پس از مدتي که به هوش آمد خود رادر محلي يافت که زندان بود و ديد که زنداني شده است. خوب دقّت کرد و متوجّه شد که افرادي ديگر مانند او در آنجا زنداني هستند. از آنها پرسيد که اينجا کجاست و شما چه ميکنيد و چرا زنداني شدهايد؟ آنها گفتند که اين مرد که ديدي يک فرد بي دين و جاني است و هر روز يکي از مارا ميکشد و با آن براي غذاخوري خود غذا تهيه ميکند و مردم که اطّلاع ندارند از آن غذا استفاده ميکنند.
مرد هنرمند گفت: بايد فکري کرد تا به نحوي خود را نجات دهيم. سپس به يک ترفندي نزد مرد رفت و به او گفت: من حصيرباف استادي هستم و تو سعي کن که از من نهايت استفاده را ببري و درآمد خوبي حاصل نمايي. مرد طماع جاني سخن او را پذيرفت و گفت: من چه بايد بکنم. مرد حصيرباف به او گفت: بايد مقداري وسايل حصير بافي و نخ براي من تهيه کني تا من مشغول بافتن حصير شوم. آن مرد وسايل اوّليه بافت حصير را فراهم کرد. حصيرباف مشغول بافتن حصير شد و در نهايت استادي نقوش زيبايي بر آن انداخت و به مرد بي دين جاني گفت: اين حصير را فلان جا ببر و بفروش، زيرا آنان ارزش اين حصير را ميدانند و باقيمت خوب از تو ميخرند. مرد بي دين همانگونه که او گفته بود عمل کرد.
خريدار به محض ديدن حصير متوجّه موضوع شد و به او گفت: ما از اين نوع حصير، هر مقدار که باشد خريداريم و پول خوبي به تو پرداخت خواهيم نمود. هرچه کردند که آدرس او رابگيرند او آدرس را نداد و به آنها گفت: من خودم براي شما ميآورم. خريدار حصير، با تعدادي از افراد بطور مخفيانه به دنبال آن مرد به راه افتاد و محل او را پيدا کردند و داخل آنجا ريختند و مرد حصيرباف و ساير زندانيان را آزاد کردند و آن مرد نابکار را به سزاي اعمال خود رسانيدند.
مخاطبان گرامی برای ارسال ایمیل خویش به مطالب ذیل توجه
نمایند:
1- موارد ارسالی مغایرتی با اصول
اخلاقی و قوانین مصوب جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد.
2- این نوشته صرفا نظر یک مخاطب بوده و صحت و سقم آن بر عهده مشرق نمی باشد.
3- فایلهای متنی به فارسی نوشته شده باشند و آثار چند رسانه ای نیز در فرمت های متداول ارسال گردد.
4- سایت مشرق حق ویرایش یا اصلاح موارد ارسالی را برای خود محفوظ می داند.
shoma@mashreghnews.ir برای ارسال مطالب مخاطبان گرامی در نظر گرفته شده است.