مشرق-
ورزش ميدان پر تلاطمي است. درياي خروشاني است كه يك لحظه قرار ندارد. وقتي مسابقهاي تمام ميشود، هنوز نفس راحتي نكشيده بايد براي مسابقات بعدي آماده شوي. وقتي در رشته خاصي عنواني كسب ميكني، هنوز شادي را مزه مزه نكرده بايد نگران مسابقات رشته ديگري باشي. اين شادي و خنده در كنار غم و گريه ، اين هيجان در كنار آرامش شيريني خاصي دارد كه آن را در ورزش ميتوان يافت. محال است شما در هيچ جاي ديگري اين همه استرس را دركنار آرامش و اين همه رقابت را دركنار دوستي پيدا كنيد. مدير ورزش زندگي پر اضطرابي دارد و گويا حكايت او و آرامش داستان جن و بسما... است.
خاطرم هست روزگاري كه ناصر نوآموز رياست فدراسيون فوتبال را برعهده داشت ميگفت: نميداني شبهايي كه فرداي آن مسابقه حساسي داريم چه بر من ميگذرد ميگفت اين نگراني وقتي بيشتر ميشود كه مسابقه در فصل سرما باشد. بايد تا صبح كنار پنجره باشم و ببينم كه وضعيت هوا چگونه است، آيا برف شديدي ميآيد يا نه؟ آيا مسابقه بايد تعطيل شود يا نه؟ و آياهاي ديگري كه هميشه وجود دارد اما اين داستان شادي و غم فقط اختصاص به ميدان ورزش و مديران ورزشي ندارد. كار خبرنگاري هم چنين وضعيتي دارد. هنوز خبر يك شادي را مخابره نكرده، و به تحليل آن ننشستهايد كه خبري غمناك ميآيد.هنوز غصهدار هستي كه خبري مسرت بخش ميآيد. در انديشه شكستي هستي كه نصيب شده ناگهان يك پيروزي سرپوشي براي آن ميشود درغوغاي پيروزي هستي كه ناگهان يك شكست تمام اندوخته را به باد ميدهد. آري اين حكايتهاست كه ورزش را به نوعي شبيه زندگي ميكندو شايد راز و رمز جاذبه اين چنيني ورزش در همين نكته باشد كه ورزش چيزي شبيه زندگي است. مجسم كنيد كه دوستي از شما براي جشني يا عروسي دعوت كرده است،در همان حال مصيبتي براي دوست ديگرتان پيش آمده و حالا شما بايد در دو روز متفاوت و گاهي هم در يك روز در دو مجلس متضاد شركت كنيد. چه احساسي داريد؟
آري ورزش هم چنين ميداني است. در همين المپيك لندن چنين حالي داشتيم؟ در كمال وجد از سالني با سرعت بيرون ميآمديم تا به سالن ديگر برسيم اما ناگهان انگار آب سردي روي همه ميريخت و شكست قهرمان ما از حلاوت آن شيريني كم ميكرد و ما را به جهان ديگري ميبرد. گاه بالعكس مي شد وقتي ناراحت و با سروگردني افتاده از سالني بيرون ميآمديم ناگهان در سالن ديگري با برافراشته شدن پرچم مقدس كشورمان چنان شوري به مادست ميداد كه آن شكست از ياد ميرفت. تو ميماني كه در چنين شرايطي چه بنويسي؟ نه ميتواني چشم بر روي ضعفها و شكستها ببندي كه رسالت خبرنگاري داري و نه ميتواني با نوشتن از شكست طعم شيرين پيروزي را دركام علاقهمندان ورزش تلخ كني. اين حال را كسي درك نميكند مگر آنكه دستي بر قلم داشته باشد.
وقتي خواستم يادداشت اين شماره را بنويسم باز همان دوگانگي به سراغم آمد. از سويي ديدار تيم ملي فوتبال با ازبكستان را در پيش داريم كه براي ما بسيار حساس و مهم است چرا كه در صورت شكست ازبكستان گام بلندي براي صعود به جام جهاني برداشته ميشود و پس از سالها علاقمندان به فوتبال از ته دل شاد خواهند شد. خوب طبيعي است كه در چنين شرايطي فقط بايد از اميدواريها نوشت و روحيه داد هيچ كس هم انتظاري غير از اين ندارد. حتي ضرورت اين كار تا حدي است كه عدهاي اعتقاد دارند نه تنها نبايد در اين شرايط انتقاد كرد بلكه حتي نبايد نقاط ضعف را هم گوشزد كرد چرا كه ممكن است علاوه بر تضعيف روحيه باعث هوشياري حريف هم بشود.
اما اين ،همه ماجرا نيست. در كنار اين اميدواري كه به دليل ميزباني ما بيشتر هم شده است در ديگر رشته مطرح ما يعني كشتي زنگهاي نگراني به صدا درآمده است. يعني باز هم حكايت خوف و رجا. در خبرها آمده است كه فيلا(فدراسيون جهاني كشتي) اعلام كرده كه تا 25 آذرماه فدراسيون كشتي كشورمان فرصت دارد تا نسبت به اصلاح اساسنامه اقدام كند. اين موضوع را دبير فدراسيون جهاني به صراحت اعلام و تأكيد كرده است كه در صورت انجام نيافتن چنين كاري ،خطر تعليق فدراسيون كشتي كشورمان را تهديد ميكند. ميدانيم كه پراميدترين رشته ورزشي ما در عرصه مدال آوري كشتي است و اگر آسيبي به آن برسد بسياري از اميدهاي ما جاي خود را به نگراني ميدهد. حالا ميشنويم كه عليرغم اين تهديدها كه تا بغل گوش ما رسيده وزير محترم ورزش و جوانان اعلام ميكنندكه قرار نيست هيچ تغييري در اساسنامه فدراسيونها داده شود. حتماً داستان قوز بالاي قوز را شنيدهايد. بعد از مشكلاتي كه براي چند فدراسيون پيش آمد و بعد بحث انتخابات كميته ملي المپيك، حالا گويا ورزش ملي ما دچار مشكل شده است. نميدانم چرا مسئولان ورزشي مسائل را بسيار ساده فرض ميكنند. آيا آنها درخاطر دارند كه فوتبال ما چگونه تعليق و كار آن به كميته انتقالي كشيده شد؟ پس چرا گمان ميكنيم اين خطر دوباره در خانه ما را به صدا در نميآورد؟ آيا اگر چنين اتفاقي بيافتد به اعتبار جهاني ما لطمه نخواهد خورد؟ آيا در شرايطي كه از همه طرف مورد هجمه قرار گرفتهايم درست است كه خود آب به آسياب بهانهگيران بريزيم؟ آيا با اين شرايط نبايد نگران بود؟ خوب حالا بايد از چه نوشت از اميدواريها يا نگرانيها. گمان من آن است كه دوستان كم تجربه در ورزش آنقدر در اميدواري غرق شدهاند كه هيچ چيزي بجز آن نميبينند. و آشنايان با ورزش در كنار اين اميدواري دلنگراني هم دارند چرا كه ميدانند مجامع جهاني با كسي تعارف ندارند. حالا كمتجربهها دو چشم اميدوار دارند، اما مديران باتجربه يك چشم اميدوار دارند و يك چشم نگران. تكليف اين دو چشم در آيندهاي نزديك روشن خواهد شد كه آيا بايد هر دو اميدوار باشند يا نگران. به ما هم حق بدهيد كه گاه ندانيم از چه بنويسيم، اميدها يا نگرانيها.
ورزش ميدان پر تلاطمي است. درياي خروشاني است كه يك لحظه قرار ندارد. وقتي مسابقهاي تمام ميشود، هنوز نفس راحتي نكشيده بايد براي مسابقات بعدي آماده شوي. وقتي در رشته خاصي عنواني كسب ميكني، هنوز شادي را مزه مزه نكرده بايد نگران مسابقات رشته ديگري باشي. اين شادي و خنده در كنار غم و گريه ، اين هيجان در كنار آرامش شيريني خاصي دارد كه آن را در ورزش ميتوان يافت. محال است شما در هيچ جاي ديگري اين همه استرس را دركنار آرامش و اين همه رقابت را دركنار دوستي پيدا كنيد. مدير ورزش زندگي پر اضطرابي دارد و گويا حكايت او و آرامش داستان جن و بسما... است.
خاطرم هست روزگاري كه ناصر نوآموز رياست فدراسيون فوتبال را برعهده داشت ميگفت: نميداني شبهايي كه فرداي آن مسابقه حساسي داريم چه بر من ميگذرد ميگفت اين نگراني وقتي بيشتر ميشود كه مسابقه در فصل سرما باشد. بايد تا صبح كنار پنجره باشم و ببينم كه وضعيت هوا چگونه است، آيا برف شديدي ميآيد يا نه؟ آيا مسابقه بايد تعطيل شود يا نه؟ و آياهاي ديگري كه هميشه وجود دارد اما اين داستان شادي و غم فقط اختصاص به ميدان ورزش و مديران ورزشي ندارد. كار خبرنگاري هم چنين وضعيتي دارد. هنوز خبر يك شادي را مخابره نكرده، و به تحليل آن ننشستهايد كه خبري غمناك ميآيد.هنوز غصهدار هستي كه خبري مسرت بخش ميآيد. در انديشه شكستي هستي كه نصيب شده ناگهان يك پيروزي سرپوشي براي آن ميشود درغوغاي پيروزي هستي كه ناگهان يك شكست تمام اندوخته را به باد ميدهد. آري اين حكايتهاست كه ورزش را به نوعي شبيه زندگي ميكندو شايد راز و رمز جاذبه اين چنيني ورزش در همين نكته باشد كه ورزش چيزي شبيه زندگي است. مجسم كنيد كه دوستي از شما براي جشني يا عروسي دعوت كرده است،در همان حال مصيبتي براي دوست ديگرتان پيش آمده و حالا شما بايد در دو روز متفاوت و گاهي هم در يك روز در دو مجلس متضاد شركت كنيد. چه احساسي داريد؟
آري ورزش هم چنين ميداني است. در همين المپيك لندن چنين حالي داشتيم؟ در كمال وجد از سالني با سرعت بيرون ميآمديم تا به سالن ديگر برسيم اما ناگهان انگار آب سردي روي همه ميريخت و شكست قهرمان ما از حلاوت آن شيريني كم ميكرد و ما را به جهان ديگري ميبرد. گاه بالعكس مي شد وقتي ناراحت و با سروگردني افتاده از سالني بيرون ميآمديم ناگهان در سالن ديگري با برافراشته شدن پرچم مقدس كشورمان چنان شوري به مادست ميداد كه آن شكست از ياد ميرفت. تو ميماني كه در چنين شرايطي چه بنويسي؟ نه ميتواني چشم بر روي ضعفها و شكستها ببندي كه رسالت خبرنگاري داري و نه ميتواني با نوشتن از شكست طعم شيرين پيروزي را دركام علاقهمندان ورزش تلخ كني. اين حال را كسي درك نميكند مگر آنكه دستي بر قلم داشته باشد.
وقتي خواستم يادداشت اين شماره را بنويسم باز همان دوگانگي به سراغم آمد. از سويي ديدار تيم ملي فوتبال با ازبكستان را در پيش داريم كه براي ما بسيار حساس و مهم است چرا كه در صورت شكست ازبكستان گام بلندي براي صعود به جام جهاني برداشته ميشود و پس از سالها علاقمندان به فوتبال از ته دل شاد خواهند شد. خوب طبيعي است كه در چنين شرايطي فقط بايد از اميدواريها نوشت و روحيه داد هيچ كس هم انتظاري غير از اين ندارد. حتي ضرورت اين كار تا حدي است كه عدهاي اعتقاد دارند نه تنها نبايد در اين شرايط انتقاد كرد بلكه حتي نبايد نقاط ضعف را هم گوشزد كرد چرا كه ممكن است علاوه بر تضعيف روحيه باعث هوشياري حريف هم بشود.
اما اين ،همه ماجرا نيست. در كنار اين اميدواري كه به دليل ميزباني ما بيشتر هم شده است در ديگر رشته مطرح ما يعني كشتي زنگهاي نگراني به صدا درآمده است. يعني باز هم حكايت خوف و رجا. در خبرها آمده است كه فيلا(فدراسيون جهاني كشتي) اعلام كرده كه تا 25 آذرماه فدراسيون كشتي كشورمان فرصت دارد تا نسبت به اصلاح اساسنامه اقدام كند. اين موضوع را دبير فدراسيون جهاني به صراحت اعلام و تأكيد كرده است كه در صورت انجام نيافتن چنين كاري ،خطر تعليق فدراسيون كشتي كشورمان را تهديد ميكند. ميدانيم كه پراميدترين رشته ورزشي ما در عرصه مدال آوري كشتي است و اگر آسيبي به آن برسد بسياري از اميدهاي ما جاي خود را به نگراني ميدهد. حالا ميشنويم كه عليرغم اين تهديدها كه تا بغل گوش ما رسيده وزير محترم ورزش و جوانان اعلام ميكنندكه قرار نيست هيچ تغييري در اساسنامه فدراسيونها داده شود. حتماً داستان قوز بالاي قوز را شنيدهايد. بعد از مشكلاتي كه براي چند فدراسيون پيش آمد و بعد بحث انتخابات كميته ملي المپيك، حالا گويا ورزش ملي ما دچار مشكل شده است. نميدانم چرا مسئولان ورزشي مسائل را بسيار ساده فرض ميكنند. آيا آنها درخاطر دارند كه فوتبال ما چگونه تعليق و كار آن به كميته انتقالي كشيده شد؟ پس چرا گمان ميكنيم اين خطر دوباره در خانه ما را به صدا در نميآورد؟ آيا اگر چنين اتفاقي بيافتد به اعتبار جهاني ما لطمه نخواهد خورد؟ آيا در شرايطي كه از همه طرف مورد هجمه قرار گرفتهايم درست است كه خود آب به آسياب بهانهگيران بريزيم؟ آيا با اين شرايط نبايد نگران بود؟ خوب حالا بايد از چه نوشت از اميدواريها يا نگرانيها. گمان من آن است كه دوستان كم تجربه در ورزش آنقدر در اميدواري غرق شدهاند كه هيچ چيزي بجز آن نميبينند. و آشنايان با ورزش در كنار اين اميدواري دلنگراني هم دارند چرا كه ميدانند مجامع جهاني با كسي تعارف ندارند. حالا كمتجربهها دو چشم اميدوار دارند، اما مديران باتجربه يك چشم اميدوار دارند و يك چشم نگران. تكليف اين دو چشم در آيندهاي نزديك روشن خواهد شد كه آيا بايد هر دو اميدوار باشند يا نگران. به ما هم حق بدهيد كه گاه ندانيم از چه بنويسيم، اميدها يا نگرانيها.