سید محمد حسینی در آیین پایانی جایزه جلال، او را حرّی خواند که تحمل دیدن تنهایی حسینیان را نداشت و نگاه جامعه‌شناسانه و مردم مدارانه‌اش راه فلاح را بر او هموار کرد.

به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، متن کامل سخنرانی سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم پنجمین دوره جایزه‌ی ادبی جلال آل احمد که عصر امروز ( یکم آذر ماه) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و معماری برگزار شد به این شرح است:

«سخن از هر که و هرچیز رسومی دارد؛ آب را هست گوارا که روان بنویسیم؛ عشق شایسته آن است، به جان بنویسیم! غنچه را نرم نویسیم ولیکن از خار، نیست مذموم که با خشم سخن ساز کنیم. ولی اینجا ز کسی که دل او با ما بود، باید از دل سخن آغاز کنیم.

گویند اسماء از آسمان می‌آیند و چه دقیق و منطبق است این سخن درخصوص جلال آل احمد؛ جلالش مسما بود! برای خود هیبتی داشت. حرفش را می‌خواندند، مشکل‌گشای نه‌تنها دوستان، که هر انسان بود. معمولاً کسی دست خالی از حضور خواهش خویش مرخص نمی‌شد. نامه‌اش به خاصان و توانمندان بی‌پاسخ نمی‌ماند. این از جلالش!

و اما آل احمدش؛ سید ریشه‌داری که در خانواده علم و روحانیت رشد کرده، اگر هم چند صباحی از آبشخوری مسموم بنوشد، آنقدر این بدن در ساحت سلامت نضج گرفته است که مستحیل نگردد و به سرِچشمه زلال باور اصیلش بازگردد.

جلال درسی است در تاریخ معاصر! جلال نمادی است برای پذیرش کنجکاوی‌های سیاسی! واکاوی جلال می‌تواند به همگان و به‌ویژه بزرگان تفهیم کند که سردرآوردن جوان در محفلی، ذاتی او نیست. عرضی است، کنجکاو است. بی‌مهابا مُهر بر پیشانی‌اش نباید زد.

شاید زندگی سلمان فارسی بهترین الگو و الهام‌بخش در این زمینه باشد. در پی حقیقت سیر و سفر از دیاری به دیاری را پیشه خود ساخت و در هر محفل و انجمنی از پیروان و پیشوایان آیین‌ها و ادیان گوناگون شرکت کرد و با مرام و مسلک و پندارهای آنان آشنا شد، ولی هرگز کام تشنه حقیقت او سیراب نگشت و چه نیک‌فرجام شد آنگاه که زلال تعالیم ناب نبی‌ مکرم اسلام گوارای وجودش گشت و روح بیقرار و پرالتهابش در این سرچشمة پاک و باصفا آرام گرفت. سلمان نیز چون ابراهیم (ع) به هر جمعیتی همراهی نشان داد، ولی با زیبایی و ظرافت و برهان و جدال احسن افول هر چه غیر خدا را به رخ معتقدانش کشید و بی‌پایگی آن را به اثبات رسانید.

فَلَمّا جَنَّ علیه الّلیلُ رءاکوکباً قال هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قال لا اُحِبُّ الافِلینَ. فَلَمّا رَءَاالقمر بازِغاً قالَ هذا رَبّی …. فَلَمّا رَءَالشَّمسَ بازِغهً قال هذا ربی ….

و در پایان و نتیجه به آنجا رسید که قال یا قوم اِنّی بَری‌ءٌ مِمّا تَشرِکون. و فرمود : اِنّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی فَطَرالسَمواتِ والاَرضَ حَنیفاً و ما اَنا مِنَ المشرکین.

بی‌تردید سیر تحول و صیروت جلال نیز توجه اذهان را به خود جلب می‌کند. جماعت به‌اصطلاح روشنفکر از او رسیدن به باور را نپذیرفتند. اگر اُسُ‌وقُسِّ خانوادگی جلال نبود، بی‌شک از پا درش می‌آوردند. حزب توده‌ای‌های مدعی روشنفکری و تکامل و ترقی هر کجا خلوتی می‌یافتند، جلال را مشت‌ومال می‌دادند. به گفته دوستان و شاگردانش کبودش می‌کردند.

جلال ستاره و ماه و خورشید را آزمود و چون افول‌شان را دید، به خدای خورشید التجا آورد؛ و به آل احمدش پناه برد. این درسی است برای ما که به جامعه و افرادش فرصت بازگشت به خویشتن خویش را بدهیم. انسان است و دلی جوشان! رسول گرامی اسلام فرمود: دل مؤمن چونان دیگ روزی صد بار زیر و رو می‌شود.

جلال جرقة جرئت و جسارت جوان جویای حقیقت بود. تعبیر رهبر فرزانة عزیزمان را بیاد بیاوریم : «به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع می‌شود. روشنفکر درست، آن کسی است در جامعه جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی نو می‌کشاند و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است، با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد. وجود چنین کسی برای یک ملت که به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی است، و آل احمد به‌راستی نعمت بزرگی بود»

و این عبارت را به خاطر بسپاریم و به کار بریم که رهنمودی است برای امروزیان از حضرت ایشان: «اگر هرکس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت: «در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان‌دهنده و معین‌کننده شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من آل‌احمد شاخصه یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان کار مشکل و محتاج تفصیلی است؛ اما در یک کلمه می‌شود آن را «توبة روشنفکری» نامید. با همه بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست.»

سزدم چو ابر بهمن که برین چمن بگریم

طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن

مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد

و اما آنچه موجبات رستگاری جلال را فراهم آورد پس از ریشه و پیشه‌اش، اندیشه‌اش بود. جلال حُرّی بود که تحمل دیدن تنهایی حسینیان را نداشت. نگاه جامعه‌شناسانه و مردم مدارانه‌اش راه فلاح را بر او هموار کرد. معرفتش نه از تبار مطالعاتش به‌تنهایی بود که بیشتر از قبیله مراوداتش با مردم بود. حکمتش بیش از آنکه نظری باشد عملی بود. با شیخ اجلّ سر و سرّی داشت. گفته بود گلستان را 80 بار درس داده‌ام. کسی که گلستان سعدی علیه‌الرحمه یعنی کتاب قانون گفتار و رفتار را هشتاد بار درس داده باشد، چندبار خوانده است ؟!

به چه کار آیدت ز گل طبقی

از گلستان من ببر ورقی

سعدی آن دردانه حکمت است که امام راحل‌مان به شناختش کامل‌مان کرد.

شاعر اگر سعدی شیرازی است

بافته‌های من و تو بازی است

و کسی که با سعدی حشرونشر پیدا کند، بی‌گمان درون را مصفا کند.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

چه کسی می‌تواند سعادت سِرایت سروده سعدی را در سودای دلش، خالِ جمالِ رفتار کند و به دل ننشیند؟! چه کسی می‌تواند با سعدی هم‌نگاه شود و هم‌آوا نگردد.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتریست، معرفت کردگار

در آلمان، قبرستانی که چند شیر سنگی بر مزار قربانیان جنگ گذاشته بودند نظرش را جلب می‌کند و به قول همسرش بانو دانشور با وجود بیماری، یک‌ساعت تمام در معرض باد سرد کوهستان به خواندن سنگ قبرها مشغول می‌شود.

در خرمشهر وقتی به او می‌گویند بیا برویم تفریح، می‌گوید: نه بیا برویم قبرستان، آنجا واقعی‌ترین حرف‌ها را می‌شنوی!

شرف مرد به جود است و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود

و این هر دو در او متجلی شده بود. نگران بود!

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه دریابی

و چه جانانه دریافت.

از بررسی کتاب‌هایش و سیر تطور قلب و قلمش و تحول مواضعش، گفته‌اند و خواهند گفت؛ بنده به آن نکاتی اشاره کردم که می‌تواند آغازگر نگاهی دیگر به این دلسوخته جویای حقیقت و منتقد خیرخواه و پندآموز پندپذیر باشد و اگر پیش از این گفته شدست تأکیدی بر رفتارشناسی آن چند دهه و آن شاخصه جوان افتاده در تلاطم گرداب هویت‌گریز غرب‌زدة جویای نجات است که جلال راه رسیدن به ساحل را نه به گفتار که با کردارش، آموزش داد. الحق معلم بود.

برای آنان‌که ابعاد تازه‌ای از شخصیت تأثیرگذار و تحول‌آفرین جلال آل‌احمد را به معرض نگاه قضاوت‌مدار جوان این نسل می‌گذارند و او را به دست انتقام ضربه‌خوردگان جلالی نمی‌سپارند آرزوی تنویر برهان دارم و امیدوارم به تبع روشنگری‌هایشان نسلی از نویسندگان جوان جوهرطلب به جرگه اهل قلم بیفزایند.

توفیق، رفیق طریق عزت و اعتبار گردانندگان و گردآمدگان این محفل باد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس