه زنا بلکه روز بعد از آن... همین بس که کارشناستان سواد این کاررانداردلازم نیست به بقیه نقدش ایراد بگیریم چه نقدی حقوقیش وچه نقد سینماییش... شما با این نقدا بی خدوبی جهت به امثال سهیلی رودادید که حالا مظلوم نمایی کنندوخودشونو درکنار مدافعان این فیلم متدین واقعی نشون بدن. این اقا با چارچنگولی و گشت ارشاد رفته پیش نماز وایمیسه درمقابل .....
  • yaser ۱۱:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    مثل اینکه بعضی ها رو اسم نادر و سیمین نقشه ها دارن :)
  • محمود غلامی ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    امیر جان سلام . حیف وقت شما که برای اثبات بدیهیات می گذارید . حیف .....................
  • راقم ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    سلام. ممنون از ابراز نظر خوبتان بنده وکیل جناب فرهادی نیستم و کاری به شخصیت او ندارم. اما در این فیلم سیمین شخصیت منفی دارد. زیرا او در نزد نادر و ترمه محکوم می شود ولی فیلم خیلی با ظرافت به این مسئله پرداخته و به قول معروف گل درشت نیست. و اثر گذاری فیلم نیز به همین دلیل است و علت جوایز زیادی که برده. همۀ ماجراهای این فیلم با ترک منزل کردن سیمین شروع می شود و ما با نادر که مدافع حفظ سنت ها است و پدرش را تر و خشک می کند حق می دهیم و... اما شما گوئیا که در قضاوت دچار اشتباه شده اید. در سکانس اختتامیه هم ترمه پدرش را انتخاب می کند. زیرا او در سراسر فیلم (بجز یک بار آن هم به سفارش نادر) نزد مادرش نرفت، و او را در دقیقه 62 از فیلم محکوم کرد که اگر تو از اینجا نمی رفتی بابا به زندان نمی افتاد و اینها. ترمه کسی است که در فیلم مدام دنبال دروغ های دیگران می گردد و در همین جا او را به دروغگویی محکوم کرد. ولی دروغ پدرش را پذیرفت زیرا می دانست که در دفاع از یک کار سهوی بوده است. بنده در این خصوص نقدی در سایت پرده سینما دارم به نام «طلاق نادر از سیمین» که مستدعی است به آنجا رجوع فرمایید: http://www.cinscreen.com/?id=1303
  • اسماعیل ب ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    دستتان درد نكند! خيلي وقت بود كه نقد فني بر فيلم نخوانده بودم. راستش نقدهاي امروزه همه شان مادربزرگي شده اند! همه شان راجع به داستان فيلم و نهايتا بازيگران...هستند. يعني همان چيزي كه عموم از سينما مي شناسند و متاسفانه منتقدين جامعه سينما هم اكثرا چنين رويكردي دارند. اميدوارم چشم تيزبين شما در نقدهاي بعدي متوجه ساختار فيلمها شود و بيش از پيش منبع الهام شود متشكرم،
  • وحيد ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    خيلي عالي بود بيش از حد لذت بردم حقشونو گذاشتي كف دستشون
  • راقم ۱۳:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    «إنّ إبن‌آدم حریصٌ علی مُنِع»، (انسان به آنچه منع شود حریص خواهد شد ـ سید بن طاووص، مهج الدعوات، ص 122).
  • ۱۳:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    اگر زنی زنا کنه حکمش سنگساره . راستی حکم مرد چیه اعدام !؟
  • ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    یه سوال دیگه ! زنای غیر مسلمان با زن مسلمان چه فرقی با زنای غیر مسلمان با مرد مسلمان داره !؟ برای مردها همه چیز آزاده !؟؟؟؟؟؟ امیدوارم منتشر کنید تا دوستان این شبهه را برطرف کنند .
  • آذرسلام اردبیل ۱۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    تیزبین نیستیدتواین فیلم اون دختررم شبیه خودشیفته!ببخشیدگلشیفته فراهانی کردندکه یه جورزنده نگه داشتن اون مرحومه است!!!
  • ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    بله،یاداون مرحومه است
  • عباس صالح ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    از کوزه (جیرانی) همان برون تراود که در اوست....
  • راقم ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    متشکرم از جناب فیلمنامه نویس که در دفاع از فیلم خود، این کامنت را نوشته‌اند. بنده از چهار روز قبل از انتشار، این وجیزه را برای ایشان فرستاده بودم و منتظر نظراتشان بودم که حالا از این طریق از آن مطلع می‌شوم. 1. ما که در دادگاه فیلمِ شما چیزی از نفی و اثبات ندیدیم. همه‌اش مجلس سخنرانی و توبه بود. آیا همین ایراد شما، که آوا نتوانسته تجاوز سعید را اثبات کند نباید در دادگاه مطرح می‌شد؟ قاضی فیلم شما هم که نقش انفعالی داشت و همه‌اش ساکت بود، به قدری که لازم نبود تصویرش را نشان دهید و برایش بازیگر بیاورید. ولی ما که می‌دانیم سیمین دروغ می‌گوید و سعید تجاوز کرده است. زیرا خودش آمد و عذرخواهی کرد و گفت من عجله کردم. به صرف ادعای سیمین یا وکیل او هم چیزی حل نمی‌شود. اما مسئلۀ مهم‌تر که شما در اینجا برای نخستین مرتبه مطرح کرده‌اید آن است که آوا نمی‌توانسته تجاوز سعید را اثبات کند! آیا بارداری او، و خودکشی کردنش کافی نیست؟ و اقرار سعید در نزد ناهید که من عاشق آوا هستم؟! بر خلاف آنچه نوشته‌اید خودکشی قبل از قتل اتفاق افتاده و نه بعد از آن! آیا خودکشی کردن مسئلۀ کوچکی است که به ادعای شما هزار دلیل برای آن وجود داشته باشد؟! به هر حال شما دو امکان بیشتر ندارید: اول این که مثل سخنتان در این کامنت بگویید سعید تجاوز کرده و آوا بر اساس مدارک نمی‌تواند آن را اثبات کند، و امکان دوم اینکه بفرمایید آنچه در فیلم نمایش داده شد دروغ بوده است و تماشاگران فریب خورده‌اند، در این حالت شما به تماشاگران اهانت کرده‌اید. اما در صورت اول، شما به دادگاه عدل اسلامی توهین کرده‌اید که عاجز است یک همچو مسئله‌ای را کشف کند. مثلاً مدارک اثبات می‌تواند اینها باشد: مستی سعید، بارداری آوا، اقدام به خودکشی آوا، اقرار سعید به عشق، و حتی ادله‌ای از پزشکی قانونی، کینه نداشتن آوا در قتل سعید و رابطۀ خوب پیشین آن دو. اینها را شما می‌توانستید در فیلمنامه بگنجانید که متأسفانه نکرده‌اید. این پاسخ شما را نیز باید پاسخ سوم تلقی کرد و از تلاش زیاد شما برای دفاع از فیلمتان خبر می‌دهد. ما دو پاسخ قبلی شما را در متن نقد، بحث کرده‌ایم. و می‌بینید که این پاسخ هم مشکلی را حل نمی‌کند. مضافاً که معیار ما همان است که در فیلم بود. فیلم اینطور می‌گفت که آوا به قصاص محکوم شد زیرا حکم سعید طبق قانون، قتل نبوده است. نادر وکیل و پدر آوا هم همین را پذیرفت. او می‌گفت که حکم قصاص برای آوا درست است ولی او به خاطر شرافتش سعید را کشته. به عبارت دیگر آوا کمی زیاده‌روی کرده و حکم سعید قتل نبوده است! و این خلاف آن چیزی است که بیننده دیده و می‌داند که سعید متجاوز به عنف بوده و آوا غافلگیر شده است. متجاوز به عنف هم طبق ماده 82 قانون مجازات، باید کشته شود. متأسفانه شما که فیلمنامه را نوشته‌اید و عملاً مشاور حقوقی نداشته‌اید و لذا به خطا رفته‌اید. در جلسۀ لانه جاسوسی هم تنها کسی که از مسائل حقوقی فیلم دفاع می‌کرد شما بودید جناب سیفی‌آزاد! بهتر است هرچه زودتر خطای خود را بپذیرید و کار را به محکمۀ عظمای قیامت موکول نکنید. 2. ما این همه فیلم حقوقی و دادگاهی دیده‌ایم اما فیلم شما به لحاظ صحنه‌های دادگاه واقعاً نوبر است. چرا فرافکنی می‌کنید؟ بنده در همین نقد فوق، به افتضاحات حقوقی سریال «زیر تیغ» هم اشاره کرده‌ام. اما چه باید گفت که آقای محلوجیان نویسندۀ آن فیلمنامه در همین تلویزیونی که شما در آن مدیر هستید دارد کار می‌کند و همین روزها سریال «یه تکه زمین» از او دارد از شبکه دوم پخش می‌شود. بنده نقدی هم بر سریال «پدر سالار» ایشان در یکی از وجیزه‌های خود در مشرق کرده‌ام که آن سریال هم، تیغ را به قوانین اسلام و سنت‌ها کشیده بود. 3. وکیل شدن سیمین از سوی ولیّ دم، به هیچ وجه قابل رفع نیست. زیرا این جزو بنیان فیلم شما است. زیرا سیمین به آن دلیل به نزد روانشناس آمده است که بر قصاص پای فشرده و خود حکم آوا را اجرا کرده است. و اینها حق سیمین نبوده که قصاص را بخواهد و حکم اجرا کند. این فیلم اصولاً از بنیان ویران است و مشکلات عدیدۀ آن اصلاً با دفاعیات خارج از فیلم هم رفع نمی‌شود. بنده اگر به جای شما بودم زودتر به خطای خود اذعان می‌کردم و سعی در جبران آن می‌نمودم. علی رویین‌تن فیلم زمهریر (1388) را ساخت و پس از آن افتضاحات که در جشنواره پیش آمد خبر داد که دیگر فیلم نخواهد ساخت. بنده به قصد دفاع از دین و قوانین متعالی اسلام که در قوانین کشورمان متجلی شده است این نقد را قلمی کردم و اصلاً با برادران انصار مرتبط نیستم. سال گذشته هم نقدی بر فیلم «سوت پایان» نیکی کریمی نوشتم که آن فیلم اصولاً در مقولۀ عداوة الشّرع می‌گنجید، و از قضا به لحاظ قتل شخص متجاوز و مادری که قتل را به گردن می‌گیرد با فیلم شما شباهت‌هایی داشت. می‌توانید به نقد آن رجوع کنید: http://www.cinscreen.com/?c=8&id=1438
  • راقم ۱۴:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    طبق قانون مجازات اسلامی مردی که همسر دارد و منعی برای ارتباط با همسرش نداشته باشد (مانند در سفر بودن یا ناشزه بودن او) اگر زنا کند حکمش سنگسار است (ماده 83). اگر جوانی که همسر ندارد به زنی به اجبار تعرض کند این زنای به عُنف است و طبق بند «د» از مادۀ 82 باید اعدام شود. اما اگر زن نیز در این ماجرا راضی بوده آنگاه هر دو به صد تازیانه محکوم می شوند (مادۀ 88). این حکم از آیۀ دوم سورۀ مبارکه نور آمده است.
  • طاهری ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    نویسنده باید نقد بنویسد و نه اینکه حرف بزند. ایشان اگر آنجا حرف می زد و این اشکالات را مطرح می کرد برای آبروی از دست رفته برگزار کنندگان جلسه بهتر بود.
  • امیرانی ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    نقد جناب رائفی پور هیچ زبطی به فیلم جدایی نادر از سیمین نداره و صرفاً در تخیلات ایشان می گذره.
  • امیر ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    شما چطور؟ شما کارشناس حقوق هستی؟ پس ماده 226 چیه؟ آیا این نقد قانع کننده تر از فیلم جیرانی نبود؟ این یک فیلمه و همه چیزش دست فیلمنامه نویس و کارگردانه. اگه اونها نخوان هیچ اتفاقی نمی افته. لذا باید پرسید که چرا اونها نمی خوان؟ آیا این مسئله دفاع از شخص متجاوز نیست؟ آیا زنان این جامعه نباید امنیت داشته باشند؟ به هر حال سعید به جرم تجاوز مهدور الدم بوده است چه امروز کشته شود یا فردا فرقی نمی کند، به دست قانون باشد یا زنی که به او تجاوز شده تفاوتی نداره. بگرد و پرتقال فروش رو پیدا کن که داره از شخص متجاوز در فیلم حمایت می کنه. باز صد رحمت به فیلمفارسی های قدیم که آخرش یک نتیجۀ اخلاقی درست داشت. این آقا هم فیلمفارسی ساخته و هم نتیجۀ اخلاقی اش حمایت از شخص متجاوز و اعدام دختر هتک حرمت شده است.
  • yaser ۱۵:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    خبر رو هم بزور تمومش کردیم
  • قرباني ۱۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    از اينكه فيلم را نقد علمي كرديد(خارج ازاينكه من مخالف يا مدافع فيلم باشم)متشكرم حركت خوبي است
  • ۲۰:۰۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    ناشناس گرامی نکند از واجب الهی (نهی از منکر) خرده بگیری
  • ۲۰:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    این فیلم مثل فیلم جدایی نادر از سیمین نظام را برده بود زیر سوال . در فیلم جدایی نادر پیام این بود که مردم در این سیستم به ناچار دروغگو می شوند. در این فیلم هم می خواهد بگوید در این جامعه دین زده است که این همه بدبختی بوجود می اید. اون از پلیسش که به روابط نامحرمان در مجالس گیر می دهد(این مسئله در فیلم بد نشان داده شده وگرنه پلیس کار درستی انجام می دهد) و آن هم از دادستان و قاضی اش که شعار می دهند و آیه می خوانند که آدم یاد علی نصیریان در شکارچی شنبه می افتد. اگر این خانواده در اروپا زندگی می کرد به هیچکدام از این بدبختی ها دچار نمی شد. بر خلاف نظر آقای سیفی آزاد که می گوید ما سیاهی یک خانواده را نشان دادیم. اتفاقا بر عکس فقط خواستید بگویید این جامعه دین زده است که سیاه است و باعث این بدبختی خانواده ها شده ، این خانواده هم یک خانواده معمولی بودند نه اشراف زده و همه دلشان برای اینها سوخت.. خلاصش اینکه الحمدالله کسانی پیدا شدند که بجای نق زدن در فضای وب، رفتند و جلوی وزارت ارشاد اعتراض کردند.. اجرکم عندالله اعتراش ها به نفع این فیلم شد ولی انشاءاله در آینده مدیران بیشتر چشمانشان را باز می کنند
  • میترا ۲۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    1 0
    نقد جالبی بود وباید به نویسنده افرین گفت که از منظر جدیدی به فیلم نگاه کرده . به نظر من اگر در رابطه با این فیلم اینهمه هیاهو نمیشد فروشش اینقدر بالا نمیرفت . فارغ از انگیزه های منکران فیلم باید بگویم اینهم شیوه ایست جدید در ایران برای فروش فیلم
  • karbala4949 ۰۰:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    1 0
    salam man filmo didam halam bad shod ham rohi ham jesmi mozo jen30 kheyli ziyad bud
  • یک نویسنده ۰۷:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    1 0
    سیفی آزاد مدتهاست در گلوگاه فیلمنامه ها و سریال ها جا خوش کرده ، اوست که به عنوان مدیرگروه تصمیم میگیرد کدام کارگردانها و تهیه کننده ها و عوامل کار کنند کدام ها نه.قدرت مدیرگروه از مدیرشبکه به لحاظ تاثیرگذاری بیشتر است . سیفی آزاد از مدیرگروهانی است که به باندبازی معروف است . نوع خاصی از فیلمنامه ها و آدمهای خنثا و بده بستانکاری در مسائل اقتصادی و اعتباری فیلمها از ناحیه مدیرگروهان قابل پی گیری است
  • ۱۴:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 1
    نقد فیلم باید با فیلم جواب داد فکر میکنید همه میشینندتا نقدهای شما را بخوانند؟
  • ۲۱:۰۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    عجب! پس همه منتقدان جمع کنند و بروند فیلمساز شوند!
  • زهرا ۰۹:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۴
    0 2
    چی می بافین برا خودتون؟ من خواهرم داره وکالت می خونه و فیلم رو هم دیده، برای قاضی معلوم نشده که آوا مجبور بوده!!! پس همه ی حرفهای بعدش هم که سعید واجب القصاصه و کار آوا قانونی بوده هم غلطه! پس حکم اعدام آوا قطعی بوده!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس