برایش شعری خواندم نیمایی... این شاید دومین کار نیمایی‌ام بود ـ اوّلی را برای زلزلة رودبار گفته بودم ـ وقتی شعر را تمام کردم، خیلی مشفقانه و آرام از من پرسید که چه اتفاقی افتاده و این شعر چرا این اندازه سوز دارد! ماجرا را تعریف کردم، از علاقه‌ام به یکی از شاعران دختر پرده برداشتم و آه و افسوس از این‌که احتمالاً او را از دست داده‌ام.

به گزارش مشرق، رجا نوشت: چند روز پيش كه از خليل عمراني نوشتيم او هنوز گوشه چشمي به دنياي خاكي ما داشت و ما هم آرزوي سلامتي‌اش را. اما حالا بايد به قاب عكس او كه به ديورا ذهنمان آويخته است زل بزنيم و فاتحه‌اي نثار روحش كنيم. آقا خليل كه رفت سيل بيانيه‌ها و تسليت نامه ها بود كه روانه شد، حتي از يزد! يزدي‌ها را چه نسبتي است با شاعري بوشهري كه اواخر عمر هم در تهران بوده است؟!

 شايد براي اينكه بفهميم مرحوم عمراني در همان چند سالي كه در يزد دانشجو بوده چطور با جوانان يزدي زلف گره زده است همين يك خاطره كه يكي از شاگردان آن روزگارش تعريف مي‌كند كافي باشد:

«برایش شعری خواندم نیمایی... این شاید دومین کار نیمایی‌ام بود ـ اوّلی را برای زلزلة رودبار گفته بودم ـ وقتی شعر را تمام کردم، خیلی مشفقانه و آرام از من پرسید که چه اتفاقی افتاده و این شعر چرا این اندازه سوز دارد! ماجرا را تعریف کردم، از علاقه‌ام به یکی از شاعران دختر پرده برداشتم و آه و افسوس از این‌که احتمالاً او را از دست داده‌ام... با همان مهربانی همیشگی پرسید: آیا او خودش هم از علاقة تو باخبر است؟ جوابم منفی بود. گفتم هرگز به او چیزی نگفته‌ام و شرم از ابراز دارم ضمن آن‌که من هنوز برای پیوند و ازدواج خیلی جوان بودم و البتّه بی‌مایه..

 فردای آن روز به سراغم آمد و گفت برای بررسی خواستة من به شهرستان رفته و از حال و روز آن دختر ـ که امروز بیست و یک سال است همسر و همراه من است ـ باخبر شده است و البتّه صحبت مختصری هم با پدر ایشان انجام داده و این جواب شاعرانة آن پدرِ دوست‌داشتنی بود که «استاد پژمان» برای من آورد: «چه خوب می‌شود این دو شاعر با هم ازدواج کنند که از این به بعد، نان سفره‌شان شعر است و پنیرشان قصّه.»

 اما مرحوم عمراني كه عجيب در خدمت شاعران جوان بود و دل به اشعارشان مي‌سپرد، خود نيز دستي چيره در شاعري داشت؛ كه اصلا اگر اين نبود همان اولي نيز بي‌فايده بود و كسي دل به حرف‌هايش نمي‌سپرد و تن رنجور و لطيف شعر را با اشتياق زير شلاق‌هاي نقدش رها نمي‌كرد.

 در زير جلوه‌هاي مختلف شاعرانگي او را مروري مختصر مي‌كنيم و خيلي خلاصه و گذرا نگاهي مي‌اندازيم به دغدغه‌هاي مختلفي  كه او داشت در بيت بيت اشعارش خودنمايي مي‌كرد:

سينه زدن زير بيرق شعر

 آقا خليل شاعري آيني بود، اصلا بگذار راحت‌تر بگويم: شاعري هيئتي بود. نگاهي به اشعاري كه در اين حوزه سرود به خوبي قوت فن و صدق ارادتش به اهل بيت(عليهم السلام) را نشان مي‌دهد. كليدواژه هاي فرهنگ تشيع همچون عاشورا، غدير و... همگي در شعرهاي او نقش داشتند اما افسوس كه دراينجا بايد به جرعه‌اي از درياي شعرهاي آييني‌اش اكتفا كرد:

ضامن سلام بال من آهو گرفته است                       

درمن غمی غریب تکاپو گرفته است

 

من هم کبوترم به خدا بال می زنم

وقتی حرم هوای هیاهو گرفته است

 

من هم کبوترم چقدر فرق می کند

گنجشک خسته ای به شما خو گرفته است

 

دارد غریب می رسد آقا به ساحلت

این قایق شکسته که پهلو گرفته است

 

پهلو! چه گفتم آه! ببخشید خسته را

از بهت واژه ها که فرارو گرفته است

 

این واژه سالهاست که در مبهمی کبود

رنگ غروب غربت بانو گرفته است

 

بر من ببخش طاقت تکرار  واژه را

راه مرا زمانه ز هر سو گرفته است

 

بی راه و بی پناه، من و آستان قدس 

آقا ببخش بال من آهو گرفته است

 

 

موج‌هايي براي صخره‌هاي ساحل

كسي كه پژمان ديري تخلص كرده بود، وقتي قرار بر عاشقانه سرودن مي‌شد هم غوغا مي‌كرد. احساس و لطافت را به هم مي‌آميخت و موج‌هاي پرخروش تغزل را به ساحل دل و جان مخاطب مي‌كوباند. او در اين دست از اشعارش بخوبي حق غزل را بجا آورده است:

 

روبه‌روي من نشسته‌اي و آه مي‌كشم

روي لحظه‌هاي عاشقم نگاه مي‌كشم

 

لرزشي گرفته ذوقم از تمو‌ّج نگاه

هي مرت‍ّب اشتباه اشتباه مي‌كشم

 

خنده‌ام گرفته از خودم كه چند مرتبه

چشمهاي آبي تو را سياه مي‌كشم

 

تو به هيچ كس شبيه نيستي، به هيچ كس

يا كه من فقط نشسته‌ام گناه مي‌كشم

 

بعد ناگهان ستاره‌اي كه پاك مي‌شود

دست مي‌برم به آسمان و ماه مي‌كشم

 

ماه رو‌به‌رويت، آه، يك نگاه سر به زير

يك سپيده آفتاب را به گواه مي‌كشم

 

آفتاب هم تبسمش كم است، مبهم است

پاك مي‌كنم، و آه پشت آه مي‌كشم

 

 

فريادي از سر درد و تعهد

داغ داشت؛ درد و سوز سينه‌اش را مي‌گداخت و از شعرهايش زبانه مي‌كشيد. گرماي اين زباتنه‌ها را در جلساتي كه داشت به جان شاگردانش مي‌ريخت تا نكند آنها در خلاء شعر بگويند و براي موجوداتي بسرايند كه نشاني از مردم كشورشان ندارند. خودش هم كه مي‌خواست بسرايد براي همين مردم مي‌گفت؛ همين مردمي كه در كوچه و خيابان مي‌ديدشان و خوشي‌ها و رنج‌هايشان را حس مي‌كرد. همين با مردم و در ميان مردم بودن و صراحت لهجه‌اش او را به اعتراضي همراه با تعهد وا مي‌داشت تا فرياد بكشد بر سر كساني كه نمي‌ديدند اين مردم را:

 

شیون انگیخته در پشت زبان‌ها، آتش

دردِ نان ریخته در ساغر جان‌ها آتش

 

آتشین تاخته بر خلوت دل‌ها، اندوه

غربت اندوخته در باغ نهان‌ها، آتش

 

فصل افسوس و عطش، سفره‌ی بی‌نان کم نیست

نان مردم شده در خالی خوان‌ها، آتش

 

و پس از هشت شقایق، نفسی باز افسوس

سایه انداخته بر تاب و توان‌ها آتش

 

زخم‌ها باز نمکسودترین می‌سوزند

بس که سر می‌زند از زخم زبان‌ها، آتش

 

کاشکی فصل دل‌انگیز جنون برمی‌گشت

تا بگیرد دل این تفرقه‌خوان‌ها آتش

 

 

شجاع بود و از اعتقاداتش مي‌گفت

اما خليل عمراني در روزگاري كه عافيت طلبي و محافظه كاري سكه بي رونقي نبود، بي‌واهمه از اعتقاداتش مي‌گفت. سينه ستبر مي‌كرد و براي امام راحلش مي‌سرود: «جهان رو به هدایت، جهان مهدیخواه/به احترام نگاه تو می شود سرشار». آقا خليل ترسي نداشت كه شاعر درباري‌اش بخوانند، ترسي نداشت كه روشنفكرها با دست نشانش بدهند و بگويند آهاي! اين هماني است كه براي رهبرش –كه او را امام خامنه‌اي مي‌خواند- گفته است: «میلاد این امام حسینی خجسته باد/ حق باوری که پرتو اعجاز کوثر است».

 اين شاعر شجاع، ولايتمدار و بصير طبيعتا نبايد در مواقع حساس چشم بر تلاطم جامعه خود ببندد و ساكت شود. از همين رو بود كه هم براي دوران معروف به خانه‌نشيني رييس جمهور شعر داشت و هم دوران فتنه 88. شعر زير مربوط به همان روزهاي گرگ و ميش فتنه است:

 

دیروز گذشتیم و چه پیروز گذشتیم
از آن همه شب با نفس روز گذشتیم

گفتند تمام است و نشستند که والنون
گفتند تمام است و نشستند دگرگون

دشمن ولی از جنگ به جنگ دگر آمد
هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد

صدبار علی گفت و جماعت نشنیدند
باطل شدگان حق و حقیقت نشنیدند

امروز ولی طرح شبیخون همه خون است
از پرده برون پرده برون پرده برون است

برخیز که جنگ است و جهانی است برادر
این فتنه آخر همگانی است برادر

نان را بگذارید، قلم حرف نخست است
جانم به چه ارزد که دلم حرف نخست است

 

خليل عمراني بر سر مزار شهيد عماد مغنيه

 

دلي به وسعت دنيا

پاي تعهد و آزادگي عمراني در بند مرزهاي جغرافيايي نبود. او دل را پر مي‌داد به هر سو كه آزاده‌اي در بند مستكبران بود و مظلومي از جور ظالم آه مي‌كشيد. او حتي دلش به حال مستضعفان فرهنگي در غرب هم مي‌سوخت و نمي‌توانست از ديدن اينكه عمر آنها در جهالت مدرن تلف مي‌شود آسوده باشد. چنين بود كه براي آيات القرمزي شاعره مظلومه بحريني به دو زبان فارسي و عربي شعر مي‌سرود و از آن سو از غربت و فقر فرهنگي زنان غربي و پايمال شدن كرامتشان شكوه مي‌كرد:

 

(بخشي از شعر بلند خليل عمراني براي آيات القرمزي)

 

شعرهایت را

                   آیات

شعرهایت را بریده بریده قصید کن

 

 تا فرات‏های پیرامون را

                              علقمه علقمه بشورانی .

 

 بگذار تمام دوربین‏ها کور باشند

 اینجا

 برادرانت

 سلمان‏های فارسی

 از صدایت مناره‏ای ساخته‏اند

 

 برای تمام جهان

 تا واژه‏های زخمدارت

 در هیأت اذان به سازمان ملل صادر شود .

 

 آنچنان که نفت گوش شورای امنیت را پر کرده است

 

 و صهیونیسم

                  چشم اروپا را

 قصیده‏هایت را  آیات

قصیده‏هایت را صادر کن

 

جهان فقط آمریکا نیست

    و اسرائیل که نیست و نبوده است!

 

***

 مرد آمد و آویخت به دشمن وطنش را
تا د رببرد مختصر جان و تنش را

تا ازخودش عریان شود و نان نگریزد
با گرگ عوض کرد شبی پیرهنش را

عریان شد و عریانی خود را خرد انگاشت
دیدند کلاغان هوسخوان بدنش را

درغرب‌ترین نقطه‌ی گندم شدن خاک
تاریک نوشتند به آدم کفنش را

این غرب رها مانده نه موسی‌ست نه عیسی
نیرنگ ببینید تمام چمنش را

ازمرد بتی ساخت تهی ! هرچه تهی‌تر
قربانی تن کرده رسوم و سننش را

آورد که تا دیده شود برسر بازار
در معرکه‌ی گرم عمو سام زنش را

بی غیرتی مرد و کالا شدن زن
بیچارگی عرضه و هرزه شدنش را

زن آن که دراندیشه دین خط امان دید
درمتن زمان حجب و حجاب و سخنش را

زن فاطمه و زینب و آسیه و مریم
پرورده مسیحا و حسین و حسنش را

زن نرگس و ریحانه‌ی گلخانه‌ی عترت
نازم نفس یوسف گل پیرهنش را

می‌آید و دنیا ادب اندیش ظهورش
از کعبه اذان می‌شکفد آمدنش را

تا جان جهان مست عدالت شود وعشق
شیطان ببرد فتنه‌ی زاغ و زغنش را

می‌آید و این تازه‌ترین مژده‌ی دین است
آغاز غدیری که شکوفا شدنش را

 

استادي كه خوب شاگردي كرده بود

 آقا خليل اگر خوب معلمي مي‌كرد براي ان بود كه خوب شاگردي كرده بود، تكبر نداشت و هميشه قدردان افرادي بود كه يك قدم از او در شعر جلوتر بوده‌اند. او پايان نامه دوره كارشناسي ارشد خود را با موضوع «غزل عاشقانه بعد از انقلاب اسلامي» زير نظر مرحوم قيصر امين پور دفاع كرد. فرداي روز دفاع از پايان نامه بود كه قيصر شعر انقلاب آسماني شد! عمراني براي قيصر و نصرالله مرداني –كه اصلا شايد هم‌او پاي خليلي را به صورت جدي به شعر باز كرده بود- اشعاري سروده است. شعر آقا خليلي براي مرحوم قيصر در زير مي‌آيد:

 

دلت می‌خواست فروردین بمانی سبزتر باشی

که از اندوه دل‌هاـ راز گل‌هاـ باخبر باشی

 

وسیع واژه‌ها را فرصت آیینه بخشیدی

برای این که دریایی‌ترین سمت نظر باشی

 

نظر دادی شروعی تازه را،آغاز دیگر را

سلام صبح را می‌خواستی شوق سحر باشی

 

که«عشق آن بی چراترکار عالم»منتشر باشد

و خود عاشق شدی تا انتشاری شعله‌ور باشی

 

همین دیروز دستم را به دست آسمان دادی

بر این باور که بختم را مجال بال و پر باشی

 

دلم سرشار بود از سایه‌ی سبز تماشایت

دلم می‌خواست جان روشنم در این سفر باشی

 

غزل را باز هم تا کودکی گمنام برگشتم

که ای روح غزل،اصل پدر یعنی هنر باشی

 

پدر!بعد از تو خاموش است چشم انداز زیبایی

مگر باز آیی وزیباترین موج خبر باشی

 

یقین از قله‌های ناگهان هر صبح می‌آیی

که دستور زبان عشق را آیینه‌تر باشی

 

تو هستی،مثل بودن در رگ بیدار باران‌ها

تو هستی تا طلوع شاخه‌های پر ثمر باشی

 

حاشا كه اينچنين گفتن از خليل عمراني و شعرهايش كافي باشد. حاشا كه اصلا اين چند خط در شان او باشد. همان ابتدا كه خود اعتراف كرديم اين جرعه ايست از دريا. اما آقا خليل دريايي است كه براي شناختنش بايد تشنه شد، و براي تشنه دريا شدن، نوشيدن جرعه‌اي از آن كافي است!

 

 

اين نوشته را با شعري كه بهروز سپیدنامه كه در سوگ خليل عمراني سروده است به پايان مي‌بريم:

 

شوخی نکن خلیل که وقت مزاح نیست

چشمان تو مسافر آن دور دورهاست

دریا به وقت شرعی چشمان ساکتت

لبریز از ترانۀ شوق حضورهاست

 

شوخی نکن خلیل که دریا کنار تو

شرجی‌ترین ترنم مردان بندر است

پلکی بزن که موج بخواند برای ما

از چشم پاک تو غزلی را که از بر است

 

این جاشوی شکسته بدون نگاه تو

هی گیج می‌زند به خدا گیجِ گیجِ گیج

پلکی بزن که راه به خشکی برند باز

این لنج‌های گم شده در غربت خلیج

 

بیدار شو خلیل که بی شور شعرهات

دنیا برای جمع رفیقان پر از غم است

احساس می‌کنم که اگر خون بریزد از

چشمانشان برای شما بازهم کم است

 

با ماسه‌های ساحل دریا دویده‌ایم

اما به روشنان نگاه تو راه نیست

ما در کنار پبکرت از دست می‌رویم

بیدار شو خلیل که وقت مزاح نیست


علیرضا قزوه: کتاب عمرانی پس‌از 3سال ارسال به ارشادهنوز منتشر نشده‌است

به گزارش مشرق، علیرضا قزوه در مراسم دومین سالگرد آغاز به کار پایگاه اینترنتی شاعران فارسی زبان، با تسلیت درگذشت خلیل عمرانی اظهار کرد: عمرانی به اعتقاد من از معلمان و باباهای شعر فارسی است و ما از این دست باباها هم امروز و هم در ادبیات فارسی کم داریم، یعنی کسانی که هم شاگردپروری می‌کنند و هم به دنبال دستگیری از اطرافیان خود هستند.

 عمرانی هم شاعر خوبی بود وهم اهل تقوا


مدیر سابق مرکز تحقیقات زبان فارسی در دهلی نو افزود: اینکه شاعری مثل عمرانی به جای سکونت در تهران و نزدیکی به همه مراکز قدرت به خارج از شهر می‌رود و خانه‌ای بزرگتر می‌گیرد تا در اختیار شاگردانش قرار دهد یعنی که او شخصیتی دارد که اهل دستگیری است.
 
قزوه افزود: عمرانی هم شاعر خوبی بود وهم اهل تقوا. ما در سال‌های گذشته شاعران بزرگ زیادی داشته‌ایم اما بنا به دلایل فراوانی نمی‌توانستیم به آنها لقب «بابا» بدهیم اما عمرانی از معدود باباهایی بود که ادبیات فارسی در روزگار ما داشت.
 
سراینده مجموعه شعر«صبح بنارس» در ادامه به شعر فارسی در هند اشاره کرد و گفت: در شهر کشمیر 1000 شاعر فارسی زبان هست که بسیاری از آنها در ایران شناخته شده نیستند. پایگاه اینترنتی شاعران فارسی زبان نیز در واقع با این نیت ساخته شد که این شاعران فارسی‌ زبان خارج از مرزهای ایران را بشناسیم و مورد توجه و حمایت قرار دهیم، شاعرانی که نه فقط در هند که در تاجیکستان و افغانستان هم هستند و ناشناس مانده‌اند.
 
وی ادامه داد: نیت ما این بود که با این سایت، خودمان را به آنها گره بزنیم هر چند که قبول دارم مشکلات در کشورهای آنها زیاد است و گاه حتی شاعران جوان در این کشورها از امکان وصل شدن به فضای وب و یا مردمی که شعر فارسی برایشان خوانده شود و آن را بفهمند و احیانا نقدش کنند محروم هستند. خود من در انجمن ادبی بیدل در هندوستان با چنین افرادی روبرو بودم. مثلا پیرمردی 90 ساله به نام ولی ‌الحق انصاری که دیگر قدرت بینایی هم نداشت اما به فارسی شعر می‌سرود و آرزویش این بود این اشعار را برای کسانی بخواند و نظرشان را درباره آن بپرسد.
 
قزوه افزود: هندوستان در روزگار نه چندان دور از نظر حضور شاعران فارسی زبان در خود، قابل مقایسه با ایران نبود، اگر امروز 100 تذکره شعر فارسی داشته باشیم، نزدیک به 70 تا 80 تذکره از میان آنها متعلق به شاعران فارسی‌زبان هندوستان بود. این موضوع مربوط به دوره باقریان هند که هم عصر دوره صفوریه در ایران است می‌شود اما وضعیت امروز ما نمایانگر یک دوران عسرت شدید است.
 
آمریکا و انگلستان ریشه‌های زبان فارسی را در کشورهای فارسی زبان زده‌اند

به گزارش مهر، سراینده مجموعه شعر«از نخلستان تا خیابان» ادامه داد: انگلستان در مدت حضورش در هند زبان فارسی را در هند به کنار زد. آنها در ابتدای حضورشان در هند حتی آثار فارسی را منتشر می‌کردند، چون به دنبال نفوذ بودند اما به تدریج زبان اردو را روی کار آوردند و بعد از آن هم زبان انگلیسی را تا جایی که امروز زبان انگلیسی در هند حرف اول و را می‌زند و متاسقانه همین مساله در افغانستان و تاجیکستان هم در حال رخ دادن است و متاسفم که باید بگویم همه ریشه‌های زبان فارسی را آمریکا و انگلستان در این کشورها زده‌اند.
 
قزوه در ادامه خطاب به شاعران حاضر در جمع گفت: در این شرایط اندک شاعران فارسی‌زبان موجود در این کشورها باید با ادبیات ما پیوند بخورند و مورد توجه قرار بگیرند، باید از آنها دستگیری کنیم، آنها را به ملایمت نقد کنیم و بنای کار سایت شاعران فارسی زبان را بر این موضوع قرار دهیم.
 
مجموعه شعر عمرانی پس از 3 سال هنوز منتشر نشده است

وی در ادامه به مشکلات پیش روی حمایت از این آثار اشاره کرد و گفت: مرحوم عمرانی 3 سال قبل آخرین مجموعه شعرش را برای انتشار در اختیار نشر تکا قرار داد و من هم آن را  برای انتشار به ارشاد فرستادم اما متاسفانه به خاطر بحرانی که اگر هیچ جا هم نباشد، حتما در فرهنگ هست، تا به امروز منتشر نشده است. نمی‌دانم چقدر دیگر باید صبر کرد تا این مشکلات حل شود.
 
وی افزود: فرهنگ و ادبیات را در کشور ما همیشه تابع سیاست می‌خواهند و هیچ وقت فرهنگ حرف اول را در این کشور نزده است. در واقع مخروط قدرت در ایران به صورتی وارونه تعریف شده، به جای آنکه فرهنگ در نوک آن باشد آن را در انتهایش نشانده‌اند.

 نگاه فرهنگی رهبر انقلاب در بسیاری از مدیران فرهنگی نیست

قزوه همچنین گفت: نگاه فرهنگی رهبر معظم انقلاب امروزه در بسیاری از مدیران فرهنگی ما نیست و حتی باید بگویم در همین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کنونی مدیرانی هستند، شاید پنج یا شش مدیر- که اساسا ضد فرهنگ هستند.
 
وی ادامه داد: سایت شاعران فارسی زبان شاید در مدتی که در هند بودم برای امکانات مختصری مانند تهیه سرور سایت از امکانات دولتی استفاده کرد که باید می‌کرد، اما من هیچگاه نخواستم موفقیت این سایت را در زمره گزارش کار خودم رد کنم که اگر این کار را می‌خواستم انجام دهم، باید می‌گفتم بازدهی آن از بازدهی تمامی سایت‌های کل سازمانی که گزارش می‌خواست بیشتر بود. امروز هم که دیگر جایی نداریم، این سایت، سرور و بقیه امکاناتش از جیب خودمان در حال اداره شدن است. روزی که از هند بر می‌گشتم به من گفتند که باید سایت و امکاناتش را تحویل دهی اما پاسخ دادم که این سایت متعلق به شما نیست. اگر روی پا مانده با حمایت‌های محسن مومنی و شهرستان ادب و برخی از اعضای خودش بوده و بس.
 
قزوه گفت: می‌توانیم برای اداره این سایت بودجه بگیریم اما می‌خواهیم با همین دوستی‌های موجود آن را اداره کنیم. همکاران ما هم در این کار هیچ چشمداشتی ندارند و من تنها شرمسار آنهایم اما خب فکر می‌کنم این شیوه بهترین شیوه است.

گفتنی است مراسم دومین سالگرد آغاز به کار پایگاه اینترنتی شاعران فارسی زبان چهارشنبه شب 22 آذر با حضور جمعی از شاعران کشور در محل موسسه فرهنگی شهرستان ادب برگزار شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۷:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۳
    0 0
    شوخی نکن خلیل که وقت مزاح نیست چشمان تو مسافر آن دور دورهاست دریا به وقت شرعی چشمان ساکتت لبریز از ترانۀ شوق حضورهاست

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس