کد خبر 172394
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۰

می گفتند داد و قال و همهمه کنید که پیامبر(ص) نتواند حرف بزند و قرآن بخواند. می گفتند هلهله و جنجال کنید که کوفیان صدای حسین(ع) را نشنوند.

گروه فرهنگی مشرق-

این قدر حرف نزن برادر

می گویند یکی از سرگرمی های اهل جهنم جدل کردن است. مدام با یکدیگر مجادله می کنند و همدیگر را در بحث محکوم می کنند. مجادله شان همیشه به دعوا و مرافعه می رسد. می گویند یکی از بزرگ ترین عذاب های اهل جهنم اذیت و آزاری است که از این طریق به یکدیگر می رسانند. مدام به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند و هر یک می خواهند دیگری را در زیر پاهای خود له و لورده کنند.مدام یکدیگر را شماتت و مسخره می کنند و ...
اما اهل بهشت، مخصوصاً سابقون غیر از سلام و درود حرفی با یکدیگر ندارند."لایسمعون فیها لغواً و لا تاثیماً. الا قیلاً سلاماً سلاماً(واقعه 24)
هیچ حرف لغو و بیهوده ای نمی گویند و نمی شنوند، مگر سلام و سلام. شاید تمام گفتنی ها را فقط با نگاه و تبسّم می گویند. سکوت و آرامش و خشنودی. نه بحث های صد من یک غاز سیاسی و روشنفکری، نه کار گرفتن مخ خلق الله، نه به هر بهانه ای شروع به ورّاجی کردن و رضایت ندادن، نه اظهار فضل‌های مزخرف، نه از خود تعریف کردن‌های بی سر و ته و... خوش به حال اهل بهشت!
امّا ما که فعلا در دنیا و روی زمین زندگی می کنیم، ناچاریم به حرف زدن. بگذریم از بحث سکوت و مراقبه، و اینکه به قول برخی از حکمای شرق تفکر از سکوت و حیرت آغاز می شود و چه و چه. امّا آنکه حرف می زند یا حق می گوید و یا ناحق و اولاً آن که گوش می کند از آفت و معصیت این دومی در امن و امان است.(مگر در برخی از شرایط و موارد که سکوت کردن نیز در واقع تائید باطل است و ناحق است، که بماند.) در ثانی آن که گوش می کند چیزی می آموزد، یا نمی آموزد. یا دست کم می فهمد که گوینده را حقی در کلام نیست و یک مشت اباطیل است و این نیز خود آموختن چیزی است. پس ضرری نمی کند. امّا آن که حرف می زند از هزار آفت و مکافات (از دروغ و غیبت بگیر تا تهمت و افترا و چه گناهانی که از این یک لخته گوشت چرخان در دهان بر نمی خیزد!) اگر برهد، فوق آخر این که ضرری نکرده.
الغرض، بیشتر اهل دنیا بر عکس اند. بیشتر نگران و در قید حرف هایی هستند که می خواهند بزنند، یا نزده اند – نه نگران حرف هایی که باید می شنیدند و می شد بشنوند- خلاصه نگران باش که کسی چیزی برای گفتن داشته باشد و نشنیده باشی، نه حرفی که خیال می کنی داشته ای و نگفته ای! حرفی را که داری و مطلبی را که می دانی، می دانی و داری. با سکوت آن را از دست نمی‌دهی.اما خیلی از ما آدم ها، خیلی وقت ها، خیلی چیزها می شد که بشنویم و بیاموزیم و فرصت آن را از دست می دهیم.تا جایی که:" و قالو لو کنّا نَسمعُ او نعقل، ما کنّا فی اصحاب السّعیر" اهل دوزخ در پاسخ فرشتگان عذاب و خازنان جهنّم که می پرسند، مگر برای شما پیامبری نیامد و شما را از این اوضاع با خبر نکرد، می گویند:
چرا آمد... اما اگر ما اهل گوش دادن بودیم، یا اهل فکر و اندیشیدن، حالا در این عذاب دردناک و جاودانه نبودیم و کارمان به "سعیر" نمی کشید.
و عجیب اینکه گوش دادن(نسمع) را بر اندیشیدن(نعقل) اولویت می دهند. یعنی آدم های ورّاجی که به هیچ کس مجال حرف زدن نمی‌دهند. حتی وقتی ظاهراً دهان‌شان بسته است، در ذهن خود حرف می زنند و اوهام و خیالات بی پایان و هی حرف و حرف و حرف. (مگر ذهن آدم به این راحتی‌ها ساکت و آرام می شود؟)  می گفتند داد و قال و همهمه کنید که پیامبر(ص) نتواند حرف بزند و قرآن بخواند. می گفتند هلهله و جنجال کنید که کوفیان صدای حسین(ع) را نشنوند. حتا می گویند این دو زار رسانه های نیم‌بند جمهوری اسلامی را تحریم کنید که بهار عربی با بیداری اسلامی به شکوفه ننشیند...

کربلا بهشت و دوزخ را بر اهلش واجب کرد
می گویم کربلا جایی بود و عاشورا روزی که تمام اهل آسمان و زمین دانستند که بهشت بر اهل بهشت و دوزخ بر اهل دوزخ واجب است و حتمی. اما برای گفتن و شرح آن ... یک دهان خواهم به پهنای فلک... آخ که این آدمیزاد چقدر می تواند احمق باشد و احمقانه زندگی کند!
چه معجزه ی شگفت و شگرفی است، این کریمه ی شریفه ای که انسان را ظلوم و جهول یاد می کند! جهل و تاریکی هم این قدر؟
از این پس همه ی روزها عاشورا و همه جا کربلاست و هر آدمی در همان بهشت، یا دوزخی زندگی می کند که امروز و اینجا با خود دارد. سخن قصار و دکلمه نمی گویم برایت، گوش کن! "کلا  سوف تعلمون، ثم کلا سوف تعلمون"
من و تو الآن و اینجا زیر بی کرانگی آسمان و کائنات ایستاده ایم و در اقیانوس بی آغاز و سرانجام زمان غوطه می خوریم وقتی امروز عاشوراست و اینجا کربلا، مگر می توان بی طرف بود و ول معطل ماند؟
حسین علیه السلام خون خدا آمده است بگوید جهان خیلی جدی تر ازین حرف هاست که گمانش را بتوانی بکنی. سبحان الله، مگر می‌شود این آسمان و زمین باطل و یاوه باشد؟ برای هزار تومان پولِ اعتباریِ نسبیِ مزخرفِ بی ارزشِ ... هزار جور پشتک و وارو می زنی، برای ده هزار تومان یک معامله ی صد میلیونی را به هم می زنی، برای صد تک تومان که راننده پول خرد ندارد، آن قدر جان می کنی که طرف کلّ کرایه اش را ببخشد و ... حالا مگر می شود کلّ این کائنات به اضافه ی کلّ دارایی و حساب بانکی و پول های داخل جیب و ... هیکل بی قواره ات، بی معنی و پوچ باشد؟ چطور خیال می کنی این همه ظرف و ظروف دکوری ات، این همه وسایل بی مصرف اطراف زندگی ات، تک تک واژه های بی معنی خارج شده از دهان باجناق، یا خواهر شوهرت در فلان مهمانی مفهوم خاص و ویژه و معنای خاص دارد و داشته، اما میلیاردها سحابی با میلیاردها کهکشان، با میلیارد ها جک و جانور و گیاه، با میلیارد ها سلول بدن و...(الله اکبر!) کلّهم پوچ و بی معنی است؟ این آدمیزاد چقدر می تواند احمق باشد و خود را به حماقت بزند و احمقانه زندگی کند؟ اصلاً این همه حماقت خودش یک شگفتی ست. غیر از خود خدا جل جلاله، چه کسی می تواند این همه تاریکی و جهل را در یک مشت گوشت و استخوان جا دهد؟ سبحان الله... سبحان الله... چاره ای نیست؛ باید از یک جایی شروع کنیم:

عقل چیست، عاقل کیست؟
مثلاً آدم دیوانه ای که عقل درست و حسابی ندارد، اگر بخواهد از عرض یک اتوبان عبور کند چه اتفاقی برایش می افتد؟ عرض کردم اتوبان، نه خیابان؛ چون اگر عقل درست و درمانی داشت که اصلاً بدون پل گذر عابر پیاده از اتوبان رد نمی شد! بگو می رود زیر ماشین اولی و با ماشین دومی و سومی و ... کار برخی از شهرداری‌ها را برای پر کردن و ترمیم چاله و چوله های آسفالت کف جاده راحت می کند و تمام.
یا کودک نابالغی که هنوز به رشد عقلی نرسیده چه کار می کند؟ ذغال سرخ را با تربچه اشتباه می گیرد و دست می کند داخل استکان چایی داغ و ... اگر گذاشت یک لقمه صبحانه کوفت کنیم و برویم دنبال بدبختی – بیچارگی مان؟
اگر فهمید خانه و زندگی پر از میکروب های نشت کرده از پوشک خودش است و نباید هر آشغال و کثافتی را به جای غذا گذاشت داخل دهان! اگر توانست به این باجناق ما به جای "عمو" نگوید "یابو"!(حالا یارو خیال می کند ما بزرگتر ها این جوری گفته ایم و بچه هم یاد گرفته و پول قرض گرفتن برای قسط بعدی خانه- پر!)
درد سرت ندهم: دفع ضرر و خطر احتمالی و جذب سود و منفعت؛ این کار عقل و آدم عاقل است. که اگر دفع خطر و جذب منفعت نکرده ایم، فوق آخر چه می شود؟ جواب: الفاتحه. مرگ. "مرگ" را داشته باش، تا بعد...

ادامه دارد در همین جا؛ انشاء الله


نعمت الله سعیدی


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۱۶:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۳۰
    0 0
    پس شمام صحبت نکن.
  • مجتبی ۰۱:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
    0 0
    ناشناس شماهم گوش کن
  • عمو ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
    0 0
    چه جواب زشتی به این موعظه زیبا
  • شبگرد ۱۶:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    ادامه مطلب چه شد؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس